«چند موسیقی دان سلیقه مخاطب موسیقی را ارزیابی می کنند.» ؛ «مخاطب باید با موسیقی درگیر شود» ؛ «مخاطبان موسیقی اصیل ایرانی از لذت شنیدن آن محروم ماندهاند » و … تیترهایی از این دست ،هر از گاهی در میان اخبار و مقالات موسیقی در مطبوعات ایران به چشم می خورد.چنین تیترهایی جملگی به مجهول «مخاطب موسیقی» اشاره دارند که لااقل از منظر اجتماعی کمتر به آن پرداخته شده است.این یادداشت نگاهی گذرا به موضوع مخاطب در موسیقی دارد:
گروه های مختلف اجتماعی به میزان تفاوت هایی که با هم دارند، در سلیقه موسیقی نیز با هم یکسان نیستند. در گروه های نخستین و گروه های دومین، این تفاوت سلیقه، مرزبندی آشکاری دارد.گروه های خویشاوندی،قومی و مذهبی نمونه های روشنی از تمایز سلیقه موسیقی را نیز به نمایش می گذارند. در گروههای جمعیتی و طبقات اجتماعی نیز با تفاوت هایی می توان تمایزهای سلیقه موسیقایی افراد را بازنمایی کرد.یکی از این طبقه بندی ها، جمعت های روستایی و شهری است.
نوشتههای مرتبط
به طور کلی در فرهنگ روستایی، موسیقی بازتابی از طبیعت و ویژگی های اقلیمی ، سیستم های معیشتی و باورهای اعتقادی است.طبیعت در اینجا نقش مهمی ایفا می کند؛ انعکاس اصوات طبیعت پیرامون در موسیقی های قومی و شکل گیری سازهای پرصدایی که مشخصا در فضای طبیعت قابل شنیدن هستند؛مانند سرنا و کرنا و دهل و … رابطه مستقیم طبیعت با موسیقی غیر شهری را نشان می دهد. در عین حال رابطه مخاطب روستایی با موسیقی، ناشی از ارتباط انسان با آیین است.این آیین ها در شکل های مختلفی نمود می یابند.«آیین های مرتبط با کار» موسیقی خود را تولید می کنند و در حرکات جمعی و رقص های بومی تجلی می یابند؛ نظیر چوب بازی شرق خراسان که مراحل چند گانه کاشت و داشت و برداشت محصول را در فرم های رقصنده ها نشان می دهد و یا رقص قاسم آبادی گیلان که بازتابی از نشا و کاشت وبرداشت برنج است . «آیین های مذهبی» بر اساس باورداشت های اعتقادی و ویژگی های فرهنگ قومی به وجود می آیند و بسیار متنوع هستند.این آیین ها موسیقی خاص خود را تولید می کنند و تابع مناسک معینی اجرا می شوند. همچنین آیین هایی که سیستم اجتماعی به وجود می آورند؛نظیر ازدواج،تولد، مرگ و …نیز موسیقی خود را دارد. در نتیجه رابطه مخاطب با موسیقی در فرهنگ های قومی و روستایی، تابعی از رابطه با آیین است.انسان روستایی به میزان وابستگی درونی به آیین،با موسیقی آیینی نیز پیوند دارد و مخاطب آن قلمداد می شود.
