انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شاکله مفهومی (۲)

روبرت دآمیکو ترجمه ابوالفضل رجبی

من میان شیوه‏هایی که کونانت از ترکیب «شاکله مفهومی» استفاده می‏کند و اصطلاحاتی که در آثار مربوط به این حوزه [فلسفه علم] در حال افزایشند، همچون «الگوواره» (paradigm)، «اسلوب تعقل» (style of reasoning)، «تکوین برهانی» (discursive formation)، «مسأله برانگیز» (problematic)، «جهان سوم» (third world) و «تماتا» (themata) شباهتهایی احساس می‏کنم. البته منظورم آن نیست که تمامی این اصطلاحات معادل هم هستند. شباهت [میان واژه‏های مذکور] به این امر مربوط است که سعی می‏شود ارجاع یا بازنمایی تنها به عنوان اموری تعریف شده، امکان یافته یا ریشه دار در چارچوبهایی مطالعه شوند که بیشتر می‏توان سنتهایی تاریخی دانست تا ساختارهایی منطقی.

کونانت کل گفتمانها در علم را بر «چیزهایی» که مطالعه می‏شوند، مقدم می‏داند. در واقع مفهوم «چیز» از شیوه ساخته شدن یا «خوانش» جهان در مقام یک شیی نشأت می‏گیرد. اگرچه این ساختار ثابت و پایدار به نظر می‏رسد، اما تاریخی است. «دانشمندان نیز همچون انسانهای عامی، وقتی توجهی ندارند، میزان واقعیت را تا حدود زیادی، تابعی از میزان آشنایی با مفهوم یا شاکله مفهومی می‏دانند؛ این امر را نیز به نوبه خود تابعی از بارآوری (fruitfulness) یک اعتقاد در طی دوره‏ای قابل ملاحظه از زمان محسوب می‏کنند.» (۸)

استدلال [کونانت] آنست که مفاهیم وجود و واقعیت یا صدق گزاره‏ها از اعمال و فرایندهایی تاریخی که در ساختن این زبانهای متفاوت به کار می‏روند، مستقل نیستند. هیلاری پاتنام اخیراً این موضوع را به گونه ذیل توضیح داده است: «ما چندین شیوه متفاوت و تقلیل ناپذیر، اما مجاز، برای سخن گفتن در اختیار داریم و در تمامی آنها گزاره‏های وجودی “درستی” یافت می‏شود. فرض سلسله‏ای از اشیای غایی- یعنی اسباب جهان – … که وجودشان مطلق است و اصلاً به گفتمان ما بستگی ندارد… صرفاً احیای برنامه شکست خورده مابعدالطبیعه سنتی به طور کلی خواهد بود.» (۹)

