وارونگی/ کارگردان: روبرت صافاریان/ تهیه کننده: ارد عطار پور
روبرت صافاریان را پیش از این که مستندساز باشد و فیلم «وارونگى» را جلوى دوربین برده باشد، به عنوان منتقدى باسابقه در عرصه سینما مى شناسیم. او تعدادى کتاب را نیز در عرصه هاى تئوریک سینما ترجمه کرده که مهم ترین آنها تاریخ سینماى دیوید بوردول و کریستین تامسون است. صافاریان همواره در شیوه نقدنویسى، سبکى خاص را دنبال کرده که شاید بتوان او را به دلیل همین نگاه و نگرش از سایر منتقدان متمایز کرد. درباره نقدنویسى صافاریان مى نویسم چون این نگاه را مى توان در مستندش نیز به نوعى پى گرفت.
نوشتههای مرتبط
صافاریان در نوشته هایش مى کوشد زوایایى از فیلمى که درباره آن مى نویسد را براى مخاطب خود آشکار کند که بیش تر براى او جنبه آموزشى داشته باشد. از نوشته هاى او احساس مى شود فیلمى را دوست مى دارد که توانسته از طریق سبک بیانى خود با مخاطب ارتباط برقرار کند. او متعلق به نسلى از نقدنویسى به شمار مى آید که چندان درگیر احساسات نمى شود و از این منظر با فیلم ارتباط برقرار نمى کند. فیلم از نظر صافاریان دو حالت بیش تر ندارد، یا درست است یا غلط یعنى فیلم یا با زبان صحیح سینمایى با مخاطب ارتباط برقرار مى کند یا نه. ممکن نیست از منظر او فیلمى غلط ساخته شده باشد ولى چون در یک لحظه احساسى مخاطب را درگیر مى کند فیلم درست تلقى مى شود. این نوع نگرش، حاصل بینش کلاسیک او به سینماست.
صافاریان اما، پس از چندین سال نوشتن سال گذشته پشت دوربین رفت و فیلم مستند «وارونگى» را براى شبکه ۴سیما و برنامه ۲۰ شب ساخت که ارد عطارپور تهیه کنندگى آن را برعهده دارد. عطارپور توانسته در این مجموعه نسل هاى مختلف مستندسازى را گرد هم آورد و به معضلات شهرى بپردازد.
«وارونگى» معضل آلودگى هوا را دستمایه خود قرار داده است. صافاریان مى کوشد با اعلام داده هاى اطلاعاتى از طریق نریشن و مصاحبه و بعد پردازش آنها، به توصیف آنچه در شهر رخ مى دهد بپردازد. مستند «وارونگى» به هیچ وجه قصد ندارد در انتها به نتیجه اى برسد و تحلیل خاصى را از شرایطى که تصویر مى کند ارائه دهد. مستند «وارونگى» صافاریان بیش تر اثرى است توصیفى، که سعى مى کند با ارائه جزئیات، مخاطب خود را بیش تر با معضلاتى که در رابطه با آلودگى هوا مى تواند رخ دهد آشنا کند. این مسأله به فیلمساز کمک کرده تا اثرى منسجم ارائه دهد و ریتم موزونى را براى اثر خود فراهم آورد.
اما بد نیست مرور کنیم تا ببینیم صافاریان از چه طریقى جزئیات مطروحه در فیلمش را پیرامون آلودگى هوا مورد پردازش قرار مى دهد. مستند «وارونگى» اثرى است که به طور کامل روى میز مونتاژ شکل گرفته است. صافاریان در مرحله تصویربردارى سعى مى کند همه چیز در طبیعى ترین شکل خود جلوه کند. به طور عمده دوربین ثابت است و ما نماهایى عمومى را از شهر شاهد هستیم. شاید بتوان این گونه ثبت نما را در آثار مستند کلاسیک جست وجو کرد. آثارى که کارگردان عقیده دارد چندان نمى تواند با انتخاب زوایاى خاص، واقعیت محض صحنه را برهم بزند. این شکل مستندها تا حدودى عنصر کارگردانى را در مرحله تصویربردارى حذف مى کند و شکل گیرى نهایى فیلم را به روى میز مونتاژ قرار مى دهد. در اینجا زاویاى دوربین نوع نگرش فیلمساز را به سوژه مشخص نمى کنند، بلکه نحوه چینش تصاویر روى میز مونتاژ، کلیت موردنظر کارگردان را شکل مى دهد.
