انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نویسندگان از سایه تا حضور در متن، نگاهی به چند اثر داستان ایرانی

فرشته رستمی

شــماری از داستـــان ‌نویسانِ معاصر، شخصیت‌هایی در داستان‌هایشان به کارگرفته‌اند که هم‌نامِ خودِ نویسنده‌اند. سیمین دانشور در «جزیره‌ی سرگردانی» و «ساربان سرگردان»؛ بیژن نجدی در «دوباره از همان خیابان‌ها» و بلقیس سلیمانی در«روز خرگوش» از معدود کسانی هستند که این شگرد را داشته‌اند.

اگر چه این ترفند، در روزگار گذشته نیز به کار رفته، اما امروز، سیمایی نو یافته، تا آن‌جا که برخی از اندیشمندانِ نقد نو در ایران، نامِ «پست‌مدرن» را برازنده‌ی این داستان‌ها نیز دانسته‌اند؛ حال آن‌که شخصیت‌های داستانی پست‌مدرن ویژگی‌هایی دارند که بیشینه‌ی آن‌ها را نمی‌توان در این داستان‌ها یافت. زیرا به گفته‌ی داچرتی:

«چهره‌های پسامدرن همواره نه فقط با دیگر شخصیت‌ها(ی داستانی) بل که با «خویشتن» مفروض خود نیز تفاوت دارند… در هر مرحله‌ی از بازنمایی شخصیت،کرانمندی شخصیت، و هویت معین شخصیت‌ها در نتیجه‌ی تکثیر اطلاعات ارائه شده درباره‌شان، که منجر به ناعقلانیت، عدم انسجام، یا تناقض به خود می‌شود به تعویق می‌افتد.»(یزدان‌جو: ۳۰۸)

دانشور، نجدی و سلیمانی از داستان‌نویسانی هستند که بازنمودی از خود، در داستان‌هایشان داشته‌اند. این بازنمود در داستان‌های پست‌مدرن، از دست‌آوردهای«دور باطل» است. در داستان‌های پست‌مدرن نویسنده می‌کوشد تا مرزهای اثر داستانی و زندگی واقعی درهم شکسته شود. تا آن‌جا که خواننده در نمی‌یابد که، دنیا تقلیدی از متن است یا وارونه‌ی آن، متن رونوشتی از دنیا؛ دیوید لاج می‌نویسد: این درهم‌آمیزی «واقعیت» و «تخیل» تا آن اندازه است که «خواننده بُهت زده [می‌شود زیرا نمی‌تواند] چنین نوشته‌هایی را به سهولت در مقوله‌ی رایج متونِ ادبی ادغام کند.»(پاینده،۱۳۷۴: ۱۸۶) این دنیاهای تودر توی واقعیت داستانی و بیرونی، ساختار وجودشکنانه را می‌سازند و«دورباطل» به وجود می‌آورند. نویسنده برای شکل‌دهی به آن، دست‌مایه‌های گوناگونی دارد، همانند:

الف. پیوندهای دوگانه

ب. اتصال کوتاه

پ. آشکار کردن عرف‌های ادبی در متن

پیوندهای دوگانه یکی از زیرساخت‌های «دور باطل»است و آن نقش‌آفرینی شخصیت‌‌های واقعیِ تاریخی، در دلِ داستان است. این نقش‌آفرینی در گذشته نیز، در رمان‌های تاریخی وجود داشته است. در شیوه‌ی داستان تاریخی، زندگی شخصیت، دوگانگی‌ای با زندگی واقعی همان شخصیتِ نام‌دار نداشته؛ اما در پست‌مدرن، نویسنده می‌تواند داستانی خودساخته، به نامِ آن شخصیت بیافریند.

