در این فرصت بحث را به دو بخش تقسیم می کنم.بخش اول در زمینه ارتباط نمایش و موسیقی و یا بهتر بگوئیم ارتباط آن دو بخش که دستههای بزرگ قدیمی را بوجود آوردند و بخشی که مربوط به نمایش است و بخش مطربهای موسیقیدان، در ابتدا بخش اول و تعریف کلمه مطرب.
کلمه مطرب که کلا امروزه و یا بهتر بگوئیم از همان زمان که نمایشهای روحوضی به مفهوم گسترده کلمه زمانی که این عبارت فقط شامل نمایش نمیشد و شامل اجرای موسیقی نیز بود و از آن موقع که پدیده روحوضی باب شد به طور کلی،هم به کسانیکه کار نمایشی میکردند اطلاق میشد و هم به موسیقی دانان.کلمهای که در واقع مختص موسیقیدانان اطلاق میشد.
نوشتههای مرتبط
مطرب اصولا کلمهای است که از دوران مشروطه آرامآرام تبدیل میشود به یک واژه با معنی منفی،به دلیل آنکه کسانیکه بهعنوان عمله مطرب خاصه یا موسیقیدانان ممتاز شناخته میشدند آرامآرام خودشان را از کسانیکه به طور دستهای کار میکردند جدا کردند و کارشان و حرفهشان بیشتر،با مراسم شادمانی سروکار داشت و عمدتا با نمایشها و مقلدها و لودهها همکاری داشتند.این موسیقیدانان خاصه یا موسیقیدانان ممتاز رفتهرفته خودشان را از این قشر جدا کردند و اصطلاح مطرب را نیز به آنان واگذار کردند و خودشان از آن به بعد تبدیل شدند به موسیقیدان،نوازنده، آهنگساز و هنرمند و غیره و هرچند این نکته نیز نباید فراموش شود که امروزه مطربها نمیپذیرند که به آنها مطرب بگویند و مدتی است که آنها نیز ترجیح میدهند به آنها هنرمند گفته شود.
من این رابطه را بین نمایش و موسیقی و رابطهء بین این دو دسته از هنرمندان که در حوزه هنر عامیانه وجود داشته را به این شکل بررسی کنم.درواقع فکر میکنم بهتر باشد از دوره قاجار یا کمی قبل از آنکه پدیده روحوضی شکل بگیرد آغاز کنم.
ارتباط بین نمایشیها و مطرب- موسیقیدانان-احتمالا خیلی قدیمی است.حال اینکه از چه موقع شروع شده من اطلاع ندارم ولی حداقل میتوانیم بگوئیم که در دوره قاجار این دو گروه بعضا با هم کار میکردند.اینکه میگویم بعضا بدلیل این است که مثلا اگر کسی مثل”اوژن اوبن”می گوید که در سال ۱۹۰۶،یعنی در زمان مشروطه،در تمام دستههای مطربی حداقل یک لوده و یا یک مقلد حضور دارد فکر نمیکنم این مسئله را بتوانیم تعمیم دهیم به دورههای ما قبلتر.قبلا هم البته وجود داشتهاند ولی فکر نمیکنم که مستمر و همیشگی بوده.ما در گذشته در همان دوره قاجار دستههای مطربی داشتهایم.هم دستههای مردانه و هم دستههای زنانه که حالا زیاد وارد جزئیات آن نمیشویم.