انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ساختن: انسان‌شناسی، باستان‌شناسی، هنر و معماری

ساختن
ساختنْ ایجادِ معرفت می‌کند، محیط را می‌سازد و زندگی را دگرگون می‌کند. انسان‌شناسی، باستان‌شناسی، هنر و معماری همگی راه‌های ساختن‌اند. تیم اینگُلد در این کتاب برانگیزاننده، این چهار رشته را به سیاقی به هم پیوند داده که تا پیش از این، هرگز کسی آن را نیازموده است. اینگًلد به جای آنکه هنر و معماری را به مثابه مجموعه‌هایی فشرده از موضوعات در تحلیل‌های انسان‌شناسانه و باستان‌شناسانه تلقی کند، از روشی در اندیشیدن درباره ساختن حمایت می‌کند که در آن، استادکاران هوشمندِ این عرصه‌ها و مواد پُرکنش در دستان‌شان، پیوسته در خلق صورت به یکدیگر پاسخ می‌دهند و با یکدیگر در «تطابق»اند.
ساختن سلسله‌ای از اندیشه‌های ژرف عرضه می‌کند؛ درباره آنچه به خلقِ چیزها می‌انجامد، درباره مصالح و صورت‌ها، در مفاهیمی چون طراحی، ادراکِ منظر، زندگی جنبنده، دانش فردی و کارِ دست. این کتابْ دامنه‌ای از مثال‌ها و تجربه‌ها را، از ساختنِ ابزارهای سنگی پیشاتاریخی تا ساختن کلیساهای جامع قرون‌وسطایی، از تپه‌های دست‌ساز تا بناهای یادبود، از پروازدادنِ بادبادک تا تابیدنِ ریسمان و از ترسیم‌کردن تا نوشتن را به هم پیوند می‌دهد.
تیم اینگُلد استاد انسان‌شناسیِ اجتماعی در دانشگاه اَبِردینانگلستان است. کتاب‌های او در انتشاراتِ راتلج از این قرار است: خط‌ها، ادراک محیط، و زنده‌بودن.
«تیم اینگُلد در کتاب اخیرش، درباره استعداد دگرگون‌ساز انسان‌شناسی بحثی قانع‌کننده می‌کند و بر نیاز انسان‌شناسان به مطابقت با جهان تأملی جدی دارد. تمرکز او بر کارِ دست در هنر، در ساختمان، و در ساختنِ ابزارها، سبب می‌شود که «اندیشیدن به‌واسطه ساختن» و آموختن به واسطه عمل‌کردن به زیبایی به تصویر کشیده شود. کتاب حاضر سهمی شگرف و به‌جا برای ساحت‌های بنیادی پژوهش‌های انسان‌شناسی قائل است و خوانندگان را به درگیرشدن با آنچه از این ساحت‌ها به ظهور می‌رسد، دعوت می‌کند».

 

تروِر مارچِند، مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی، انگلستان
«اینگُلدخوانی اسباب مسرت است. با ساختن، او هم‌چنان به علوم اجتماعی روح می‌بخشد، آن هم با اندیشه‌های مجاب‌کننده و انتقادی‌اش پیرامون اعمال انسان‌شناسانه، باستان‌شناسانه، معماریانه و هنرمندانه. این مجلد برای همه آن‌هایی سودمند خواهد بود که می‌کوشند تا هنر و پژوهش، ساختن و اندیشیدن، و عمل و نظر را به هم آمیزند».
ایان آلدِن راسل، گالری دیوید وینتِن بِل، دانشگاه براون، ایالات متحده امریکا
«برای معماران فرض مسلم است که کار این بیگانه آشنا را دریابند و درک کنند، چون اندیشه او به دلِ آنچه که ما انجام می‌دهیم، دست یافته است».
لارس اسپایبِرک، بنیاد فن‌آوری جورجیا، ایالات متحده امریکا
«با پُردلی در طرح پرسش‌های متهورانه و پیش‌نهادن پاسخ‌های جسورانه، تیم اینگُلد صدایی متمایز ایجاد کرده است. در این کار، او موقعیتی وضع کرده است که تأثیری فزاینده دارد و به دامنه‌ای گسترده از رشته‌های دانش دست می‌ساید».
وِب کین، دانشگاه میشیگان، ایالات متحده امریکا

