انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زندگی های به حراج گذاشته بر ساحل[لوموند دیپلماتیک:سپتامبر ۲۰۱۵]

رافائل چیربس برگردان منوچهر مرزبانیان

در باتلاقی «دو سگ بر سر تکه گوشتی به جان هم افتاه اند». از نزدیک که بنگریم، می بینیم که طعمه آنها دست یک انسان است. چنین فرازی می تواند آغاز یک رُمان پلیسی باشد؛ اما از گونه مهمتر جنایتی خبر می دهد: تاراج یک کشور، اسپانیا.

در برزن کوچکی مشرف به دریا، نه چندان دور از ”ولانس“، ”استبان“ که دهه ۷۰ سالگی عمرش را می گذراند، از پدر پیر خاموشش نگهداری می کند. او صاحب یک کارگاه نجاری است که به ورشکستگی افتاده، درست همچون زندگی خودش. در گفتاری که با خود دارد، همین شکست است که چون ضربات پتکی طنین انداخته: درغلتیدن به یک روزمرگی تیره و تار، عشق های ناکام، خانواده ای که بنیادش را دعواهای مالی فرسوده. یگانه پناهی که مانده، شکار است یا گذاری گهگاه بر لب جاده. صداهای دیگری نیز در روایت شنیده می شوند، همه با سیر آزاد تداعی ها و به بیراهه زدن های درونی، خالق آن پویائی، که یکی از ویژگی های خامه نیرومند ”Rafael Chirbes“ است: صدای یکی از کارمندان ”استبان“، که حالا دیگر کاری ندارد ــ تنها اشتغالی که بزودی برایش ممکن خواهد بود، «کفن و دفن کسانی است که خود را کشته اند»ــ، صدای کلفت سابق، صدای پدر خود او، از طریق چند صفحه ای که پیشتر سرسری نوشته: شکست و تباهی همه گیر است.

” Chirbes“ که در روز ۱۵ اوت گذشته در گذشت، از برجسته ترین نویسندگان اسپانیائی دوران اخیر است که دوبار جایزه ملی نقد را از آن خود کرده. اثر او تغییراتی را که از هنگام گذار به دموکراسی (۱۹۸۲ ـ ۱۹۷۵) تا فاجعه بی انتهای سالیان اخیر در کشورش روی داده، با رئالیسمی نزدیک به روایت مستند ثبت کرده. در رُمان ”برساحل“، او از ورای شخصیت های داستان، آنچه کشور را به فاجعه کشانده به صحنه آورده: گذاری به دموکراسی، که از تسویه حساب با جنایات ”فرانکیسم“ چشم پوشیده و در عین رونق اقتصادی متکی بر ساختمان سازی و همراه آن، فساد سیاسی و بورس بازی، جامعه مدنی را بی حس کرده تا آن روزگار را از یاد ببرد و در و دروازه ها را برای بردهٔ کالا کردن روابط اجتماعی باز بگذارد. سرخوشی سال های رونق حباب ساخت وساز و سپس تلاطم امواج سهمگین بحران. لاقیدی سرخورده ”استبان“، وصف حال بخش بزرگی از جامعه نیز هست.

می توان بیم داشت که روایت به کلی گوئی درافتد. شخصیت های ”به روی ساحل“ خواه مهاجر کلمبیائی یا مدیر هنری موفق انگار همه یک چیز می گویند، تخیلات همگی یکسان است: رستگاری به جز در پول نیست. یگانه استثنا، پدر ”استبان“، مبارز جمهوری خواهی است که پس از جنگ داخلی، ابتدا رنج زندان و سپس طرد جامعه را از سر گذرانده. اما سرخوردگی و بی اعتنائی او را می فرساید. در نهایت او تجسم چیزی جز رویهٔ دیگر تسلیم همگان به هرچه پیش آید نیست. افزون بر آن، روایت جزئیات چگونگی سازماندهی غصب کشور گاه به اندرز گوئی پهلو می زند. اما آنچه می تواند نقصی بنماید در حقیقت در کار رمز گشائی تراژدی گسترده ای است.
وقتی آفت گذشته ای اگر نگوئیم انکار شده، دشوار پذیرفته به جان تمامی هیئت اجتماعی افتاده که به تباهی در می غلتد، مقایسه زندگی ازهم دریده ”استبان“ و مثله شدن جامعه اسپانیائی، هر امیدی به رستگاری فردی را بر باد می دهد. وانگهی تکاپوئی برای یکسان سازی انسان ها در کارست، که با کاپیتالیسم دیر از راه رسیده ای همگام شده تا همه شخصیت ها را، در ظواهر مختلف، به باز تولید الگوی هستی یکسانی بکشاند. معلوم نخواهد شد که چه کسی در باتلاق به قتل دست یازیده، اما می دانیم که چه کسی قاتل زندگی های ممکن دیگرست.

* نوشته Rafael Chirbes، ترجمه از اسپانیولی Denise Laroutis، انتشارات Rivages، پاریس ۲۰۱۵، ۵۱۰ صفحه.

نوشته: JOSÉ ANTONIO GARCIA SIMON