شریعتی و خلیل ملکی، در داستان‌های دانشور می‌توانند برساخته‌ی نویسنده باشند. اگر چه دکتر پاینده در گزارش ارزشمند خود با نام«سیمین دانشور: شهزادی پسامدرن» باور دارد که این شخصیت‌ها واقعیت داستانی دارند و عملکردشان ساخته‌ی نویسنده نیست؛ اما چنان‌چه داستان‌ با نگاهی دق یق‌تر خوانده شود، درمی‌یابیم که در داستان‌های دانشور، شخصیت‌های تاریخی به شیوه‌ی «خاطره»رخ می‌نمایند. مانند یادواره‌هایی که توران‌جان از به مهمانی آمدن جلال و همسرش سیمین دارد. (۹۷-۹۶) : ‌

«سربالایی را یا خودمان می‌پیماییم یا با پس‌گردنی وا می‌دارندمان که بپیماییم یا نرسیده به قله از پا می‌افتیم، اما وقتی به قله رسیدیم دنده‌ی خلاص می‌زنیم و بدون ترمز و بشتاب سرازیری را طی می‌کنیم و صدای زن –خندان- در بچگی عاشق اسب بودم. صدای مرد: و اخرش زن خر شدی. صدای زن: آخرش اسب خودم را پیدا کردم.»(جزیره‌ی سرگردانی،۹۶)

یا دیگر خاطره‌هایی که از جلال و سیمین در داستان وجود دارد که همان‌ها را می‌توان در نامه‌هایی که از ایشان چاپ شده است نیز دید. برای نمونه، جلال و سیمین در ۲۲۰ «ساربان سرگردان» چنین آمده‌اند:

« جلال رفته بود اروپا، همسفر‌هایش به سیمین نوشته بودند که جلال با یک زن هلندی روی‌هم ریخته و باهم زندگی می‌کنند…. من[هستی] خنده‌ام گرفت. خودش نخندید، اما گریه هم نکرد. گفت: من هم نوشتم تو از هیچ زنی بچه‌دار نمی‌شوی. هر چه قدر که مهربان باشد. حال اگر به فرض محال بچه‌دار شدی همان‌‌جا بمان. من گفتم: اما آقای آل‌احمد به گمان من یک قدیس می‌آمدند. گفت: حتی روح قدیس‌ها را اگر برهنه کنی، بیش‌ترشان تنوع طلبند. اما توقع ندارند زن‌هایشان دست از پا خطا بکنند.»

از این‌رو، برهانی بر پندارین بودن خاطره‌ی دکتر شریعتی در یاد فرهاد نیست؛ این خاطره بودنِ اشخاصِ به‌نام معاصر ایران، در ویژگی‌های پیوند دوگانه نمی‌گنجد و بیش‌تر ایرانی شده‌ی پیوند دوگانه است.

اتصال کوتاه به حضور نویسنده در پیکر شخصیت داستان گفته می‌شود. اشتباه گرفتنِ دنیای درون متن با دنیای بیرون تا آن‌جا که نویسنده، دامن به کمر زده، خود در داستان حضور می‌یابد ودرست فهمیده نمی شود که، آیا شخصیت «سیمین» در «جزیره‌ی سرگردانی» و«ساربان سرگردان» با دانشور نویسنده، هم‌سان است؟

دانشور، پایی در واقعیت و دستی در برنهاد داستانی دارد؛ تا آن‌جا که داستانی خودزندگینامه‌نوشت از او آفریده می‌شود. اما نجدی، سلیمانی، روایتی دیگر از شخصیت داستانی خود به نمایش می‌گذارند. از این روی پرسش‌هایی شکل می‌گیرند، مانند:

– آیا رفتار داستانی این شخصیت‌ها مستندی از زندگی واقعی ایشان، است؟

– آیا نویسنده، خود را چنان که می‌پندارد، به نمایش می‌گذارد، یا آن‌گونه که دیگران او را می‌بینند؟

– آیا می‌توان تخیل و واقعیت نویسنده را با خط‌کشِ نقد مشخص کرد؟

نجدی، شخصیت داستان «دوباره از همان خیابان‌ها» بسیار روشن و بارز، بیژن نجدی نویسنده است. هم‌چنین حضوری کم‌رنگ از او در «داستان‌های ناتمام» نیز به چشم می‌خورد.کانون هم‌پیوندِ داستان، زمانی است که پیرزن زنگ درِ خانه‌ی نجدی را می‌زند و نویسنده با شخصیت داستانی‌اش روبه‌رو می‌شود.

