انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زیباترین دوران زندگی

مصاحبه ای با میشل فیز[۱] ، جامعه شناس ، وی کتاب های بسیاری در حوزه ی نوجوانان تالیف کرده است. میشل فیز نوجوانان را منابعی انسانی و روشن فکر می داند. او برای توصیف نوجوانان از صفت هایی مثل شکوفا ، مثبت گرا و مسئولیت پذیر استفاده می کند. مساله این است که البته بسیاری در این زمینه با وی هم نظر نیستند. بسیاری از کتاب هایی که درباره ی این دوره از زندگی تالیف شده اند، اشارات بسیاری به مشکلات و مسائل روانی ای که بلوغ مسبب ایجاد آن هاست می کنند. این افراد در بهترین حالات تصویری بی ثبات ، مغرور و خودخواه از دختران و پسرانی که به این سن می رسند ارائه می دهند. . . میشل فیز ، جامعه شناس مطرح ، در دو کتاب اخیر خود به نام های نوجوان یک شخص است [۲] و خوشبختی نوجوان بودن [۳] با تکیه بر مشاهدات خود، از زندگی روزمره ی نوجوانان سعی می کند تا تصویر دیگری از دختر یا پسر نوجوانی که بعضا از او به عنوان ” ناسپاس ” یاد می کنند ارائه دهد.

شمای برای کتاب خود عنوان” خوشبختی نوجوان بودن ” را انتخاب کرده اید، ولی مساله اینجاست که ما در حال حاضر فاصله ی بسیاری با صفاتی که شما برای اشاره به دختران و پسران نوجوان از آن ها استفاده می کنید داریم. آیا به نظر شما این کتاب اندکی تحریک کننده نیست؟
ویژگی منحصر به فرد کتاب من این است که بر اساس دید نوجوانان به زندگی نگارده شده است ، نوجوانانی ” معمولی”. نوجوانانی که در کتاب من حضور دارند آن هایی نیستند که روانپزشکان و روانکاوان با آن ها سر و کار دارند. مساله ی متناقض در مورد این دو حرفه این است که به گفته ی خود آن ها ، ۸۰ درصد نوجوانان هیچ مشکلی ندارند ولی جالب است که بلافاصله صحبت از آن ۲۰ درصد ی میکنند که بعضا با مشکلاتی مواجه هستند و با استناد بر آن ها سعی می کنند عنوان کنند که همه ی نوجوانان مشکل دارند. آن ها ۸۰ درصد اکثریت را ندیده می گیرند تا به مشکلات بیست درصد در اقلیت بپردازند ، مشکلاتی که جنبه ی روانی دارند مثل میل به خودکشی[۴] یا بی اشتهایی[۵]. در واقع اکثر کتبی که در خصوص نوجوانان نگاشته شده اند از چه مسائلی صحبت می کنند؟ پدر و مادرانی که برای مشورت به مطب ها می آیند و نوجوانانی که به اتاق معاینه فرستاده می شوند. به همین ترتیب است که برخی از روانپزشکان و روانکاوان سعی می کنند از اطلاعات موجود سواستفاده کنند. زمانی که من در کتاب آخرم صحبت از خوشبختی ” نوجوان بودن ” می کنم در واقع قصدم این است که نشان دهم هیچ دلیلی وجود ندارد که این دوران یکی از بهترین دوران های زندگی و حتی دوران منحصر به فرد زندگی نباشد.برای مثال در این دوره دوستی به ارزشی خاص تبدیل می شود ، ارزشی که متاسفانه به مرور زمان از آن کاسته می شود. نوجوانی از طرفی زمان اولین عشق های واقعی هم هست ، عشق هایی که ممکن است سبب رنجش نوجوان شوند یا به طول بیانجامند ، ولی مساله ی مهم این است که نقشی بسیار اساسی در شکل گیری شحصیت عاطفی او ایفا میکنند.

میل به زندگی در دوره ی نوجوانی به اوج خود می رسد. برای مثال به قطارها و ایستگاه های مترو نگاه کنید. چه کسانی بیش از همه در حال خندیدن هستند؟ نوجوانان. آیا این اصلا درست که بگوییم آن ها آنقدر مشکل دارند که چاره ای جز خندیدن به سرنوشت خود نمی بینند؟

با این حال تصویر رایجی که از دوران نوجوانی در ذهن ما حضور دارد ، دختران و پسرانی هستند که به علت تغییرات هورمونی دچار نوسان بوده و به درستی نمی دانند چگونه باید با بدنشان کنار بیایند . . .

آلفرد آدلر[۶] در کتاب کودک دردسرساز [۷] ، اعتقاد دارد مشکلات دوران نوجوانی به آن حدی که گروهی ادعا دارند وخیم نیست. وی در زمان نگارش کتاب خود در سال ۱۹۳۰ هم با اندیشه ی رایج آن دوران که فکر می کردند به هم خوردن نظم هورمونی در بدن نوجوانان سبب به هم خوردن تعادل فیزیکی و روحی آن ها می شود، مخالف بود. این مساله که در دوران نوجوانی تعادل هورمونی بدن به هم می خورد کاملا درست است اما نه به آن حدی که از دید روانشناسی یا روانکاوی از ” بحران ” ، ” خشونت ” و ” آسیب ” در این دوره از زندگی صحبت کنیم. امروزه این تفکر رایج و اشتباه وجود دارد که دوران بلوغ سبب بر هم خوردن زندگی نوجوان می شود. دختران و پسرانی که ما با آن ها مصاحبه می کنیم به هیچ عنوان دید آنچنان تلخی به این دوره از زندگی خود ندارند.

