ابراهیم دهقان
زنان، دشتان و جنون ماهانه (پژوهشی اسطورهشناختی و تاریخی درباره قاعدگی و نشانگان پیش از آن). شهلا زرلکی. چ ۲. تهران: نشر چرخ با همکاری نشر چشمه، ۱۳۹۵. ۱۴۱ ص. ۱۱۰۰۰۰ ریال.
نوشتههای مرتبط
امروزه دیگر بر همگان روشن است که زنان هر ماه و طی سیری مشخص و ازپیشتدوینشده، دچار فرایندی فیزیولوژیک میشوند. این فرایند از ابتدای پیدایش انسان تاکنون با خوانشها، رمزنگاری و رمزگشاییها و کنش و واکنشهای متفاوت روبهرو بوده و در هر فرهنگ و زبان نامهایی برای شناساندن خود دستوپا کرده است؛ همچون: حیض، عادت، رِگل و بسیاری از نامهای دیگر از جمله در فارسی پهلوی: دَشتان.
زنان، دشتان و جنون ماهانه را شاید بتوان یگانه اثر به زبان فارسی دانست که به این میزان در تاریخ و اسطورهشناختی دشتان پیش رفته و تلاشش را جهت یافتن پاسخی به این پرسش به کار بسته است که «چرا قاعدگی همواره مسئلهای پنهان و مذموم در فرهنگها و باورهای کهن و امروزی بوده است؟!»
نگارنده کتاب پاسخی درخور به این پرسش میدهد، «پاسخی که ردّپای آن در متون دینی و حتی اسطورههای جهانی دیده میشود و ریشه در فرهنگی چند هزار ساله دارد.» نگاهی به این کتاب نگرش به دشتان را تا حدی دگرگون خواهد کرد، نگاهی که در یکایک ما برآمده از اسطورهها و احکامی است که هزاران سال در گوشمان نجوا شده است.
شهلا زرلکی بهانه خود را برای پژوهش در این موضوع چنین بیان میکند: «نخستین بهانه این کتاب، مقالهای است که چندی پیش نوشته بودم؛ مقالهای پژوهشی با عنوان “جنون ماهانه و زنان نویسنده”». زرلکی در این پژوهش با نگاهی به مداومت و همیشگی بودن دشتان، بررسی میکند که «چرا عادت ماهانه و نشانگان فراگیر پیش از آن، به عنوان یک ویژگی زیستی روزمره، در توصیفات زنانه شخصیتهای داستانی به کار نمیآید؟» و علت این انکار و سکوت را «ریشه در منع و مقاومتی ناخودآگاه میداند. ریشههایی هزاران ساله» (ص ۱۳۴)
این اثر همانطور که از نامش هویداست، پژوهش است اما خواندن آن برای کسانی که با متون آکادمیک نزدیکی ندارند، سخت و خستهکننده نخواهد بود. نویسنده در تمام این اثر کوشیده است تا چشمنوازیهایی ادبی را در متن بگنجاند که لاجرم خوشایند خواهد بود و بر سرخوشی از خواندن متن میافزاید.
عنوان دوم کتاب، محافظهکارانه خبر از این میدهد که شاید تنها کلیدواژههای «اسطوره» و «تاریخ» مبنای پژوهش بوده؛ اما از ۱۳۰ صفحه متن، تنها ۳۰ صفحه به رابطه میان «دین و دشتان» اختصاص یافته است. در این بخش، به رفتار چهار دین بیش از سایر ادیان پرداخته شده است: دین زرتشت، یهودیت، مسیحیت و اسلام. جالب اینجاست که برخلاف تصور غالب این آیین زرتشت است که واکنش سختگیرانهتری را نسبت به زنانِ دشتانی روا میدارد و اگر مسیحیت را به سبب وجود نداشتن احکامی شفاف مستثنا بگیریم، اسلام روادارانهترین آیین در برابر زنانِ دشتانی است.
