سال ۱۹۹۲ برای ادامه تحصیل در رشته (اتنوموزیکولوژی) موسیقی شناسی قومی وارد دانشگاه شدم. روزهای اول تقاضای کار دادم تا شاید از آن طریق کمک هزینه ای به دست آورم. مسئولین به من گفتند، دو جا می توانی کار کنی: یکی رستوران دانشگاه و یکی هم کتابخانه. من کتابخانه را انتخاب کردم. روزهای اول با سیستم کاری آشنا نبودم، اما بعد از هفته ای حساب کار دستم آمد و رفته رفته بر ماجرای امور مسلط شدم. چهارماهی که در کتابخابه کار کردم، سر و کارم با بخش های متفاوت عملی افتاد و تجربه ها آموختم. طبقه دوم کتابخانه، بخشی داشت مربوط به نشریات متفاوت (periodical) در قفسه ها و البته آخرین شماره فصلنامه های علمی را در همان سالن در معرض دید قرار می داد و هرکس به سادگی فصلنامه مورد نیاز خود را پیدا می کرد و همانجا کنار مبل می نشست و مطالعه می کرد. آنها را نمی شد از کتابخابه بیرون برد. بخشی از این ردیف ها مربوط به موسیقی بود و من هم تا آن زمان، آن تعداد نشریه موسیقی را ندیده بودم و اصلاً با محتوای آنها هم آشنا نبودم. حرص و ولع دامنم را گرفته بود تا بدانم آن فصلنامه های موسیقی چه هستند و محتوای آنها از چه صحبت می کنند. زمانی گذشت تا با نام و محتوای تعدادی از آنها آشنا شدم و گاهی هم مطالب آنها را می خواندم و زمانی هم از مطالب آنها کپیه تهیه می کردم. هرآنچه دیدم و خواندم، دانستم که آن نوشته ها از فراخنای علم است و از سر هوا و هوس نیست و به مرور ایام دانستم که محتوای علمی آنها برپایه تجربه و نقدهای اصولی و منصفانه است و اگر کسی از آن راه، تخطی کند از جامعه علمی رانده می شود.
جامعه آمریکا ملغمه متضادی از آن چیزهایی است که به تصور نمی آیند. نکته هایی از آن جهان درهم ریخته از جنایات و آدم کشی را در مطالعات جرم شناسی در دانشگاه خوانده بودم و نکات دیگری را از کردارهای عینی در تجربیات ده ساله تاکسی رانی مشاهده کردم. این بحث دیگری است اما اگر کسی بخواهد از آمار ارتکاب وقوع جرم در این سرزمین آگاه شود، نزدیکترین منبع برای مطالعه آن، کتاب “گزارش سالانه جرائم” (Annual Crime Report) است که هر سال سازمان “اف. بی. آی” آنرا منتشر می کند و می تواند در دسترس همگان باشد. گزارش ها هم در سطح فدرال است و هم در حوزه ایالتی و حتی جدول جرائم را در “کانتی” ها نیز با اعلام ساعات وقوع جرم و نوع جرم به آگاهی همگان می رساند. تا آنجا که آمار جرائم سال های ۱۹۷۵به یاد دارم، این است که در هر هفت دقیقه یک نفر کشته می شد، در هر هشت دقیقه کسی به عنف تجاوز مورد تجاوز قرار می گرفت، در هر پنج دقیقه یک ماشین دزدیده می شد، در هر چند دقیقه یک خانه دزدیده می شد و در هر چند دقیقه با زورگیری، پول از کسی می گرفتند. اینها گفته هایی است که به موضوع این نوشته مربوط نمی شود، اما می خواهم این نکته را اضافه کنم که در همین جامعه که غرق در جنایت و ترس است و مردم آنجا ساعت شش بعد از ظهر که می شود در خانه هایشان می مانند و بیرون نمی آیند مگر جمعه شب و شنبه شب، در چنین شرائطی است که ارزش علم همچنان محفوظ و پایگاه خرد و دانش، که به این مرتبت رسیده، همه در پرتو نقد و سلامت نقد در کارهای علمی است.
