عقل در فلسفه، ضمن اینکه عامل شناخت است، موضوع شناخت هم بوده است. به عبارتی، فیلسوفان از یونان باستان تا دوران معاصر، درباره ماهیت و چیستی عقل و حدود و توان شناخت آن نظریهپردازی کردهاند. سقراط و افلاطون و ارسطو در یونان باستان، و توماس آکویناس در قرون وسطی، از مدافعان اصلی خرد و استدلال بودهاند.
بررسی پیشینه تحقیق دربارۀ عقلگرایی پیش از دکارت
نوشتههای مرتبط
«خردگرایی سقراطی و فلسفه سیاسی؛ تفسیری بر فایدون افلاطون» نوشته پل استرن در ۱۹۹۳ است. استرن در این تفسیر جدید از فایدون افلاطون، این گفتگو را منبع ارزشمندی برای درک ویژگی متمایز عقلگرایی سقراطی میداند. این کتاب را انتشارات دانشگاه ایالتی نیویارک منتشر کرده است[i].
«خارمیدس افلاطون و ایدهآل سقراطی عقلانیت» کتابی از توماس اشمید است که انتشارات دانشگاه ایالتی نیویارک در ۱۹۹۸ منتشر کرده است. اشمید در این کتاب، نشان میدهد که خارمیدس افلاطون، درواقع جهان کوچک فلسفه سقراط است. او در این کتاب، روش دیالکتیک سقراطی، رابطه بین روش دیالکتیکی و مفهوم خودشناسی، ایدهی سقراطی عقلانیت و خویشتنداری، تفسیر روح بهعنوان خود عقلانی و … را بررسی میکند[ii].
«پس از گودل؛ افلاطونگرایی و عقلگرایی در ریاضیات و منطق» کتابی از ریچارد تیشن است که انتشارات دانشگاه آکسفورد در ۲۰۱۳ منتشر کرده است. تیشن در این کتاب، نظریه فلسفی جدیدی از عقلگرایی افلاطونی را ارایه میکند که ممکن است برای ریاضیدانان و منطقدانان و فیلسوفان جالب باشد[iii].
«عقلانیت در اندیشه یونانی» مجموعهای از مقالات محققان برجستهی بینالمللی است که ایدههای باستانی دربارهی عقل و عقلانیت را دوباره بررسی میکند. این کتاب را مایکل فرید و گیزلا اشتریکر تصحیح و تدوین کرده و انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر کرده است[iv].
«محاکمات عقل؛ افلاطون و شالودهبندی فلسفه» کتابی از دیوید وولفسدرف است که بر مجموعهای از چهارده گفتگو، مشهور به گفتگوهای اولیه، متمرکز است. وولفسدرف در این کتاب استدلال میکند که گفتگوهای اولیه افلاطون بهاندازهی خود فلسفه، آثار فرافلسفیاند. کتاب را انتشارات دانشگاه آکسفورد در ۲۰۰۸ منتشر کرده است[v].
«افلاطون و اسلافاش؛ دراماتیزهکردن عقل» کتابی از ماری مارگارت مککیب است که در ۲۰۱۵ منتشر شده است. مککیب در این کتاب، نشان میدهد که افلاطون چگونه فلاسفهی قبل از خود را در گفتگوهای چهارگانه (تهتتوس، سوفسطائی، دولتمرد و فیلبوس) نمایش میدهد. مککیب استدلال میکند که تأملات افلاطون دربارهی این گفتگوها به او امکان میدهد شرح جدیدی از اصول عقل ارائه دهد و دیدگاه تازهای دربارهی بهترین زندگی، زندگی فیلسوفانه، خلق کند[vi].
«لذات عقل از نظر افلاطون، ارسطو و لذتگرایان هلنیستی» کتابی از جیمز وارن است که انتشارات کمبریج در ۲۰۱۷ منتشر کرده است. این کتاب، شرح جدیدی از رابطهی لذت و عقل در فلسفه باستان ارایه میکند[vii].
