نوجوانان ، گاهی خوشحال و گشاده رو و برخی مواقع هم ناراحت و عصبانی هستند. آن ها در اصل در دوره ای از تعییرات عمیق هویتی به سر می برند که در اکثر مواقع رویارویی و سازش با آن ها را برای پدر، مادر و آموزگارانشان مشکل می کند. آیا باید از این موضوع نگران شد؟ چه راه حل هایی برای مواجهه با آن وجود دارد؟
اریک در حال به پایان رساندن دوران راهنمایی خود در مدرسه است. او به همراه خانواده اش در شهری بسیار آرام زندگی می کند که اثری از مواد مخدر ، اخاذی و آزار و اذیت در آن به چشم نمی خورد. با این وجود ، از چند وقت پیش تا به الان ، والدین او نگرانش هستند. وی تا چند وقت پیش بسیار سرزنده و پویا بود ( شاید هم اندکی بیش از حد ) ولی الان به فردی خشن تبدیل شده که یا بی هدف پرسه می زند یا وقتش را در برابر تلوزیون هدر می دهد ، مدام جلوی یخچال می رود و غذا می خورد ، ساعت ها خودش را در اتاقش حبس می کند و به خاطر کوچکترین مساله ای از کوره در می رود. از همه بدتر اینکه به جای رفتن سر کلاس درس وقت خود را خارج از مدرسه و در خیابان ها هدر می دهد. نتایجش در مدرسه روز به روز بدتر می شود. با وجود تلاش های بسیار زیاد خانواده اش ، کنترل آن ها بر شرایط روز به روز سخت تر می شود. همین مساله سبب شده تا پدر و مادرش در عین استیصال تصمیم می گیرند تا به یک روانپزشک کودک مراجعه کنند.
نوشتههای مرتبط
امروزه تعداد درخواست برای مراجعه به روانپزشک در جهت حل مشکلات مدرسه ای نوجوانان روز به روز بیشتر می شود. ورود به دوران نوجوانی همراه با ورود به دوران راهنمایی است. بنابراین این مساله طبیعی است که این دوره از تحصیل معمولا با بیشترین مشکلات همراه باشد. چه راهکارهایی برای مقابله با این مشکلات و رفع نگرانی و مشکلات والدین و آموزگاران وجود دارد؟ و اینکه ایا اصلا باید مشکلات نوجوانان را آنطوری که رسانه ها و مردم از آن سخن می گویند جدی گرفت؟ در شرایطی که بیش از ۹۰ درصد نوجوانان اعتقاد دارند در این دوره از زندگی خود مشکل خاصی ندارند!
ورود به دوران راهنمایی ، تغییر هویت بزرگی برای نوجوان به شمار می رود. وی برای مدت سه یا چهار سال ( این مساله بستگی به نظام آموزشی هر کشور دارد) تغییر گسترده ای را در فیزیک و روان خود ملاحظه می کند. همین تغییرات سبب شکل گیری تنش های بزرگی برای وی در دوران راهنمایی می شود. شرایط اجتماعی با ورود به مدرسه ی راهنمایی دستخوش تغییر می شود. اما تغییر اساسی این دوره بلوغ است ، بدن نوجوان در این دوره از زندگی با تغییرات دائمی دست و پنجه نرم می کند : رشد وی به طرز قابل توجهی افزایش پیدا می کند ( از ۴ تا ۶ ساتیمتر در سال به ۹ سانتیمتر نزد دختران و ۱۰ سانتیمتر نزد پسران می رسد). تغییرات دیگری هم در بدن نوجوانان بسته به جنسیتشان شکل می گیرد. تمام این مسائل سبب می شود تا بدن ایشان به منبع نگرانی و اضطرابشان تبدیل شود ، این مساله تا پایان دوران بلوغ ادامه دارد. دختران و پسران از بینی بیش از حد بزرگ ، رشد بیش از حد موی بدن ، اضافه وزن ، رشد کم یا زیاد سینه ها ( در دختران ) و. . . شکایت می کتند. تغییراتی که در بدن آن ها شکل می گیرد به منبعی برای اضطرابشان بدل می شود. اغلب علت استحمام طولانی مدت آن ها هم همین مساله است. . . نوجوان برای غلبه بر این موضوع سعی می کند ظاهر خود را تغییر دهد به همین دلیل لباسش برای او به اهرم اصلی هویتش بدل می شود. آن ها به دنبال هویت هایی موقت می گردند تا بتوانند تغییرات موقتی بدنشان را مخفی کنند. اتاق نوجوانان یکی دیگر از عناصر