نوشتههای مرتبط
غیر از دانش موسیقی شناسی و مردم شناسی، از رشته های دیگرعلوم انسانی چیزی نمی دانم، اما آنچه در حد کم این دو رشته می دانم، می دانم که پایه آنها بر اساس نقد و تجزیه و تحلیل اصولی و منطقی بنا نهاده شده و هزل و خود بینی در آنها راه نیافته است. هرآنچه در آن فصلنامه های موسیقی، که تعداد آنها فراوان بود، می دیدم، چه دیدگاه کسی را مورد نقد قرار دهند و چه مطلبی بیرون از دایره نقد نوشته باشند، همه در صدد ارتقاء علم موسیقی شناسی بودند و نکته هایی برای گفتن داشتند. هر روز، هر هفته، هر ماه و هر فصل، گفته های نو در نو بر آنها افزوده می شد و می دیدم که آن آسیاب علم لاینقطع در حال خروار بود.
در جامعه علمی آمریکا، کسی را ندیدم که خودش را به عنوان منتقد محض به جامعه موسیقی شناسی تحمیل کند. ندیدم بگویند تخصص فلان دانشمند فقط نقد موسیقی است. ندیدم کسی از موضوع موسیقی نقد از دایره انصاف و اخلاق و درستی گامی بیرون نهد؛ اگرچه هرنقدی ممکن است چندان پُخته و کامل نباشد. هرکس که نقد می نویسد ابتدا باید نشان دهد که کالیبر دانش و آگاهی علمی آن موضوع را دارد و در پی آن نشان دهد که در رشته تخصصی اش می تواند نقد بنویسد. اغلب آنها هم که گاه به گاه نقدی می نوشتند بر پایه ضرورت حوزه علمی خود می نوشتندد و بی جهت خود را همه چیزدان نشان نمی دهند. فضل فروشی در علم در آمریکا رایج نیست چون همگان می بینند و می دانند که موضوع علم با خرده گیری و فضل فروشی به پیش نمی رود و تا کنون هم به پیش نرفته و هرکس چنین کند رسوا می شود.
گفتم، تنها کسانی به نقد کتاب یا موضوع نوشته کسانی در موسیقی می پردازند باید از پیش نشان داده باشند در آن موضوع تخصص داشته و کتاب نوشته و دیگران هم آنها را در دانستن آن موضوع به اعتبار تخصص و دانش تائید کنند و وقتی هم نقد او را می خوانند خواهند دانست که آن کس از جنبه آگاهی دست به قلم برده و دست به قلم بردن آنها هم به قصد اصلاح دیگران و ارتقاء علم است نه خود خواهی و خوار شمردن دیگران. به گمان من نقد ستون علم است و باید برپایه حقیقت باشد. از دروغ نوشتن در نقد در عرصه علم خبری نیست.
من از استاد منتل هود تنها یک دو نقد دیده ام و یکی از آنها هم همان است که بر دیدگاه جونز نوشته و من آنرا در کتاب مقدمه ای بر موسیقی شناسی قومی آورده ام (ص۲۶۷- ۲۷۴). مباحثه و نقد دوجانبه هرندن و کولینسکی در نوشته های “گاو مقدس”، یا نقد جوزف پهولچیک بر کتاب ام کلثوم نوشته خانم دانیلسون یا نقد هرمز فرهت بر پایان نامه ختشی ختشی درباره موسیقی دستگاهی ایران به عنوان نقدهای موسیقی در دسترس هستند.
از نام هایی که در بالا یاد کردم، هود، هرندن، پهولچیک و هرمز فرهت، و اضافه کنم، مریام، مک الستر، کوکرتز، کوتنر، بلکینگ، پیتر منوال و دیگران تنها در موضوع تخصص دانش خودشان اظهار نظر کرده اند و آگاهانه می دانند که نباید پایشان را از گلیم خود بیرون نهند و راجع به هرکس و هرچیز دست به قلم ببرند.
