انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فیلم مردم نگارانه؛ روش علمی، زیباشناختی

شاید بتوان فیلم مردم نگارانه را، روشی برای تلفیق مشاهدات مردم شناسی و فنون فیلم سازی دانست. محقق یا انسان شناسی که برای ثبت مشاهدات خود از فرهنگ یک جامعه از فیلم استفاده می کند، مطمئنا” مجبور به رعایت اصول و قواعد فیلم سازی هم که ریشه در چارچوب نظریش دارد، می شود. چون این محقق است که بعضی از مشاهدات خود را برای ساختن فیلم مردم نگارانه اش مهم می پندارد. ممکن است کسی فکر کند که دوربین فیلم برداری می تواند از خلال روش عینیت گرایی، فرصت دیدن و شناخت پدیده های فرهنگ «دیگری» را که ما نداریم، بدهد. مثلا” یک فیلم می تواند فرصت دیدن یک مراسم قربانی در یک قبیله ی دوردست آفریقایی را به ما بدهد. در اینجا می توان یک سئوال پرسید؛ آیا هنگام تماشای این فیلم که ممکن است مدعی اجرای رویکرد عینیت گرایی باشد، از چارچوب نظری خاص محیط زیستی – فرهنگی خودمان سود نمی جوییم…؟ بنابراین حتی اگر تصور کنیم که انسان شناسی می تواند فیلمی مردم نگارانه از خلال روش علم بسازد، ما هنگام تماشای آن نمی توانیم تحلیل خود را نسبت به آن از رویکرد خویش که تحت تاثیر محیط زیستی – فرهنگیمان است، تفکیک کنیم. همان طور که اذعان داریم از منظر اثبات گرایان بود که دوربین فیلمبرداری توانایی مشاهده ی واقعیت را، آن گونه که هست، داشت.

انسان شناسی به دنبال تبیین علی داده ها نیست، بلکه می خواهد از تحلیلی کارکردی برای تفسیر داده ها سود جوید. تبیین علی ارتباط علت و معلولی میان عناصر گوناگون را جستجو می کند؛ اما در حالی تحلیل کارکردی به تشریح عملکرد اجزاء یک مجموعه در جهت حمایت از کلیت ساختی و حفظ روابط و پیوندهای منظم آن می پردازد. برای همین تحلیل کارکردی در پی یک تبیین همزمان است. شاید به راحتی گفت روش انسان شناسی این است، اما ما می دانیم به کنش رساندن این روش کار ساده ایی نیست. در اینجا من می خواهم مثالی بزنم؛ هنگامی ما از خلال یک فیلم مردم نگارانه با گروه متفاوتی از خود در حال آشنا شدن هستیم، آیا بر اساس پیوست مشاهدات در آن فیلم برای شناخت پدیده های فرهنگی آن جامعه دست به تبیین نمی زنیم… یعنی اگر در ابتدای فیلم که یک مراسم قربانی را نشان می دهد نشان داده شود که اول افراد نماز می خوانند و سپس حیوان مورد نظر خود را قربانی می کنند، آیا به یک پیوست زمانی بین آن ها فکر نمی کنیم…؟ ساختارهای ذهن انسان گویی به گونه ایی شکل گرفته اند که نمی توانند به راحتی از تبیین علی دور شوند. در تبیین علی انسان به دنبال پیوست زمانی بین پدیده هاست، و این در حالی است که ادعای در دست داشتن مقوله ی زمان حداقل از خلال دوربین فیلم برداری غیر ممکن است. چگونه می توان بین یافته های ذهن انسان که از خلال روش های مختلف بدست آورده، به یک پیوست زمانی اعتقاد داشت…؟

اگر ما با فرهنگ یک اجتماع در ابتدا آشنا نباشیم، مطمئنا” حتی نمی توانیم به پیوست زمانی عملکردهای آن مراسم هم آگاهی پیدا کنیم. برای شناخت فرهنگ یک اجتماع ما از چارچوب نظریی استفاده می کنیم که در واقع بین مفاهیمش به هیچ پیوست زمانی نمی توان رسید؛ فقط هنگام گفتگو از این مفاهیم از خلال زبان، انسان ناچار است بین این مفاهیم برای رسیدن به یک مدیریت علمی به پیوست زمانی خود ساخته ایی اشاره کند. کارل هایدر این سئوال “فیلم مردم نگارانه چیست؟” را این گونه جواب می دهد: به نظر می رسد که خود این اصطلاح تنش یا تعارضی ذاتی بین دو روش دیدن و درک را در خود جای داده است، دو راهبرد متفاوت برای ایجاد نظم در (یا تحمیل نظر بر) تجربه: طریق علمی یا زیباشناختی.

