فراغت در شهر؛ بررسی موردی گذران اوقات فراغت در مجموعه ائل گؤلی شهر تبریز با تأکید بر پیک نیک شبانه(۲)
مونا ابوعیسی ترجمه ی آریا نوری
تصویر: اپرای جدید قاهره
نوشتههای مرتبط
سالن اپرای قاهره که در سال ١٩۵٠ به لطف گسترش روابط بین قاهره و شوروی تاسیس شده بود برای بقای خویش می بایست مبارزه کند و خود را با تحولات سیاسی کشور تطبیق دهد .
به نام پدر ، پسر و روح القدس.
این است عبارتی که قوی سفید لحظاتی قبل از گشودن بال های خیالی خود و قرار گرفتن در پرتو نورافکن ها ادا می کند .
اکاترینا ایوانوا که در زمان سقوط بلوک شرق از شوروی گریخته و به قاهره پناه برده بود به دست فراموشی سپرده شده است. اکنون دیگر او ملکه ی قوها است و در کنار دریاچه ای زندگی میکند که اشکهای مادرش آنرا بوجود آورده اند . در تاریکی صحنه می توان «هانی حسن» را تشخیص داد ، تک رقصنده ستاره اپرای قاهره که نقش «روتبارت» جادوگر ، مظهر بدی مطلق را ایفا میکند.وی در پشت صحنه دایره ای با قوهایش تشکیل میدهد و سپس همراه با موزیک چایکووسکی چند قدم برداشته و نهایتا خود را برای نبردی سرنوشت ساز با شهریار به صحنه میرساند.در زیر پرتو نوراقکن ها، صحنه به او تعلق دارد اما در پس پرده ی نازک قرمز رنگ،این ارمینیای ایتالیایی ، ملکه ی سابق قوهاست که می درخشد.
مردی در سکوت به تماشای تراژدی روسی قرن ١٩ نشسته است.برای اوست که این آخرین نمایش اجرا میشود.وی در گذشته ، در نقش شاهزاده زیگفرید و در نقش های اول دیگری ، در همین سالن و همچنین در بولشوی مسکو، ان اچ کی توکیو و اسکالای میلان به صحنه آمده است .«عبدل مونیم کامل» برای حفظ سالن باله ی مصر در دهه ی ٨٠ ،پس از رفتن متخصصین شوروی،تلاش زیادی کرده است.امروزه اما،دشمن اصلی وی سرطان است.در کنار او کارگردان آسیایی نمایش ، «ارمینیا کامل» که همسر وی و هم رقصش میباشد به چشم میخورد.این آخر نمایش «کامل » بود چرا وی تنها یک هفته پس از آن در اثر حمله ی قلبی درگذشت.
در ورودی آکادمی رقص ، عروسک روسی بزرگی به چشم میخورد.استادان مصری با لحجه ای جالب که ترکیبی از روسی و فرانسویست صحبت میکنند« Assemblé ,e plié ,e Jeté ». نوازندگان پیانو که آنها هم اهل شوروی هستند میگویند این مکان همچون شوروی مینیاتوری میباشد. روح آن دوران هرگز این محل را ترک ننموده است.
شما مرا دیوانه خواهید پنداشت.«آلیا عبدالرازق» این جمله را با خنده ای طولانی قبل از رفتن برای پیدا کردن کفش های باله اش که عمری به اندازه ی سالن باله ی مصر دارد بیان میکند. « من قبلا این ها را در هنگام امتحاناتم در بولشوی میپوشیدم.»آلیا شب های خود را با رویا درباره ی نقش ها و لباس های باله هایش سپری می کند.باله هیچگاه به او پشت نکرده ، حتی در سن شصت سالگی.پدر وی جزو اولین خلبانان ارتش مصر در زمان نظام پادشاهی ،قبل از کودتای نظامی سال ١٩۵٢ بوده است و خود وی هم جزو اولین رقصندهائی است که موفق به عبور از پرده ی آهنی شده: « پنج پروانه به سمت شوروی پرواز می کنند . » این تیتر تعدادی از روزنامه های محلی آنزمان بود.
