انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ساختار یا عاملیت؟مطالعه ای در حوزه انسان-شناسی سبک زندگی

در هر جامعه ای، سنتی یا مدرن، و با هر درجه ای از پیچیدگی، امکانات و لوازمی برای متمایز شدن اقشار و گرو ه های اجتماعی از یکدیگر وجود دارد. این تمایز موجب خلق معانی و هویتهایی می شود که افراد عضو هر جامعه به سادگی آن را درک کنند و از طریق درک معانی ذهنی مرتبط با این تمایزات، روابط انسانی و اجتماعی خود را سامان می دهند. یکى از مهم‌ترین پیشرفتهاى جدید در نظریه اجتماعی توجه زیاد به سبک زندگى به عنوان یک مفهوم کلیدی برای درک این تمایزات است.

هدف این مقاله مطالعه سبک زندگی از منظر انسان شناسی و نقد و بررسی نحوه شکل گیری دیدگاه و نظریات و کارکرد وکارایی آن در جوامع کنونی است.

تعریف سبک زندگی

Life style در فرهنگ اکسفورد به معنی “راههایی که شخص یا گروهی از مردم از طریق آن زندگی می کنند یا امورات زندگی را انجام می دهند. همچنیین این واژه به بخشی از عادات، مبلمان، پوشاک و … نیز اشاره دارد” (Oxford advanced learner’s dictionary, 2005; 888). در فرهنگ آریان پور نیز این کلمه تحت عنوان ” سطح و سبک زندگی همچنین شیوه زندگی معنی شده است” (آریان پور، ۱۳۸۰؛ ۳۰۳۲).

تعاریف موجود در مورد سبک زندگی را می توان به دو گروه کلی تقسیم کرد و از رهگذر مرور آنها به نتایجی رسید. گروه اول مجموعه تعاریفی هستند که سبک زندگی را از جنس رفتار می داند و ارزش ها، نگرش ها و جهت گیری-های ذهنی افراد را، از دایره این مفهوم بیرون می-گذارند. این رویکرد به معنای عدم دخالت مقولات ذهنی در شکل دادن به سبک زندگی نیست، بلکه بدین معناست که مهم نیست، سبک زندگی چگونه شکل گرفته است و برای محقق، شناخت سبک زندگی که بر اساس متمایز ساختن برخی از رفتارها (با ویژگی هایی خاص) صورت می گیرد، مهم است. رویکرد دوم، ارزش ها و نگرش ها را نیز بخشی از سبک زندگی می داند. این تقسیم بندی نوعی ماهیت رشته ای نیز دارد بدین ترتیب که رویکرد اول در ]علوم اجتماعی[ جامعه شناسی و مطالعات فراغت بارز بوده است، اما رویکرد دوم که وجه روان شنا ختی آن بیشتر است در روان شناسی و علاوه بر آن در سنت مطالعات بازاریابی بارز بوده است (فاضلی، ۱۳۸۲؛ ۶۸-۶۷).

آنتونی گیذنز معتقد است: «سبک زندگی شیوه‌هاى اجتماعى منفعت‌گرایانه‌اند و راه‌هایی از زندگى پذیرفته‌شده توسط اشخاصى که هویتهای شخصی، گروهی واقتصادی-اجتماعی را منعکس مى کنند». سبک های زندگی کردارهایی هستند که به جریان عادی زندگی روزمره تبدیل شده اند، جریان هایی که در لباس پوشیدن، غذا خوردن، شیوه های کنش و محیط دلخواه برای ملاقات کردن دیگران جلوه می کنند. اما وی یادآور می شود که چنین رفتارهایی بازتاب کننده هویت های شخصی، گروهی و اجتماعی اند (گیدنز به نقل از: et al. 1997; 321 Cockerham).

منطق، اهمیت و ضرورت

برطبق نظر “گیدنز” انتخاب سبک زندگی با رژیمهای غذایی جسمانی در مدرنیته موجود در همین اواخر هماهنگ می شود و مردم هم برای سلامتی و هم برای فرم و شکل بدن خودشان بیشتر احساس مسئولیت می کنند.

این موقعیت از تغییر:۱- الگوهای بیماری ۲- مدرنیته ۳- هویتهای اجتماعی نشات می گیرند.

تغییر اول انتقال بیماری های مسری از حالت حاد به مزمن، در قرن بیستم، به عنوان عامل اصلی مرگ و میر انسان در اکثر جهان است.

علم پزشکی این بیماریهای مزمن را نمی تواند معالجه کند و سبک های زندگی منفی آنها را تقویت می-کند. واقعیت این است که افشاگری مسئولیت سلامت شخص، نهایتا فرد را به درون زندگی سالم رهنمون می سازد.

مسئولیت شخصی بیشتر به این معنی است که دسترسی به یک سبک زندگی سالم، بیشتر از انتخاب یک زندگی یا مرگ خواهد شد. تغییر دوم، حوزه کنونی تغییرات اجتماعی مدرن متأخر است که یک مدرنیته جدید را خلق می کند درحالیکه مفاهیم بریدگی و گسستگی قطعی از مدرنیته گذشته که ناشی از عصر صنعتی است، غیرمتقاعد کننده است، بااین وجود آشکار است که جامعه درحال انتقال به یک فرم اجتماعی جدید است. تغییر سوم اینست که در اینجا هم جنبش در مدرنیته موخر در ارتباط با تعدیل در نقاط کانونی اولیه هویت اجتماعی وجود دارد. قبلا کار یا شغل تا حد زیادی موقعیت طبقه اجتماعی و شیوه زندگی یک شخص را تعیین می کرد. درنیمه دوم قرن بیستم، منشهای مصرف کنندگان سبک زندگی تا حد زیادی به وسیله افراد در جوامع، بیشتر به عنوان منبع اولیه هویت یابی اجتماعیشان تجربه می شد (گیدنز به نقل از: Cockerham, 2005; 52).

این موقعیت از طریق پیدایش بهره وری اقتصادی، بهبود کلی در معیارهای زندگی و قدرت خرید مردم بعداز جنگ جهانی دوم ارتقاء یافت. کسب ساده تر نیازهای مادی اساسی به شیوه های مصرفی برای جانشین شدن شغل جهت نشان دادن تشابهات وتمایزات اجتماعی به اکثر مردم اجازه داد. بنابراین همانطورکه “کرامپتون ” تبیین می-کند، سبک های زندگی در تشکیل طبقات مهمتر می شوند و هویت یابی اجتماعی نیاز دارند تابطور جدی مدنظر باشند. این با تاکید گیدنز هم آواست که سبک های زندگی نه تنها نیازهای مفید را تحقق می بخشند بلکه همچنین برای روایت خاصی از خود هویت یابی به کالا شکل معینی می دهد. شکل سبک زندگی و شاخص اجتماعی مکمل، اعمالی هستند که بر سلامت و تمایزات تاثیر می گذارند، همچنین به تفاوتها در هویتهای اجتماعی نسبت داده می شوند (Cockerham, 2005; 52).