اینها بعضا با مقلدها همکاری میکردند ولی رابطه همیشه به این شکل بوده است که سردسته در واقع موسیقیدان بوده. آن چیزی که عمده بوده در خدمت بوده و نمایش و نمایشیها ضمیمه دستههای موسیقیدان بودهاند که یکی دو مورد شاید باشد که کمی تفاوت دارد.شاید اولی سردسته غیر موسیقیدانی که در دستهاش موسیقیدان داشته است اسماعیل بزاز بوده باشد در دوره ناصر الدین شاه.یا آن دسته حاجی سره و حسن کماجی هم خیلی معروف بودند و آنها هم در دوره مظفر الدین شاه بودهاند که اوج دوره هنریشان بوده.احتمالا یک چنین رابطهای داشتهاند،یعنی مقلدی بوده که سردسته بوده و در ضمن ما میدانیم که کریم شیرهای در همان دوره ناصر الین شاه نایب نقارهخانه بوده که اگر اشتباه نکنم و این شخص که مقلد دربار بوده رئیس تمام دستههای مطربی درجه دو و سه بوده است.حال دستههای درجه یک کدام بوده شاید منظور همان مطربها یا مطرب درباریها یا عمله خاصه بوده باشند.شاید هم معنی دیگری داشته باشد،هرچند بیش از این از گفتهء عبد ا..مستوفی نمیشود برداشت کرد و کس دیگری هم در این باره صحبتی نرکده است.بهرحال با اینکه کریم شیرهای رئیس مطربهای درجه دو و سه بوده در سازماندهی داخل دستهها مسئله فرق داشته و موسیقیدانان بودهاند که ریاست دستههای را به عهده داشتند.چون اسم دستهها به نام سردستههایشان مطرح بوده مثل دسته ما شاء ا….دسته گوهر خماری،دسته گل رشتی و غیره و غیره که اینها عمدتا یا رقاصه بودند یا موسیقیدان.ضمنا در این دوره دستههای زنانه یعنی آنان که هم در ترکیبشان موسیقیدان زن وجود داشته و هم رقاصهء زن،و هم صرفا به طور طبیعی به شکلی که با هنجارهای اجتماعی تقابل نکند در محافل خانوادگی زنانه برنامه اجرا میکردند.این دستهها اهمیتشان بسیار بیشتر از دستههای مردانه بوده یعنی در همان زمان اوژن اوبن،در دوره مظفری حدود ۵۴ دسته میشمارد که از دستههای مطربی ۴۰ تا دستههای زنانه و ۱۴ تای آن دستههای مردانهاند.یعنی نبض آن جشن عروسیها را مطربهای زنانه در اختیار داشتهاند که در اندرون و برای افراد فامیل،برای محرمها اجرای برنامه داشتهاند.رابطه نمایشها و مطرب موسیقیدانان در اوایل قرن حاضر شمسی(قرن ۱۴) تغییر می کند.یک تغییر بنیادی که بوجود می آید،بینشها و عواملی در پشت دارد که اگر آنها را بگویم یک مقدار آن نحوه مطرب به موسیقی (مطرب به مفهوم عام کلمه نه نمایشی و موسیقی)پیشزمینههایش روشن شود که چه بوده.اولا می بینیم که این تحول معادل است با ظهور نمایش روحوضی و ظهور روحوضی را هم ما تاریخ درستی از آن ندارم.و من سندی ندیدم؛فکر میکنم تنها کسی که در این زمینه حرف زده مرتضی احمدی باشد که اینگونه اشاره میکند:اوج فعالیتهای روحوضی در سال ۱۳۰۰ است.