پیش از این، پیرزن، شوهر پیرش را خفه کرده، از خانه‌ی خود بیرون آمده و رهسپار خانه‌ی نجدی نویسنده شده است. در طول راه، آن‌چه جهان ساخته‌ی نجدی است، مرگ، بچه، مادر، تاپ‌تاپ توپ، ، بوی غذا، گاریِ فروش گوجه،است که بازتاب‌های زندگیِ روزمره، هستند؛ اما بعد از رویارویی پیرزن و خالق‌اش، راه بازگشت، از گونه‌ای دیگر است. تانک، بوی هیزم سوخته، محله‌ی پردود، مدرسه‌ای پر از بچه ها و آدم های جنگ‌زده…

گویا بیژن نجدی نویسنده، زندگی امن و آرام را نگاشته اما واقعیت بیرونِ درِ خانه چیز دیگریست. او پیوسته می‌گوید: «نمی‌دانم» و هاج و واج است. او نگاه ناباور به پیرامونِ دودْزده ی خود دارد. بنابراین در دام و تله‌ی جهان داستانی اش غلتیده است.

این داستان، از سویی آمیزش جهان واقعی و تخیلی دارد و از سوی دیگر، آمیغی از آن‌چه نویسنده می‌پندارد و چیزی که به راستی وجود دارد؛ تا آن‌جا که به گفته‌ی جان بارت در«داستان زندگی»(life story) «کم مانده بود به قصه‌ی خودش ضمیمه شود.» بدین شکل«فراداستان»که دست‌ورز داستان‌های پست‌مدرنیستی است ساخته می‌شود. در باور پُتریشیا وُ به «نحوی خودآگاهانه و نظام‌مند، توجه خواننده را به تصنعی بودن خودش جلب می‌کند، تا از این طریق پرسش‌هایی را در خصوص رابطه‌ی داستان و واقعیت، مطرح سازد»(پاینده،۱۳۸۵: ۷۴) نمی‌دانم‌های نجدی گذشته از فراداستانی بودنِ آن به گرایش‌های سیاسی بیژن نجدی نیز باز می‌گردد که زمینه‌ساز نگرشی چند سویه از خود می‌گردد.

او سیگار می‌کشد. اتاقی بدون زیلو دارد. دمپایی پلاستیکی می‌پوشد و سرمازده است؛ هم از درون و هم از بیرون.از پشت کاغذها هم می‌توان لِِخ لِِخ دمپایی‌اش را شنید. در میان تمام این سرگشتگی‌ها، نویسنده تنها کاری که می‌تواند بکند آن است که «روی تشکچه کنار کاغذهای پراکنده» بنشیند و به شخصیت داستانی اش فرمان دهد تا «بالش را از روی دهان پیرمرد بردارد». نویسنده می‌تواند در داستان پیرِ فرتوت را از مرگ برهاند اما برای خارج از خانه‌ی دردمندِ خود، کاری از دستش ساخته نیست.

در «دوباره از همان خیابان‌ها» پیرزن، شخصیت سوم شخصِ درمانده در چنگالِ سرپرستِ خود است. نجدی، اول شخصی است که در چنبره‌ی داستان خود گرفتار آمده است. پیرزن اگرچه خود به‌خواست خویش به سوی نویسنده‌اش می‌آید، اما این نجدی است که باید ویرایش داستان را انجام دهد.

اما شخصیت سلیمانی در «روز خرگوش» رنگ دیگری دارد. او سوم شخصی است که منِ اول شخص او را روایت می‌کند. در این داستان، این سلیمانیِ نویسنده است که به آزمون و ترازِ شخصیت تن می‌دهد. رویارویی شخصیت با نویسنده، چنین خوانده می‌شود:

«یه خانم شُل و وارفته می‌پرسد: موضوعش[داستان] چیه؟ خانم نویسنده محکم جواب می‌دهد: «یه روز از زندگی یه زنِ میانسال» خانم، این‌بار با سرخوشی می‌پرسد: «زندگی خودتون؟» خانم نویسنده می‌گوید: «زندگی خودم، زندگی شما، زندگی ایشان» و اشاره می‌کند به من. لبخند می‌زنم.» (ص۱۱۴)

راوی اول شخص، سلیمانی را سرزنش می‌کند که داستان«به هادس خوش آمدید» نتوانسته بازتابِ آرمان نویسنده‌اش باشد:

«نه، نتوانسته از پس این مسئله بر بیاید…. نه، از پس این حرف قشنگ برنیامده، آره، حرف قشنگی است، اما داستان این را نمی‌گوید.» (۵۶-۶۰) و در جایی دیگر می‌اندیشد: «تا این جایش ر ا خوب آمده ولی بعد مثل همیشه شروع به پیچاندن قضیه کرد. درست مثل مصاحبه‌هایش. آن‌جا هم طوری حرف می‌زند که شما نمی‌دانید کی هست و عقیده‌اش چیست… ترسو، بزدل و محافظه‌کار.»