پنج رقصنده باله برای اولین بار در عمرشان در زیر برف برنامه اجرا می کنند در همان حالی که مذاکرات در شوروی برای ارسال اسلحه به مصر در جریان بود..باله ی مصر به این ترتیب متولد شده است : به لطف نظامیان.
جمال عبدالناصر در حالی از مسکو باز میگردد که مدال افتخار لنین را در سال ١٩۵٨ کسب کرده است.مصر در این زمان به لطف کمک های اقتصادی و نظامی شوروی که به دنبال افزایش نفوذ خود در خاورمیانه بود روزگار خوبی را میگذراند.در حالی که آموزگاران مسکو به قاهره می آمدند ، بسیاری از دانش جویان و دانش آموزان مصری به تحصیل در مراکز نظامی و دانشگاه های شوروی مشغول بودند.
در همین بستر است که سروات اکاشا ، وزیر فرنگ مصر بسیاری از فعالان شوروی در عرصه ی باله و در ردیف اول مدیر سابق بولشوی ، آقای لئونید لاوروفسکی را برای بازدید از آکادمی رقص قاهره دعوت کرد.در سال ١٩۶٣ ، پنج دختر و سه پسر جوان برای گذراندن دوره ای دوساله در مسکو و ثبت نامشان به عنوان پیشتازان رقص باله ی مصر برگزیده شدند. آلیا ، کامل و شش همراهشان ، از دیگر دانش آموزان جدا بودند و به طور کامل تحت نظر قرار داشتند ، مساله ای که در برابر لذت گام برداشتن د بولشوی چندان به حساب نمی آمد.
در سال ١٩۶۶ ، اپرای قاهره اولین باله خود را تحت عنوان «فواره باغچه سرای» (١) به روی صحنه برد.اجرای نقش اول ،یعنی زاریما ، به آلیا سپری شد،نقشی که تا امروز هم آن را کار مورد علاقه ی خود می داند.اکاشا، وزیر فرهنگ ، که بشدت تحت تاثیر قرار گرفته بود ، با اصرار ناصر را برای دیدن نمایش تشویق کرد. ناصر آنچنان تحت تاثیر قرار گرفت که ٢۴ ساعت هم برای اهدای نشان تقدیر به ستارگان باله شکیبایی به خرج نداد.نشان های افتخاری که آلیا در طول کارش کسب کرده است امروزدر منزلش ، درکنار مدال های نظامی پدرش به دیوار اویخته شده اند .
گروه باله ی قاهره ، امروزه تنها نهاد رقص کلاسیک در منطقه ی خاور میانه است. هنرمندانش تمام آثار بزگ مانند باله ژیزل، فندق شکن، دن خوان ، دن کیشوت و دریاچه قو را به روی صحنه برده اند.نمایش های با شکوه ، درخواست برای مصاحبه ، پیروزی در جشنواره ها و دیدار با متخصصین بولشوی ، همه چیز مطابق میل آنها انجام می گرفت و جهان به کامشان بود.
سپس ، صبح یکی از روزهای سال ١٩٧١ ، سالن اپرا گرفتار زبانه های آتش شد.طبق گفته ی برخی ، این عمل میتوانست اقدامی سیاسی توسط آقای انورسادات ، رئیس جمهور جدید باشد.از زمین سالن اپرا برای ساختن پارکینگ استفاده شد . سال بعد ، روابط سادات با مسکو رو به سردی گرایید.باله ی مصر که متاثر از قطع همکاری های سابق با مسکو ، شاهد پخش شدن هنرمندانش بین آلمان ، شوروی و ایالات متحده بود.