دیدگاه ها ونظریات در باره سبک زندگی

تورشتن وبلن

 

تورشتن وبلن مبنای تحلیل خود را مصرف طبقه متوسط آمریکا قرار داده بود. وبلن در پی این مسئله بود که افراد چگونه منزلت اجتماعی کسب می کنند. به نظر وی، ثروت مهمترین عامل کسب منزلت است که باید نمود خارجی داشته باشد و بهترین نمود آن مصرف تظاهری و نمایشی است. برای نمونه، افراد با نوع پوشش، آرایش و زیورآلات، خود و طبقه خود را از سایرین متمایز می کنند.

تحلیل وی از کالبد شکافی عادات فکری و شیوه‌های رفتار حاکم بر روابط کنشگران اجتماعی بسیار ارزشمند است و به نظر می‌رسد به بررسی نوعی روانشناسی اجتماعی طبقات پرداخته است:

«آن افرادی از اجتماع که از نظر میزان متعارف و پذیرفته شده لیاقت و یا حاکمیت در جامعه قدری کم می‌آورند و در چشم اعضای دیگر اجتماع احترامشان را از دست می‌دهند. در احترام به خودشان نیز دچار کمبود می‌شوند. زیرا معنای معمولی احترام به نفس همان احترامی‌ست که همسایگان برای انسان قایل می‌شوند … پس همین که تملک دارایی مبنای حرکت همگانی می‌گردد، مالکیت بصورت لازمه آن رضایت خاطری که اقدام به نفس خوانده می‌شود، در می‌آید» (وبلن، ۱۳۸۳؛ ۳۱-۳۰).

«تورشتن وبلن در تحقیقات خود به اعضای ثروتمندی توجه داشت که به مثابه طبقه مرفه جدید می‌کوشیدند سبک زندگی طبقات بالای اروپا را تقلید کنند … اینان ثروت تازه یافته خود را در چیزی به نمایش گذاشتند که وبلن با عبارت به یاد ماندنی‌اش از آن به عنوان «مصرف متظاهرانه» یاد کرد» …. به نظر وبلن مصرف چشمگیر، تن آسایی چشمگیر و نمایش چشمگیر نهادهای بلند پایگی وسایلی هستند که انسان‌ها با آن می‌کوشند تا در چشم همسایگانشان برتر جلوه کنند و در ضمن برای خودشان نیز ارزش بیشتری قایل شوند. به نظر وبلن «طبقه مرفه نه فقط جمعیت تحت سلطه خود را مورد بهره‌کشی قرار می‌دهد بلکه با کنترل قیمت‌ها در جهت منافع خود به جریان رشد فنون صنعتی و به پیشرفت امر تولید آسیب زده و به توسعه تکاملی بشر زیان می‌رسانند» (باکاک، ۱۳۸۱؛ ۲۳-۱۴). «آداب و شیوه‌های زندگی اشراف منشانه با ضابطه تن آسایی و مصرف چشمگیر سازگاری دارند … مصرف چشمگیر کالاهای گران قیمت، وسیله کسب آبرومندی برای نجیب‌زادگان تن آسان است. نجیب زادگان همراه با نجیب زادگی، تن آسایی الزامی را نیز به ارث می‌برند» (کوزر، ۱۳۸۳؛ ۳۶۲). وبلن معتقد بود که اینگونه ابزار نمایش سراسر ساختار اجتماعی را در برگرفته است و سبک زندگی در جریان از آن تأثیر گرفته و ساخت یافته‌اند و هر طبقه‌ای تحت تاثیر طبقه بالاتر قرار گرفته و آنرا الگوی خود قرار داده است.

«هر طبقه‌ای تا آنجا که می‌تواند کسب زندگی طبقه بالاتر از خودش را الگو قرار می‌دهد، در نتیجه اعضای هر قشری بالاتر از خودش را سرمشق نزاکت قرار می‌دهد و با همه توانش می‌کوشد تا برابر با این سرمشق زندگی کند و این سر لوحه و ویژگی فرهنگ کل جامعه و سبک‌های زندگی خاص آنرا تعیین می‌کند» (کوزر، ۱۳۸۳؛ ۳۶۳).

«این تحولات سبب تمایز بین شکل‌های ویژه طبقاتی گوناگون می‌گردد و طبقات بالا بر طبق رسوم متداول از انجام شکل‌های صنعتی معاف هستند و به شکل‌هایی می‌پردازند که افتخارآمیز باشد مانند خدمات دیوانی، جنگی، مذهبی و ورزشی. بنابراین آداب زندگی و معیارهای ارزشی طبقه مرفه است که هنجار، اشتهار و اعتبار را تعیین می‌کند و همه اعضای طبقات پایین‌تر سلسله مراتب با کمی تغییر به رعایت این هنجارها برانگیخته می‌شوند بدین ترتیب اعضای هر لایه اجتماعی یک زندگی متداول لایه‌های بالاتر را تقلید کرده و تلاش می‌نمایند تا کوشش‌های خود را بسوی دسترسی به این آرمان‌ها هدایت کنند. از اینرو مصرف خود نمایان، در جامعه‌هایی که اینگونه ارتباطات رایج است سهم بیشتری از سر هزینه خانوار را به خود اختصاص می‌دهد» (وبلن، ۱۳۸۳؛ ۱۳۵-۵۱).

جورج زیمل

علیرغم اینکه جورج زیمل یکى از جامعه‌شناسان اصلى قرن بیستم برای بکارگیریی این اصطلاح است، اغلب نقش او در تحقیق سبک زندگی نادیده گرفته شده است. یک موضوع اصلى در کارش اثر مدرنیته روى شخص، مخصوصاً در رابطه با متروپولیس و رشد اقتصاد پولى است. زیمل مقاله‌اش را روى متروپولیس و زندگى ذهنى با این هشدار شروع کرد که «عمیق‌ترین مسائل زندگى مدرن، از ادعاى شخصی برای حفظ خودمختارى و هستی فردی او در روبرو شدن با نیروهاى اجتماعى کوبنده، از میراث تاریخى، از فرهنگ بیرونی و تکنیک زندگی ایجاد می شود» (Wolff, 1950; 409).

براى مبارزه کردن با این وضعیت، پیشنهاد مى کند که اشخاص هم موانع اجتماعى و هم موانع روان‌شناختى بین خودشان و اجتماع همگانی را بسازند. این وضعیت زمینه را براى بحث زیمل از بحران فرهنگ مدرن در فضاى اجتماعى براى پیشرفت شخصیتی که بوسیله تسلط رویش فرهنگ مادی از مدرنیته در واقعیت زندگى روزانه تنزل‌ یافته و نتایجی که فرهنگ ذهنى را تحت فشار قرار می-دهد، فراهم می سازد (et al. 1997; 323 Cockerham).

در نظر زیمل، آزاد شدن فرد از تمامی قید و بند-هایی که جامعه سنتی و در قالب همبستگی های گروهی بر آزادی فرد می نهاد، نوید بخش بروز فردیت است. اما همین فرد آزاد، خود را در حصار جامعه می بیند که دایما به عرصه خود مختاری های وی تعرض می کند و فشار ساختارهای آن محسوس است. این فشار ساختاری در حالی اعمال می شود که شهر، مبانی تعلقات گروهی را نیز از بین برده است. درگیر شدن در نظام تقسیم کار پیچیده، دستمایه های هویت و تمایز از دیگران را نیز زایل کرده است. در چنین وضعیتی، شیوه خاص مصرف کردن و سبک زندگی، راهی برای بیان خود در رابطه با دیگران و انبوه جمعیت حاضر در کلان شهر است ( et al. 1997; 323 Cockerham).