در اینجا شاید بشود یک سئوال پرسید؛ ما چگونه می توانیم از خلال صنعت و فنون فیلم برداری، مشاهدات مردم شناسی را به گونه ایی ثبت کنیم که علاوه بر ثبت یک فرهنگ بتوانیم با نشان دادن ضعف های ساختارهای شناخت، از شناختی ذهننیت گرا چه از خودمان و چه از دیگری برای رسیدن به هدف مردم شناسی، دور شویم…؟ ممکن است در راستای سئوال پرسیده شده سئوالی دیگر مطرح شود؛ یک انسان شناس هنگام گرفتن فیلم مردم نگارانه اش آیا هدفی جز شناخت «فرهنگ دیگری» دارد…؟ باید در جواب این سئوال گفت اگر انسان شناس آگاهی به مفاهیم ذهنیش نداشته باشد، مطمئنا” می تواند بدون هیچ چالشی در ساختارهای ذهن هنگام برخورد با فرهنگ دیگری فقط به گردآوری داده ها بپردازد. و همچنین در اینجا می توان گفت این محقق توانسته روش عینیت گرایی را پیاده کند چون خواهان داشتن کنشی متاثر بین سوژه و ابژه ایی که خود فرض کرده، نیست. در اینجا به ویژگی های فیلم مردم نگارانه از خلال نظرات هایدر می پردازم. او به فیلمی اشاره می کند که اواخر دهه ی ۱۹۶۰ ساخته شده است. این فیلم در مورد گروهی از گله داران حوزه ی رود نیل که در اتیوپی زندگی می کنند، است. او می گوید اگر چه سازندگان این فیلم چندین ماه را در محل صرف کردند و از مراحل مختلف زندگی در میان گله داران فیلم گرفتند اما ناآگاهی آن ها از مردم نگاری در سراسر فیلم مشهود است. هایدر اشاره می کند که در این فیلم صحنه ای از مراسم پاگشایی دو پسر قبیله وجود دارد که دراماتیک و تکان دهنده است، اما از دیدگاه مردم نگاری ناقص است. او بارزترین مسئله این فیلم را این می داند که پشت سرگذاشتن دوره ی نوجوانی این دو پسر را نشان می دهد، اما برای دوره ی بزرگسالی آن ها به اشاره ای کلامی مختصری بسنده می کند. همان طور که گفته شد تحلیل کارکردی به تشریح اجزاء مجموعه در کلیت ساختی آن می پردازد و این رویکرد مردم شناسی است که در این فیلم نادیده گرفته شده است. یعنی فیلم برای نشان دادن یک بعد زیباشناسی یک ویژگی فیلم مردم نگاری را نادیده گرفته است. ویژگی بعدی را در ربط دادن یک رفتار خاص به هنجارهای فرهنگی می داند. یعنی فیلم نباید مانند بسیاری از فیلم های مستند زمان زیادی را صرف توصیف یک فرد یا یک رویداد منفرد کند. اما ممکن است زمان پرداختن به این ویژگی به وسیله ی یک راوی که می خواهد تصاویر را در بستر کلی فرهنگ نشان بدهد تا اندازه ای از خصلت تصویریش بکاهد.