در همین زمان ، آلا شیولا مشغول مطالعه ی هنرهای تئاتر در دانشگاه مسکو بود. « زمانی که آنها متوجه شدند که سادات شوروی ها را از کشور اخراج کرده است ، همکلاسان مصری ما هم به نوبه ی خود وسایلشان را جمع کردند و آماده شدند تا دولت شوروی آنها را اخراج کند». اما این مساله پیش نیامد و آنها توانستند تحصیلات خود را ادامه دهند.چهل سال بعد ، آلیا و همکاران سابقش در کنار هم در سالن رقص باله ی مصر،برای تعلیم نسل آینده ی رقصندگان مصر گرد آمده اند.
«کامل» هم به همراه ارمینیا در سال ١٩٨١ از ایتالیا به مصر بازگشت تا شاهدی باشد بر تولد دوباره ی باله ی مصر.آنها در همه جا سالن های خالی مملو از رقصندگان بی انگیزه را یافتند، همان کسانی که منطقا می باید از آنها استقبال می کردند، و این صحنه ای رایج بود از تئاترهای کوچک محله گرفته تا سالن های سیرک.آلیا رختکن های موقتی را که در آنها ، لباس های باله ی خود را روبه روی لوله های فاضلاب آویزان میکرد فراموش نکرده است.ارمینیا ، ستاره سابق اسکالا میگوید « کم کم موفق شدیم یک گروه تشکیل دهیم. »
زمانی که در سال ١٩٨٨ ، اپرای جدیدی وارد عرصه شد ، «کامل» و همراهانش اعلام کردند که به صورتی دائمی در آن اقامت خواهند کرد و برای حمایت از درخواست خود ، در برابر وزارت خانه ی فرهنگ دست به تجمع اعتراضی زدند و سرانجام هم به خواسته ی خود دست پیدا کردند.آنها ٢٣ سال بعد به لطف انقلاب علیه حکومت مبارک توانستند به آنجا بازگردند.«کامل» ، به عنوان مدیر هنری اپرا انتخاب شد ،مساله ای که وی و تیم همراهش را از شرکت در تظاهراتی که بر علیه دستگاه فرهنگی شکل گرفته بود ،باز نداشت.انقلاب آنها را برای مدت زیادی از عرصه دور نگه نداشت و «دریاچه ی قو» ، پس از نزدیک دو دهه غیبت ، بازگشت خود به عرصه را جشن گرفت.روس ها نیز بازگشتند، و مشکلات زندگی روزمره در روسیه را پشت سرشان رها کردند.
قوی قاهره در حالی که سینه ی خود را صاف میکند ،نفس زنان به اولین میله ای که در راهرو میبیند آویزان میشود و عرق سردی از پشتش جاری می شود.رقصنده تنها چند لحظه زمان دارد تا خود را مجددا برای ایفاید آخرین صحنه نمایش آماده کند:زنجیره ای از ٣٢ چرخ به دور خویش که آموزش آن کابوس چندین نسل از فوهای قاهره بوده است.
فردا ، اولین روز نمایش برای عموم است اما ما مجاز به شرکت در آن نیستیم.ارتش که خود پایه گذار باله ی مصر بود ، نمیخواهد دست از امتیازات خود بشوید.همانگونه که افسر بازنشسته ، اکاشا ، در زمان کودکی آلیا بر اجرای نمایش نظارت میکرد ، امروزه هم این آقای محمد حسنی ، افسر بازنشسته که مسئولیت روابط عمومی اپرا را بر عهده دارد ، این امر را با نهایت جدیت به اجرا در می آورد « این ها هنرمندند و کارشان خلق هنراست برای ملت ، روزنامه ها حق ندارند در کارشان دخالت کنند». شاید اگر وی دعوت نامه های شرکت در برنامه را برای آشنایان خود ارسال نمیکرد و همه ی مصاحبه های مطبوعاتیش تقلیدی از نمونه ی استاندارد نبودند ، میشد حرف هایش را جدی قلمداد کرد.