 

دیپاچه و سپاسگزاری

در ذهن من و همه کسانی که با آنها در این‌باره حرف زده‌ام، این کتاب همیشه با نام چهار A شناخته شده بود. من چند سال دوره‌ای را با همین عنوان، برای گروه‌هایی مختلط از دانشجویان کارشناسی پیشرفت و دانشجویان کارشناسی ارشد تدریس کرده بودم و قصد این بود که آن را به کتابی تبدیل کنم تا دیگر مجبور نباشم تدریس‌اش کنم. یک‌وقتی در سال ۲۰۰۷ به خود اطمینان دادم که «ساده است، یادداشت‌های مربوط به کلاس‌ها را دارم و همه چیز را پیش از این خوانده‌ام. تنها کاری که مانده نوشتن آنهاست». اواخر تابستان ۲۰۰۸، یعنی در دو ماهی که از دوره فرصت مطالعاتی‌ام باقی مانده بود، خیلی جدی نوشتن را شروع کردم. فصل سوم و چهارم کتاب پیشِ رو در این دوره پیش‌نویس شد و … زمانم به پایان رسید. طی سه سال بعد از آن مجبور بودم که مدیر دانشکده باشم. روزی یکی از مافوق‌هایم که در حد معاون دانشگاه بود با پوزخندی موذیانه گفت: «تیم، تو حالا مدیری، یکی از مایی!». به خود لرزیدم و به چهارA فکر کردم؛ حیران بودم و فکر می‌کنم که آیا دوباره به آن بازخواهم گشت؟ یا ناگزیر خواهم شد که برای همیشه «به آن‌طرف میز» بروم؟ ابتدا قصدم این بود که این کتاب را تمام کنم و بعد به مجموعه مقالاتم با نام زنده‌بودن بپردازم. اما وقتی که کار شروع شد، با توجه به اینکه بسیاری از مقالات پیش‌تر نوشته شده یا در دست اتمام بود، چشم‌انداز اینکه کتاب دوم یعنی مجموعه مقالات ]زنده‌بودن[ به پایان برسد، دست‌کم واقع‌بینانه‌تر بود. به این ترتیب، یک بار دیگر نگارش چهارA به تعویق افتاد، و در فرصت زمانی‌ای که به‌خصوص در تابستان گرم و طولانیِ ۲۰۱۰ یافتم، بر زنده‌بودن متمرکز شدم. این با مشکل مواجه‌ام کرد؛ چون فهمیدم که در شتابم برای تکمیل مجموعه مقالات، بسیاری اندیشه‌هایی را «کش‌رفته‌ام» که برای چهارA نگاه داشته بودم. پس ]برای تکمیل چهارA [ دیگر نمی‌توانستم به یادداشت‌های قدیمی‌ام تکیه کنم؛ می‌بایست ]از خیر آن‌ها می‌گذشتم و [ جلو می‌رفتم.
وقتی به گذشته نگاه می‌کنم فقط می‌توانم شکرگزار باشم که شرایطْ مرا وادار به چنین کاری کرد. خیلی طول کشید تا کتاب از آب دربیاید، چون من نمی‌توانستم زودتر بنویسمش، درست به این دلیل مهم که این کتاب بر اندیشه‌هایی استوار است که زمان خودش را می‌خواسته تا ریشه بدواند و بعد، از خلال گفتگوهایی که انجام داده‌ام و کتاب‌هایی که فقط در یکی دو سال اخیر امکان خواندنشان را یافته‌ام، رشد کرده است. برای نمونه، اندیشه تطابق، که نقشی مرکزی در این کتاب دارد، در آخرین مرحله بازبینیِ زنده‌بودن به ذهنم رسید. نتیجه این که کتاب پیشِ رو دیگر «کتابِ آن دوره تحصیلی» که ممکن بود بر اساس کلاس‌های درسی‌ام می‌نوشتم نیست بلکه چیزی کاملاً متفاوت از آب درآمده است.