در شهر اما همه این ماجرا به گونه دیگری اتفاق می افتد. در اینجا رابطه با موسیقی را «سرمایه فرهنگی » فرد تعیین می کند. به این ترتیب در شهر ، رابطه مخاطب با موسیقی سلسه مراتبی دارد که می توان آن را نوعی «نابرابری فرهنگی» محسوب کرد. بوردیو جامعه شناس نامدار فرانسوی، در تحقیقی که در حدفاصل دهه شصت و هفتاد میلادی میان طبقات مختلف اجتماعی فرانسه انجام داد، از موسیقی به عنوان ابزاری برای شناخت این نابرابری و درک مکانیسم انباشت سرمایه فرهنگی استفاده می کند.او برای انجام پژوهش خود،سه قطعه موسیقی انتخاب کرد؛ قطعه نخست اثری کلاسیک از یوهان سباستین باخ بود که از مجلدهای کلاویسن تعدیل شده او انتخاب شد. قطعه دوم راپسودی آبی اثری از جرج گرشوین بود ؛ قطعه ای که برای تکنوازی پیانو و ارکستر جز نوشته شده است.و در نهایت قطعه آخر، والس معروف دانوب آبی ساخته اشتراوس که هنوز هم محبوبیت عمومی دارد. بوردیو سه گروه اجتماعی را با عناوین «گروه بالای طبقات میانی»،«گروه پایین طبقات میانی» و «طبقه کارگر» انتخاب می کند و میزان شناخت و سلیقه این سه گروه را به قطعات یاد شده مورد ارزیابی قرار می دهد. در نتایج به دست آمده ، گروه طبقات بالای میانی که فرصت اندوختن سرمایه فرهنگی داشته اند،اثر باخ را انتخاب کرده اند . به ترتیب گروه های پایین طبقات میانی و طبقه کارگر اثر گرشوین و دانوب آبی اشتراوس را برگزیده اند.در این تحقیق هرچند مساله سرمایه فرهنگی در شناخت گروههای مخاطب موسیقی به عنوان یک اصل پذیرفته شده، اما به نابرابری اجتماعی حاصل از انباشت سرمایه اقتصادی، به عنوان یک فاکتور اصلی برای جذب سرمایه فرهنگی نیز اشاره شده است.موضوعی که البته قابل تعمیم به همه جوامع نیست. بخصوص در جوامعی که شاهد تغییرات اجتماعی ناگهانی بوده اند، گروههای اجتماعی جدید ،هر چند امکان انباشت سرمایه داشته باشند، لاجرم سرمایه فرهنگی به دست نمی آورند. در ایران برای انطباق این تعریف با سیستم شهری، علاوه بر این با دشواریهای دیگری هم روبرو هستیم. مشکل اصلی را نحوه توسعه در شهرهای بزرگ ایران بخصوص در چند دهه گذشته به وجود می آورد که به نوعی در تضاد با عقلانیت شهری بوده است. پس از انقلاب توجه به فرهنگ های روستایی و طبقات فرودست جامعه با آرمان های انقلابی حمایت از مستضعفان همسویی داشت و در نتیجه جدیت گرفت. به این ترتیب زمینه توسعه فرهنگ روستایی در شهر نیز فراهم آمد و الگوی توسعه شهری، تابعی از نحوه توسعه در تفکر روستایی شد. در نتیجه به میزانی که شهرها میزبان مهاجرت از روستا شدند، ساز و کار فرهنگ روستایی در فرهنگ شهری اثرگذاشته است.در این فرایند الگوی شنیداری طبقات شهری، حداقل نزد مهاجرین چند دهه گذشته، از فرهنگ مبدا مهاجرت تبعیت کرده است.موسیقی شهری نظیر موسیقی کلاسیک ایرانی نیز ناچار به پذیرش بخشی از فرهنگ موسیقی قومی شد؛ به گونه ای که امروزه لحن و نحوه بیان در موسیقی اقوام ایرانی،در موسیقی شهری ایران نیز قابل شنیدن است.مخاطب این موسیقی کیست؟ تفاوت های فرهنگی و اجتماعی این گروه از مخاطبان، با مخاطبان هر یک از گروههای موسیقی کلاسیک و قومی ایران چیست؟ سرمایه اقتصادی این سه گروه از مخاطبان؛چه ارتباطی با سرمایه فرهنگی آنان دارد؟پرسش هایی از این دست در تحقیقات فرهنگی و مطالعات اجتماعی موسیقی در ایران، بی پاسخ مانده و البته گویا پرسش آن نیز مطرح نشده است.با این حال در یک جمع بندی شتاب زده می توان گفت : بخشی از سرمایه فرهنگی که به عنوان میراث سیستم آموزش خانوادگی نزد طبقات متوسط جامعه شهری ایران در دهه های قبل باقی مانده بود، اینک به نسلی انتقال یافته که فاقد سرمایه اقتصادی است. بر خلاف نتیجه تحقیق بوردیو، «گروه پایین طبقات میانی» در ایران امروز، بیشترین سرمایه فرهنگی را در اختیار دارد؛ گروهی که به دلیل نابرابری اجتماعی و از دست دادن پایگاههای اقتصادی ،به حاشیه رانده شده و یا حتی به روستا مهاجرت کرده است!