در حالی که بر روی صحنه ی نمایش شوق اجرای اولین نمایش موج میزند ، روزنامه نگاران و عکاسان حاضر در راهرو تمامی تلاش خود را به منظور رهایی از چنگ مسئول ارتباطات نمایش به کار بسته اند ، کسی که در نظرش روزنامه نگاران به دو دسته تقسیم میشوند : افراد حریصی که تشنه ی کشف رسوایی ها هستند و فتنه گران صهیونیستی. در پرده ی سوم نمایش ، در لحظه ای که اکاترینا٣٢ چرخش به دور خویش جادوئی اش را اجرا می کند ، من در چهره ی مرد ارتشی به دنبال ردی از احساسات هنرمندانه هستم که به سختی پیدا میشود.
سپس نوبت به رتبارت جادوگر می رسد که زندگی دیگر شخصیت ها را با شور بختی همراه سازد.اما بلافاصله پس از تمام شدن نمایش، هنرمندی که این نقش را بازی کرده است از خود بی خود می شود: « آنها به کاغذ احتیاج دارند ، برایشان فراهم میکنی ،از تو میخواهند حرف بزنی،برایشان صحبت میکنی،از تو میخواهند که نقشت را به اجرا درآوری،به حرفشان گوش میدهی.» او با لبخند اینها را به زبان می آورد. او وقتی که روی صحنه نیست و با رقص ترس به دلها نمی اندازد کارهای دیگر را انجام می دهد، پرده را بالا پائین می برد به هنرمندان دیگر در پوشیدن لباس هایشان کمک می کند.
این قوی سفید سابق ، ارمینیاست که در پشت صحنه مسئولیت هدایت همگان را بر عهده دارد.گاهی اوقات ممکن است رقابت بین دو شخصیت با شمایلی دیگر خود را نمایان کند. طبق گفته ی «هانی» ، زمانی که وی مشغول طراحی اولین باله خود ، راسپوتین بود ، ارمینیا کمی در کارش اشکال تراشی کرده بود و نگذاشته است تا گروه رقصندگان در این باله شرکن کنند. بهانه اش این بوده که گویا شخصیت اصلی، راسپوتین، که کشیش و مشاور تزار بوده، با ریشش بیش از حد شبیه نمایندگان اخوان المسلمین است.سرانجام «هانی» در سایه ی توافقی که به دست آمد توانست در سال ٢٠١٢ نمایش راسپوتین را به روی صحنه ببرد اما هیچ سهمی در سود آن نصیبش نشد.
ارمینیا که در سال ٢٠٠۴ به عنوان مدیر هنری انتخاب شده ، دوستان زیادی ندارد. با وجود حضور قابل توجه خارجیان در اپرا و با وجود حساسیت هنری و حمایت اکثر کارمندان بخش اجرایی ، جهت گیری های سیاسی که از زمان استعمار به ارث برده شده و آتش آنها در جریان انقلاب سال ٢٠١١ شعله ورتر شد ، هنوز هم وجود دارند. ارمینیا با حمایت همسر خود و بسیاری از سیاستمداران بلند مرتبه از جمله حسنی فاروق ،وزیر سابق فرهنگ ، توانست جای خود را بازکند و به روش خود (سخت گیرانه اما توام با آرامش) نظمی را که آکادمی محتاجش بود به آن بازگردانده است.
در زمان ریاست جمهوری کوتاه آقای مرسی ، وی فشارهای زیادی را تحمل نمود که او را مجبور به بازبینی شرایط کرد.این رقص های باله ی معاصر و لباس های نازکی که در آنها استفاده میشد بودند که بیشتر هدف قرار داده میشدند.تهدید هایی هم علیه صحنه های ابراز عشق بین رومئو و ژولیت انجام میگرفت.ارمینیا با شکاکیتی توام با تمسخر میگفت « مردم چگونه میتوانند نمایش را درک کنند اگر این صحنه حذف شود؟».در این مدت ، هنرمندان اپرا در برابر وزارت فرهنگ دست به تظاهرات میزدند و رقص باله را در خیابان ها به اجرا در می آوردند.