به چند نمونه دیگر که از جانب متخصصین موسیقی شناسان قومی صورت گرفته اشاره می کنم. نقد فریتز کوتنر (متخصص موسیقی چین) بر کتاب “رولان چو پیان” به عنوان منابع موسیقایی در سلسله سونگ و تفاسیر پیرامون آن (اتنوموزیکولوژی سپتامبر ۱۹۶۹) و نقد جوزف کوکترز بر پایان نامه دکترای حبیب توما با عنوان “تقسیم در مقام بیاتی در موسیقی عرب” (اتنو سپتامبر ۱۹۶۹). در سال ۱۹۶۳، هریسون، هود و پالیسکا کتاب میوزیکولوژی را نوشتند که این کتاب در سال ۱۹۶۴ از جانب الن مریام مورد نقد قرار گرفت (اتنوموزیکولوژی شماره ۸ \ ۱۹۶۴)؛ کتاب موسیقی به مثابه فرهنگ (۱۹۸۱) نوشته مارشا هرندن و نورما مک لود از جانب دوید مک الستر مورد نقد قرار گرفت (اتنو شماره ۲۷ \ ۱۹۸۳). نقد رگولا بورکهارت کُرشی (۱۹۸۵) بر کتاب تاثیر غرب بر موسیقی جهان: تغییر، توجیه و مقاومت، نوشته برونو نتل، کارول بابیراچی و دیگران (اتنو پائیز ۱۹۸۶)؛ نقد جان بلکینگ (۱۹۸۶) بر کتاب رقصیدن رفتار آدمیان است نوشته جودیت هانا \ و نقد پیترمنوال (۱۹۹۲) بر کتاب مطالعه موسیقی پاپلار نوشته ریچارد میدلتوان (اتنو بهار و تابستان ۱۹۹۲) و نقد اوهتانی کمیکو بر کتاب شش نظرگاه پنهانی در موسیقی ژاپن نوشته ویلیام مالم (۱۹۸۶) در فصلنامه اتنو بهار و تابستان ۱۹۹۲\
از نمونه نقدهایی که من در موسیقی شناسی در ایران دیده ام، به قاطعیت می توانم بگویم که هیچ کدام از نویسندگان نقد کتاب، هرگز یک نمونه از نقد کتاب در فصلنامه “اتنوموزتکولوژی” یا فصلنامه هایی مشابه آن را نخوانده اند. دلایل آن می تواند یکی عدم درک و فهم از زبان تکنیکی آن کتاب شناسی ها باشد و دیگر عدم تسلط تخصص کافی بر یک زبان غیر فارسی است. و در نهایت این که، اگر به اسلوب نقد منطقی واقف بودند این همه پریشانی در کار نقدهای آنان دیده نمی شد. اما واقعیت این است که این ها همه مشکلات نیستند؛ اساس مشکلات آنجا است که هرکس خود را در هر زمینه ای صاحب نظر می داند و این بیماری همه دانی است که گریبان بسیار کسان را گرفته و در اینجا موسیقی شناسی ایرانی را هم به تباهی کشانده است.
این بیماری همه دانی که در بعض منتقدین موسیقی ایرانی ساری است، مشابه آن در بعضی از افراد جامعه هم دیده می شود. من به یک نمونه آن اشاره می کنم. پزشکی می گفت در مطب دو بیمار را معاینه می کردم. یکی از آنها روی صندلی منتظر بود تا نوبتش برسد. من در حال معاینه بیمار اول بودم و آزمایش های لازم را انجام دادم و پشت میز نشستم تا نسخه بنویسم. هنگام نوشتن نسخه رو به سوی بیمار کردم و گفتم این دارو را در شب این گونه مصرف کن و این دارو را در روز در این ساعات و این سفارش ها را هم مد نظر داشته باشته باش. آن بیمار دومی که منتظر روی صندلی نشسته بود تا نوبت او فرا برسد، رو به من کرد و گفت: “آقای دکتر! یه آموکسوسیلین ۵۰۰ هم واسش بنویس!” نمونه های این بدبختی و پریشان حالی در نقد موسیقی شناسی ایران کم نیست که من در جای خود به پاره ای از آنها اشاره خواهم کرد.
