همانطور که هله در مقدمۀ کتاب « گفتگوهای یاکوبسون و پومورسکا» ذکر کرده اسـت یاکوبسون از برجستهترین منتقدان ادبی و نیز یکی از بزرگترین آموزگاران تاریخ معاصر است. مطابق آمار هله یاکوبسون طی دو دهه تدریس تمامی اسلاوشناسان فعلی ایالات متحده را تربیت کرد. خود او در گفتگو با پومورسکا، علت این گستردگی علایق را خصلت کانونی زبان میداند که در مرکز تمامی فعالیتهای بشری قرار دارد اما با نگاهی به زندگی او و در کنار نبوغ فردیش، نمیتوان نقش بستر مستعدی که یاکوبسون در آن بالیده است را نادیده گرفت. شناخت جزئیات زندگی و کار یاکوبسن، افرادی که از او متاثر بودند و بر او تاثیر گذاشتند و چگونگی زادهشدن و پرورش یافتن هر کدام از اندیشههای او از دل دیگری، یکی از ثمرات مطالۀ کتابی است که به تازگی و با ترجمۀ پاکیزه و وفادارانۀ فرهاد ساسانی منتشر شده است.
رومان یاکوبسن، نظریهپردازی یگانه و جامع الاطراف است. همانطور که لوی استروس در یادداشتی اشاره میکند، گستردگی زمینههای کنجکاوی و دانش یاکوبسون باور نکردنی است. آثار او ادبیات، فرهنگ تودۀ معاصر و اسطوره شناسی باستان اسلاو، شاخههای مختلف زبانشناسی از جمله آواشناسی، واج شناسی، دستور زبان تطبیقی، زبان پریشی، معناشناسی، نظریۀ شعر، سبک شناسی و بسیاری زمینههای دیگر را در بر میگیرد. احاطهاش به نقاشی و مجسمهسازی و چندزبانه بودن او نیز موجب گستردگی محدودۀ نگاه و جامعیت و انعطاف ذاتی آراء او شده است و شاید به همین دلیل است که نظریاتش در نگاه اول به نظر متکثر و کاملا منفک از یکدیگر میرسند.
نوشتههای مرتبط
به صراحت میتوانم بگویم که این کتاب برای شناخت اولیۀ یاکوبسون و برای خوانندۀ نا آشنا با او مناسب نیست. تمامی گفتگوها، با پیشفرض حضور خوانندهای آگاه و آشنا آغاز شده و بسط یافتهاند و غالب توضیحات در حواشی افکار و نظریات است نه خود آنها. اما برای آشنایان و علاقمندان یاکوبسون مطالعۀ این کتاب، طی مسیری است در جهت درک و دریافت نظام جامع، یگانه و منسجمی که زیربنای تمامی آراء و افکار به ظاهر پراکندۀ یاکوبسون است.
برای تشریح بیشتر موضوع، به مقالهای از زنده یاد علی محمد حق شناس رجوع میکنم و این که چرا او شناخت اندیشهها و آراء یاکوبسون را به شکلی متناقضنما آسان و در عین حال دشوار میدانست. یاکوبسون از معدود نظریهپردازانی است که به هر کدام از آراء خود به طور مستقل و در مقالهای مجزا پرداخته است و فهم هر کدام از آنها منفک از سایر اندیشههایش امکانپذیر است. از این منظر هر کس میتواند به همان اندازه که از یاکوبسون میخواند به اندیشههای او اشراف پیدا کند. اما در عین حال دشوار است، از این جهت که با وجود استقلال هر نظر، شبکۀ پیچیده و نظام یگانهای تمامی این اندیشهها را به هم میپیوندد و دستیابی به این نظام که از طریق آن میتوان به شخصیت و گسترۀ اندیشۀ او راه برد به آسانی میسر نمیشود و نه تنها شناخت نظریات او بلکه آگاهی بر زندگی و شیوۀ پژوهش او را نیز طلب میکند. ازسوی دیگر به نقل از کیپارسکی، یاکوبسون همواره در نوشتههایش به طرح مسئله و ارائۀ پاسخهای درخشان بسنده میکند، اما از راه رسیدن به این پاسخ چیزی نمیگوید.