در این داستان، هم‌زیستی استعاره و مجاز، بستری پست‌مدرن ساخته که شخصیت، خشم‌رفته، در سخنِ خویش به نویسنده دُرُشتی می‌کند و گاه از گاه درباره‌ی ادبیات و خاستگاه رمان شِکوه دارد:

«این خانم بلقیس حتی قیافه‌اش هم شبیه یک لاک‌پشت چاق و چله است که روستایش را پشتش گذاشته و از این‌جا به آن‌جا می‌برد. من نمی‌دانم او چه‌طور می‌تواند رمان بنویسد، وقتی منش روستایی دارد، وقتی ذهنیت شهری ندارد… من کارهای او را رمان نمی‌دانم، او سرگذشت‌نویس است.»(۱۱۴-۱۱۰)

همان‌گونه که گفته شد، شخصیتْ در این داستان، نویسنده را سرزنش می‌کند و به داوری می‌برد. چنین گفت‌وگویی، رهاورد فروتنی شهرستانی سلیمانی است که می‌تواند خود را از چشم دیگری ریزبینی کند.

شخصیت دیگر «سیمین» است. دانشورِ نویسنده، شخصیت سیمین را چه‌گونه می‌بیند؟ آیا سیمین با دانشور، هم‌سان است؟

سیمین، در بخش‌های بسیاری با واقعیتِ دانشور هم‌خوانی دارد و گاه از گاه چنین نیست؛ تا آن‌جا که داستانی خودزندگی‌نامه‌نوشت از دانشور تولید می‌شود. در داستان «جزیره‌ی سرگردانی» هر جا که سیمین هست، نگرش‌های فلسفی و سیاسی نیز وجود دارد. چیزهایی که گواه فرهیختگی گوینده است. از نمونه‌های گل‌چین شده می‌توان صفحه‌های ۲۸-۲۷-۳۲-۳۶-۴۵-۴۶-۴۹-۲۵۹-۲۶۸ را برشمرد.

سیمین استاد دانشگاهِ هنر است «عجب خوب نوشته بودی بچه… سیمین وراج بود. و هست.»(۱۷۵) فعل خط‌کشی شده، صدای نویسنده است که خود را با این راوی یکی نشان داده است. یکی شدن راوی با نویسنده –که اتصال کوتاه در ادبیات پست‌مدرنیستی می‌تواند باشد – در جاهای دیگری نیز آمده است: «سیمین: تو را خودم ساخته‌ام و حالا جلوم در می‌آی؟(هستی:) مرا پدر و مادرم ساخته ­اند که هیچ کدامشان را نداشته‌ام. سیمین می‌گوید مقصودم به کلی چیز دیگری بود.»( ۵۷)

در ص۱۵۳- ۱۵۰ «جزیره‌ی سرگردانی» سیمین از نگاه توران‌جان، دیده می‌شود و پس از آن که بخشی از دانشِ سیمین درباره‌ی تاریخ ایران بازنموده شد؛ توران‌جان گرفتار خشم و حسد می‌شود.

سیمین خدمتکارانی دارد که دست‌گیرشان است، و اگر از خانه‌اش دزدی کنند، به روی خود نمی‌آورد: «حاجی‌معصومه….کت و شلوار سبز یشمی سیمین را که از انگلیس خریده بود پوشیده. روش پوستین سیمین را که رویا از مشهد برایش تحفه فرستاده بود تن کرده بود. دندان‌های خود را به هستی نشان می‌دهد و می‌پرسد: می‌پسندی؟ تازه گذاشته‌ام هستی تا آن‌جا که به‌یاد دارد، سه تا از خدمتکاران سیمین در خانه‌ی او به هوس گذاشتن دندان ‌مصنوعی افتاده‌اند.»