یک مقدار این تاریخ باید با شک و تردید نگاه شود چون مؤلف از واژه روحوضی به عنوان اصطلاح دقیق استفاده نمیکند،چراکه او شیوه ارائه روحوضی را با محتوای برنامه اشتباه میگیرد چراکه اسماعیل بزاز را از چهرههای روحوضی دانسته که کاملا این مسئله غیرواقعی است. درست است که نمایشهای روحوضی اجرا میشده و سابقه طولانی داشته و اسماعیل بزاز هم احتمالا این نمایشها را اجرا میکرده ولی هنوز روحوضی نبوده.روحوضی به آن پدیدهای میگویند که با آن آشنا هستیم.شیوهای که روی حوض را تخته بیندازند و نمایش را اجرا کنند. این است که تاریخ دقیق مشخص نیست.ولی به احتمال قوی من فکر میکنم آن سال ۱۳۰۰ را به نسبت به عنوان یک تاریخ سمبلیک برای ظهور روحوضی حساب کنیم نه اوجش، چون تاریخ دقیق نیست و ممکن است که چند سال اینطرف و آنطرف شده باشد.حال اینکه چطور شد این روحوضی بوجود آمد؟من این را منتسب میکنم به هنرمندان نمایش عامیانه که سعی میکردند خودشان را به پایه آن جریان روشنفکرانه که (به تصویر صفحه مراجعه شود) در نمایش بوجود آمده بود برسانند، یعنی به اصطلاح نمایشهای ساده عامیانهای وجود داشت و بعضا در کنار دستههای مطربی-موسیقیدان در مجالس عروسی برگزار میشد یک رنگ و بوی جدیتری به بینشهایی که در نمایش مدرن(نمایشهای غربی)که اینها نمایندهاش بودند بدهند.این فعالیت به اصطلاح نمایشها،لوده مقلدها در این زمینه (تئاتر مدرن)سابقهاش بیشتر از روحوضی است و با فعالیتهای احمد معیری شروع شد.شروع این فعالیت برمیگردد به همان دوره اسماعیل بزاز که شاید احتمالا یکی از چهرههای مقلد عامیانه بوده که با نمایشهای غربی آشنا شده،چراکه در همان دههء ۶۰،قرن سیزدهم، دار الفنون سالنی را اختصاص میدهد به نمایش.اول معلمهای فرانسوی و بلژیکی در دار الفنون برنامه اجرا میکنند و آقاری از مولیر و غیره… ولیکن بعد از مدتی،به قول اعتماد السلطنه بیمزه و بدون جذابیت اجرا میشده بخصوص که زبان ایرانی را این معلمین با لهجه صحبت میکردند،بنابراین تصمیم میگیرند (مزین الدوله)که از خود مقلدهای دربار استفاده کند و چون مقلدهای دربار بیسواد بودند و نمیتوانستند متنهای ترجمه شده را مطابق اصل اجرا کنند.بنابرای برای آنها میخواندند و آنها عناصری از آن تقلید عامیانه خودشان را داخل آن میکردند و آن پیس مولیر را به شیوهای جدید در دار الفنون به اجرا درمیآوردند.شاید این اولین قدمهایی باشد که توده عامیانه در جهت آشنایی با نمایش غربی برمیدارد.بعد کمکم در دوره مظفری همانطورکه آقای بیضایی به ما اطلاع میدهد فردی به نام حسین آقاباشی از باشیها(مقامات درباری دوره مظفر الدین شاه)مثل کریم شیرهای که از سردستههای مقلدان بوده و همان سمت را داشته این فرد یک دستهای داشته و بعد معیر که قبلا در دسته احمد خان باشی به عنوان اکتور بازی میکرده و میآید دستهای مجزا و مستقل تشکیل میدهد.فکر میکنم تمام استادانی که در زمیه گذشته تئاتر ما تحقیق کردهاند بر این حرف صحه بگذارند که احمد معیر شاید یکی از مهمترین چهرههای این نوع نمایش بوده که بعدا تبدیل شده به شکل تازه نمایش که روحوضی گفته میشود.الان شما پای صحبتهای مطربها مینشینید از احمد معیر به عنوان پیشکسوت خودشان نام میبرند و این نیز خود صحه میگذارد بر صحبتی که کردیم.احمد معیر به گفته بهرام بیضایی:کسی است که سعی میکند نمایش را(نمایش عامیانه)به استانداردهای نمایش روشنفکری نزدیک کند.قبل از احمد معیر بودند کسانی چون مستوفی که از اجرای نمایشهایی نام بردهاند. انجمن اخوت که تئاتر اجرا میکرد یا شرکت تئاتر ملی بوده که نمایشهایی را اجرا میکردند.احمد معیر هم احتمالا با تکیله بر این الگوها سعی میکند تا تئاتر و نمایش را از زمینه کاربردی خودش که در جشنها استفاده میشد بیرون بیاورد و مستقل کند.آن تئاتر معروف علی بیک که بیضایی از آن صحبت میکند و قبل از آن ارائه نمایش در یک درشکه قدیمی که کسبیان از آن صحبت میکند نشان میدهد که تلاشهای اهل نمایش در حوزه نمایش عامیانه واقعا یک نوع تقلید بوده از جریان روشنفکری.