به اعتقاد زیمل فرد فقط از طریق بسط شدید فردگرایی که هدف آن دنبال کردن نماد های منزلت ومد است، می تواند فشارهای زندگی مدرن را تحمل کند. اینگونه مصرف کردن راهی برای «اثبات خود» و حفظ اقتدار فردی است. البته در نظر زیمل، مد علاوه بر آن که منبعث از فشارهای ساختاری کلان شهر است، نماد تمایز طبقاتی نیز هست. درهمین جاست که توجه زیمل به کار کرد دوگانه مد آشکار می شود. مد در یک وجه خود اعلام تمایل فرد برای متمایز شدن از دیگران و بیان هویت فردی و خواست فردیت است؛ اما وجه دیگر آن که جنبه طبقاتی دارد، سبب همبستگی گروهی و تقویت انسجام اجتماعی طبقاتی است. مد بدین لحاظ احساس با دیگران بودن را در فرد تقویت می کند. پذیرنده مد به عنوان عضو گروه و هم به عنوان موجودیت متمایز کسب هویت می-کند؛ دغدغه خودمختاری و همبستگی، هم زمان رفع می-شوند. پذیرندگان مد در تجربه مشترک با هم شریک می-شوند. طبقات بالاتر خود را با مد متمایز می سازند و بعد از آنکه طبقات پایین تر از مد حاضر تقلید کردند، آن ها مد دیگری را در پیش می گیرند. مد به لحاظ کارکرد تمایز بخش و یکپارچه کننده، توجیه عقلانی نیست (فاضلی، ۱۳۸۲؛ ۲۵-۲۴).

ماکس وبر

میان نظریه‌پردازان کلاسیک، ماکس وبر عمیق‌ترین بینش را در مفهوم سبک زندگى دارد. «ماکس وبر اصطلاح سبک زندگی را از آنرو بکار برد که می‌خواست به مفهوم شرف یا تشخص رفتاری فردی را که معرف درجه‌ای از آبرومندیست بیفزاید» (تامین، ۱۳۷۷؛۱۱۰). «واقعیتی که معمولاً بیش از هر چیز دیگر برای بیان افتخار منزلتی مورد توجه قرار می‌گیرد سبک زندگی ویژه‌ای است که می‌توان از همه آنهایی انتظار داشت که می‌خواهند به یک حلقه معین تعلق داشته باشند» (کوزر و روزنبرگ، ۱۳۷۸؛ ۳۳۷). وبر با تمایز قرار دادن بین طبقه و گروه منزلت، آنها را چنین تعریف می کند:

او طبقه را صریحاً به عنوان یک انعکاسی از مرکز داد و ستد، سطوح شخصی درآمد، مالکیت یا مهارت اقتصادى می بیند ( et al. 1997; 324 Cockerham). طبقه بر گروهی از افراد اطلاق می شود که در وضعیت طبقاتی یکسان قرار دارد(شالچی، ۱۳۸۶؛ ۹۶). در فهرست واژگان ما، «طبقات» اجتماعات نیستند؛ فقط نماینده بنیان های ممکن برای کنش اجتماعی اند. مازمانی ازطبقه سخن می گوییم که :

(۱) تعدادی از مردم بخت زندگی مشترکی داشته باشند به نحوی که؛ (۲) این بخت زندگی مشترک منحصرا به واسطه منافع اقتصادی مندرج در مالکیت کالاها و فرصتهای کسب درآمد نمودکند، و(۳) تحت شرایط بازار های کالا یا کار بروزمی کند. این را «موقعیت طبقاتی» می خوانیم (فاضلی، ۱۳۸۲؛ ۲۷-۲۶).

از طرف دیگر، گروههاى منزلتی، گروهی از مردم با پایگاه مشابه، زمینه‌هاى طبقه‌اى و نفوذ سیاسى هستند و آنها از طریق یک اشتراک سبک زندگى مشابه سرچشمه مى-گیرند ( et al. 1997; 324 Cockerham).

گروه منزلتی نیز شامل افرادی است که آبرو و حیثیت یکسانی در یک نظام منزلتی دارند، گروه های منزلتی، بر خلاف طبقات، نوعی جماعت هستند از اینرو اعضای یک گروه منزلتی با همدیگر همبستگی دارند (شالچی، ۱۳۸۶؛ ۹۷).

وبر مشاهده ای انجام داد که سبک زندگی آنقدر به آنچه که مردم تولید می کنند وابسته نبود اما به چیزی که مصرف می کردند مربوط بود. همچنین او گفت: امکان دارد طبقات براساس روابطه شان با تولید و شیوه استفاده از کالا رتبه بندی می شوند در صورتى که گروههاى همرده بر طبق اصول مصرف کالا که بوسیله شیوه خاصی از زندگی بیان می شود طبقه بندی می شوند. مصرف کالاها و خدمات، یک معناى اجتماعى را می رساند که ، در آن وقت، حالت و هویت اجتماعى مصرف‌کننده را نمایش مى دهد. بنابراین مصرف به عنوان مجموعه شیوه‌هاى اجتماعى و فرهنگى تلقى می شود که تفاوت‌هایی میان گروه‌هاى اجتماعى بوجود می آورد، نه صرفاً به عنوان یک وسیله بیان‌کننده تفاوتهایی که قبلا در محلی به دلیل عوامل اقتصادى بودند ( et al. 1997; 324 Cockerham).

نقش تعیین کننده سبک زندگی چنان است که هرگونه سبک بخشیدن به زندگی یا از درون گروه های منزلتی آغاز می شود و یا به وسیله آنها تداوم میابد. همچنین سبک زندگی، سبکی فردی نیست بلکه نوعی اقدام جمعی است که مورد توافق قرارگرفته است مدهای گوناگون نیز از درون سبک های مختلف زندگی ناشی شده و به وسیله آن ها نیز پذیرفته یا رد می شوند. هر سبک زندگی آدابی خاص دارد که این آداب شامل مد نیز می-شود (شالچی، ۱۳۸۶؛ ۹۷).

سه واژه که به وسیله وبر بکار رفته‌اند مفهوم سبک زندگى را بیان مى کنند: سبک سازی کردن زندگی، هدایت زندگی و فرصت‌هاى زندگى، که دوتای آخری دو مولفه اصلی سبک زندگی هستند. هدایت زندگی به گزینش مردم در انتخاب سبک زندگی برمی گردد و فرصت‌ زندگى احتمال تشخیص این انتخابها است. وبر اعتقاد داشت که انتخاب عامل اصلى در عملی کردن سبک زندگی است؛ به هر حال، واقعیت سازی انتخابها به وسیله فرصت‌هاى زندگى تحت تأثیر واقع‌ شده است. وبر فرصت‌هاى زندگى را مثل اینکه یک موضوع فرصت صرف باشند در نظر نمى گیرد: ترجیحا، آنها فرصت‌هایی هستند که مردم در زندگى به دلیل موقعیت اجتماعى شان دارند. در این تز به طور کلى فرصت از لحاظ اجتماعى تعریف شده است و ساختار اجتماعى یک ترتیبی از فرصت‌ها است. از این رو، سبک زندگی، رفتارهاى تصادفى غیر مرتبط باساختار اجتماعى نیستند اما انتخابات به طور نمونه های عمدى از انتخابات هستند که به وسیله فرصت‌هاى زندگى تحت تأثیر واقع ‌شده‌اند ( et al. 1997; 325 Cockerham).