فکر می‌کنم که این کتاب تبدیل شده است به گونه‌ای بیانِ فلسفه شخصی من که هم‌زمان اعتراضی هم به نقل‌قول‌های پرتصنع، غرورآمیز و خودخواهانه‌ای است که این روزها به‌غلط در عرصه دانش پذیرفته شده است. واژه‌ها چیزهایی باارزش‌اند؛ آن‌ها شایسته احترام ما هستند. . دوره درسیِ چهارA، الهام‌بخش این کتاب و با اختلاف بسیار زیاد با باقی دوره‌ها، پرثمرترین دوره تدریس من بود. پس بیشترین سپاس خود را باید پیشکشِ همه آن دانشجویانی کنم که در فاصله سال‌های ۲۰۰۳-۲۰۰۴، یعنی زمانی که من برای اولین بار این دوره را معرفی کردم، در آن شرکت کرده‌اند. دوره سرگرم‌کننده‌ای بود هم‌چنانکه به نظر من همه تدریس باید این‌طور باشد، و من از این دوره تدریسم چیزهای زیادی یاد گرفتم. به هر حال چیزی که سرانجام، نوشتن این کتاب را ممکن کرد فرصتی بود که بعد از پایان دوره کاری سه ساله‌ام به عنوان مدیر دانشکده یافتم. این فرصت که از اکتبر ۲۰۱۱ آغاز شده است، با کمک صندوق اعتباری لیوِرهیوم به مدت دو سال است که تأمین اعتبار می‌شود و من بی‌اندازه از پشتیبانی این صندوق سپاس‌گزارم که بدون حمایت‌اش، نوشتن این کتاب ممکن نبود. حالا که این مدت‌زمان دارد به پایان می‌رسد، قول می‌دهم آن کتاب را که قرار بود نام‌اش را در تقاضانامه‌ام بنویسم، شروع کنم! منظورم کتاب بعدی است.
خلاصه، فرصت مطالعاتی‌ام را با حجم زیادی از کارِ تلنبار شده شروع کردم، و فقط تا پایان آوریل ۲۰۱۲ و در بازدید دوهفته‌ای از دانشگاه وین بود که درست و حسابی کار را روی این کتاب – که حالا نام پرطمقراق ساختن را به خودش گرفته – از سر گرفتم. با این که من علاقه خاصی به نام چهارA داشتم، از گذاشتن این عنوان روی کتاب منع شدم، چون درست مثل مخلوقات قصه‌های علمی که از عهده هر کاری که در جهان بشود تصورش کرد بر می‌آیند به‌جز بالا رفتن از پله‌ها، وضعیت «دستگاه‌های پخشِ کتابِ الکترونیکی» در زمینه هنر طوری است که از عهده نام‌هایی که درش عدد هست برنمی‌آیند! به‌علاوه اینکه چهارA برای کسی که از قبل با پیش‌زمینه‌های این کتاب آشنا نیست، اسمی مبهم و رمزآلود است، در حالی که ساختن خیلی واضح و روشن موضوع این کتاب است. استدلال کتاب این است که چهار رشته – انسان‌شناسی، باستان‌شناسی، هنر و معماری- همگی راه‌های اندیشیدن به واسطه ساختن است یا دست‌کم می‌تواند باشد، و این در تضاد است با ساختن به واسطه اندیشیدن که در نهادهای آموزش عالی، نظریه‌پردازان و استادکاران را در دو طرف مخالف دیوارهای دانشگاه قرار می‌دهد. هم‌چنین در این کتاب در این‌باره استدلال می‌آورم که ساختنِ چیزها به‌مثابه فرآیند رشد است. همان چیزی که شامل حال نوشتن کتاب‌ها هم می‌شود. باران برای رشد خوب است و به همین دلیل است که دست‌نوشته این کتاب در بارانی‌ترین تابستان اسکاتلندی که در خاطر‌ه‌ها زنده است، آرام آرام شروع به رشد کرد. با این حال، کار برای پخته‌شدن به کمی آفتاب نیاز داشت – درست همان چیزی که برای زنده‌بودن در تابستان ۲۰۱۰ اتفاق افتاد – پس برای بار دوم، کلبه کوچک در کرانه دریاچه پایلِنین در شرق فنلاند