کونانت نتیجه می‏گیرد که نه تنها چندین شاکله متفاوت وجود دارد، بلکه شاکله‏ها عملاً از ابطال و آزمون مستقیم توسط بینه‌های نقض مصونند. به اعتقاد وی «طرفداران شاکله‏های مفهومی جدید» به ندرت توسط اندک واقعیات ادعایی نقیض بهت‏زده می‏شوند.» (۱۰) بدینسان تاریخ علم اهمیت دارد، زیرا ترفندهایی که شاکله‏ها به‌واسطه آنها پیش می‏روند، جای مخالفان را می‌گیرند و به بخشی از شعور متعارف تبدیل می‏شوند، با منطق یا یک معیار مستقیمِ توصیف تعین نمی‏یابند. «پیشتر دیدیم که بسیاری از عقاید علمی چنان عمیقاً در نگرش روزمره ما نسبت به جهان ریشه دوانیده‌اند که به سختی می‏توان میان شاکله‏های مفهومی و امور واقع تفکیک برقرار کرد.» (۱۱) بنابراین در هنگامی که کونانت «لحظه غافلگیری» می‏خواند، گزاره‏های نظری با آنچه همچون واقعیتی آشکار در نظر می‏آید، خودبه خود یکسان انگاشته می‏شوند. به اعتقاد کونانت گزاره‏هایی همچون این مورد که «ما در کره‏ای زندگی می‏کنیم که با انبوهی از هوا احاطه شده است» بخشی از ترفندی پیچیده از تعقل به حساب می‏آید. این ترفند بیش از آنکه امور واقع مفروض را ثبت کند، بازتاب انتخابی تاریخی در ساختن شناخت است.
کونانت تقابل خود را با ارجاع، یقین و واقعگرایی علمی «شکاکیت بدون تمسخر» می‏نامد. مقصود کونانت از این اصطلاح آنست که وی در بحث از نظریات علمی به عنوان شیوه‏های تاریخی و موقت فکر، به سادگی به تمام رهاوردهای علمی «نه نمی‏گوید». کونانت بیشتر جهت مطالعه علم را از تلاش برای تبیین صدق گزاره‏های علمی- برخلاف باورهای اتکاناپذیر- به پژوهش راجع به این پرسش برگرداند که علم چگونه در پیوستاری با شعور متعارف شکل می‏گیرد. برای مثال وی در واکنش به کسانی که مصراً معتقدند واقعیت اتمها با موفقیت‌های علم جدید به اندازه کافی مستند شده است، می‏پذیرد که اتمها درون چارچوبی موفق تعیین‌کننده هستند. اما نباید به اشتباه چنین بپنداریم که این مفهوم‌سازی مدرن، شیئی واقعی را که پیوند دهنده قرنها پژوهش است، مشخص می‏کند. وجودشناسی نهایی و واحد یا مقصدی نهایی در علم در کار نیست، بلکه صرفاً «تعقیب جنون‌آمیزمفاهیم» وجود دارد. بازسازی کونانت از علم نیز، همچون بازسازی پوپر، استدلالی است در مقابل ذاتی‌انگاری. علم پژوهشِ ذوات، نیروها، قدرتها یا عللی واقعی نیست که بازنمایی صحیح را تضمین می‏کنند. خارج از فراز و نشیب های شاکله‏ها، مرجعی فراتر برای قضاوت درباره صحت یا موفقیت وجود ندارد. کونانت حتی تمایزات فلسفی کلاسیک میان امور مابعد الطبیعی و تجربی یا میان ذهن و بدن را مشتی ترفند درون سنتها می‏داند. هر تمایزی «حرکتی» تفسیری است و بنابراین به بستر و علایق تاریخی مربوط می‏شود و نه بحث روش‌شناختی صرف.
کونانت به آنچه بدیهی یا طبیعی به نظر می‏رسد، ظنین است. [مفاهیم] آشکار و مبرهن، «مسیرهایی» تفسیری هستند که برجا مانده اند، بارآوریشان به اثبات رسیده است و تحکیم شده‌اند. هر شاکله‏ای نهایتاً به روال عادی تفسیر بدل خواهد شد. این [شاکله] به آرامی با واقعیت و هر آنچه بدیهی و طبیعی است، یکسان [پنداشته] می‏شود. از این حیث به نظر می‏رسد که عادات تفسیری منعکس کننده جهان طبیعی هستند. کونانت به این دلیل بر شاکله‏ها به عنوان [صرفاً] یکی از مسیرها و به عنوان تحقق تنها یک امکان تاریخی تأکید می‏ورزد که این یکسان پنداری با طبیعت و بنابراین اقتدار و یقینی را که چارچوب‌هایی خاص به دست می‏آورند، از میان بردارد.
توماس کوهن، یکی از دانشجویان کونانت، این مباحث را به صورت رهیافتی نوین به تاریخ علم درآورد که بر تبیینهای بدیل و متکثر هر «فهرست از پیش مشخصِ مشاهدات» تأکید دارد.
اشتیاق یک دانشمند به استفاده از شاکله‏ای مفهومی در تبیینها نشانه تعهد وی به آن شاکله و مصداقی از این اعتقاد اوست که الگویش یگانه الگوی معتبر است. چنین تعهد یا اعتقادی هماره نسنجیده خواهد بود، زیرا اقتصاد و رضایتمندی کیهانشناختی ممکن نیست که «حقیقت» را- به هر معنا که باشد- تضمین کنند. تاریخ علم سرشار از بقایای شاکله‏هایی مفهومی است که روزگاری به شدت مورد اعتقاد بوده‌اند و پس از آن جای خود را به نظریاتی کاملاً مخالف داده‌اند. به هیچ وجه نمی‏توان ثابت کرد که یک شاکله مفهومی نهایی است. (۱۲)