این تقلید و این جای پا بر جریان روشنفکری گذاشتن به هر دلیلی جواب نمیدهد.نمایشهای که در تئاتر علی بیک و آن درشکهخانه قدیمی اجرا میکرد و احتمالا در جشن عروسی و غیره این گروه و دسته شرکت داشتهاند در کنار دستههای دیگری که از احمد معیر تقلید میکردند و جشن عروسی را برگزار میکردند.این شکستی که احمد معیر میخورد در اصطلاح هم همسطح کردن نمایش عامیانه با نمایشهای روشنفکری که نمونه های دیگرش را بیضایی ذکر کرده که در طی این یکی دو دهه اول همی قرن بارها بارها دستههای نمایش تشکیل شدهاند و تماشاخانههای موقت برپا شده و شکست خورده و به فرجامی نرسیده، و همین باعث میشود که این گروهها اکتفا کنند به همان مجالس عروسی- و آن ابتکاری که زدند و آن همان نمایش روحوضی است-یعنی در واقع می شود گفت شکل گرفتن نمایش تخت حوضی معلول تلاش عمدتا نمایشیهاست برای رسیدن به بلند پروازیهایی که داشتهاند ولی پابرجا بودن نمایش روحوضی در جشنهای عروسی معلول شکست این پروژه است.احمد معیر هم در دسته خودش و هم در دسته علی بیک نمایش اجرا می کند.دسته موسیقیدان(مطرب) دارد الان یعنی درواقع وضعیت به شکلی شده که مطرب موسیقیدانان بروند دنبال نمایشیها و آنها را ضمیمه کار خود کنند و این دستههای روحوضی هستند که کارشان ادامه مییابد تا سه،چهار رهه اول قرن. حال اینکه چرا موسیقیدانان ابتکار عمل را در دست نگرفتند و نمایشیها این ابتکار را به خرج دادند؟من فکر میکنم برمیگردد به جایگاه موسیقی و نمایش در آن مقطع از تاریخ.به ضرس قاطع می شود گفت که نمایش در ایران(نمایش مدرن)سابقه کلاسیک و نوشتاری نداشته است و ما نویسنده پیس نداشتهایم و نمایش به اعتراف بیضایی و بسیاری دیگر عمدتا به شکل عامیانه بوده است و جسارت نمایشیها برای اینکه خودشان را به سطح افراد فرهیخته (آنان که نمایش مدرن انجام میدهند) به احتمال قوی به این دلیل بوده که آنها چیزی از آنان کم نداشته و حتی یک چیزی هم بیشتر دارند و آن تجربه نمایش است که اینهایی که کار جدید و مدرن میکنند تجربه نمایشی را ندارند.در صورتی که در عرصهء موسیقی مدتهاست که این تفکیک وجود دارد یعنی مطرب که موسیقی (به تصویر صفحه مراجعه شود) شادمانی را اجرا می کند کاملا به این اختلاف آگاه است و هم از نظر شایستگی و توانایی و قابلیت و هم از نظر موقعیت اجتماعی و غیره میداند که قادر نیست.موقعی که در همین دوره کنسرت که پدیدهای بود نو،در جامعه رواج مییابد و انجمن اخوت شاید اولین نماینده رواج این پدیده باشد،میبیند که نمیتواند در رقابت با کسانی که مثل درویش خان و…که در انجمن اخوت برنامه اجرا میکنند مقاومت کند.بنابراین بلندپروازی هم ندارد که بیاید موسیقی مطربی را از به اصطلاح کاربرد و زمینه جشن عروسی خارج کند و به طور مستقل کنسرت بگذارد.چون میداند که با هیچ اقبالی مواجه نخواهد شد.کاری که معیر میکند(حال نمیگوئیم که خود معیر بانی نمایش روحوضی بوده)بلکه کسانی که مثل او فکر میکردند و کار میکردند یک تحول خیلی عظیمی بوجود آوردند.نه حال فقط به صرف اینکه الان نقش نمایش و موسیقیدان در دسته مطربها بر عکس میشود بلکه همچنین به دلیل اینکه دیگر نحوه نمایش اجازه به ما نمیدهد که فقط نمایش در جشن عروسی متمرکز شود بر روی اندرونی و مجلس زنانه و خانوادگی. چراکه الان ما یک صحنه داریم فکر میکنم مدلش بیشتر از اینکه از نمایش روشنفکری اقتباس شده باشد از تعزیه اقتباس شده است.