از عمده مشکلات موسیقی شاسی ایران یکی این است که نتوانسته با دنیای بیرون از خود رابطه برقرار کند. آگاهی از خود، مستلزم تقابل با اگاهی دیگری است. آگاهی دیگر بازتاب دهنده آگاهی نخستین است و این در حق آگاهی دوم هم درست می نماید. موسیقی شناسی ایرانی هرچه می بافد پیله ای است به گرد خود، پس با دنیای بیرون از خود ارتباط ندارد و در خود تنیده شده و از این جاست که دنیای درون نمی تواند خودش را به دنیای بیرون معرفی کند. ما، موسیقی شناسان در ایران کمتر توانسته ایم موسیقی و مفاهیم آنرا از جنبه های انسان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ نگاری و حتی زیبایی شناسی به مردم معرفی کنیم. مطالب موسیقی شناسی در ایران اغلب یا اکثر آنان به موضوعاتی می پردازند که برای سایر رشته های علوم انسانی قابل درک نیست. به مجرد این که مقاله یا کتابی با عنوان موضوعات موسیقی شناسی درج می شود، بیننده آن از پیش به بیگانه بودن موضوع پی می برد و احساس می کند که چون چیزی از آن نمی فهمد، رغبت نکرده از آن نوشته فاصله می گیرد. از این جهت است که موسیقی شناسی ایران در پیله ای در خود فرو رفته است.
علت آن می تواند چند عامل باشد. یکی اینکه موسیقی شناسی به شناخت درون موسیقی می پردازد و بیشتر از کنه فواصل و درجات و رابطه آنها با یکدیگر و چگونگی تولید اصوات سخن می گوید. چنین مطالعاتی در جای خود ضروری است. اما در برابر این دانش است که اتنو از بیرون به موسیقی می نگرد و از این راه هم با آگاهی ها و دنیای بیرون از موسیقی با سایر رشته های علوم انسانی ارتباط برقرار می کند. وظیفه دانش اتنو در ایران یکی این است که قلمرو آگاهی موسیقی شناسی را گسترده سازد و با سایر علوم دیالوگ داشته باشد. از سوی دیگر، موسیقی شناسان ایران، اکثراً نوازنده هستند و کار نوازنده هم این است که از صبح تا شام و از شام تا سحر به تمرین و اجرای موسیقی بپردازد. از این جهت با کتاب و مطالعه و موضوعات بیرون موسیقی بیگانه است و وقتی هم می خواهد نکته ای بگوید یا بنویسد، به بیهوده کوشش می کند به موضوعات بیرون از موسیقی بپردازد و تصورات خیالی خودشان را به موضوعات علم تعمیم دهند و از آنجا هم که می داند خواننده مطالبشان کسانی مانند خود اوست، پس خودش برای خودش می نویسد!
وضعیت نقد جدا از وضعیت موسیقی و موسیقی شناسی در ایران نیست. اگر کسی بخواهد وضعیت نقد موسیقی در ایران را بداند باید پیش شناخت های آن، یعنی از وضعیت و سرنوشت موسیقی در چهار دهه اخیر آگاه باشد. آنچه از نقد در موسیقی ایران دستگیرم شده این است که یک نوشته یا یک قطعه موسیقی را به طور مثبت یا منفی مورد بررسی قرار می دهند. در نقد کتاب ها یا نوشته ها مقداری از گفته های کلیشه ای، مانند این که این کتاب متاسفانه نمایه ندارد، دارای اغلاط چاپی است یا کتابشناسی آن هم ناقص است، آورده می شود. نقدها غالبا کوتاه از چند پاراگراف تا یک دو صفحه بیشتر نیستند و به ظاهر حرفی برای گفتن ندارند. عنوان آنها هم از پنج شش تیتر بیشتر نیست؛ مثلاً “نقدی بر …”، یا “مروری بر…”، یا “مروری کوتاه بر..”، یا “گذری بر …”، یا ” نگاهی به…”، یا “نیم نگاهی به…” و یا “در پاسخ به فلان…” می باشند. در بعضی از نقدها، متقد چون گاهی می داند که از محتوای موضوع آگاهی ندارد، با فروتنی می گوید: “البته قصد نقد این کتاب یا مقاله را در اینجا ندارم”، یا “نقد این نوشته را به زمان دیگر میگذارم”. وقتی حس فروتنی خود را بیان می کنند، باید دانست که منتقد با هدف تخریب وارد شده و شاید هم همین نوشته اش، نوشته اول و آخر او در کار نقد باشد. البته گاه از محتوای قلمشان می توان فهمید که او را وادار کرده و یا سرکار گذاشته اند. چون کسی که خودش جرائت گفتن و نوشتن را ندارد، نوچه ای را به میدان می فرستد و این نقطه عزیمت مخرب موسیقی ایران است. محتوای همه چنان نقدهای زرد و هردمبیل، حول دو نقطه سیاه و سفید می گردد و اساساٌ چون از منطق نقد آگاهی ندارند به مبالغه یا خالی بندی و بلوف به شعار دادن دست می زنند. بعضی افراد، تنها یک بار نقد می نویسند و کسان دیگر هم خود را حرفه ای جا می زنند و از همه چیز می گویند و می نویسند و در همه زمینه ها، از مرغ و ماهی تا رطب و یابس، خودشان را “همه دان” می دانند.