بنسون در مقالهی «روش عقلگرایانهی افلاطون» (۲۰۰۵) به النخوس، روش فرضیه و روش دیالکتیک میپردازد[viii].
کوهن رابرت و جان استاخل در مقالهی «عقلگرایی در دوران باستان»، توسعهی عقلگرایی در دوران پیش از سقراط را بررسی میکند[ix].
در قرون وسطی بارزترین متفکر عقلگرا، توماس آکویناس است. فردریک بائرشمیت در کتاب «توماس آکویناس؛ ایمان، عقل و پیروی از مسیح» دیدگاهها و نوشتههای توماس آکویناس را در زمینههای ایمان و عقل در الهیات مسیحی بررسی میکند. این کتاب را انتشارات دانشگاه آکسفورد در ۲۰۱۵ منتشر کرده است[x].
روبرتو دی چگلی در کتاب «دیدگاه آکویناس دربارهی ایمان، عقل و نیکوکاری» رابطهی عقل و ایمان را در آراء آکویناس بررسی میکند. بر اساس اطلاعات سایت روتلج، ناشر این کتاب، قرار است از ۲۸ مارچ ۲۰۲۲ به بعد در اختیار خوانندگان قرار گیرد[xi].
«خدا و عقل در قرون وسطی» کتابی از ادوارد گرانت است که در ۲۰۰۱ از سوی انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شده است. گرانت در این کتاب نشان میدهد که ریشههای عصر روشنگری و عقلگرایی درواقع به سلسله فعالیتهای دانشگاهی در قرون وسطی برمیگردد و اینکه چگونه قرون وسطی بهعنوان عصر خرافه، بربریت و بیخردی، شهرتی پیدا کرد که مستحق آن نبود[xii].
استفن نادلر در مقالهی «عقلگرایی در فلسفه یهودی» (۲۰۰۵) به تفسیر کتاب مقدس، رابطهی عقل و قانون و رابطهی عقل و شادی میپردازد[xiii].
خوزه ریموندو مایا نتو در مقالهی «بهکارگیری شکاکیت آگوستین و مونتنی در برابر عقلگرایی دینی» (۲۰۲۰) به استدلالهای مونتنی و آگوستین علیه نوعی خاصی از عقلگرایی دینی بر مبنای آموزههای شکگرایانه میپردازد[xiv].
مینا محمدی وکیل و حسن بلخاری قهی در مقالهی «از عقل مسیحی قرون وسطی تا عقل انسانی رنسانس (پژوهشی در نسبت میان ایمان و خرد در اندیشه غربی با ابتنای بر آرای سنت آگوستین)» (۱۳۹۹) استدلال میکنند که اساس فلسفه دکارت بهعنوان پدر فلسفه مدرن، مقتبس از اندیشه سنت آگوستین است. نویسندگان این مقاله معقدند که نهتنها قرون وسطی بلکه عصر جدید را نیز باید با سنت آگوستین آغاز کرد[xv].
«واکنشهای قرون وسطایی به مواجهه بین ایمان و عقل» کتابی از جان ف. ویپل است که انتشارات دانشگاه مارکت منتشر کرده است[xvi].
سجاد یوسفی در مقالهی «رویکرد نقدی ابنرشد از حدود کاربرد عقل و حضور آن در تفکر فلسفی غرب» (۱۳۹۳) به این باور است که نقادی حدود کاربرد عقل بهواسطهی ابنرشد و ابنرشدیها و تأثیر آن در متفکران قرون وسطی و نفوذ آن اندیشمندان در دوره جدید، در تفکر فلسفی غرب حضور دارد[xvii].
کوزنتسوف در مقالهی «عقلگرایی رنسانس» (۱۹۸۷) عقلگرایی در دورهی رنسانس را بررسی میکند[xviii].