همان طور که اذعان داریم سینما از فنونی برای مقاصد زیباشناختی استفاده می کند. اما برای ساخت فیلم های مردم نگارانه ما نمی توانیم فقط از تکنیک هایی همچون ترکیب انتخابی نماها، تدوین و… برای تحریف واقعیت استفاده کنیم. اما می دانیم در فیلم های خوب مردم نگاری هم اجتناب از این تکنیک های تحریف واقعیت غیر ممکن است. بنابراین فیلم مردم نگارانه را شاید بتوان ترکیبی از تکنیک های فیلم و شناخت مردم نگاری دانست. همچنین از ترکیب مکانیکی آن ها نمی توان به یک فیلم مردم نگارانه رسید. بنابراین برای ساخت یک فیلم مردم نگارانه ما مجبور به صورتی دیگر، به ترکیب روش علمی که عینیت گرایی را مد نظر دارد با روش زیباشناختی که رویکرد اثبات گرایی خواست آن را نادیده بگیرد، هستیم. اما به نظر می رسد هنگامی می خواهیم از خلال روش علم که وظیفه اش طبقه بندی کردن مفاهیم برای مدیریت علمی است، پدیده ها را بررسی کنیم از مفاهیمی تفکیک شده همچون “زیباشناختی”، “علمی” حرف می زنیم. اما اگر خواسته باشیم کنش انسان را در یک بستر کلی فرهنگ بررسی کنیم چگونه می توانیم مفاهیم ذهنی زیباشناختی افراد را از کنش عینیشان تفکیک کنیم…؟ دقیقا” فیلم مردم نگاری می خواهد کنش فرد را در بستر کلی فرهنگ نشان دهد. این نوع فیلم نمی خواهد با مثلا” تدوین، تفسیری برای کنش افراد مورد بررسی بدون در نظر گرفتن مفاهیم ذهنی خودشان ایجاد کند. به نظر می رسد استفاده غیر معمول از فنون های سینمایی می خواهد از افراد مورد بررسی ابژه ایی صرف بسازد. اما چگونه می توان به یک ترکیب متعادل از روش زیباشناختی فنون سینمایی و شناخت مردم نگاری برای ساخت فیلم مردم نگاری رسید…؟ من فکر می کنم در ابتدا همان طور که روش علم رفته رفته دارد از رویکرد عینیت گرایی با شناخت فرهنگ های دیگری دور می شود، شاید بتوان از مفاهیم طبقه بندی شده هم برای رسیدن به شناخت کنش در بستر کلی یک فرهنگ دور شد. رویکرد پوزیتیویستی ادعا داشت مثلا” حس هایی که نمی توان آن ها را به مشاهده کشاند، غیر واقعی اند… برای همین بر اساس تحت تاثیر این رویکرد بودن ما فکر می کنیم باید پدیده های زیباشناختی را از بیرون به وسیله ی موجودات ماورائی وارد زندگی واقعی کنیم. انسان همواره در طول تاریخ به دنبال هیجانی خارج از زندگی روزمره ی خویش بوده است. سینما که پدیده ایی مدرن است توانسته به رویاهای بشر جامه ی عمل بپوشاند. برای همین صنعت سینمای امروز را می بینیم که با فنون تحریف واقعیت این کار را می کند و هیجان را به صورت مصنوعی به مخاطبانش می دهد، تا شاید این گونه برای موضوعاتی که در زندگی دلایل عینی شان را نمی توانیم بینیم، با نشان دادن موضوعی غیر حقیقی از خلال جادوی فیلم بتوانیم از متافیزیکی که انسان در گذشته به آن ایمان داشت هم رفته رفته دور شویم. اما فیلم مردم نگارانه ادعا می کند که می خواهد واقعیت را به تصویر کشد، یعنی انسان را نمی خواهد از خلال مفاهیم طبقه بندی شده که کنشش را در یک بستر کلی فرهنگ نشان نمی دهد، بشناسد. ما به راحتی در می یابیم برای رسیدن به یک فیلم مردم نگارانه راه دشواری در پیش داریم. آیا این راه دشوار بستگی به تغییر ساختارهای شناختی کسی که می خواهد به ساخت این گونه فیلم برسد ندارد…؟ مثلا” کسی می خواهد فیلم مردم نگارانه بسازد اما به پدیده هایی که بشر به آن ها نمی تواند تسلط داشته باشد، آگاه نیست، آیا به او می توان اعتماد داشت که از فنون سینمایی جوری استفاده کند که به تحریف کم تر واقعیت دست بزند…؟ من فکر می کنم دقیقا” فنون تحریف واقعیت سینما به خاطر عدم همین شناخت شکل گرفته اند(مثلا” انسان به خاطر تحت تسلط زبان بودن ممکن است به این درک برسد که زمان یک پدیده ی واقعی است که خارج از دستگاه بازنمود های اجتماعی زبان وجود دارد). برای ساخت فیلم مردم نگارانه به شناختی از انسان نیاز است که ما می خواهیم دقیقا” از خلال خود فیلم به این شناخت برسیم. یعنی شاید همراه ساخت فیلم های مردم نگارانه از فرهنگ های دیگری، انسان شناس بتواند از ساختارهای شناختی که می خواهد کنش انسان را از خلال مفاهیم طبقه بندی شده بشناسد نه تنها دور کند بلکه بتواند او را در ساخت فیلم های بهتر هم یاری دهد. شاید رفته رفته با خواست اجرای روش مردم شناسی ما بتوانیم به مفاهیم دیگری از واژه هایی مثل “روش علمی”، “زیباشناختی” برسیم. به نظر می رسد فیلم مردم نگارانه توان این را داشته باشد که بتواند افراد را برای پذیرش مفاهیم کم تر تقلیل گرایانه و ذهنی یاری رساند…

منابع:

فیلم مردم نگار، کارل هایدر، ترجمه مهرداد عربستانی و حمیدرضا قربانی

روش تحقیق در انسان شناسی، پرتی.ژ.پلتو، ترجمه محسن ثلاثی

نظریه های مردم شناسی، مروین گاربارینو، ترجمه عباس محمدی اصل

fatemekhezri@gmail.com