انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مدرسه و شهروندی: جهش های متقاطع (بخش سوم)

نویسنده:فرانسوآ دوبه/بر گردان:آریا نوری

تغییر و تحول در حوزه‌ی آموزش

برنامه‌های نهادمحور در همه‌جا (نه‌فقط مدرسه) روبه‌زوال هستند. این مسئله ورای مشکلات خاصی که به‌واسطه‌ی ورود نسل جدیدی از دانش آموزان به مدرسه ایجاد می‌شود، تمامی کنشگران نهادهای آموزشی را مستقیماً تحت تأثیر قرار می‌دهد. درست است که مدرسه‌ی جمهوری از بدو تأسیس نهادی مدرن به شمار می‌رفت، اما به‌هرحال یک‌ نهاد بود. شرایط جامعه‌ی امروز تفاوت‌های چشم‌گیری با شرایط گذشته دارد درحالی‌که مدرسه روح سنتی خود را حفظ کرده است. این امر سبب شده تا مدرسه‌ی جمهوری با مشکلات بسیاری مواجه شود. شرایط جدید سبب شکل‌گیری دیدی انتقادی بین تقریباً همه‌ی معلمان شده است، دیدی که حتی باورهای گذشته‌ی ایشان را نیز زیر سؤال می‌برد.

تغییر اساسی شکل‌گرفته نه ازآنجایی‌که کنشگران دیگر به هیچ‌چیز اعتقاد ندارند، بلکه به‌واسطه‌ی اینکه ایشان مجبورند درعین‌حال اصول بسیار متفاوتی را قبول داشته باشند برمی‌آید. به همین منوال، در شرایطی که تا چند وقت قبل مجموعه‌ای از دگم‌ها مختلف بر ساختار اصلی حکومت می‌کرد، بحث‌های فراوانی شکل‌گرفته که مسئولان سعی می‌کنند از ورای آن‌ها اهداف خود را دسته‌بندی کنند. زین پس ما می‌دانیم و یا حداقل کنشگران یک محیط آموزشی می‌دانند که دو مقوله‌ی برابری و ارزش متضاد یکدگر هستند[۱]، ایشان به‌خوبی می‌دانند که دیگر نمی‌توان فرهنگ مختص به خود را داشت و در بین ملت جای گرفت، حداقل نه مثل قبل.

ایشان همچنین به‌خوبی می‌دانند که ورود به یک سنت فرهنگی خاص و تبعیت از آن ممکن است مشکلاتی را در مسیر آینده‌ی اقتصادی کودک و نیز شغل آینده‌اش ایفا کند. آنا آرند به‌خوبی این امر را مورداشاره قرار داده است.[۲] مدرسه‌ی امروزی تبدیل‌شده به مجموعه‌ای از اهداف و تلاش برای نیل به آن‌ها، تلاش برای رسیدن به دنیایی از عدالت. امروزه دیگر ممکن نیست بتوان یکی از اهداف مدرسه را در محوریت اصلی قرار داده و باقی را کنار گذاشت. می‌توان مسئله را این‌طور مطرح کرد که چندوجهی بودن اصول مردم‌سالاری بر تک‌وجهی بودن اصول جمهوری فائق آمده است. به‌واسطه‌ی شکل‌گیری چنین تغییراتی انتقال اصول از نسلی به نسل دیگر تضعیف‌شده و نیز هاله‌ی مقدسی که پیرامون برنامه‌های نهادی مدرسه را گرفته بود از میان برداشته‌شده است.

علاقه و حرفه‌ای گری

معلمان و یا حداقل اکثریت قریب به‌اتفاق ایشان هنوز هم مثل گذشته به شغل خود علاقه دارند. مسئله‌ی اساسی اما در اینجاست که تعریف موجود از علاقه تغییر ماهیت داده است. امروزه دیگر مثل گذشته از معلمان خواسته نمی‌شود که به ارزش‌ها صد در صد احترام گذشته و همه‌چیز خود را فدا کنند. ایشان باید ابزاری روانی در اختیار داشته باشند تا بتوانند به‌خوبی از پس شغل خود بربیایند و مشکلات آن را راحت‌تر تحمل نمایند. امروزه بیش از آنکه از معلمان توقع اعتقاد داشتن وجود داشته باشد، از ایشان خواسته می‌شود شخصیتی قوی داشته باشند تا بتوانند روابطی مناسب با دانش‌آموزانشان ارتباط برقرار کنند. در معنای کلی‌تر می‌توان گفت حرفه‌ای گری پیروز شده است. کنشگران مدرسه و معلمان در طول دهه‌های گذشته با تخصصی کردن گرایش‌های مختلف و حرفه‌ای شدن در یک گرایش مخصوص موفق شدند باب حرفه‌ای گری را باز کنند. این امر سبب شده تا در مرور زمان به‌نوعی مشروعیت مدرسه تغییر کند؛ چراکه این نهاد دیگر نه مقدس است و نه سنتی.

کاریزمای یک معلم در یک مدرسه‌ی مدرن دیگر نه به‌واسطه‌ی اعتقاد او به اصول و ارزش‌های مقدس نهاد که به‌واسطه‌ی توانایی‌اش در برقراری ارتباط با مخاطبان خود یعنی دانش آموزان مشخص می‌شود. معلمان و کنشگران باید توانایی روانی آن را داشته باشند که مخاطب خود را جذب کنند.[۳] معلم امروزی دیگر مشروعیت خود را نه به‌واسطه‌ی اینکه در وهله‌ی اول نماد خرد و ملت به شمار می‌رود، بلکه به‌واسطه‌ی توانایی‌ای که در جذب احترام دانش آموزان و نیز آموزش به ایشان دارد به دست می‌آورد.