والتر ریکس در مقالهی «عقلگرایی کالوینیستی در فرانسه» (۱۹۶۵) مواجهههای کالوینیستها در فرانسه با کلیسای کاتولیک را توضیح میدهد[xix].
عقلگرایی دربرابر تجربهگرایی[xx]
در اغلب موارد، مشاجره میان عقلگرایی و تجربهگرایی مربوط به این میشود که ما در تلاش خود برای کسب دانش دربارۀ جهان خارج تا چه میزان به تجربه وابسته هستیم. معمولاٌ تصور میشود که خود تجربه بر دو نوع است: تجربۀ حسی ازجمله حواس پنجگانۀ جهانمحور ما، و تجربۀ تفکر ما ازجمله شناخت آگاهانۀ ما بواسطۀ عملیات ذهنیمان. تمایز میان ایندو، اساساً با ارجاع به موضوعات آنها مشخص میشود: تجربۀ حسی، ما را قادر میسازد تا دربارۀ اشیاء خارجی به شناخت برسیم، درحالیکه آگاهی ما از عملیات ذهنی، مسئول کسب دانش دربارۀ اذهان ما است. این تمایز، اغلب در مناقشه میان عقلگرایی و تجربهگرایی نادیده گرفته میشود؛ معمولاً انتقادات عقلگرایان از تجربهگرایی مبتنی بر این است که تجربهگرایی ادعا دارد که تمام تصورات کلی ما از تجربۀ حسی سرچشمه میگیرد.
این موضوع مورد توافق کلی است که اغلب عقلگرایان ادعا دارند روشهای مهمی وجود دارد که تصورات کلی و دانش ما، مستقل از تجربه حسی و بواسطۀ آن روشها به وجود میآید. گرچه برای عقلگرا بودن، نیازی به این نیست که شخص ادعا کند دانش ما مستقل از هر تجربهای به دست میآید: کوگیتوی دکارتی، در هستۀ خود، به آگاهی بازاندیشانه و شهودی ما دربارۀ وجودِ فکر ناگهانی[xxi] وابسته است. عقلگرایان عموماً دیدگاههایشان را در دو مرحله بسط میدهند. اول، ادعا میکنند مواردی وجود دارد که در آنها، محتوای تصورات کلی یا دانش ما، از اطلاعاتی که تجربۀ حسی ما میتواند فراهم کند، جلو میافتد. دوم، تبیینهایی را ارائه میدهند دربارۀ اینکه عقل، به هر وجه، چگونه آن اطلاعات افزوده دربارۀ جهان خارج را فراهم میآورد.
اکثر تجربهگرایان، مسیرهای فکری مکملی را ارائه میکنند. اول، تبیینهایی از اینکه چگونه تجربه، به تنهایی ـ تجربۀ حسی، تجربۀ بازاندیشانه، یا ترکیبی از هر دو ـ اطلاعاتی را که عقلگرایان به آنها استناد میکنند، و تا آنجا که ما در وهلۀ نخست آنها را مییابیم فراهم میکنند. دوم، زمانیکه تجربهگرایان، به تبیینهای عقلگرایان دربارۀ اینکه چگونه عقل، منبع اصلی تصورات کلی یا دانش است حمله میکنند، نشان میدهند که فهم بازاندیشانه میتواند، و معمولاً، برخی حلقههای مفقود را فراهم میکند (از همه مشهورتر، لاک عقیده داشت که ایدۀ ما دربارۀ جوهر، بطور کلی، ایدهای ترکیبی است که اجزاء استخراجشده از هردوی حس و تفکر را در بر میگیرد، به عنوان مثال Essay 2.23.2).