اصلی هویتی آن هاست. در واقع برای آن ها به نوعی یک عضو بدن به حساب می آید. بعضا پیش می آید که آن ها روی در اتاق خود علامت ورود ممنوع را نصب میکنند ، صدای ضبط خود را بلند می کنند و اگر پدر یا مادر وارد اتاق شوند با آن ها برخورد تندی می کنند. ممکن است حتی دعوا و مرافعه راه انداخته و والدین خود را متهم به نقض حریم خصوصیشان کنند. بروز اولین نشانه های جنسیتی در نوجوانان سبب تغییر اساسی در رابطه ی آن ها با پدر یا مادرشان می شود. دوران بلوغ ممکن است سبب شود آن ها تا حدی با والدینشان فاصله بگیرند و دیدی که به والدینشان دارند دستخوش تغییر شود.بعضا پیش می آید دختران در این سن مثلا به پدرشان شکایت کنند که چرا موقع غذا خوردن صدا می دهد یا پسران تمایل به کوچکترین تماس فیزیکی با والدینشان نداشته باشند. از این به بعد نوجوان می خواهد خودش تصمیم گیرنده بوده و شرایط را کنترل کند: « مادر ، هر وقت بخواهم تو را ببوسم خودم جلو می آیم ، دیگر به هیچ عنوان به من دست نزن! »
نوجوان برای خودسازی سعی در دوری کردن از الگوهای پدر و مادرش می کند. متخصصان در این دوره صحبت از فرایند ” جدایی و شکل گیری هویت فردی ” می کنند. نوجوان شروع به فاصله گرفتن از والدینش و ارزش های آن ها می کند. فیلیپ ژیمه[۵] می گوید : « نوجوان با خودش فکر می کند : من چگونه می توانم خودم باشم بدون اینکه اصول پدر و مادرم را ترک کنم؟»
سپری شدن این دوره از زندگی بدون حادثه ای خاص کاملا بستگی به رابطه ی نوجوان با پدر و مادرش دارد : هرچه قدر آن ها دوران کودکی وی را ساده تر گفته باشند ، دوران بلوغ آسانتر سپری می شود. دنیل مارسلی[۶] ، روانپزشک توضیح می دهد : « برخی از کودکان وابستگی کامل به پدر و مادرشان دارند و برخی دیگر خیر. سپری کردن دوران بلوغ برای گروه اول بسیار آسانتر است ولی برای گروه دوم خیر ، آن ها رفتارهای بسیار خشنتری در این دوره نسبت به پدر و مادرشان ابراز می کنند.»
شکل گیری هویت فردی در نوجوان سبب بروز دو نگرانی در والدین در مورد فرزندشان می شود : وضعیت تحصیلی وی و نحوه ی انتخاب دوستانش. اگر نتایج تحصیلی وی ضعیف باشد سبب تضعیف وضعیت اجتماعی او می شود و اگر دوستان خوبی برای خود انتخاب نکند ممکن است به سمت مصرف مواد مخدر ، خشونت ، انزوا و . . . کشیده شود . . . همین مساله باعث می شود والدین سعی کنند به هر قیمتی که شده رابطه شان را با کودک خود حفظ کنند ، البته بعضا روش های ناشیانه ای را انتخاب می کنند.
برخی از پدر و مادران فرزندانشان را به خاطر کوچکترین فعالیت مورد بازخواست قرار می دهد. گروهی دیگر هم ترجیح می دهند به فرزنداشان اعتماد کنند ، اعتمادی که اگر از حد بگذرد مناسب نیست ، برای مثال در حوزه ی عاطفی. در هر دو حالت والدینی که تا به الان کاملا روی فرزند خود تسلط داشته اند نمی توانند تحمل کنند کنترل وی از دستشان در برود و توانایی ناراحت یا عصبانی دیدن او را ندارند.
این رفتار که نشانگر توقع بالای والدین است ، در هر صورت بهتر از آن است که والدین فرزندشان را به حال خود رها کنند ، هرجند که در این حالت هم خطر وابستگی بیش از حد فرزندشان به آن ها وجود دارد. البته ذکر این مساله خالی از لطف نیست که اعطای ازادی در این دوره به فرزندان به این معنی نیست که بگذاریم هر کاری که می خواهند انجام دهند و با هر کس که می خواهند رابطه داشته باشند. والدین می توانند با برقراری شرایط مناسب، سبب شکل گیری استقلال در فرزندشان شوند ، بدون شک باید بر او نظرات کنند ، اما ” از فاصله ی مناسب” .