پی یر بوردیو

مشهورترین کار پی یر بوردیو «تمایز » است که دربرگیرنده بحثهای زیادی از سبک زندگی است که بر اساس داده های جمع آوری شده به روش پیمایشی در فرانسه در طول دهه ۱۹۶۰ انجام شده است. بوردیو شبکه ای از مفاهیم اصلی را بکار می گیرد که فقط وقتی همه آنها تشریح شوند می توان طرحی از نظریه وی را تجسم کرد ازآنجا که در این اثر، تحلیل مفهوم سبک زندگی مد نظر است، چند مفهوم میدان، سرمایه، منش، عمل و ذائقه را بررسی می کنیم.

میدان : سابقه نظری مفهوم میدان به نظر یه میدان در فیزیک بازمی گردد. مطابق این نظریه، میدا های متفاوتی نظیر میدان الکتریکی، میدان مغناطیسی و میدان جاذبه در جهان فیزیکی وجود دارند که رفتار ذرات مختلف با توجه به آن ها توضیح پذیر است به هر حال خصوصیات نظریه میدان در الکترو مغناطیس به قرار زیر است:

۱. تبیین تغییرات در حالات عناصر بدون توسل به تغییرات در حالات عناصر دیگر

۲. تبیین تغییرات در حالات عناصر با توجه به تعامل بین میدان و عناصر (تبیین نسبیتی)

۳. تبیین تأثیرات میدان با توجه به ویژگی های عناصر

۴. استلزام وجودی میدان و عناصر

۵. تبیین نیروی وارده بر عناصر با توجه به موقعیت آ نها در میدان.

نظریه پردازان میدان معتقدند که اصول پنجگانه مذکور نه تنها در عرصه علوم اجتماعی با معنی هستند، بلکه از کار ایی لازم در این عرصه نیز برخوردارند برگردان اصول اول و دوم در علوم اجتماعی تجلی خود را در فراروی از علت و دلیل در تبیین رفتار باز می یابند، چر ا که برای فهم منطق خاص رفتار که مبنای آن آمادگی است، باید تمایز جا افتاده و مسلم انگاشته شده میان تبیین با علت و تبیین با دلیل را کنار گذاشت بدین ترتیب تبیین میدانی، کنش را برآیند منش و موقعیت آن در میدان می داند و پدیده اجتماعی را نه به علتهای بیرونی و نه به دلایل درونی تقلیل می دهد. اصول سوم و چهارم مبنی بر اینست که هیچ نوع میدانی وجود ندارد که برهمه ذرات اثر گذار باشد، بلکه ذرات باید ویژگی های خاصی داشته باشند تا تحت تأثیر نیروی میدان واقع گردند، در علوم اجتماعی ترجمان خود را در قالب میدان های اجتماعی مختلفی پیدا می کند که هر کدام اعضاء خاص خود یا به عبارت بهتر واجدین شرایط خاصی را در بر دارند. فی المثل، اعضاء میدان هنری ویژگیهایی دارند که به لحاظ آنها تحت تأثیر این میدان واقع می گردند، حال آنکه همین اعضاء اگر ویژگیهای اعضاء میدان ورزش را نداشته باشند تحت تأثیر آن میدان واقع نمی شوند. اصل پنجم نیز به وجود قاعده مندی در تبیین اشاره دارد که آشکارا مشتمل بر میدان های اجتماعی می باشد. فارغ از این اصول پنجگانه، نظریه میدان در فیزیک مبین میدان نیرو است، نیرویی که بر ذرات واجد شرایط اعمال می گردد. در نظریه بوردیو نیز میدان نوعی ساختار مرده به حساب نمی آید، بلکه فضای بازی کنشگرانی است که با پذیرش قواعد بازی تحت تأثیر نیروی آن عمل می کنند (جمشیدیها و پرستش، ۱۳۸۶؛ ۱۶-۱۵).

در نظر بوردیو، میدان نظام ساخت یافته موقعیتهایی است -که توسط افراد یا نهادها جامعه اشغال می شود- که ماهیت آن تعریف کننده وضعیت برای دارندگان این موقعیتهاست. میدان همچنین نظام نیروهایی است که بین این موقعیتها وجود دارد؛ یک میدان از درون بر اساس روابط قدرت شناخت می یابد. موقعیتهای یک میدان با یکدیگر روابط سلطه، متابعت یا هم ارزی (همگونی) برقرار می کنند که به دلیل دسترسی هر یک از آنها به کالاها یا منابعی (سرمایه) است که در این میدان محل نزاع است (جنگینز، ۱۳۸۵؛ ۱۳۶). میدان، گستره ای از نوع خاصی از اعمال است نظیر میدان سیاسی یا میدان علمی. میدان، فضای روابط میان کنشگران است. میدان ها به واسطه اعمالی که در آنها پی گرفته می شود شناسایی شده واز بقیه میدان ها متمایز می شود. میدان عرصه رقابت برای کسب پایگاه در سلسله مراتب قدرت درون میدان است. منازعه قدرت، ویژگی اصلی میدان است. نیروهای درون میدان نسبتا خود مختار هستند. منازعات درون میدان برای حفظ یا تغییر نیروها صورت می گیرد. وجود چنین منازعاتی در درون میدان مستلزم پیش فرض گرفتن نابرابری در میدان است (فاضلی، ۱۳۸۲؛ ۳۷).

آن چه که به میدان معنا می دهد، «سرمایه » است. حجم وترکیب انواع سرمایه ها نزد فرد، جایگاه وی را در سلسله مراتب میدان تعیین می کند. به عبارتی می توان هرمیدان را از طریق نوع و میزان سرمایه موجود درآن شناسایی کرد (همان، ۳۸). سرمایه اساسا به سه صورت دیده می شود: سرمایه اقتصادی (دارایی مالی ومادی)، سرمایه فرهنگی (کالا، مهارتها وعناوین نمادین کمیاب) وسرمایه اجتماعی (منابعی که به صرف عضویت در گروه به فرد تعلق می گیرد). سرمایه هایی وجود دارد که افراد متوجه تأثیرات آن، آنگونه که هست، نیستند وآن را درک نمی کنند، این نوع سرمایه که بنام سرمایه نمادین مشخص می شود ]جزئی از سرمایه اجتماعی[ چهارمین نوع و گونه سرمایه است (مانند صفات اخلاقی که به افرادی از طبقه بالای جامعه، به دلیل”بذل” وقت و پول برای امور خیریه، نسبت داده می شود) (استونز، ۱۳۷۹؛ ۳۳۵).

جدول۱. مقایسه انواع سرمایه در نظر بوردیو(فاضلی، ۱۳۸۲؛ ۴۰).

شکل سرمایه شاخص تمایز اساسی واحد رایج

اقتصادی منزلت اقتصادی مالکیت مادی پول

اجتماعی عضویت اجتماعی عضویت/عدم عضویت ارتباط اجتماعی

فرهنگی شهرت-تحصیلات شهرت/عدم شهرت پرستژ

نمادین سلسله مراتب ژانرها هنر/غیرهنر مشروعیت

 

مفهوم ساختار (فرصتهای زندگی) و عاملیت (انتخابهای زندگی) نیز با توجه به دومفهوم میدان و سرمایه بوجود می آید.