مدارسی که تا چند وقت پیش مراکزی مقدس به شمار می‌رفتند، امروزه تبدیل‌شده‌اند به نهادهایی که با مشکلاتی بزرگ و کوچک دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ اما چرا؟! بگذارید این‌طور بگوییم که باگذشت زمان حصارهایی که دور مدارس را فراگرفته بود ابتدا تضعیف‌شده و درنهایت فروریخت. دانش آموزان و والدین ایشان به مصرف‌کنندگانی بدل شده‌اند که از نهاد مدرسه توقع خدمات و سرویس دارند. آن‌ها در دنیای امروز طوری به مدرسه نگاه می‌کنند که توگویی مدارس به‌سان بازارهایی هستند که می‌توان از آن‌ها مدرک تهیه کرد. مدارس امروزی دیگر مثل گذشته نهادهایی دربسته نیستند، بلکه وارد دنیای جدیدی شده‌اند، وارد شبکه شده‌اند، مجموعه‌ای از شبکه‌ها که قرار است به دانش آموزان و والدین ایشان خدمات ارائه کنند.[۴] به نظر من مدارس در دنیای امروزی تبدیل به‌نوعی بازار شده‌اند، نه به یک بازار بلکه به‌نوعی بازار چراکه به اعتقاد من روابط موجود همان‌قدر که در بخش عمومی و دولتی تغییر می‌کنند، در بخش خصوصی نیز متحول می‌شوند. با افزایش تعداد دانش‌آموزانی که وارد مدرسه می‌شوند، مدرک تحصیلی برای ورود به بازار کار در آینده به اصلی‌ترین و ابتدایی‌ترین ابزار موردنیاز تبدیل‌شده است. از همین زمان به بعد است که دانش آموزان و والدین ایشان وارد فاز مصرف‌گرایی شده و به دنبال کسب سود و منفعت خودشان هستند.

ایشان سعی می‌کنند تا درراه نیل به هدف خود از تمامی ابزاری که در دست دارند بهره ببرند، مثل انتخاب رشته‌ها و مدارس گوناگون. این مسئله سبب شکل‌گیری شکاف‌های عمیقی می‌شود و از طرفی والدین و دانش آموزان این‌گونه برداشت می‌کنند که هر اختیاری که می‌خواهند را دارا هستند. به دنبال همین امر نوعی دودستگی شکل می‌گیرد و مدارس به دودسته‌ی خوب و بد تقسیم می‌شوند. ازیک‌طرف مسئولان در گروهی از مدارس هر کاری بخواهند می‌توانند انجام دهند و ازیک‌طرف در برخی از مدارس فقط و فقط باید با بحران و مشکل دست‌وپنجه نرم کنند. دانش آموزان در چنین شرایطی وضعیت کاملاً متفاوتی خواهند داشت. گروهی در مسیر خود موفق می‌شوند و گروهی شکست را تجربه می‌کنند. شکستی که سبب بروز خشونت در ایشان می‌شود. درهرصورت باید به این امر اشاره کرد که نهاد مدرسه در دنیای امروز بیش از آنکه مرکزی فرهنگی باشد تبدیل ‌شده است به مرکز رقابت و فرصت‌طلبی.

درگذشته برنامه‌ی آموزش‌وپرورش بر پایه‌ی اعتقادی اصلی بنا می‌شد: کمک به دانش آموزان برای دارا شدن هویتی مستقل در عین ورود به جامعه. این امر سبب می‌شد تا قوانین و مقرراتی منطقی و جهان‌شمول به منصه‌ی اجرا گذاشته شود. در شرایط فعلی اما مقوله‌ی اتوریته به‌مثابه ظرفیت و حق دارا بودن اعتقادات مخصوص به خود سبب از میان برداشته شدن شرایط قبلی شده است. در جامعه‌ی معاصر لازم است تا بیش از آنکه به شخص به چشم یک دانش‌آموز نگاه شود، وی را به‌مثابه یک کودک و یا نوجوان مدنظر قرارداد که برای خود هویتی مستقل دارد. کودک و نوجوان باید بتواند در مدرسه به‌عنوان یک دانش‌آموز آزادی عمل و هویتی مستقل داشته باشد. درهرصورت این امر مشخص است که کودک و یا نوجوان باید در هر شرایطی بر دانش‌آموز تقدم داشته باشد، در فرایند آموزش نقشی مؤثر ایفا کند، توانایی به اجرا درآوردن پروژه‌هایی که در ذهن دارد را دارا بوده و درنهایت بتواند به اظهار عقیده بپردازد.

بدون شک ممکن است هر کس در این دعوت به قانون مداری و مسئولیت‌پذیری نوعی زیر نفوذ رفتن را ببیند. ولی باید به این امر توجه داشت که خیلی وقت است دیگر در دنیای آموزشی تکیه زدن بر قوانین و مقررات به‌تنهایی برای آموزش دانش آموزان کافی نیست. نباید شکل‌گیری روحیه‌ی استقلال‌خواهی و نیز نوآوری را تنها نمودهای ساده‌ی کاپیتالیسم در نظر گرفت؛بلکه باید آن را محصول مدرنیته نیز دانست، مدرنیته که بنا به آموزه‌های آن در جوامع معاصر هرکسی به‌تنهایی مسئول زندگی خویش و نگارنده‌ی داستان آن به‌حساب می‌آید.

[۱] F. Dubet, L’Ecole des chances, Seuil, 2004.

[۲] H. Arendt, La Crise de la culture, Gallimard, 2003 [1972].

[۳] منظور ما بیشتر کاریزمای شخصی است

[۴] P. Duran, Penser l’action publique, LGDJ, 1999.

بخش اول: http://www.anthropology.ir/article/30149

بخش دوم: http://www.anthropology.ir/article/30252

ایمیل مترجم: aria.nouri@ut.ac.ir