چون تعزیه تکیه دولت را که در نظر بگیرید که سکوئی در وسط است و تماشاگر مرد و زن با هم هستند و زنها به یک طریقی از مردها جدا شدهاند.از همین مدل استفاده میکند نمایش تخت حوضیکه صحنه را که جای اندرون میگذارد در حیاط و صحنه را به روی حوضی که با تخته پوشانده شده است.و احتمالا در ابتدای کار خانمها از پشت پنجره تماشا میکردند و یا اینکه خانمها میآمدند در حیاط منتها با حجاب-قبل از کشف حجاب-ولی به شکلی از مردها جدا میشدهاند و نمایش را مشاهده میکردند و بعد از کشف حجاب هم که خیلی راحتتر حضورشان حس میشود.این کار باز باعث میشود که تحولی بزرگ صورت میگیرد و آن هم این است که الان وقتی فضا،فضای بازی است و تماشاگر تنها مرد نیست بلکه زنها هم هستند.دیگر درواقع یکی از چیزهایی که باعث موفقیت روحوضی شد،این بود که تماشاگر را جمع کند در حیاط زن و مرد با هم که نمایشگر چه مطرب موسیقیدان و چه مقلد و نمایشگر مرد بودند.مثل همان مدل تعزیه که مردها می توانند جلو زنها اجرای نمایش داشته باشند ولی زنها نمیتانند بدون شکستن هنجارهای اجتماعی به اجرای نمایش بپردازند. بنابراین مردها میآیند و حرف اول را میزنند و دسته بزرگی که مرکب از بازیگر و نمایش بوده و خیلی طرفدار داشته است و بازیگرهای حرفهای و موسیقیدانان حرفهای مردانه است. بنابراین زنها شروع میکنند به انحطاط رفتن و ما میبینیم که در همان سالها از دهه دوم و سوم قرن حاضر،زنها و دستههای زنانه محدود میشوند به دستههای خیلی کوچک و کماهمیت و در جشنهای عروسی شرکت نمیکنند ولی در مراسم پاتختی که فردای روز عروسی و به اعتبار گفته شهری در مجلس زنانه برگزار میشده شرکت میکنند و اینها هم اولی کسانی هستند که در خیابان سیروس بنگاه شادمانی راه میاندازند.بعد از این مقدمه این بخش از صحبت را اختصاص میدهم به اینکه اولا رابطه بین موسیقی و نمایش و دلیل به وجود آمدن این رابطه؟و اینکه چگونه به این شکل روحوضی شکل گرفت؟و ثانیا به دلیل اینکه این آگاهی را به زعم خودم بدهم که در تمام مدت فعالیت روحوضی مطربها چه موسیقیدان و چه نمایشی شاید مهمترین آرزوهای مطرب این بود که به سطحی برسد که فرهنگ رسمی او را بپذیرد و برای این کار همیشه سعی کرده است از آن پدیدههایی که در نمایش روحوضی تشکیل میگردد استفاده کند که در قدم بعدی نیز شکست میخورد.یعنی متأسفانه آنها هیچوقت نمیتوانند به یک موقعیتی برسند که جامعه و یا فرهنگ رسمی به آنان اهمیت بدهد. غیر از یک دورههای خاصی که بخصوص اهل نمایش اهمیت میدادند به سیاهبازی و اهمیت میدادند به خیمهشببازی و غیره و اینها را به عنوان ارزشی سنتی به تلویزیون و جشنوارهها بردند.فقط در این محدوده است و اگر اهل نمایش در دستههای مطربی و روحوضی توانست به یمن روشنفکران این تأیید را بگیرند.موسیقیدانان بهیچوجه نتوانستند این تأیید را بگیرند و یکی از علل این قضیه هم شاید این بود که هر وقت موسیقیدانان قابلی در دستههای مطربی پیدا میشد زود میرفت به سمت فرهنگ رسمی و به آن میپیوست.در رادیو و تلویزیون برنامه اجرا میکرد و رابطهء خودش را با مطرب موسیقیدانی که از آنجا برخاسته بود میگسست.صحبت از رپرتوار مطربها شد که حال میخواهم راجعبه این موسیقی صحبت کنم که بخش دوم صحبت من است.