درد موسیقی شناسی ایران یکی دوتا نیست که به این زودی مداوا شود. موسیقی شناسی ایران، مخصوصاً نقد آن، هزار و یک مشکل عدیده دارد. مشابه آن همین است که می گویم. یکروز کسی از توپچی پادشاه قاجار پرسید چرا توپ را در نکردی؟ گفت به هزار و یک دلیل. گفت، خب یکی از آنها را بگو. گفت، اول این که باروت نداشتم! حالا نقد موسیقی در ایران، گذشته از این که باروت دانش و روش ندارد، هزار و یک مشکل دیگر هم دارد. اما آنچه من در نقد موسیقی ایرانی می بینم این است که هر روز و هر زمان این جماعت منتقدین موسیقی بدون باروت، با داد و فریاد، توپ در می کنند و سایت های فراوان موسیقی هم با هلهله نوشته های آنها را بازتاب می دهند و صد البته عده ای هم این وسط به تماشای کار زار توپ درکردن آنها سرگرم و مشغولند.
موضوع نقد در کار موسیقی ایران بسیار گسترده است، مخصوصاً در این چهار دهه که موسیقی ایران با مسائل چالش برانگیزی روی در روی شده. من در اینجا به چند موضوع در مباحث نقد موسیقی ایران اشاره می کنم. پاره ای از آنها به وضعیت تاریخ معاصر موسیقی ما مربوط می شود، مانند نقش ممیزی ارشاد در امور اجرایی و نوشتاری بعد از سال ۶۰ در امور موسیقی. این مبحثی است که دیگران، مخصوصاً آنان که با کارهای ممیزی در نوشتن و اجرا مواجه بوده اند، باید بیشتر به آن بپردازند.
یکی دیگر از موضوعات مهم نقد تاریخی درموسیقی معاصر ایران، تحلیل تاریخی جشنواره ها است که سال های متمادی از برگزاری آنان می گذرد و هنوز هم نمی دانیم کارکرد عملی آنان چه نقش سازنده یا مخربی بر موسیقی اقوام و دستگاهی برجای نهاده اند. بیش از سی و شش هفت سال از برگزاری انواع جشنوارها مانند “جشنواره فجر”، “جشنواره نواحی”، “جشنواره موسیقی نواحی و آئینی ایران”، “جشنواره ملی موسیقی جوان”، “جشنواره موسیقی نیایش” و چندین جشنواره دیگر که زیر نام مناطق جغرافیایی مانند ناحیه خراسان یا ناحیه زاگرس برگزار می شود، می گذرد. نفس برگزاری این جشنواره ها موجب ترغیب و شادی شرکنندگان در هرجایی و در هرسطحی است. در “جشنواره فجر” یا “جشنواره نواحی” شرکت کنندگان مانند روزهای نوروزی لباس ها نو به تن می کنند و عکس های زیبا به یادگار می گیرند. عکس ها در نور پردازهای درخشان صحنه های دکور شده وظایف تبلیغاتی جشنواره ها را به خوبی انجام می دهند. عکس های تک توازان یا خوانندگان موسیقی قومی چنان جذاب است که یک تصویر آن بسیار گفته های فرهنگی و تاریخی را بازگو می کند. در عکس ها دیده می شود کسی با لباس خراسانی یا با کلاه ترکمنی روی صحنه نشسته، تنبوری درآغوش کشیده و سر را پشت ساز پنهان کرده یا کس دیگر ساز غژک بلوچی را با دکوری زیبا می نوازد و عکس دیگر چهار پنج تن با لباس سپید و شال و دستارهای بلند و جلیقه های سیاه در حال رقص که هرکدام یک پا را بالا کشیده و چوبدستی ها را به هم می زنند، دیده می شود. همه چیز جشنواره ها برای شرکت کننده ها می تواند زیبا و خاطره انگیز باشد. شادی های لحظه ای و زود گذر به دست خاطره های گذشته سپرده می شوند.