هستی به یاد سیمین پس از مرگ جلال می‌افتد. این یادواره از ۲۶۵تا ۲۶۸ طول می‌کشد و سیمینِ اسطوره‌ای، پیام حماسی خود را چنین بیان می‌کند: «چرا می‌خواهی من گریه کنم؟ چرا باید به شما درس زبونی و ضعف نفس بدهم؟ گریه‌ها را بگذارید برای خلوت‌هایتان.»(۲۶۷) گاهی با ساواکی‌ها سردْسخن است. خواننده از گفته‌های مرد ساواکی درمی‌یابد که سیمین به زندانیان سیاسی یاری می‌رساند (جزیره‌ی،۵۲)

سیمین، از رفتنش به کنگره‌های هنرهای اسلامی در لندن می‌گوید. (ساربان سرگردان،۲۸۶) از این که همراه کانون نویسندگان نزد امام خمینی رفته (۲۷۳) او به جبهه هم رفته است (۲۸۶) او آن‌چه را دیده در ۲۹۴- ۲۸۸ «ساربان سرگردان» آورده است. «مراد گفت حرف‌های شما از هر نامه‌ای جالب‌تر است. شاهد زنده» (۲۹۰)

داستان سیمین و هستی به آن­ جا می ­رسد که در «ساربان سرگردان» هستی با خود می­ اندیشد: «سیمین هم که ول کرد رفت انگلیس پیش لیلی. زن! من سایه ­ی تو را می­ بوسیدم»(۶۲)

پرسشی که زمینه‌ساز این گفتار شده، این است که آیا این زنِ پاک‌سرشت، نیک‌اندیش و فرهیخته، دیدگاه آن دیگری است یا خود نویسنده که خود را سزاوار چنین نیکوداشتی دیده است؟ ژنت می‌گوید:«هنگامی که من درباره‌ی خود داستانی می‌گویم، مثلا در یک سرگذشتِ شخصی، به نظر می‌رسد منی که عملِ گفتن را انجام می‌دهد به مفهومی با منی که من توضیح می‌دهم یگانه و به مفهومی دیگر با آن متفاوت باشد.» (ایگلتون، ۱۳۸۰: ۱۴۵) آیا می‌توان این بازنمود نویسنده در داستان را اتصال کوتاه دانست؟ به پندار این گزارش، شخصیتِ سیمین در «جزیره‌ی سرگردانی» و «ساربان سرگردان»، بیش‌تر رنگ‌وبوی خودزندگینامه‌نوشت دارد تا اتصال کوتاه و البته این دیدگاه نیز برخاسته از شیفتگی دانشورِ نویسنده به سیمین است که اگر بخش‌های حضور نویسنده در داستان را خودزندگینامه‌نوشت گمان کنیم با فروتنی ایرانی سوی و راه دیگری دارد.

در دیدگاه ژنت، میان زندگینامه‌ی خود نوشت (autographic) – که نویسنده خود آن را می‌نگارد – و (allographic) که به وسیله‌ی کسی دیگر، درباره‌ی نویسنده نگاشته می‌گردد» ساز و کاری جداگانه وجود دارد.(Allen:2001,106) روشن است که در این راستا، گاه نگاه نویسنده درباره‌ی خودش با نگاه دیگری درباره‌ی او، دو راه متفاوت است

منابع

ایگلتون، تری (۱۳۸۰) پیش درآمدی بر نظریه‌ی ادبی، عباس مخبر، ویراست دوم، تهران: نشر مرکز.

پاینده، حسین(۱۳۷۴) نظریه‌ی رمان،چاپ نخست، تهران: نشر نظر.

پاینده، حسین(۱۳۸۵) نقد ادبی و دموکراسی، تهران: انتشارات نیلوفر.

جمعی از نویسندگان(۱۳۸۱) ادبیات پسامدرن، پیام یزدا‌ن‌جو، تهران: نشر مرکز.

دانشور، سیمین(۱۳۸۰) جزیره‌ی سرگردانی،چاپ سوم، تهران: انتشارات خوارزمی.

دانشور ، سیمین(۱۳۸۰) ساربان سرگردان، چاپ اول، تهران: انتشارات خوارزمی.

سلیمانی، بلقیس (۱۳۹۰) روز خرگوش، چاپ دوم، تهران: نشر چشمه.

نجدی، بیژن (۱۳۷۹) دوباره از همان خیابان‌ها، چاپ سوم، تهران: نشر مرکز.

Allen, Graham.(2001)Intertextuality. London , Rout Ledge.

این مطلب در نشریه آزما منتشر و بر اساس همکاری رسمی و مشترک میان آزما و انسان شناسی و فرهنگ بازنشر می شود.