تمایز میان عقلگرایی و تجربهگرایی بیمشکل نیست. یکی از مشکلات اساسی این است که هیچ نویسندهای بهطور دقیق در یکی از این دو قالب قرار نمیگیرد: ادعا شده است که دکارت که بعنوان یک عقلگرای شناختهشده در نظر میشود (حداقل در خصوص متافیزیک) گرایشات تجربهگرایانۀ روشنی داشت (اساساً در خصوص فلسفۀ طبیعی؛ یعنی جائیکه تجربۀ حسی، نقشی حیاتی به عهده دارد؛ منبع Clarck 1982). و برعکس لاک، که تصور میشود یک تجربهگرای برجسته است، ادعا میکرد که وقتی حرف از دانش امور خاص و از همه مهمتر حقایق اخلاقی میشود، عقل با تجربه برابری میکند (Essay 4.3.18). ما در ادامه، روشن میکنیم که این تمایز در گذشته به چه نحوی اعمال میشده و همچنین به کاستیهای کاملاً شناختهشدۀ آن (تاکنون) اشاره خواهیم کرد.
مناقشه میان عقلگرایی و تجربهگرایی
مناقشه میان عقلگرایی و تجربهگرایی اساساً در معرفتشناسی، شاخهای از فلسفه که به مطالعۀ ماهیت، منابع و حدود دانش اختصاص یافته است، شکل میگیرد. خود دانش میتواند شامل چیزهای مختلفی بوده و معمولاً به سه دستۀ اصلی تقسیم میشود: دانش جهان خارجی، دانش جهان درونی یا خودشناسی، و دانش اخلاقی و/یا ارزشهای زیباشناختی. شاید متوجه شویم که هر دسته شرایط خاصی دارد که باید برای کسب دانش برآورده شود و صورتبندی پرسش و پاسخهای خاص، براساس اینکه بر جهان خارجی تمرکز داریم یا بر ارزشها، آسانتر یا دشوارتر خواهد بود. با این حال، برخی از پرسشهای تعیینکننده در زمینه معرفتشناسی عمومی شامل موارد زیر است.
ماهیت دانش گزارهای، یعنی علم به اینکه یک گزارۀ خاص دربارۀ جهان، خودمان، اخلاق، یا زیبائی درست است چیست؟
برای شناخت یک گزاره، ما باید آن را باور داشته و آن گزاره باید درست باشد، اما چیز دیگری هم نیاز است، چیزی که دانش را از یک حدس خجسته متمایز کند. اجازه دهید این جزء افزوده را «ضمانت» بنامیم. حجم مناسبی از کار فلسفی به تلاش برای تعیین ماهیت ضمانت اختصاص یافته است.
چگونه میتوانیم دانش کسب کنیم؟
صرفاً با حدسهایی توأم با خوششانسی میتوانیم باورهایی واقعی را شکل دهیم. [اما] کسب باورهای موجه به این راحتی نیست. بعلاوه، برای شناخت جهان خارج یا مثلاً هرچیزی دربارۀ زیبایی، ما باید قادر باشیم تا دربارۀ جهان خارج یا دربارۀ زیبایی فکر کنیم، و معلوم نیست که تصورات کلی را که در اندیشه به کار میگیریم را چگونه به دست میآوریم یا چه اطمینانی، اگر باشد، داریم از اینکه روشهایی که ما در آنها دنیا را تقسیمبندی میکنیم، با تقسیماتی که واقعاً وجود دارند مطابقت دارند.
محدودیتهای دانش ما چیست؟
برخی جنبههای جهان خارج، جهان درونمان، یا ارزشهای اخلاقی و زیباییشناختی، ممکن است در محدودۀ تفکر ما، اما ورای محدودۀ دانش ما قرار گیرند؛ به نحوی که با توصیفات متناقضی از آنها مواجه شده و نتوانیم بفهمیم که کدام یک درست است. برخی جنبههای جهان خارجی، یا جهان درونمان، یا ارزشهای اخلاقی و زیباییشناختی ممکن است فراتر از محدودۀ دانش ما قرار گیرند، به نحوی که ما نتوانیم توصیفات قابلفهمی از آنها به دست آوریم، چه رسد به اینکه بفهمیم کدامیک درست است.