چالش های مدرسه
مدرسه چه نقشی می تواند در مقابله با بحران های عنوان شده ایفا کند؟ برای نیل به این هدف باید از دو مساله جلوگیری شود. در وهله ی اول، مساله این است که اکثر معلمان و والدین اطلاع درستی از آن چه که برای دانش آموزان در این سن مناسب است ندارند. مساله ی حیاتی در این دوره شکل گیری هویت نوجوان و خویشتن یابی است[۷]. این هویت یابی تنها از طریق سایرین ( دوستان ، معلمان و والدین) است که می تواند به درستی صورت بپذیرد. این در حالیست که نظام های آموزشی معمولا نوجوانان را تنها به چشم یک ” دانش آموز ” نگاه می کنند و توجهی به مرحله ی مهمی که وی در آن قرار دارند نمی کنند.
مساله ی دوم این است که نوجوانان میل به یادگیری دارند ، ولی چهره ای که در پس پرده ی آموزگارشان قرار دارد و هویت وی برای آن ها مهم تر است. آن ها به همان اندازه که به نحوه ی آموزش معلمشان توجه دارند به ظاهر ، اخلاق و طرز برخورد او هم توجه نشان می دهند. برای یک نوجوان زمانی که به علت دیر رسیدن سر کلاس درس توسط معلمش تنبیه می شود ولی معلم وی وقتی دیر سر کلاس می آید حتی زحمت معذرت خواهی را هم به خود نمی دهد مساله ی بسیار سنگینی است. نوجوانان میل بسیاری به بحث و جدل دارند ، اگر به آن ها بگوییم فلان چیز سفید است ، فقط برای به بحث کشاندن ما می گویند : نه ، سیاه است! تفکرات بیش از حد دوران نوجوانی اغلب با نا فرمانی و حماقت اشتباه گرفته می شوند؛ در صورتی که تنها هدف آن ها برانگیختن طرف مقابل و پیدا کردن هویت خود است. آموزگاران اغلب به علت بی اطلاعی از این ” میل به دیگری ” که در نوجوانان وجود دارد ، نمی توانند به خوبی با آن ها کنار بیایند.
مدرسه در طول دوران راهنمایی نقش بسیار موثری را می تواند در شکوفایی دانش آموزان ایفا کند. برای نیل به این منظور، نیاز به کادری توانا و برنامه های درسی مناسب وجود دارد . در عرصه ی آموزشی باید پروژه های هنری و فرهنگی شکل بگیرد به این شرط که تنها به آن ها به چشم رفع تکلیف نگاه نشود. کلاس های درس محل هایی هستند که توانایی تفکر و منطق دانش آموزان در آن شکل می گیرد و آن ها می توانند آزادانه به اظهار وجود بپردازند. آموزگاران اگر بتوانند شرایط نوجوانان در این مرحله از زندگی آن ها را درک کنند ، می توانند کمک شایانی برای آن ها باشند. باید به این مساله دقت شود که در این دوره از تحصیل باید تکیه ی خاصی روی کارهای گروهی شود و به دانش آموزان یاد داد که می توان بر دیگری در وهله ی اول و جامعه در وهله ی دوم تکیه زد.
آشفتگی در تفکر
یکی از ویژگی های دوران نوجوانی، رشد قدرت تفکر و منطق است که سبب شکل گیری انقلابی واقعی در رابطه ی نوجوان با دنیای اطرافش می شود. در اواخر دوران ابتدایی است که کودک متوجه می شود دیگران ممکن است نظری متفاوت با وی داشته باشند. این مساله سبب کاشته شدن احساس شک در دل نوجوان و ذهن او می شود.