رپرتوار مطربی یک رپرتوار خیلی گسترده است ولی آنچه که ما از آن به عنوان مطربی نام میبریم و آنچه را که ما باید بگوییم مطربی تمام این رپرتوار را در برنمیگیرد.یکی از ویژگیهای مطربها این است که بر اساس تقاضای شنونده کار می کنند. مانند کولیها،کولیها هم درواقع به همین شکل هستند ما کولی نداریم و در هیچجای دنیا که موسیقی خاص برای خودش داشته باشد و موسیقی کولی وجود ندارد.کولی رومانیایی موسیقی رومانیایی مینوازد و کولی مازندرانی موسیقی مازندرانی میزند.بستگی دارد که فقط از او بخواهند و همان را اجرا کند و همان را فقط یاد میگیرد. مطربها هم به این شکل کار کردهاند همیشه و متأسفانه چون ما با نسلی از مطربها سروکار داریم امروزه که حداکثر مثلا در سال ۱۳-۱۳۱۰ به دنیا آمدهاند.پیرترین شان در همین سالها به دنیا آمدهاند از موسیقی که قبل از این نواخته میشد، وقتی که جوان بودند دیگر از آنچه که مطربهای قدیم می نواختند اطلاع نداشتند یعنی آن خردهریزهایی که باقی مانده از رپرتوار آنها مقدار متنابهی آهنگها و ترانه رادیویی است،آهنگها و ترانههای کافهای. موسیقی کافهای و ترانههای کافهای که یک شاخهاش نیز همیشه موسیقی فلم فارسی و آوازهایی که در فیلم فارسی خوانده میشد و عدمتا پور هاشمی مؤلفش بود.این موسیقیهای کافهای یک شاخه در واقع تحولیافته و مدرنشده یک کمی بالای شهری شده موسیقی مطربی است.ولی به هیچوجه دارای آن اصالتهایی که یک موسیقی مطربی باید داشته باشد نیست.ما در موسیقی مطربی که به شکل اصیل و خالص باید در آن مورد صحبت کنیم. یک رنگ داریم،منظور نوع رنگ است. نه یک رنگ.رنگهای مختلف و متنوعی که قبلا خیلی گسترده بوده و امروز خیلی محدودتر شده و دیگر مثلا هر کجا یک مطربی را میبینیم باید از او تقاضا کنیم که یک رنگ بنوازد شاید ۴-۵ رنگ بیشتر نتواند بنوازد.از جمله رنگ ماهور که رنگ مات و رنگهایی که متأخرتر هستند مثل رنگ بابا کرم و یا حتی چیزهایی که بعدا تصنیف شده و ربطی به (به تصویر صفحه مراجعه شود) مطربها ندارد.مثل شیرم شیرم که مهوش خوانده.