گفتگوهای یاکوبسون و پومورسکا برای درک این نظام پیجیده و پیوند دادن آن چه گسسته به نظر میرسد بسیار کارآمدند. از خلال خاطرات او و شیوۀ بالیدنش، نقاط آغاز مواجهۀ بیواسطۀ یاکوبسون با شعر را که به نظریۀ شعری او میانجامد درمییابیم. میدانیم که یاکوبسون شعر و به طور کل ادبیات را نظام نشانهای مجزا اما مبتنی و برآمده از ارزیابی مجدد زبان میداند و به بیان صریحتر آن را نوعی کارکرد زبانی میشناسد و نه آن طور که پیشتر فرض میشد، حوزهای کاملا منفک که از طریق صنایع ادبی به آن دست میابند. تلاش او برای راه بردن به« جوهرۀ» اثر ادبی، با تلاش هنرمندان نقاش اطرافش و شکل گرفتن پرسشهایی حول و حوش فضا، رنگ و بافت در نقاشی همراه میشود. پرسشهایی که او به دلیل احاطه بر نقاشی با آن ها بیگانه نیست و در عین حال این سئوالات مشترک موجب برجستهشدن شباهتهای میان ادبیات و نقاشی در ذهن او میشود. برای مثال رویارویی بی واسطۀ او با کلام، و اهمیتی که برای ذات صوت قائل است، با نگاه مالهویچ به نقاشی و جستجوی او برای کشف مستقیم معنا از دل نقش قرابت میابد و آن دو این نظر و دیدگاه مشترک را در یکدیگر تقویت میکنند. رابطۀ میان عناصر مجزای سازندۀ یک تابلو و کلیت اثر و شباهتش با نسبت میان کلام روزمره و کلام شاعرانه او را به شعر شناسی علاقمند میکند و رابطهای که میان جزء و کل میجوید او را به اندیشههای هوسرل پیوند میزند.
یا با تشریح رابطۀ میان ِ slovenost (برگرفته از slovo به معنای«واژه») که در روسی دلالت بر ادبیات به مثابۀ ابژۀ مطالعه دارد، ایدهی وجودِ پیوندِ نزدیک میان زبانشناسی و مطالعۀ ادبیات را در نظرگاه بوسلائف تشریح میکند و همین ایده مجددا به ریشههای شکلگیری نظریۀ شعر او راه میبرد. یا توضیح میدهد که چگونه تفاوتِ تکیهدار/ بیتکیه و بلند/ کوتاه که برای پژوهش، در نظمِ چک و روسی مورد توجه او بود، نظرش را به مطالعۀ تقابلهای جفتی واجها معطوف کرد.
کتاب نه تمامی حوزهها، اما حوزههای فراوانی از اندیشههای یاکوبسون را در بر میگیرد و با این که از فصول جداگانهای تشکیل شده است، گفتگوها نوعی پیوند و ربط درونی را حفظ میکنند که خواندن هر فصل را مستقل از فصل پیشین دشوار میکند.
با توجه به این که برخی از آراء یاکوبسون بسیار شفاف و کارآمدند، بستر نظری رسالهها و مقالات فراوانی را در زمینۀ نقد ادبی به خود اختصاص میدهند که عدم آشنایی نویسندگان آنها با جوهرۀ فکری یاکوبسون و نیز خالق اثر ادبی، در نهایت به تقلیل اثر میانجامد. رابرت شولس (در نظریه شعری یاکوبسن ولوی- استروس در برابر ریفاتر، ترجمۀ مراد فرهاد پور) این تقلیل گاه به گاه آثار ادبی توسط برخی از زبانشناسان را به تصویر هیولایی درنده تشبیه میکند که تکهپارههای اجساد اشعار مختلف از چنگ و دندانش آویزاناند. آشنایی کامل و همهجانبه با نظریهپردازانی چون یاکوبسون و زمینههای فکری او و نیز نویسندۀ اثر ادبی موضوع پژوهش، تا اندازهای به درک اثر به عنوان یک کل یکپارچه کمک میکند و پژوهشگر را از افتادن به دام مثلهکردن اثر ادبی به جای تحلیل آن باز میدارد. همان طور که خود یاکوبسون (نقل به مضمون) مینویسد: اگر هنوز منتقدانی هستند که در قابلیت زبانشناسی برای احاطه به نظریۀ ادبی تردید دارند، به این علت است که عدم قابلیت شعری برخی از زبانشناسان به نادرست به عدم قابلیت زبانشناسی تعبیر شده است وادامه میدهد که «زبانشناس بیخبر از کارکرد شعری زبان و محقق و مدرس ادبی بیاعتنا به قواعد و روشهای زبانشناختی به یک اندازه متعلق به ماقبل تاریخاند و دورۀ هر دو به سر آمده است.»
از این منظر نیز مطالعۀ این کتاب برای تمامی کسانی که پژوهشی بر مبنای آراء یاکوبسون در دست دارند بسیار مثمر ثمر است.
« گفتگوهای یاکوبسون و پومورسکا» از سوی نشر نویسه، در پانصد نسخه و ۲۹۸ صفحه، با ترجمۀ دکتر فرهاد ساسانی و با طرح جلدی از محمد محرابی به تازگی به بازار کتاب عرضه شده است.