اختلاف میان عقلگرایی و تجربهگرایی اساساً به پرسش دوم درخصوص منابع تصورات کلی و دانش ما مربوط میشود. در برخی موارد، اختلاف دربارۀ این موضوع، منجر به واکنشهای متناقض نسبت به پرسشهای دیگر نیز میشود. این اختلاف ممکن است به حیطۀ ماهیت ضمانت یا اینکه محدودۀ تفکر و دانش ما کجا است نیز کشیده شود. تمرکز ما در اینجا بر پاسخهای رقیب عقلگرا و تجربهگرا، به پرسش دوم خواهد بود.
معمولا در ترسیم تمایز میان عقلگرایی و تجربهگرایی، و با تمرکز بر پرسش دوم، سه دیدگاه اصلی وجود دارد. درحالیکه بهطور سنتی، دیدگاه اول مایۀ تمایز میان عقلگرایی و تجربهگرایی دیده میشود، پژوهشگران اکنون اغلب توافق دارند بر اینکه اکثر عقلگرایان و تجربهگرایان نسبت به دیدگاه بهاصطلاح شهود/استنتاج[xxii] وفادار ماندهاند؛ دیدگاهی دربارۀ روشهایی که باور به گزارههایی در خصوص یک موضوع معین را در ما تضمین میکنند.
دیدگاه شهود/استنتاج: برخی گزارهها، در زمینۀ یک موضوع خاص، S، بهوسیلۀ شهود به تنهایی قابلشناخت هستند؛ درحالیکه برخی دیگر با استنتاج از گزارههای شهودی قابلشناخت هستند.
شهود شکلی از بینش مستقیم و بیواسطه است. اکثر عقلگرایان و نیز تجربهگرایان، شهود را به ادراک (بهنوعی درونی) تشبیه نمودهاند. با درک عقلانی یک گزاره، ما فقط «میبینیم» که آن گزاره درست است، بهنحوی که یک باور درست و موجه در آن شکل میگیرد. (همانطور که در بخش دو پایین بحث خواهد شد، ماهیت این «دیدن» عقلانی نیاز به توضیح دارد.) استنتاج، فرآیندی است که ما در آن نتایج را از طریق استدلالهای معتبر و از مقدمات شهودی به دست میآوریم؛ استدلالهایی که در آنها اگر مقدمات درست باشند، نتیجه هم باید درست باشد. به عنوان مثال ، ما شهود میکنیم که عدد سه، عددی اول، و بزرگتر از عدد دو است. سپس از این دانش نتیجه میگیریم که عدد اولی وجود دارد که از عدد دو بزرگتر است. ازاینرو، شهود و استنتاج، دانشی را برای ما فراهم میآورد که به دلیل موجه بودنش، مستقل از تجربه است. این نوع از دانش، از زمان کانت، معمولاً «پیشینی» نامیده میشود.
ما میتوانیم با جایگزین کردن حوزههای موضوعی مختلف به جای متغیر S انواع مختلفی از دیدگاه شهود/استنتاج را تولید کنیم. چند تن از عقلگرایان و تجربهگرایان، ریاضیات را توسط شهود و استنتاج قابلفهم میدانند. برخی حقایق اخلاقی را در این دستهبندی قرار میدهند. برخی ادعاهای متافیزیکی از قبیل خدا وجود دارد، ما دارای ارادۀ آزاد هستیم، و ذهن و بدن ما جوهرهای مجزا هستند را نیز در این گروه قرار میدهند.
دانش فطری
دیدگاه دوم که مربوط به تمایز میان عقلگرایی و تجربهگرایی میشود، دیدگاه دانش فطری[xxiii] است.
دیدگاه دانش فطری: ما S به عنوان بخشی از طبیعتمان، دربارۀ برخی حقایق در یک حوزۀ موضوعی خاص آگاهی داریم.