اینها در این حد است و بخش دیگرش نیز هست.ضربیخوانی که درواقع شاید شاخصتری نوع موسیقی مطربی باشد که ما میشناسیم و آن ویژگیی را که از هر مطربی انتظار میرود دارد و آن گلوله نمک بودن و بامزه بودن است و مزه داشتن و خندهدار بودن ضربی خوانی ملودی خیلی سادهای دارد و بهیچوجه این ملودی پیچیدگی ندارد و گسترش نمییابد و یک خط کوتاه است که دائما تکرار میشود و بر روی یک شعر عروضی که این شعر عروضی براساس وزن خود دارا ریتم خاص و ضربی است و قابلیت آن را دارد که بر روی آن آهنگ ضربی خواند.ضربیهایی که مطربها میخوانند یک بخش زیادی از شعرهایش مربوط به حسین مجرد است.و این بهیچوجه یک شاعر عامی نبوده و از کارمندان دولت بوده و ذوق فکاهینویسی و شعر داشته است.برخی از اشعاری که اینها میخوانند یکی از آنها در دیوان نسیم شمال است فکر میکنم بزک نمیر بهار میاد-کمبزه با خیار میاد.و اشعاری دیگر که تعداد زیادی از آنها در مجله امید به چاپ رسید.
غلامرضا روحانی و ابوالقاسم حالت آنجا شعر میگفتند با نامهای تخلصی اجنه و غیره.اینها دست به دست میگشته و مطربها یاد میگرفتند و آنها میخواندند.این یک بخش از رپرتوار ضربی است و بخش دیگرش که همیشه به طور متناوب بعد از این که یک شعر فکاهی خواندند و این شعر فکاهی هم یک ویژگی که دارد گاهی بیتها هیچ معنایی مشترک با هم پیدا نمیکنند.این ویژگی بخصوص در این پاضربی مشخصتر است و این شامل قسمتی است که اصلا ملودی ندارد و عمدتا ملودی ندارد و صرفا ضربی است.و بنظر میآید از رپرتوار لوطیها به رپرتوار مطربها وارد شده هرچند نمیتوان آن را به ضرس قاطع گفت. ولی میدانیم که لوطیها این جور «ترانهها»ی ضربی را میخواندند. صرفا ضربی است و با شعرهایی که خود مطربها اصطلاحا چرندگویی را برایش به کار میبرند.و چرندگویی را منتسب میکنند به حاجی فیروز و مطربها به خاطر همین میگویند احتمالا قضیه زا لوطیها آب میخورد.چرندگویی هست یعنی بهیچوجه کلماتی که میگویند و جملاتی که پشت سر هم میگویند ارتباط منطقی با هم ندارند.مثل اینکه یک نوع تخلیه روانی است در مقابل آن رفتار متکلفانه جامعه.و صرفا برای خنداندن است.سیستم ریتمیک این بخش از سیستم ریتمیمک کودکان پیروی میکند.شما در اتل متل توتوله و خیلی جاهای دیگر میبینید که به ور شاخص دویدم و دویدم و…اشعاری از همین قبیل هستند.و بدین شکل با شعرهای فکاهی تلفیق می شوند و وقتی هم اجرا میشده رقاصهها با آن میرقصیدند.