ساختار به عنوان «مجموعه ای از منابع و طرحواره های پایدار متقابل است که به کنش اجتماعی اختیار می دهد یا آن را محدود می کند و تمایل دارد به وسیله کنش اجتماعی بازتولید شود». عاملیت را به عنوان «درگیری ساخت یافته موقتی کنشگران محیط های ساختاری مختلف- زمینه های موقتی نسبی کنش- که، از طریق روابط متقابل منش ، تخیل و قضاوت، ساختارها را در واکنش به مسائلی که بوسیله تغییر موقعیت های تاریخی ایجاد می شود، هم باز تولید و هم تغییر می-دهد». در حالیکه عاملیت به ظرفیت انتخاب رفتار اشاره می کند، ساختار مربوط به تنظیمات و مقررات کنش متقابل اجتماعی (نهادها، نقش ها)، روابط اجتماعی سیستماتیک (وابستگی های گروهی، طبقه، اشکال دیگر قشربندی اجتماعی) است و منابعی هستند که رفتار را در مسیرهای خاصی رهنمون می سازند که ممکن است برای دیگران متفاوت باشد (Cockerham, 2005; 54-55).

تمرکز اصلی بوردیو روی این سئوال است، که چطور کنشهای عادى و روزمره افراد به وسیله ساختار بیرونى دنیاى اجتماعى شان تحت تأثیر واقع‌ می شود و، چطور این کنشها به حفظ این ساختار کمک می کنند؟ در واقع فرهنگ طبقاتى شاید روی عادات غذایى تأثیر بگذارد، و این عادتها بطور دسته جمعی به باز تولید فرهنگ طبقه کمک مى کنند این وضعیت اساس مفهوم «منش» را براى بوردیو مشخص می کند:

«سیستم‌هاى پایدار، حالت ها و وضعیت های قابل تغییر، ساختارهای ساخته شده زمینه را برای عملی کردن ساختارهای درحال ساخته شدن مهیا می کنند که مثل قواعد کلی، کنش ها و بازنمای هایی بوجود می آورند و سازماندهی می کنند که بطور عینی نتایج شان را در نهایت بدون در برداشتن اهداف واضح یا بیان سلطه اعمال لازم به منظور کسب آنها تطبیق می دهند» (Bourdieu, 1989; 53). «منش سازنده و انسجام بخش کنش ها و اشکال درونی شده شرایط طبقاتی است» (Bourdieu, 1984; 171).

 

به عبارت دیگر، شناخت موقعیتها و ساختارهای اجتماعى تمایلات قابل تحملی در جهت عملی کردن تولید می کنند که کم و بیش عادى هستند و وقتى که این گرایشات روی چیزهایی که آنها مایلند تا ساختارهای اجتماعیشان را از آنچکه آنها از آن حاصل شده اند بازتولید کنند عملی می شود. منش یک نقشه شناختى شخصی از یک جهان اجتماعى وحالتها یا «رویدادهایی برای پیروی کردن» فراهم مى کند و براى آن شخص یک وضعیت خاص مشخص می کند. بوردیو توضیح مى دهد که ذهن انسان از لحاظ اجتماعى محدود است و در داخل این محدودیتها، تجربه، تربیت وآموزش و پرورش بازسازی می شود (۳۲۷ et al. 1997; 326- Cockerham).

منش به مجموعه نسبتا ثابت از خلق وخوها گفته می شود که محصول تجربه های کنشگران در موقعیتهای خاصی در ساختار اجتماعی است، ساختاری که « کنشها و بازنمودها را تولید می کند وبه آنها نظم می بخشد». بنابراین منش پایه فهم ما از جهان است. برای آنکه بتوانیم در جهان اجتماعی زندگی کنیم، نیازمند نوعی گرایش کنش و آگاهی هستیم که آن را منش در اختیارمان قرار می دهد. در این معنا منش، صرفا الزام آور و محدودکننده نیست، بلکه یاری گر و نیروبخش هم هست. منش مجموعه قواعد سفت و سخت نیست که به ما بگوید چه کاری انجام بدهیم و چه کاری نه، چه چیزی را دوست داشته باشیم و چه چیزی نه، بلکه همچون مجموعه رهنمونهای انعطاف پذیری عمل می کند که کنشگران لزوما از آن آگاه نیستند (جلائی پور و محمدی؛۱۳۸۷، ۳۱۸).

مفهومی که مستقیما بر مبنای نظر بوردیو درباره منش ارائه می شود، «عمل» است. این مفهوم در ابتدا دال بر هر نوع کنش انسان به نظر می رسد. اما چنان که رکویتز می نویسد«…عمل، نوع عادت شده رفتار است که چندین جزء دارد: ۱- شکل فعالیت های بدنی، ۲- شکل فعالیت های ذهنی، ۳- چیز ها وکاربردشان، ۴- دانش پیش زمینه ای در قالب های شناختی، ۵- راهکار، ۶- حالت عاطفی وآگاهی انگیزشی ».

تاکید بر مفهوم عمل، زائده گرایش بوردیو به تبیین رفتار بر اساس اصل عقل ورزی عملی است؛ بنابراین اصل، مردم می دانند چه می کنند اگر چه غالبا نمی توانند آن را توضیح دهند (فاضلی؛۱۳۸۲، ۴۱).

بنا به تعریف بوردیو «ذائقه عبارت است ازظرفیت [توانایی] آن که گروهی ازاشیاء یا اعمال را به صورت مادی ونمادین و به معنای مجموعه ای از ترجیحات متمایز کننده به کار گرفت». ذائقه نشان دهنده پیوند میان بعضی محصولات و مصرف کنندگان آنها در یک فضای اجتماعی منطقه بندی شده را نشان می دهد. ذائقه مبنای داوری درباره ارزش تجربه های مختلف است. اگرچه ظاهرا ذائقه-ها به صورت مستقل و در فضای اجتماعی سنجش می شود، اما محصول منش هایی هستند که ماهیت طبقاتی دارند (همان،۴۳).

مطابق با مفهوم نظری کلی بوردیو، سبکهای زندگی به عنوان محصول منش که در ذائقه نمایان است دیده می-شود. روابط درونی میان جایگاههای اجتماعی، منش و ذائقه، جهت گیری های جسمانی ثابت نسبی و سبک زندگی را ایجاد می کند (j.williams, 1995; 590).

سبک زندگی متأثر از ذائقه، و ذائقه پیامد منش و منش نیز محصول جایگاه فرد در ساختارهای عینی اجتماعی است. جایگاه فرد در ساختار اجتماعی که مشخص کننده میزان بهره-مندی وی از انواع سرمایه است، منش وی را شکل می دهد (شالچی، ۱۳۸۶؛ ۱۰۱).

بوردیو نشان می دهد که انتخابهای سبک زندگی صرفا تحمیل نمی شود بلکه بوسیله فرصتهای زندگی شکل می-گیرند. بوردیو عملی کردن سبک زندگی را به قرار زیر شرح مى دهد:

۱- وضعیتهای عینی موجود با موقعیت‌ها در ساختار اجتماعى ترکیب می شوند.