همان طور که آمد، ارائه اطلاعات در این فیلم بیش تر از قالب نریشن و گفت وگوهایى که با کارشناسان انجام گرفته صورت مى پذیرد. در مرحله نریشن صافاریان تلاش دارد توجه مخاطب، بیش از هر چیز به سمت اطلاعاتى جلب شود که گوینده آنها را بیان مى کند. بنابراین تصاویرى گهگاه معمولى را تدارک مى بیند که شاید مخاطب آن را بارها و بارها درباره شهر در فیلم هاى مستند دیگر نیز نظاره گر بوده است. اینجا اهمیت کلام، دوچندان از تصویر جلوه گر مى شود و فقط در چند نقطه این تصاویر معمولى جاى خود را به اسنادى مى دهد که صافاریان به عنوان گواه متنى که نوشته به صورت تصویرى در اختیار بیننده قرار مى دهد.
اما تنظیم گفت وگوها شکلى ژورنالیستى دارند. در اکثر لحظات، کارگردان با قطع کردن کلام هاى متناقض گفت وگو شونده ها به یکدیگر دیالکتیکى را ایجاد مى کند که این مسأله گفت وگوها را از شکل ساکن خارج کرده و قالبى سینوسى به آن مى دهد. از همین رو کارکرد گفت وگوهایى که شکل اجراى تصویرى آنها متأثر از همان فضاى تصویرى کلاسیک است، یعنى یک دوربین از زاویه روبه رو صحبت هاى بیننده را ضبط مى کند ـ فراتر از اطلاعاتى مى شود که گوینده متن در اختیار بیننده قرار مى دهد. لحن یکنواخت گوینده متن در بسیارى لحظات پویایى ذهن مخاطب را نیز پس از لحظه اى به سکون تبدیل مى کند؛ اما گفت وگوها و جنس گفتارى متفاوتى که هر یک از میهمانان دارند، ذهن مخاطب را نیز با خود درگیر مى کند و آن را به چالش مى کشد.
نکته دیگرى که در مورد فیلم «وارونگى» مى توان به آن اشاره کرد فاصله گذارى است که صافاریان در چند جاى فیلم آن را مورد استفاده قرار مى دهد. در اینجا فیلم از حالت صرف گزارشى خود خارج مى شود و فیلمساز قضاوت خود را اگرچه کوتاه است وارد فیلم مى کند. منظور فصل هایى است که در آن جنس رنگ تصاویر و صداى گوینده متن تغییر مى کند و افسانه اى را مى خواند که این افسانه با جنسیت تصاویر و موضوع ارتباطى دوسویه ایجاد مى نماید. این فصول کاملاً با کلیت اثر متفاوت به نظر مى رسد. گویا فیلمساز قصد داشته از این راه، نقطه گذارى در اطلاعاتى که به مخاط بود مى داده، انجام دهد.
روبرت صافاریان در فیلم مستند «وارونگى» سعى کرده از زاویه اى مشخص، موضوع طرح شده در اثرش را مورد مداقه قرار دهد. قواعدى را که او در ساختار اثرش از آنها سود جسته مبتنى بر اصول کلاسیک ارائه گزارش در یک فیلم مستند است. اما به نظر مى رسید صافاریان مى توانسته کمى بیش تر به زبان سینما نزدیک شود. فیلمساز در «وارونگى» به سمتى پیش مى رود که ریسک در آن کمتر به چشم مى آید. البته این را نمى توان به عنوان نقطه ضعف فیلم در نظر گرفت. اما ما امروز در یک اثر مستند، باید مخاطب خودرا تعریف کنیم. مخاطب امروز سینماى مستند با گذشته بسیار متفاوت است. اگر ما براى مخاطب خاص فیلم مستند که عادت به تماشاى این گونه فیلم ها دارد، فیلم مى سازیم تکلیف مشخص است. اما زمانى که مخاطب ما گسترده شد. مخاطبى که عادت به فراز و نشیب هاى تماشاى یک فیلم سینمایى دارد کمى داستان متفاوت مى شود.
اینجاست که دیگر چندان الگوهاى تجربه شده گذشته جواب نمى دهد و باید به فکر طرحى نو بود.
اما در هر حال به این دلیل که صافاریان سال ها مبتنى به اصول کلاسیک نقد، مطلب نوشته، مى توان آموزه هاى مختلفى را از فیلم مستند او با ساختار کلاسیک دریافت وى به تازگى در بحثى قلمى با کارگردان هاى فیلم ام دى ام اى یعنى کیوان علیمحمدى و امید بنکدار، برخى شیوه هاى ارائه اطلاعات در قالب هاى تصویرى را مورد نکوهش قرار داده بود. فیلم «وارونگى» مى تواند اثبات همه این نظریه هاى نوشتارى باشد و چه خوب که فرصت تماشاى این دو فیلم، کنار هم در مجموعه ۲۰ شب فراهم آمده است.
به طور حتم سلیقه هاى مختلف عرصه مستندسازى مى تواند با کنار هم قرار دادن شیوه پردازش اطلاعات در قالب این دو فیلم، به تفاوت هاى نگرش سنتى به سینماى مستند و نگرش هاى مدرنتر دست یابد.