این بخش از شاخصتری رپرتوارهای مطربی است.این که میگویم شاخص به دلیل اینکه هیچ فرقه و یا هیچ گروه و دستهای از موسیقیدانها این جور موسیقی را نمیخوانند مگر اینکه واقعا مطرب باشند.این جور موسیقی را نمیخوانند مگر اینکه واقعا مطرب باشند.این جوری میتوان آنها را از هم جدا کرد.مثلا آنها در رپرتوارهایشان موسیقی رقصهای محلی دارند و عمدتا هم شیرازی است.چون مطربهای شیرازی خیلی به هر حال قدر بودهاند و تعدادی از آنها هم به تهران مهاجرت میکنند و تأثیری نیز بر مطربهای تهران داشتند.همین ترانهها یا موسیقی محلی رقص شیرازی،بندری و غیره هست.اما بخش چهارم دیگر به سمت موسیقی کافهای میرود که بخش اعظم رپرتواری که مطربهای امروزی دارند در این بخش است و اگر شما بخواهید مطربی که کمانچهزن و یا یک نوازنده ضرب و یا تار باشد که بخوانند باید خیلی مراقب باشید که هر دفعه باید به او متذکر شوید که این چیزهایی که تو میخوانی این چیزها را نمیخواهم و این موسیقی کافهای و یا رادیویی است و موسیقی خاص خودت را بزن و متأسفانه زیاد شما را راضی نمیکند.چون موسیقی خاص خودش از همان دو بخش رپرتواری که عرض کردم فراتر نمیرود.این بخش که میگویم صرفا مطربی نیست و یا کافهای است یا ترانههای خواندهشده توسط برخی خوانندگانی که میشود سنتی و عامهپسند تلقیاش کرد. از دورهای در رادیو شروع شد و اشکالی ندارد که اسم ببرم تا واضح شود فرض کنید کسانی چون گلپایگانی،مهستی و….از این دست هستند و از این حد موسیقی مطربها فراتر نمیروند.
نکته دیگری که باید متذکر شوم رپرتوار دیگری است که ربطی به کار مطربها نداشته(به تصور من)یا حداقل کاری به مجالس مطربهای مردانه نداشته است.آن هم نمایشهای زنانه موسیقیایی است که در قدیم در اندرون خانه اجرا میشده یا توسط خود زنها به اجرا آمده،و نیازی به دعوت از مطربهای زنانه نبوده چون موسیقی خیلی سادهایست و ضربی و دیگر اینکه خود زنها دوست داشتند که خودشان اجرا کنند.و باید این نوع موسیقیدانان غیرحرفهای و آماتوری که در مجالس زنانه بودهاند را از مطربها جدا کرد و هم موسیقیاش را چراکه اشتباه بزرگی خواهد بود اگر ما فکر کنیم کنیزهای زمان قاجار که در اندرون موسیقی اجرا میکردند،اینها جزء مطربها بودند و یاد میگرفتند که در مجالس زنانه برنامه اجرا کنند یا مثلا دسته زهره و مینا را از دوره فتحعلی شاه اسم ببریم.به غلط اینها را جزء دستههای مطربی حساب میکنیم بله به مفهوم وسیع کلمه آن زمان مطرب به همهکس گفته میشد.آقا حسین قلی هم میتواند مطرب باشد. ولیکن ربطی به مطربها نداشتهاند. دسته زهره و مینا از نظر موقعیت اجتماعی کاملا تفاوت داشتهاند با دستههایی که در شهر پراکنده بودند. رپرتوار اینها را نیز نباید رپرتوار موسیقی حساب کرد.نمایشهای رقص و یا آوازی مثل خاله رورو و عمو سبزیفروش و….اینها نمایشها و ترانههای اندرونی هستند و ربطی به مطربها ندارد.و این از زمان موسیقی کافهای است که عمدتا کسانی چون پریوش،آفت و…این ترانههای اندرونی را به روی سن اجرا کردند البته به شکل جدید.و این را میتوانیم به طور فرعی وارد شاخه مطربها کنیم،به طور کلی موسیقی مطربی همان رنگها خصوصا چند رنگ خیلی معروف است.
*این مقاله نخستین بار در شماره ۵۴ مجله «نمایش » و در مرداد ۱۳۸۱ منتشر شده است.
این مقاله متن سخنرانی دکتر ساسان فاطمی در دومین نشست پژوهشی کانون نمایش های آئینی و سنتی در تالار سنگلج است که در مرداد ۱۳۸۱ ایراد شده است:
** برای اطلاعات بیشتر درباره نویسنده به لینک زیر مراجعه کنید: www.ethnomusicology.ir/post-21.aspx
– اگر دیدگاهی درباره گروه صدا و موسیقی در پایگاه انسان شناسی و فرهنگ دارید و یا مایل به همکاری با این گروه هستید، با مدیر این بخش به آدرس shahrnazdar@yahoo.com تماس بگیرید.