۲- تا منش را ایجاد کنند که شامل:

۳- یک نظام طرح واره که اعمال و کارهای قابل طبقه‌بندى کردن را تولید مى کند و

۴- یک نظام طرح واره از ادراک و ذائقه است که با هم بوجود می آیند

۵- کارها و اعمال قابل طبقه‌بندى کردن خاص که

۶- نتیجه سبک زندگی است ( et al. 1997; 327 Cockerham).

مشروط کننده

کنش استنباط شده

(Bourdieu, 1984; 171)

اگرچه افراد سبک زندگیشان را انتخاب مى کنند، آنها با آزادی اراده عمل نمی کنند، همچنان که منش برای انتخابهای مطمئن زمینه‌سازى مى کند آنها مختارند انتخابهایشان را رد کنند یا تغییر دهند اما بوردیو پیشنهاد مى کند که انتخابات عاملها با منششان سازگارند. همچنین انتخابها مایلند موقعیت طبقه را منعکس کنند براى اینکه مردم در همان طبقه اجتماعى از همان منش سهم می برند. به هر حال منش، سبک زندگی را می سازد، بوردیو سبک زندگی را همچون یک سیستم طبقه بندی شده و طبقه بندی کننده اعمال می بیند که شامل ذائقه های مختلف است این اعمال شامل شکل‌هاى خاص لباس، غذا، موسیقى، هنر، ورزش، فعالیت‌هاى اوقات فراغت و تمام مواردی که طبقه، جنسیت و تبعیض قومیتی را بیان می کند. سبک زندگی نه فقط منعکس کننده تفاوتهاى اجتماعى بلکه آن را در شیوه های زندگى کردن بازتولید مى کند. در مقایسه با وبر ، این نظریات بر ماهیت اختیاری سبک زندگی تأکید مى کنند. رهیافت بوردیو بیشتر روی حمایت اجتماعی در انتخاب سبک زندگی متمرکز شده است ( et al. 1997; 328 Cockerham).

آنتونی گیدنز

تمرکز اصلی آنتونی گیدنز راجع به سبک های زندگی این است که این سبک های زندگی با زندگی اجتماعی – مدرنیته که با جهان صنعتی شده هم در ارتباط است پیوند دارد. در جهان مدرن، گیدنز می گوید، نقش سنت به طور مداوم از بین می رود، و افراد را مجبور می کند که انتخاب های سبک زندگی را در میان مجموعه متنوعی از گزینه های متعدد انجام دهد. فرهنگ های سنتی معمول و یکدست، به فرهنگ هایی تغییر می یابند که بوسیله تغییر سریع گزینه های جهانی و ریسک های جدید که بر هویت افراد تاثیر می گذارند، مشخص می شوند. گیدنز می گوید: در موقعیت های مدرنیته… خود تغییر یافته بایستی کشف شود و به عنوان بخشی از فرایند بازاندیشانه ارتباط تغییر اجتماعی و شخصی ساخته شود. نیروهای سنتی خشن با اجتماع محلی یکدست و ثابت مرتبط است و اثر این اجتماع محلی بر خود هویتی کمتر و کمتر می شود. آنها توسط کنش های روزمره و اعتقادات شخصی جایگزین می شوند که با جهان در حال تغییر سریع و با تاثیرات جهانی وافزایش تنوع گزینه ها و ریسک ها مرتبط است. ابزار اولیه تشکیل دهنده این خود هویتی در این جهان سبک زندگی است (Liddon, 2000; 66 ).

به بیان گیدنز، بازاندیشی یکی از مؤلفه های دنیای مدرن است. بدین معنا که دنیای مدرن یافته های حاصل از نظامهای انتزاعی را مرتباً در سازماندهی مجدد خود به کار می برد. بازاندیشی عصر مدرن پویایی و تحرک بی سابقه ای به آن داده، به نحوی که در هیچ یک از فرهنگ های ماقبل مدرن وجود نداشته است. یکی از پیامدهای بازاندیشی در خویشتن، پیدایش سبک زندگی است، اما دنیای مدرن سبک های بسیار متنوع و متفاوتی را پیش روی هر فرد می گذارد و او ناگزیر می شود تا از میان آنها برای هر عمل خود به گزینش بپردازد. حتی اگر کسی بخواهد مطابق با فرهنگ سنتی زندگی کند، ناخواسته دست به گزینشی خاص می زند. بنابراین، در عصر مدرن، هر فرد به ناچار دارای نوعی سبک زندگی است که سبک ویژه خود او به شمار می رود.

گیدنز می گوید:

سخن گفتن از کثرت انتخاب نباید به این پندار بیانجامد که درِ همه انتخاب ها به روی همه افراد باز است، یا آنکه مردم همه تصمیم های مربوط به انتخاب های خویش را با آگاهی کامل از کلیه امکانات موجود اتخاذ می کنند… هر شیوه زندگی مستلزم مجموعه ای از عادت ها و جهت گیری ها و، بنابراین برخوردار از نوعی وحدت است که – علاوه بر اهمیت خاص خود از نظر تداوم امنیت وجودی – پیوند بین گزینش های فرعی موجود در یک الگوی کم و بیش منتظم را نیز تامین می کند. شخصی که خود را متعهد به شیوه زندگی معینی می داند، انتخاب های دیگر را لزوما ” خارج از موازین و معیارهای خویش” می بیند، همانطور که آنهایی هم که با او در کنش متقابل قرار می گیرند، عین همین عقیده را دارند. افزون بر این گزینش یا ایجاد شیوه های زندگی تحت تاثیر فشارهای گروه و مدل های رفتاری آنها، و همچنین زیر نفوذ اوضاع و احوال اجتماعی و اقتصادی، صورت می گیرد.

چندگانگی انتخاب هایی که در جوامع جدید فرد با آنها روبرو می شود ناشی از چند ویژگی مشخص است. نخست، این واقعیت مطرح است که در چنین جوامعی فرد در نوعی نظام مابعد سنتی زندگی می کند. دوم، چیزی است که برژه آن را ” تکثیر دنیای زندگی ” می نامد. وی خاطر نشان می سازد که در سرتاسر تاریخ بشر، آدمیان در سکونتگاه های زیسته اند که نسبتا از نزدیک با یکدیگر ارتباط داشته اند. سومین عاملی که تعدد انتخاب را مشروط می سازد تاثیر وجودی ماهیت تقریبی باورهای تضمین شده در حال و هوای متجدد است. چهارم، اینکه رواج و اعتبار نسبی تجربه باواسطه نیز نقشی بارز و در عین حال ظریف در چندگانگی انتخاب ها ایفا می-نماید… البته، برای همه افراد و گروه ها، انتخاب شیوه زندگی مشروط به شانس ها و فرصت هایی است که نصیبشان می شود و اغلب فعالانه برای تحکیم و تقویت توزیع شانس های زندگی مورد استفاده قرار می گیرد. رهایی یافتن از موقعیت های ظالمانه وسیله لازم برای گسترش امکان انتخاب شیوه های زندگی است (گیدنز، ۱۳۸۷؛ ۱۲۷-۱۲۰).