نجات‌بخش بود. سه هفته آفتاب ماه جولای در محیطی روستایی و دلپذیر در نوشتن دو فصل پایانی کتاب به من کمک کرد. در این مرحله، خود کتاب پیش‌تر به من می‌گفت که چیزی را بنویسم که درست متضاد آن را در ذهنم داشتم. کنجکاوم بدانم چگونه است که کتاب‌ها ذهن‌های خود را دارند. تمام کاری که یک نویسنده می‌تواند انجام بدهد این است: راهی را که کتاب می‌خواهد در آن برود، بیابد و دنبال‌اش کند. در واقع، به باور من این حقیقت ساختن – به طور کلی – است و از موضوعات اصلیِ این کتاب این است که این را اثبات کند. لبّ کلام، برنهاده من این است که ساختنْ تطابقی است بین سازنده و مصالح‌اش، و اینکه این قضیه به همان اندازه که در هنر و معماری، در انسان‌شناسی و باستان‌شناسی نیز موضوعیت دارد.
مثل همیشه، آدم‌هایی که باید بابت الهام‌بخشی و یاری‌رسانی در نوشتن این کتاب از آنها تشکر کنم آنقدر زیادند که حتی نمی‌توانم بشمارم‌شان. از میان همه آنها که در ادامه می‌آیند، تشکری ویژه به این افراد بدهکارم: مایک آنوسس، استفانی بان، جن کلارک، آنه داگلاس، کرولین گت، سزار جرالدو هررا، ویندی گان، ریچل هارکنِس، الیزابت هودسون، ریموند لوکاس، کریستل متیوس، الیزابت اُگُلوی، آماندا ریوِتز، کریستین سیمونِتی و جو وِرگانست. هم‌چنین مرهون لِزلی ریدل دبیر ارشد انتشارات راتلج هستم برای پشتیبانی بی‌دریغ و صبرش در قبال نویسنده‌ای که قول می‌دهد و همیشه در تحویل به‌موقع شکست می‌خورَد؛ و کاترین آنگ برای اینکه در تمام مراحل کار، صبورانه کنار من بود. برای بعضی فصل‌های این کتاب از داده‌هایی که قبل‌تر ارائه یا منتشر کرده‌ام – البته با بازبینی اساسی – استفاده کرده‌ام. بنا بر این، بخشی از فصل یک از فصلی به نام «چهارA (انسان‌شناسی، باستان‌شناسی، هنر و معماری): اندیشه‌هایی درباره یاددادن و یادگرفتنِ تجربه‌ها» در کتاب روش‌های دانستن: رویکردی تازه در انسان‌شناسیِ معرفت و یادگیری می‌آید. بعضی بخش‌های فصل دو هم به صورتی ابتدایی و اولیه در مقاله‌ام با نام «به سوی بوم‌شناسیِ مصالح»، و بخش‌هایی از فصل پنج نیز در دو قطعه دیباچه‌ایِ منتشر شده آمده است. فصل شش این کتاب تا اندازه‌ای وامدار فصلی با نام «تپه‌های دست‌ساز بنای یادبود نیست» در کتاب تپه‌های دست‌ساز و یادمان‌ها در انگلستان دوره نوسنگی و پیش‌تر است. فصل هفت این کتاب دو بند از مقاله‌ام در نشریه سالانه انسان‌شناسی را در خود دارد که پیش‌تر هم به آن اشاره کرده‌ام و معدودی بندهای فصل نهم از دیباچه‌ام بر کتاب بازخوانیِ انسان‌شناسی: داده‌ها، جنبش‌ها و مسیرها آمده است.
کتاب را به پشتیبان همیشگی و منتقد سختگیر خود در همه موضوعات، کسی که – تا لحظه انتشار کتاب – بیش از چهل سال را با همسر دانشگاهیِ اصلاح‌ناپذیری سر کرده است که فکرش هر جا هست غیر از آنجا که باید باشد.

ساختن: انسان‌شناسی، باستان‌شناسی، هنر و معماری، نوشته تیم اینگلد، ترجمه مریم پوراسماعیل