انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فضای شهری به‌مثابه‌ی یک دگرجا؛ دگردیسی فضاهای شهری در زمان‌های قدسی

فضای شهری به‌مثابه‌ی یک دگرجا؛دگردیسی فضاهای شهری در زمان‌های قدسی

مطالعه‌ای در شهر نجف‌آباد اصفهان

فائزه رودگرصفاری

واحد انسان‌شناسی شهری

تابستان ۱۳۹۶

 

مقدمه

فضای شهری در ایران به علت دینی بودن ساختار سیاسی، به گونه‌ای است که در آن بسیاری از فضاهای قدسی، نهادمند و وابسته به حاکمیت هستند تا حاکمیت به واسطه آنها بتواند ایدئولوژی خود را بازتولید کند و مردم را ذیل این ایدئولوژی یکدست سازد. این در حالی است که فضای سکولار شهری به‌خاطر گذار شهر جدید به‌دنیای مدرن، به‌موازات فضای قدسی درحال گسترش هر چه بیشتر است. مردم در برخورد با فضاها، آنگونه عمل می‌کنند که به آنها امکان تداوم زیستن در آن فضا داده شود. آنها در فضاهای قدسی‌ آنگونه که خودشان به آن مشروعیت می‌دهند رفتار می‌کنند و در زمان‌هایی که خود بخواهند با فضای آن رابطه برقرار می‌کنند. فضای روزمره غیرقدسی است و آنچه فضای قدسی را به مرکزیت توجه می‌آورد، زمان است؛ زمان روزمره زمانی سکولار و غیرقدسی است و زمان قدسی زمان‌ معینی است که امر قدسی در آن در شدیدترین وضعیت خود قرار دارد. محرم، عاشورا، رمضان و شب‌های قدر، زمان‌های قدسی در فضای شهری ایرانی هستند. می‌خواهیم ببینیم چگونه زمان مقدس، مفاهیم شهر و کاربری آن را تغییر می‌دهد و مناسبات فضایی شهر و شهر را دگرگون می‌کند و هم‌چنین چه عناصری در شهر راه پیدا می‌کنند که در نظم شهریِ روزمره حضور ندارند. شهر را با توجه به تغییراتی که زمان مقدس در آن به وجود می‌آورد، با توجه به مفهوم دگرجای فوکویی چگونه می‌توان فهمید. آیا فضای شهری قدسی و سکولار در تعامل دائم با هم قرار دارند و در این صورت کارکرد این فضاها در زمان‌های مقدس چگونه است. فضای قدسی به مثابه‌ی یک دگرجاچه نسبتی با فضای واقعی دارد. در تجربه‌ای از زمان قدسی در شهر این مسأله بهتر درک خواهد شد. نجف‌آباد اصفهان شهری است که برای نشان دادن این مناسبات فضایی درنظر گرفته شده است. باید درنظر گرفت که ما تجربه‌های فضایی متفاوتی از شهر داریم و این نوشتار قصد تعمیم ندارد و براساس تجربیات، دست به تحلیل زده است.

مفهوم فضا

در مطالعه اجتماعی شهر باید عناصری را مدنظر قرار داد که مورد اجماع صاحب‌نظران این حوزه باشد. توجه به این عناصر منجر به دسترسی به فهم مشترک خواهد شد و امکان بررسی‌های تطبیقی را در کارهای مختلف فراهم خواهد کرد. فضا، زمان، اقتصاد، قدرت، فرهنگ، نشانه و بیان هفت عنصر مورد توجه در مطالعات اجتماعی شهر هستند (فکوهی، ۱۳۹۳: ۲۳۲). برای مطالعه هر یک از این عناصر در شهر، نمی‌توان عنصر دیگر را نادیده گرفت و یا آن را مطلقا در حیطه‌ی حوزه‌ی دیگری جای داد؛ چرا که واقعیت ملغمه‌ای از همه‌ی عناصر تأثیرگذار است و برای نمایش دقیق آن باید جوانب مختلف یک پدیده را در نظر گرفت و طرح موضوع در یک حوزه به معنای نادیده گرفتن رویکردهای دیگر و محدود شدن آن نیست.

فضا به‌عنوان یکی از عناصر مورد مطالعه در شهر تعریفی بسیار مبهم دارد. فضا را باید پیش از هر چیز به مثابه مکانی خالی و تهی در نظرگرفت، به عبارتی جایی در میان چیزها و اشیا و فضا را باید از خلال قابلیت‌‌های حرکت و یا عدم چنین قابلیت‌هایی و چگونگی شکل گرفتن حرکت، جریان و یا سکون آن درک کرد. هر کالبد با ورود به درون یک فضا به نوعی وادار به تبعیت از آن می‌شود و فضا به نوعی آن را تملک خود درمی‌آورد، تملکی که می‌تواند به شکلی دوسویه آید و پیامدهای خاصی نیز با خود دارد. فضاهای شهری به دلیل سیاسی بودن ذاتی خود (یعنی حضور همه‌جانبه و همیشگی بازنمودهی قدرت سیاسی در آنها) خاصیت هدایت‌کننده و دستکاری‌کننده‌ای بر تجربه‌ی فضا دارند (همان). فضای شهری ایرانی نیز با توجه به سیاست دینی حاضر در دوره کنونی، به سمت دینی‌شدن فضایی حرکت می‌کند و نهادهای وابسته به دین در آن رو به گسترش است. مسجد به منزله‌ی فضایی دینی، در همه جا به چشم می‌خورد و در عین حال، هم کهنه است و هم بسیار نو. مکانی فرهنگی برای پرستش پروردگار است و نشان‌دهنده‌ی سنت‌های معماری محلی و ناحیه‌ای است و فراناحیه‌ای است که خصیصه‌ی جهانی یافته است. این نماد اصیل اسلامی منظری برای تماشای سازوکارهای بازنمود دولت و اقتدار در ملل اسلامی، جامعه اسلامی و هویت فردی در داخل این جامعه و هم‌چنین بیرون از آن فراهم می‌آورد (هالود، ۱۳۹۰: ۱۱). به این ترتیب حاکمیت دینی به‌واسطه آن در پی بازتولید ایدئولوژی خود است تا کنترل مردم را برای خود آسان سازد و جامعه‌ای اسلامی تولید کند و الگوی سایر ملل اسلامی باشد. اما کارکردی که حاکمیت از فضای دینی همچون مسجد دارد، در زمان مقدس معنا و کارکرد موردنظر را برای مردم ندارد.