 

 

در دیدگاه گیدنز ، ساختار و عاملیت در یک فرایند دیالکتیکی از وابستگی متقابل قرار می گیرند. یکی بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد. ساختار بدون عاملیت غیرممکن است زیرا کنش عاملان ساختار را تولید و بازتولید می کنند. عاملیت هم بدون ساختار ممکن نیست زیرا کنش افراد از نفوذ یک ساختار معین نشان می گیرد. در این راستا، ساختار و عاملیت یک فرایند انعکاس هستند. ساختار بر کنش اجتماعی تاثیر می گذارد و کنش اجتماعی هم بر ساختار نفوذ دارد. گیدنز سبک های زندگی را همراه این خطوط می دید. اگرچه او می دانست که سبک های زندگی الگو های ساخت دهنده رفتار هستند، اما او نهایتا نوشت که عاملان اجتماعی در بازتولید و تغییر آنها نقش دارند (Liddon, 2000; 67 ).

کاکرهام دیدگاه گیدنز در رابطه با ساختار و عاملیت در تولید سبک های زندگی را چنین خلاصه کرد:

“در حالی که ساختار ممکن است خلاقیت عاملان را در ساختن و شکل دادن سبک های زندگی به تعویق بیندازد، عاملان ظرفیت تغییر ساختارها را دارند و نهایتا به عنوان یک هستار قوی دیده می شوند”

(Cockerham, 1999; 86).

 

اهمیت گفته او این است که عاملان فردی را مستعدِ ساختن سبک زندگی خودشان می داند. عامل فقط انجام دهنده کنش اجتماعی که توسط ساختار اجتماعی انجام می-شود نیست. عاملیت مطﻤﺌﻨﺄ توسط ساختار تحت تاثیر قرار می گیرد، اما در عوض عاملیت بر ساختار هم تاثیر می-گذارد.

مفهوم و مضمون گیدنز از ساختار، دوگانه است در اینکه او هم عاملان را توانمند می بیند و هم آنها را محدود کننده می بیند. در این فرایند، ساختار ها می توانند توسط اعمال این عاملان تغییر یابند، آنها را هم ابزار و هم پیامد های کنش می کند. دوگانگی ساختار این است که در همان زمان هم عینی (محدودکننده) و هم ذهنی (توانمند) است. با این درک، ساختارها دیگر نیروهای سفت و سخت نیستند که نسبت به کنش های افراد بی تفاوت باشند. بلکه، آنها برای تغییر آماده هستند و عاملان مستعد خلاقیت و آزادی فردی هستند. بنابراین گیدنز قویا مشتاق نفوذ عاملیت بر ساختار است. بیشتر بحث سبک های زندگی گیدنز (در واژه وبری) بر انتخاب سبک زندگی متمرکز است. این ضروری است زیرا، در دیدگاه گیدنز، انتخاب افراد در زندگی مدرن مؤخر مسلط است. کار کردن در جهان مدرن مؤخر، افراد میان تعداد زیادی از انتخاب ها برای خودهویتی دست به خرید می-زنند. بخاطر اینکه افراد در جهانی زندگی می کنند که گزینه های زیادی در دسترس است، هرکس مجبور است که انتخاب کند (Liddon, 2000; 67-68).

ژان بودریار

بر وفق نظر ژان بودریار مصرف، رشته ای به هم پیوسته از اشیاء ساده نیست بلکه سلسله ای از دال هاست، زیرا این اشیاء برای یکدیگر حکم فراشئ پیچیده تری را دارند و برای مصرف کننده، انگیزه هایی پیچیده تر را پدید می-آورند…. مصرف کننده از یک شئ به سمت شئ دیگر می-رود. مصرف کننده در حساب اشیا گرفتار می-شود(بودریار،۱۳۹۰؛ ۱۷). از دیدگاه بودریار در مجموعه مصرف، شیئی وجود دارد که از همه زیباتر، گران قیمت تر و درخشان تر است- وحتی معنای نهفته آن از اتومبیل که همه این صفات را در خود جمع کرده بیش تر است: این شیء بدن نام دارد. کشف مجدد آن پس از یک دوره هزارساله پارساگرایی تحت لوای آزادی جسمی و جنسی، حضور همه جاگیر آن در تبلیغات، مد و فرهنگ توده همگی امروزه شاهدی بر این است که بدن، به موضوع رستگاری تبدیل شده است. بدن در این کارکرد اخلاقی و ایدئولوژیک به تمام معنا جانشین روح شده است. تبلیغات، بی وقفه به سبک اوراد مذهبی، به ما یادآور می شوند که ما فقط یک بدن داریم و باید آن را نجات بدهیم.در طی قرن ها با زحمت زیاد سعی شده به مردم بقبولانند که تن و بدن ندارند، اما امروزه به شکل نظام مند اصرار می شود تا به آنان قبولانده شوند که تن و بدن دارند…. آنچه می خواهیم ثابت کنیم آن است که ساختارهای کنونی تولید/مصرف در نزد فرد، کنش مضاعفی را القا می کند که به نوعی به بازنمایی دوگانه(اما بسیار منسجم) بدن او بستگی دارد؛ بازنمایی بدن به مثابه سرمایه و بازنمایی بدن به مثابه بتواره(یا شیء مصرفی) (بودریار، ۱۳۹۰؛ ۱۹۹-۱۹۸).

اگر شما برای بدن خود فداکاری های لازم را انجام ندهید مجازات خواهید شد.در این مفهوم، بدن به زیباترین شیئی تبدیل می شود که نیازمند مراقبت است و عواطف را به نفع خود مصادره می کند. اما نکته اساسی در اینجاست که این ازخود مایه گذاشتن از روی خودشیفتگی که مانند راز و رمز آزادی و موفقیت تنظیم شده است، در واقع هم زمان نوعی سرمایه از نوع اثربخش، رقابتی و اقتصادی است.اگر بر روی بدن سرمایه گذاری می شود، به دلیل این است که از آن انتظار ثمردهی می رود (بودریار، ۱۳۹۰؛ ۲۰۲).

در این فرایند طولانی تقدیس بدن به عنوان ارزشی تصاعدی، بدن کارکردی که نه گوشت در بینش مذهبی محسوب می شود و نه نیروی کار در منطق صنعتی، بلکه در مادیت خود موضوع آیین خودشیفتگی یا یک عنصر تاکتیکی و عنصری از آداب و رسوم اجتماعی قرار می گیرد-زیبایی و لذت جنسی دو مضمون تکراری مهم هستند…. زیبایی برای زن به یک الزام مطلق و دینی تبدیل شده است.زیبا بودن، دیگر معلول طبیعت نیست. زیباییی خصوصیت بنیادی و الزامی کسانی است که به مراقبت از صورت و هیکل خود همانن روح خود می پردازند. واقعیت این است که زیبایی به این دلیل یک الزام مطلق به حساب می آید که شکلی از سرمایه است.زیبایی مانند ارزش/نشانه عمل می کند. به این دلیل است که می توان گفت، الزام زیبایی یکی از شیوه های الزام کارکردی است (بودریار، ۱۳۹۰؛ ۲۰۶-۲۰۴).

کاربرد

مطالعه سبک های زندگی و شناخت بیشتر و آسیب شناسی کامل تر مسایل مربوط به آن، می تواند در موارد زیر هم به صورت فردی و جمعی و هم در سطح اشخاص حقیقی و حقوقی مورد مطالعه و استفاده قرار گیرد:

– در حوزه بهداشت و خدمات پژشکی: مسؤلان حوزه بهداشت و خدمات درمان علوم پزشکی با انجام تحقیقاتی در این حوزه می توانند به الگوهای سالم یا ناسالم زیستن مردم از جمله تغذیه، فعالیت ورزشی، کنترل وضعیت جسمانی، امکانات بهداشتی و …. پی ببرند و در سیاست گذاری مربوطه، جهت بهبود شیوه زندگی سلامت محور از آن استفاده کنند.