دیدگاه دانش فطری وجود دانشی را تأیید میکند که منبع آن طبیعت خود ما است: ما با این دانش به دنیا میآییم، و این دانش برای موجه بودن خود، به دسترسی به آن از طریق تجربه وابسته نیست. دانش درونی ما، از طریق تجربه یا شهود/استنتاج فراگرفته نمیشود. بلکه بخشی از ذات ما است. شاید تجربه فرآیندی را موجب شود که بهوسیلۀ آن ما این دانش را به سطح آگاهانه بیاوریم، اما این تجربهها خود دانش را برای ما به وجود نمیآورند. بلکه آن به نوعی همواره همراه ما بوده است. به عقیدۀ برخی از عقلگرایان، ما این دانش را در یک وجود پیشینی کسب کردهایم. به عقیدۀ برخی دیگر، خدا در آفرینش ما را به آن مجهز نموده است. برخی دیگر میگویند که به واسطۀ انتخاب طبیعی است که آن بخشی از طبیعت ما شده است.
ما نسخههای مختلفی از دیدگاه دانش فطری را با جایگزین کردن حیطههای موضوعی بجای متغیر S خواهیم داشت. هرچه موضوعات بیشتری در حیطۀ این دیدگاه قرار گیرد یا هرچه ادعای داشتنِ دانش در آنها مناقشهبرانگیزتر باشد، شکل عقلگرایی اساسیتر خواهد بود. درکهای قویتر و ضعیفتر از ضمانت، نسخههای قویتر و ضعیفتری از این دیدگاه را نیز به بار خواهد آورد. تجربهگرایان این دیدگاه را رد میکنند: به عنوان مثال لاک کل کتاب اول جستاری در فاهمه را به نشان دادن اینکه چنین دانشی، حتی اگر وجود داشته باشد، فایدۀ کمی برای ما خواهد داشت اختصاص میدهد.
سومین دیدگاه مهم که مربوط به تمایز میان عقلگرایی و تجربهگرایی است دیدگاه تصورات فطری[xxiv] است.
دیدگاه تصورات فطری: ما برخی تصورات کلی را که در حیطۀ موضوعی خاص S به کار میگیریم به عنوان بخشی از ذات عقلانی خود داریم.
طبق دیدگاه تصورات فطری برخی از تصورات کلی ما از طریق تجربه به دست نمیآیند. آنها بخشی از ذات عقلانی ما هستند به نحوی که درحالیکه ممکن است تجربههای حسی فرآیندی را ایجاد کنند که به وسیلۀ آن، آن تصورات کلی به سطح آگاهانه آورده شوند، اما تجربه آن تصورات را ایجاد نکرده یا اطلاعاتی که در آنها وجود دارند را معین نمیکند. برخی ادعا دارند که دیدگاه تصورات فطری مستلزم دیدگاه دانش فطری است؛ یک نمونۀ معین از دانش (معرفت)، تنها در صورتی میتواند درونی باشد که مفاهیمی که در آن گزارۀ شناختهشده وجود دارند نیز درونی باشند. این دیدگاه لاک است (Essay, 14.1). دیگران ازجمله کاروترس[xxv] علیه این ارتباط ادعا میکنند (۱۹۹۲, pp. 53-54). محتوا و قدرت دیدگاه تصورات فطری با مفاهیمی که ادعا میشوند فطری هستند فرق دارند. هرچه بتوان مفهومی را از تجربه و عملیات ذهنی که روی تجربه انجام میشود دور کرد، فطری تلقی کردن آن قابلقبولتر است. از آنجا که ما مثلثها را به طور واقعی تجربه نمیکنیم اما درد را تجربه میکنیم، مفهوم ما از اولی نسبت به مفهوم ما از دومی، کاندیدای امیدوارکنندهتری برای فطری بودن است.