دگرجا

در دوگانه‌هایی که از مفهوم فضا در ذهن وجود دارد می‌توان به فضای درونی و بیرونی، خصوصی و عمومی، شهری و روستایی، قدسی و ناقدسی اشاره کرد. این مفاهیم به‌واسطه‌ی ارتباط مکان با فضا به آن معنا می‌دادند. دگرجا مفهومی است که دوگانه‌های فضایی را وارد سطح دیگری از معنا می‌کند و مرزهای فضایی را به بیرون از مرزهای زمانی و مکانی می‌برد. دگرجای فوکویی (۱۹۸۴ ) محل‌های استقراری است بدون مکان واقعی. فوکو برای فهم بهتر مسأله، فضا را به دو قسمت دگرجا و آرمان‌شهر (اتوپیا) تقسیم می‌کند. آرمان‌شهر، شهری است با ویژگی‌های ایده‌آل و بدون مکان و فضای واقعی. اما ما در جوامع مکان‌هایی واقعی داریم؛ مکان‌هایی که جامعه به‌واسطه‌ آنها ترسیم شده است. دگرجا (هتروتوپیا) نوعی اتوپیا است که در جایگاه‌هایی واقعی به تحقق درآمده‌ است اما نظم موجود را برهم می‌زند. نوعی مکان که بیرون از همه‌ی مکان‌ها است و درعین‌حال به‌خوبی قابل مکان‌یابی است (برای مثال مجموعه روابطی که مکان استقرار ِ گذرها، خیابان‌ها، قطارها وجود دارد دگرجا را توصیف می‌کند؛ قطار چیزی است که ما از خلالش می‌گذریم، و همین طور چیزی که از خلال آن می‌توانیم از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر برویم، و باز چیزی که خود نیز در گذار است و وضعیت باثباتی ندارد). ما می توانیم چنین رشته‌ای را در قالب مجموعه‌ای از روابط تعریف کنیم که به آن تعین می‌بخشند، مکان‌هایی از اسقرار، از توقف ِ موقت، همچون کافه‌ها، سینماها، پلاژها یا مکان‌هایی همچون گورستان و تیمارستان و بیمارستان. فوکو آینه را برای درک بهتر دگرجا توصیف می‌کند. ما در آینه خودمان را در جایی که نیست می‌بینیم. در حالی که ما در آینه نیستیم، آینه خود موجودیت دارد و واقعی است. در همان لحظه می‌توان فهمید که تصویر آینه هم واقعی است و هم غیر واقعی؛ نسبت به فضای بیرونی و محیطی غیرواقعی است اما در نسبت با فضای ذهنی واقعی است. فضاهای درونی و ذهنی، فضاهایی هستند که در ذهن ما گذشته‌ای دارند و در محیط فرهنگی ما حاضر هستند. تجربه ذهنی از هر چیزی داشتن در فضای درونی اتفاق می‌افتد و ما نیز عمدتا در فضاهای ذهنی زندگی می‌کنیم و فضاها را با واقعیت تطبیق می‌دهیم. فوکو (۱۹۸۴) برای فهم بهتر دگر‌جا، به مثال گورستان اشاره می‌کند. «گورستان نسبت به فضاهای فرهنگی متعارف، فضای دیگری است؛ ‌اما در آن واحد فضایی است که با همه جای شهر و با همه‌ی افراد آن ارتباط دارد. هر فردی احتمالا دارای خویشاوندی در گورستان است». همچنین ما تیمارستان را داریم که فوکو (۱۳۸۸) کار مفصلی در این باره انجام داده است. به نظر او انسان مدرن در قلمرو آرام و بی‌کشمکشی که در آن جنون بیماری روانی تلقی می‌شود، دیگر با دیوانه گفتگویی ندارد: در یک سو انسان عاقل جای دارد که پزشک را به نمایندگی از خود به سوی جنون می‌فرستد و در سوی دیگر دیوانه جای دارد که تنها به‌واسطه‌ی میانجی خِرد، می‌تواند با غیر از خودش ارتباط بگیرد. این دیوانگان در تیمارستان‌ها جای می‌گرفتند تا فضای شهر را آلوده به خود نکنند (فوکو‌، ۱۳۸۸:‌ ۲ و ۵۰). این فضای جداشده و محصور، خود دگرجایی بود که نظم عادی جامعه در آن برقرار نبود و جامعه برای رهایی از شر آنها، این مکان را فراهم کرده بود. فوکو برای دگرجا خصیصه‌های اساسی را برمی‌شمرد که به کمک آن بتوانیم خوانش متفاوتی از فضای بیرونی داشته باشیم و ابهامی که در مورد مفهوم داریم کمی رفع شود.
متن کامل فایل ورد: shahri