– راهنما و کمک حال مردم برای آشنایی با شیوههای زندگی و الگوها و آداب و رسوم اقوام مختلف باشد.

– سیاست گذاری فرهنگی: سازمانها و مسولان ذی ربط از قبیل آموزش و پرورش، آموزش عالی، صدا وسیما و …. در خصوص سیاست گزاری های فرهنگی در این حوزه می توانند تحقیق و تفحص داشته باشند و شناسایی فعالیت های فرهنگی و ارائه خدمات لازم از قبیل ارائه کمک هزینه های آن بتوانند عدالت فرهنگی را در بین اقشار مختلف مردم پیاده کنند. همجنین از آنجا که چرخه اقتصاد برمبنای تولید می چرخد؛ وتولید هم در گرو مصرف است، در حوزه اقتصاد می-توان با شناخت الگوی مصرفی و سبک مصرف مردم به کمک رسانه هی جمعی به چرخه تولید و اقتصاد کشور کمک کرد.

– محیط زیست: سازمان ها و ادارات فعال در حوزه محیط زیست می توانند با مطالعه در حوزه مصرف انرژی در مسکن، حمل و نقل، گرمایش و …. الگوهای نادرست را شناسایی و جایگزین مناسبی برای آن ارائه کنند تا با این کار در سالم نگه داشتن محیط زیست نقش مهمی داشته باشند.

– گردشگری: یکی از جاذبه های گردشگری در هر کشوری، جمع آوری اطلاعات و داده های کامل و ارائه آن در زمینه آداب و رسوم و سنن و شیوه زندگی از قومیت-ها و فرهنگ های مختلف است. با توجه به وجود قومیت ها و فرهنگ های مختلف در کشور ما، سازمان های مرتبط با امور گردشگری و اوقات فراغت به جذب گردشگر خارجی و داخلی و آشنایی مردم با فرهنگ های مختلف بپردازند.

نتیجه گیری

سبک زندگی نه فقط منعکس کننده تفاوتهاى اجتماعى بلکه آن را در شیوه های زندگى کردن بازتولید مى کند. غالب نظریه پردازان این حوزه، اگرچه هم به نقش ساختار و هم عاملیت توجه دارند و سبک زندگی را در تعاما ساختار و عاملیت می بینند و ادعا دارند ساختارها در این فضا می توانند هم نقش محدودکننده داشته باشند و هم نقش تسهیلگر و خود نیز توسط کنش و عاملیت کنشگر تولید و باز تولید شوند، بیشتر ساختار را تعیین کننده می دانند و عاملیت اثرگذاری کم رنگتری دارد.

 

مقدمه ۲

تعریف سبک زندگی ۲

منطق، اهمیت و ضرورت ۳

دیدگاهها ونظریات درباره سبک زندگی ۵

تورشتن وبلن ۵

گئورگ زیمل ۷

ماکس وبر ۸

پی یر بوردیو ۱۱

آنتونی گیدنز ۱۸

ژان بودریار ۲۲

کاربرد ۲۳

نتیجه گیری ۲۵

 

منابع و ماخذ ۲۵

منابع و ماخذ

 

– آریان پور، منوچهر(۱۳۸۰)، فرهنگ پیشرو آریان پور انگلیسی – فارسی (شش جلدی)، نشر الکترونیکی و اطلاع رسانی جهان رایانه.

– استونز، راب (۱۳۷۹)، متفکران بزرگ جامعه شناسی، ترجمه مهرداد میردامادی، نشر مرکز، تهران.

– باکاک، روبرت(۱۳۸۱)، مصرف، ترجمه خسرو صبری، انتشارات شیرازه، تهران.

– بودریار، ژان (۱۳۹۰)، “جامعه مصرفی، اسطوره ها و ساختارها”، ترجمه پیروز ایزدی، نشر ثالث، چاپ سوم.

– تامین، ملوین (۱۳۷۳)، “جامعه شناسی قشربندی و نابرابری‌های اجتماعی نظری و کاربردیگ، ترجمه عبدالحسین نیک‌گهر، انتشارات توتیا.

– جلائی پور، حمیدرضا، محمدی، جمال (۱۳۸۷)، نظریه های متأخر جامعه شناسی، نشر نی، تهران

– جمشیدیها، غلامرضا، پرستش، شهرام(۱۳۸۶)، دیالکتیک منش و میدان در نظریه عمل پی یر بوردیو، نامه علوم اجتماعی، شماره ۳۰

– جنگینز، ریچارد (۱۳۸۵)، پی یر بوردیو، ترجمه لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، نشر نی، تهران

– شالچی، وحید (۱۳۸۶)، سبک زندگی جوانان کافی شاپ، فصلنامه تحقیقات فرهنگی، سال اول، شماره ۱

– فاضلی، محمد (۱۳۸۲)، مصرف و سبک زندگی، ناشر صبح صادق، قم.

– کوزر، لوئیس (۱۳۸۳)، “زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی”، ترجمه حسن ثلاثی، انتشارات علمی، چاپ یازدهم .

– کوزر، لوئیس، روزنبرگ، برنارد (۱۳۷۸)، “نظریه‌های بنیادی جامعه شناختی”، ترجمه فرهنگ ارشاد نشر نی.

– گیدنز، آنتونی، ۱۳۸۷، تجدد و تشخص (جامعه و هویت شخصی در عصر جدید)، ترجمه ناصر موفقیان، نشر نی، چاپ پنجم، تهران.

– وبلن، تورشتن (۱۳۸۳)، “نظریه طبقه مرفه”، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر نی.

– Bourdieu, Pierre.1984. “Distinction.” Translated by Richard Nice. Cambridge, MA: Harvard University Press.

– ——————–.۱۹۸۹. The Logic of Practice. Translated by Richard Nice. Stanford, CA: Stanford University Press

– C.Cockerham William, Rutten Alfred, Abel Thomas. 1997. “Conceptualizing Contemporary Health Lifestyles: Moving beyond Weber.” The Sociological Quarterly 38:321-342.

– C.Cockerham William .2005. “Health lifestyle Theory and the Convergence of Agency and Structure.” Journal of Health and Social Behavior 46:51-67.

– J.Williams Simon. 1995. “Theorising Class, Health and Lifestyles: can Bourdieu Help us?” Sociology of Health & Illness 19: 677-604.

– Liddon Nicole Claudine. 2000. “Green Snake Bitten: Drinking, Health Lifestyles, Social Structure and Health in POST- SOVIET RUSSIA”, a Ph.D. Dissertation Submitted to the Graduate faculty of The University of Alabama at Birmingham.

– Oxford advanced learner’s dictionary. 2005. Chief editors Sally Wehmeier. Editors Colin Mclntosh, Joanna Turnbull. Phonetics editor Michael Ashby. 7th edition

– Wolff. Kurt H. 1950. “The Sociology of Georg Simmel.” Translated, edited and an Introduction by Kurt H. Wolff. The Free Press, Glencoe, Illinois.