با تمام این تفاصیل، نه عملکرد جشنواره ها و نه مسئولان آنان تا کنون توضیح نداده اند که حاصل و دستاورد فرهنگی آن جشنواره ها در ارتقاء فرهنگ یا بازسازی یا پیشبرد موسیقی ایران چه بوده است؟ از گفته های مشترکی که در پایان هر جشنواره از سوی مسئولین و مدیران زده می شود می توان یک جمع بندی به دست داد که نتایج کار جشنواره مورد رضایت دسته جمعی شرکت کنندگان و داوران و مسئولان است؛ همین و بس.
اکنون که تاریخی سی و چند ساله از آن جشنوازه ها را پشت سر گذاشته ایم، باید به دقت در نقش آنها و در موقعیت و جایگاه اسفبار کنونی موسیقی اقوام ایران و حتی موسیقی دستگاهی تامل کنیم و ببینیم که آن بازی های شعف انگیز و شادی آفرین زود گذر چه بر سر موسیقی ایران آوردند؟ به گمان من موسیقی اقوام و دستگاهی ایران سال ها قربانی بازیچه تبلیغات جشنواره های رنگین و زود گذر شدند که گرداب ویرانگرشان همچنان با بلعیدن فرهنگ موسیقی به چرخش خود ادامه می دهد. سرمایه های معنوی ایران را در کشاکش کام تبلیغات خود به گردونه تباهی می کشاند و موسیقی همچنان در فرونشست خود فرو می رود. بسیار کسان در برپایی این جشن ها نقش داشتند و از درون سازنده یا مخرب آن بخوبی آگاهی دارند و اگر امروز و فردا برداشت های منصفانه خود را در پیشگاه تاریخ موسیقی معاصر بازگو نکنند بسیاری از واقعیت های تاریخی سرنوشت موسیقی دوران ما در پرده ناگفتنی ها به دست فراموشی سپرده خواهند شد.
موضوع دیگر نقد در موسیقی ایران باید به پیدایش رشته موسیقی شناسی (اتنوموزیکولوژی) در خلاء علم و معلم اتنو و افراد کاردان بپردازد. بعد از ۱۳۶۰ با نبود برکشلی و رفتن هرمز فرهت، و بعد از چندی فوت تقی بینش و محمدد تقی مسعودیه، خلاء تدریس و ادامه آن خط و مشی به وضوح به چشم می آمد. بعد از آنزمان، در فقدان علم و معلم کاردان، دیوار کجی در این رشته بنا گردید که به این زودی ها جبران خسارت آن ممکن نخواهد شد. تنها به یک نکته اشاره کنم و در بالا یاد کردم که برداشت موسیقی شناسی رو به درون دارد و برعکس آن، دانش اتنو با سایر علوم انسانی در تبادل نظر است و رو به جهان بیرون از موسیقی دارد و من از همین زاویه بارها به تیتر اتنو دو دانشگاه تهران و هنر، که آن را درون پرانتز بعد از عنوان موسیقی شناسی نوشته اند، انتقاد داشته ام. مباحث اتنو به مباحث برون شناخت موسیقی می پردازد. برداشت علم اتنو و ماهیت آن خود همین را می گوید؛ پس عنوان آن نباید در درون پرانتز بعد از واژه موسیقی شناسی بیاورند. از این جاست که ذهنیت اتنو نوع ایرانی نتوانسته از دایره خود بیرون آید و با دیگر رشته های علوم اجتماعی و انسانی به هر نحوی که شده ارتباط برقرار کند و سخنی از خود بگوید. در علوم اجتماعی و انسانی، رشته هایی هستند که، گذشته از گفتگوهای فنی و تئوریکی، همیشه نکاتی دارند تا با سایر رشته ها دیالوگ برقرار کنند.