از نظر کوهن، اهمیت تاریخ علم در این نکته قرار دارد که «مسیرهای» پژوهش بواسطه فرایندهای منطقی یا روش شناختی تنظیم نمی‏شوند. این مسیرها- حتی وقتی که همچون سرمشقهایی روش‌شناختی صورت‌بندی شوند- نتیجه قراردادهای فرهنگی هستند. مطالعه طبیعت با «به روال [عادی] در آمدن» تحکیم می‏یابد و بنابراین، از درون یک بستر تاریخی، قهری به نظر می‏رسد. سنتهای متفاوت پژوهش، مباحثاتی را بر سر حقیقت و عقلانیت موجب می‏شوند. اما هرگز نمی‏توان به این بحثها با مشاهداتی فیصله بخشید که نظریات یا باورهای مبتنی بر روشهای منطقی را نقض یا تأیید می‏کنند. آنچه بر هر دو این امور [نظریات و باورها] غلبه دارد، خود سنتها هستند، یعنی «اسلوبها» یا زبانهای پژوهش که خارج از علم ساخته شده اند.
اما مسأله بی‏واسطه ما تحلیل دریافتی است که سنت باستانی پژوهش ستاره شناختی بر ذهن انسانها اعمال می‏کند. این سنت چگونه می‏تواند مجموعه‏ای از شیارهای ذهنی به وجود بیاورد که تخیل ستاره شناختی را پیش برد، مفاهیم در دسترس در پژوهش را محدود کند و گونه‏هایی خاص از ابداعات را موجب شود که تصورشان دشوار و قبولشان دشوارتر است؟… به سختی می‏توان اطمینانی از این دست را از بین برد، خصوصاً هنگامی که در عملِ نسلی کامل از ستاره شناسان تجسم یابد که آن را از طریق آموزشها و نوشته‏هایشان به جانشینانشان منتقل می‏کنند… مفاهیم بنیادین ستاره شناختی به رشته‏هایی در یک بافت بزرگتر اندیشه بدل می‏شوند و ممکن است رشته‏های غیر ستاره شناختی، به اندازه رشته‏های ستاره شناختی در به هم پیوستن تخیل ستاره شناسان اهمیت داشته باشند. (۱۳)
به واسطه تمثیل «بافتی» از اندیشه که نگرش به جهان را به هم می‏پیوندد، متوجه منبعی دیگر برای مفهوم شاکله مفهومی می‏شویم. دبلیو. وی. اُ. کواین در انتقادی مشهور از ثنویت تحصل‌گرایانه میان گزاره‏های تحلیلی و تألیفی، به نام «دو اصل جزمی تجربه‌گرایی» (Two Dogmas of Empiricism) چنین استدلال می‏کند که گزاره‏های تجربی نه مستقیماً با جهان مواجهه دارند و نه صرفاً به‌واسطه تجربه تعیین می‏شوند. (۱۴) همانطور که پیشتر در روایت کارنپ از تحصل‌گرایی دیدیم، هر گزاره‏ای که از تجربه صرف نشأت نگیرد، ضرورتاً یا به گونه‏ای تحلیلی درست است- یعنی قرارداد صرف مربوط به کاربرد کلمات است- یا بی‏معنا خواهد بود، زیرا به طور مناسب صورت‌بندی نشده است. هرچند چنین گزاره‏هایی عادی به نظر می‏رسند، اما راهی برای تعیین درستی و نادرستیشان نیست. به همین دلیل کارنپ پرسشهای خارجی درباره چارچوبها را به مابعدالطبیعه تقلیل می‏دهد و بنابراین به عملگرایی مربوط می‏داند و نه حقیقت. کواین این تمایز را یک «اصل جزمی تجربه‌گرایی» می‏خواند. وی در نفی این [اصل] نشان می‏دهد که کاربرد قراردادی کلمات، طفیلیِ تجربه است، هرچند به همین شکل، دعاوی تجربی نیز تا حدودی قراردادی و بنابراین نسبتاً مستقل از تجربه هستند. «تمامیتِ به اصطلاح شناخت ما … بافتی مصنوعی است که تنها به طور حاشیه‏ای بر تجربه تأثیر می‏گذارد [تأکید افزوده شده است]». (۱۵) آنچه کواین «عدم تعین» (underdetermination) نظریات می‏خواند، بدین معناست که گزاره‏ها به‌واسطه نظامهایی از «مفروضات تقلیل ناپذیر» به جهان ارجاع دارند، نه از طریق دسترسی مستقیم. این نظامها موجب می‏شوند که موجودات «صرفاً همچون مفروضاتی فرهنگی» به «تصور ما» راه یابند.

پی‌نوشتها:
۸- Conant, Science and common sense, p. 36
۹- Hilary Putnam, Realism and Reason; Philosophical Papers, vol. 3 (New York: Cambridge University press. 1983), p. 230
۱۰- Conant, Science and common sense, pp.181-82
۱۱- Conant, Science and common sense, pp. 262-63
۱۲- Thomas kuhn, The Copernican Revolution (New York: Vinbags Books, 1959), p. 39
۱۳- Kuhn, Copernican Revolution, pp. 76-77
۱۴- W.V.O. Quine, “Two Dogmas of Empiricism” in From a Logical Point of View (New York: Harper Torch books, 1961)
۱۵- Quine, “Two Dogmas”, p.42

منبع:
Robert D’Amico, Historicism and Knowledge (London: Routledge, 1989), chapter 3

ابوالفضل رجبی: philonousi@yahoo.com