رسیدن به باوری از خویشتن سبب غنی تر شدن نوجوان می شود ولی در عین حال منبعی برای تردید و اضطراب هم به حساب می آید. سوفی دو موژیلا[۸] ، روانکاو ، در این میان صحبت از ” شکسته شدن سد اطمینان ” می کند. برای برخی از نوجوانان زیر سوال رفتن باورها و طرز تفکرشان بعضا سبب آشفتگی می شود و باعث می شود تا آن ها به کودکی خود چنگ بزنند : آن ها سعی می کنند تا برای جلب رضایت والدین و معلمانشان، خوب درس بخوانند و در وهله ی اول مزایایی اندیشه ای واحد را که ممکن است باورهای گذشته شان و روابطی که با دیگران دارد زیر سوال ببرد را رد می کنند. همین به هم ریختن تفکرات است که سبب بروز اضطراب در آن ها می شود. معمولا سال آخر دوران راهنمایی ، یعنی اوج زمان بلوغ نوجوانان ، اوج زمان این احساس در آن هاست . در این میان رویارویی ای بسیار سخت می آید ، یعنی از یک طرف نوجوانی که در اوج دوران بلوغ خود بوده و غرق در تفکرات متضاد خود است و در طرف مقابل والدینی که در اکثر مواقع نمی دانند به چه نحوی باید با شرایط کنار بیایند.
فراگیری یک دانش جدید و به کارگیری آن یکی از بزرگترین لذت های دوران نوجوانی است . علاوه بر این سبب می شود تا در نوجوان ظرفیت انتخاب ، روح انتقاد و به زبان ساده شکل گیری هویت پدید بیاید. در فرایند فوق والدین باید نقش همراه را داشته باشند ، ولی باید دقت کنند نه خیلی به فرزندشان نزدیک شوند و نه خیلی از او فاصله بگیرند.
نوجوانانی که ما شکل می دهیم . . .
مفهوم نوجوانی پدیده ی خیلی قدیمی ای نیست . خیلی وقت نیست که واژه ی نوجوان در جوامع سر زبان ها افتاده است. در گذشته های نه چندان دور ،کودکان اکثر وقت خود را به کار در مزارع و کارخانه ها می گذراندند و بلوغ تنها گذاری از کودکی به بزرگسالی بود.
کودکان جوامع معاصر ، به خصوص در کشورهای ثروتمند ، با طولانی شدن دوران تحصیل ، فرصت بیشتری برای خودسازی ، تفکر ، رشد و . . . پیدا کرده اند. . . .مساله ی متناقض آن است که در همین زمان جامعه سبب آسیب وارد شده به نوجوانان می شود : جامعه ای که بعضا آن ها را خیلی آزاد گذاشته و به دنبال راه حلی برای مشکلاتشان نمی رود. . . مطبوعات در این زمینه بسیار سخن می رانند. آیا آزادی اعطا شده به نوجوانان بیش از آنچه که باید باشد نیست؟ آیا این تنها گذاشتن آن ها در سنی که بیش از همیشه نیازمند همراهی جامعه هستند به حساب نمی آید؟
آیا ما باید برای نوجوان جامعه مان نگران باشیم یا برای خود؟ اگر بعضا فرزندان ما مشکلاتی را به وجود می آورند ، این والدین هستند که باید خود را به خاطر ارزش هایی که به آن ها منتقل کرده اند و رفتاری که در دوران کودکی با آن ها داشته اند بازخواست کنند.
رشد و توسعه ی یک شخص ، درست مثل آموزشش ، فرایندی مسلسل وار است. اگر تنها دوران نوجوانی را به صورت مجموعه ای از مشکلات و بحران ها ببینیم سبب می شود تصور کنیم در این سن همه چیز قابل بازسازی است؛ در صورتی که این دوران زمان محک زده شدن ثبات[۹] دورنی نوجوان است ، ثباتی که پایه های آن در دوران کودکی وی بنا می شود. مشخص کردن حدود برای یک کودک و رفتار مناسب با او در دوران کودکی سبب می شود تا شخصیتش آنقدر محکم شکل بگیرد که دوران نوجوانی را بدون مشکل خاصی سپری کند.
نویسندگان : نیکل کاتلین[۱] و ورونیک بدین[۲]
نیکول کاتلین روانکاو در مرکز درمانی نوجوانان در بیمارستان هنری لابوریت شهر پوآتیر[۳] و نویسنده ی کتاب ” آسیب شناسی روانی مدارس ” [۴] است که در سال ۲۰۰۷ به چاپ رسیده.
ورونیک بدین تاریخدان و متخصص در امور آموزشی است.
[۱] Nicole Catheline
[۲] Véronique Bedin
[۳] centre hospitalier Henri-Laborit à Poitiers
[۴] Psychopathologie de la scolarité
[۵] Philippe Geammet
[۶] Daniel Marcelli
[۷] recherche identitaire
[۸] Sophie de Mijolla
[۹] Stabilité