نکته دیگر به دسته بندی و گروه کشی و نوچه پروری های حرفه ای و تعصب آمیز بر می گردد که از بسته بودن محیط فکری موسیقی در ایران حکایت دارد. اغلب، این دسته بندی ها و حیدری نعمتی ها را “مافیای” موسیقی دانسته اند. و چنان از آنان سخن گفته می شود که گویی “شبحی در موسیقی شناسی ایران در گشت و گذار است” اما گویی کسی را یارای پرداختن به چنان شبح مرموز و خطرناک نیست! من بخشی از کار نقد موسیقی ایران را از همین زاویه می بینم. گذشته از این که بی بند و باری و نا آگاهی در کار نقد موسیقی و دیمی کاری کسانی که بی اصل و نسب علمی، گام در تخریب مفاهیم نقد اصولی برمی دارند، یک سمت دیگر آن مرتبط با همین گروه کشی ها و نوچه های دست به قلم است و این همان است که مشابه آنرا در دو نوشته پیشین از کار نقد در موسیقی ایران در خارج از کشور هم نشان دادم. نقد، در هر صورت، می بایست به طور مشخص، با استناد به گفته ها، نوشته ها و رفتار مورد نقد نوشته شود. من در نوشته های دیگر از کار نقد، به طور مشخص به چنان نوشته ها و رفتارهایی استناد کرده ام، اما به خاطر بحث انگیز بودن جدلی آنان، ترجیح می دهم در شرایط دیگر و در جای به انتشار آنان اقدام نمایم.
نقد اساس پیشرفت و گسترش علم است و تا بر پایه حسن نیت و دلسوزی و آگاهی نباشد، شاخه دانش اتنو در آن سرزمین جوانه نخواهد زد. آنچه من در کار نقد موسیقی شناسی و اتنو در ایران می بینم، اساساً بر پایه نافرهیختگی است. البته در حاشیه این شرایط باید اذعان نمود که در موسیقی و موسیقی شناسی ایران همیشه کسانی بوده و هستند و خواهند بود که با دلسوزی و فروتنی رنج آموزش و خدمتگزاری به این فرهنگ را داشته اند و خواهند داشت و این اصلی است که می گویند زمین از حجت خالی نخواهد ماند. در واقع گسترش و پرورش و اعتلای موسیقی ایران و حیثیت آبرومندانه آن همیشه در گرو رنج این کسان بوده و خواهد بود. اینان، چه شناخته باشند یا نه، فرهنگ آشکار و پنهان، همیشه مدیون آنان است. آنچه از تاریخ سرنوشت موسیقی ایران اندک می دانم اینست که موسیقی و موسییقی شناسی و اتنو ما در دوران کنونی در زمینه هایی رو به ادبار دارد و سه جریان رو به فزاینده نیروی جهانی شدن، در تنگنا قرار دادن موسیقی ایران در چهاردهه گذشته و نیروی مخرب و پدرخواندگان درون خانواده موسیقی موجبات سترون شدن آن را مهیا ساخته اند. دو جریان اول و دوم نیاز به مباحث فنی جامعه شناسانه دارند و بحث جریان سوم را از هر زاویه ای می توان دامن زد و گفتگوی آن را به پیش برد. جریان سوم، که آنرا با عنوان نیروی مخرب و پدرخواندگی موسیقی در ایران نام نهاده اند، از جمله پدیده ای است که در دهه های اخیر موسیقی و موسیقی شناسی ایرانی را از درون به تباهی کشانده و این همان است که می گویند هیچ قلعه مستحکمی سقوط نمی کند مگر اینکه نیروی دفاعی آن از درون از هم گسسته شود. موسیقی شناسی کنونی ایران از درون رو به گسستگی دارد.