ایناس یون، رقاص باله ی سابق هم ، رقیبی خیالی راهدف انتقادهای کوبنده اش قرار میدهد : « در رقص نوین ، هدف خنده نیست و رگه های از تهاجم به چشم میخورد اما در رقص سنتی ملایمت بیشتر است. »این مساله را شاگرد سابق آلیا که امروزه در آکادمی صاحب کرسی است بیان میکند. تصور اجرایی مدرن از باله «دریاچه ی قو» که در آن نبرد بین روتبارت و زیگفرید عرصه را برای خشونت فراهم میکند ، برای آلیا جالب است.ایناس زنی سرشار از انرژی است که برای شخصیت هایی با پتانسیل بالا مثل مدئا ی مارتا گراهام ،شخصیت افسانه ای یونان باستان که فرزندان خود را به قتل میرساند،احترام زیادی قائل است.او از سال ١٩۶٩ تا ١٩٩۶ ،یعنی تا زمانی که دیگر بدنش او را یاری نمیکرد، به ایفای نقش پرداخته است.
دفتر آلیا در کنار دفتر ایناس واقع شده است.او دیگر به حرفه ی تدریس نمیپردازد چرا که احساس میکند شاگردان دیگر توانایی لازم برای تبدیل شدن به رقاصانی حرفه ای ندارند.در زمان خود او ، صدها نفر برای بدست آوردن تعداد انگشت شماری نقش به رقابت میپرداختند.امسال تنها ده نفر دانش آموز به آکادمی پیوسته اند ، آکادمی که امروزه تعداد هنرجویانش از ١٣۵ نفر تجاوز نمیکند و تعداد کسانی که پس از ٩ سال تلاش و مطالعه برای خود جایی دست و پا میکنند زیاد نیست.
در اپرای قاهره ، رقص حرفه ای صرفا مردانه است و گروه مشکلات بسیاری را برای جذب زنان دارد.چه عواملی در این پدیده نقش دارند؟!
مذهب،رویای تشکیل خانواده ،بحران اقتصادی و یا مشکلاتی که باید برای حفظ فرم بدن خود متحمل شوند؟روز به روز از تعداد زن های مصری که در این مسیر سخت وارد میشوند تا جای ملکه ی قوها را پر کنند کاسته میشود.
در پرده ی آخر نمایش ، شهریار نیک صفت موفق به نابودی جادوگر بد سیرت میشود.اما در آن روز ، این شاهزاده «کامل» بود که نبرد را واگذار کرد و رتبارت جادوگر در جایگاه برنده قرار گرفت.پس از دو سال تظاهرات آغشته به خون،مرگ دیگر پدیده ای خصوصی محسوب نمیشود و این در شهر و در برابر دید عموم است که کشور قهرمانانش را از دست می دهد.اپرا برای مدت سه روز از در عزای رقصنده ی برجسته ی خود فرو رفت و روزنامه ها مقالات بیشتری را به مرگ «کامل» اختصاص دادند تا آخرین اجرایی که از باله دریاچه قوبه روی صحنه برده بود.پرچم مصر تابوتش را در آغوش گرفته بود. برای «هانی» که «کامل» اولین کسی بود که استعدادش را کشف کرد ، حمل تابوت او به سمت مزارش ،کمترین ابراز حق شناسی بود که میتوانست نسبت به او انجام دهد.
در مراسم ختم و در موج سیاستمداران ، افراد مشهور و حتی ناشناس ،این زنی با موهای طلایی بود که توجه ها را به خود جلب میکرد: ارمینیا.او در زمان های تاریکی در کنار همسر خود مقاومت کرده بود و امروزه تنها نیتش حفظ نام وی و آنچه که از خود به یادگار گذاشته میباشد.آنگونه که اکاترینا میگوید : باله ، به نمایش لباس های زیبا خلاصه نمی شود.