[i] Stern, P. (1993), Socratic Rationalism and Political Philosophy; An Interpretation of Plato’s Phaedo: https://sunypress.edu/Books/S/Socratic-Rationalism-and-Political-Philosophy2
[ii] Schmid, W. (1998), Plato’s Charmides and the Socratic Ideal of Rationality: https://sunypress.edu/Books/P/Plato-s-Charmides-and-the-Socratic-Ideal-of-Rationality2
[iii] Tieszen, R. (2013), After Gödel; Platonism and Rationalism in Mathematics and Logic: https://global.oup.com/academic/product/after-gdel-9780199680610?q=After%20G%C3%B6del:%20Platonism%20and%20Rationalism%20in%20Mathematics%20and%20Logic&cc=gb&lang=en
[iv] Frede, M., & Striker, G. (1999), Rationality in Greek Thought: https://global.oup.com/academic/product/rationality-in-greek-thought-9780198250029?q=Plato%20and%20Rationalism&lang=en&cc=gb
[v] Wolfsdorf, D. (2008), Trials of Reason; Plato and the Crafting of Philosophy: https://global.oup.com/academic/product/trials-of-reason-9780195327328?q=Trials%20of%20reason:%20Plato%20and%20the%20crafting%20of%20philosophy&cc=gb&lang=en#
[vi] McCabe, M. (2007), Plato and his Predecessors; The Dramatization of Reason: https://www.cambridge.org/us/academic/subjects/classical-studies/ancient-philosophy/plato-and-his-predecessors-dramatisation-reason?format=PB
[vii] Warren, J. (2017), The Pleasures of Reason in Plato, Aristotle, and the Hellenistic Hedonists: https://www.cambridge.org/us/academic/subjects/classical-studies/ancient-philosophy/pleasures-reason-plato-aristotle-and-hellenistic-hedonists?format=PB
[viii] Benson, H. (2005), Plato’s Rationalistic Method: https://doi.org/10.1002/9780470996904.ch5
[ix] Cohen, R., & Stachel, J., Rationalism in Antiquity [1954c]: https://link.springer.com/chapter/10.1007/978-94-009-9349-5_4
[x] Bauerschmidt, F. (2015), Thomas Aquinas; Faith, Reason, and Following Christ: https://global.oup.com/academic/product/thomas-aquinas-9780199213153?q=Aquinas&lang=en&cc=gb
[xi] Ceglie, R. (2022), Aquinas on Faith, Reason, and Charity: https://www.routledge.com/Aquinas-on-Faith-Reason-and-Charity/Ceglie/p/book/9781032191805
[xii] Grant, E. (2001), God and Reason in the Middle Ages: https://www.cambridge.org/us/academic/subjects/history/history-science-and-technology/god-and-reason-middle-ages?format=PB
[xiii] Nadler, S. (2005), Rationalism in Jewish Philosophy: https://doi.org/10.1002/9780470996904.ch6
[xiv] Neto, J. (2020), Augustine’s and Montaigne’s Deployments of Skepticism Against Religious Rationalism: https://link.springer.com/chapter/10.1007/978-3-030-55362-3_4
[xv] http://ensani.ir/file/download/article/1608546150-9559-99-4-5.pdf
[xvi] Wippel, M., Medieval Reactions to the Encounter Between Faith and Reason: http://shop.btpubservices.com/Title/9780874621624
[xvii] http://ensani.ir/file/download/article/20150929163836-9787-71.pdf
[xviii] Kuznetsov, B. (1987), The Rationalism of the Renaissance: https://link.springer.com/chapter/10.1007/978-94-009-4590-6_5
[xix] Rex, W. (1965), Calvinist Rationalism in France: https://link.springer.com/chapter/10.1007/978-94-010-3561-3_3
[xx] Stanford Encyclopedia of Philosophy, Rationalism.
[xxi] Occur rent thought
[xxii] Intuition/Deduction thesis
[xxiii] Innate Knowledge thesis
[xxiv] Innate Concept thesis
[xxv] Carruthers