دوران بلوغ چندین سال به طول می انجامد و این زمان سبب می شود تا بدن بتواند خود را با آن سازگار کند. در ضمن برای یک پسر و دختر بلوغ بدنیشان بسیار لذت بخش است و در اکثر مواقع این تغییرات سبب اضطراب آن ها نمی شود. اولین نشانه های ناراحتی و مشکلات نوجوانان در این دوره از زندگی زمانی ظاهر می شود که فرایند رشد وی با مشکلانی همراه می شود. در دوران بین دوجنگ جهانی روانکاوان و روانشناسان مشکلات نوجوانان را تنها به زودرس یا دیررس بودن بلوغ آن ها خلاصه می کردند. به اعتقاد من این طرز تفکر بسیار ابتدایی است. مشکلات نوجوانی به سبب تغییرات فیزیکی حادث نمی شوند بلکه علت اصلی آن احساس متفاوت بودن است. در این دوره از زندگی پسر یا دختر به هیچ عنوان نباید خود را متفاوت از سایرین ببیند.

با این حال در جوامع معاصر شاهد افزایش بیش از پیش اعتیاد ، خشونت ، نفرت از مدرسه ، مشکلات غذایی و . . . در بین نوجوانان هستیم . . .
حواستان باشد که در این زمینه اسیر بزرگنمایی مطبوعات نشوید. برای مثال احتمال اینکه یک نوجوان گرفتار مشکل پرخوری یا کم خوری شود تنها ۲ درصد است. من نگرانی های موجود را انکار نمی کنم به عکس معتقدم یک نوجوان صد در صد با یک بحران مواجه خواهد شد ، اما این بحران ماهینی خانوادگی ، اجتماعی ، مدرسه ای و . . .دارد. به اعتقاد من مشکلاتی که نوجوان با آن مواجه می شود در آن حدی نیستند که از ” آسیب ” حرفی به میان بیاوریم.نوجوان خوشبخت کسی است که زندگی خود را مرحله به مرحله بسازد ، در مراحلی موفق شده و در مراحلی شکست بخورد. آنچه که امروزه به اشتباه به عنوان ” بحران نوجوانی ” از آن یاد می شود در واقع تنها مشکلی رابطه ای است ، یعنی عدم ارضای نیازهایی که نوجوان در خود می بیند ، به خصوص احساس استقلال. کشف بزرگ نوجوان در این سن این است که او می تواند به تنهایی استدلال کند و نظری متفاوت با بقیه داشته باشد. در اکثریت مواقع این مساله به خوبی طی می شود. من بسیاری از والدین را می بینم که می گویند از اینکه یک نوجوان در خانه دارند بسیار احساس خوشحالی و رضایت می کنند. بحث و تبادل نظر در خانه ی آن ها بسیار جذاب تر و پویا تر می شود.

این والدین از اینکه می توانند به نوجوان خود به عنوان یک فرد با هویتی مجزا نگاه کنند، بسیار راضی هستند. در طرف مقابل خانواده هایی که در آن ها والدین اصرار دارند فرزندشان را درست مثل قبل کنترل کنند و توجهی به نیازهای جدیدی که در آن ها شکل می گیرید نشان نمی دهند ، بدون شک مشکلات زیادی پیش خواهد آمد.

در واقع منظور شما این است که اصلا پدیده ای به نام ” بحران نوجوانی ” وجود ندارد و زمانی که مشکلی پیش می آید والدین مسبب آن هستند؟
کسی که ما از او به عنوان ” نوجوان ” یاد می کنیم در وهله ی اول تصویر ذهنی ای است که از او داریم. باید به این مساله اعتراف کنیم که والدین اغلب تمایل دارند مشکلاتی که به وجود می آید را به نوجوان نسبت دهند. این مساله اتفاقی نیست چرا که آن ها می خواهند از زیر بار مسائلی که ممکن است پیش بیاید شانه خالی کنند. زمانی که پدر یا مادری می گوید : « من با فرزندم مشکل دارم » در واقع می خواهد بگوید: « وی در حال سپری کردن دوران بلوغ است ، این یک مرحله ی بد زندگی است و به هر حال اتفاق می افتد ، ما باید بهتر خودمان را آماده می کردیم.» مساله این است که والدین نوجوانان اغلب خودشان در سنی قرار دارند که بیشتر تمایل به زیر سوال بردن شرایط موجود دارند چرا که می ترسند با مشکلات جدیدی مواجه شوند. چند سال پیش پدیده ای به نان لولیتا [۸] رایج شده بود ، یعنی مادرانی که اعتقاد داشتند با قرار دادن دختران نوجوان خود در جلد زنانی بزرگسال می توانند بر مشکلات این دوره غلبه کنند. این تفکر اصلا درست نبود ولی به اعتقاد من نباید والدین را مقصر داتست.

متاسفانه در این حوزه کج باوری های بسیاری وجود دارد. برای نتیجه گیری باید بگویم نوجوانی دورانی از زندگی است که دختر یا پسر توانایی انجام هرکاری را پیدا می کند ، در همین دوره است که اقتدار والدین در خانواده زیر سوال می رود. من فکر می کنم چالش اصلی موجود در این میان زیر سوال رفتن قدرت کنترل والدین در خانه است. . .

 

 

[۱] Michel Fiez

[۲] L’dplescent est une personne

[۳] Le Bonheur d’etre adolescent

[۴] suicide

[۵] anorexie

[۶] Alfred Adler

[۷] Enfant troblant

[۸] Lolita