برای آشنایی بیشتر با این احکام و ازاینرو که واژه انتخابشده دشتان واژهای پهلوی است، اندکی به احکام وندیداد مغان که شرح آن در کتاب رفته است، خواهیم پرداخت. در وندیداد آمده است: «باید راه او [زن دشتان] را از هرگونه گلوبوتهای پاک کنند؛ و در جایی که او باید بماند خاک خشک بر زمین بپاشند و برای او ساختمانی بر پای دارند که همچند یکدوم یا یکسوم یا یکچهارم یا یکپنجم بلندیِ خانه، از خانه بلندتر باشد تا مبادا نگاه او بر آتش بیفتد» (ص ۳۸) یا اینکه «کسی که برای زن دشتان خوراک میبرد، باید سه گام از او دور بایستد» یا «آنان باید سه گودال در زمین بکنند و بر سر دو گودال زن دشتان را با گُمیز (ادرار گاو) و بر سومین گودال با آب بشویند» (همان)
نویسنده یا پژوهشگری که به این پژوهش میپردازد، ادیان را به چشم آمادهساز ذهنی مینگرد چراکه هر یک از مخاطبانش را دغدغهمندانی در جامعهای دینی قلمداد میکند. پس از بسط آن گزارهها در فصل دوم و پرداختی هرچند ناکافی به «دشتان و پیشدشتان» در فصل اول، به سراغ «اسطوره و دشتان» در فصل سوم میرود.
پژوهشگر در فصل سوم در بخشی به رابطه بین «ادب و دشتان» میپردازد و هرچند واژۀ دشتان را کمکاربرد و نامعمول مییابد، اما تصویر روشنی را از قاعدگی مخصوصاً در ادب فارسی به دست میدهد: شاید یکی از تنها نمونههایی که تحقیر و دشنام به دشتان را کمتر در آن میتوان یافت، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی باشد؛ آنجا که ویس در شب عروسی، اعلام میکند که دشتانومند است و از آن روی که در آیین زرتشت، دشتانمرزی به مرگ خواهد انجامید، رامین از خوابگاه او دوری میگزیند:
عروسش را پدید آمد یکی حال
کزو داماد را وارونه شد فال
گشاد آن سیمتن را علت از تن
به خون آلوده شد آزاده سوسن
دوهفته ماه یک هفته چنان بود
که گفتی کان یاقوت روان بود
زن مغ چون برین کردار باشد
به صحبت مرد از او بیزار باشد
وگر زن حال از او دارد نهانی
بر او گردد حرام جاودانی
همانگونه که میبینیم همین ابیات نیز خالی از تحقیر و بیزاری نسبت به دشتان نیست، اما بازهم نسبت به سایر ابیات مستند ادب فارسی روادارانهتر است.
با توجه به اینکه یک بخش از این پژوهش مختصراً به رابطۀ میان «ادب و دشتان» میپردازد، اما هنوز هم جای پژوهشی ژرف در ادب فارسی در اسباب غیاب واژه دشتان – واژهای عمیقاً بومی و بیانگر قاعدگی – و چرایی این تحقیر و تکفیر حتی از دید متفکران صاحبنام خالی است.
یکی از جذابترین بخشهای کتاب آنجاست که به «ماه، مار و اسطورههای دیگر» میپردازد. در اسطورهها هر جا که نام زنی در میان است، مار و ماه نیز حضوری گسترده دارند؛ و اکنون که سخن از زنانهترین دچاریِ فیزیولوژیک در میان است، آنان حتی بودنی پررنگتر را به رخ میکشند. در این بخش علاوه بر اینکه به وجوه اسطورهای مار و ماه پرداخته میشود، تحلیل علمی جذابی هم از تأثیر ماه بر دشتان بیان میکند که بسیار روشنگر است و راهگشا؛ و تفسیر روشنی است از اینکه چرا در گذر سالیان هماره قاعدگی به عادتی وابسته به ماه تعبیر شده است.
این پژوهش حتی در زبانشناسی نیز کاوشی مختصر اما تأثیرگذار انجام داده است و در بنمایه، واژه لاتین ماه (Menses) و قاعدگی (Menstration) را همریشه یافته؛ حتی اشاره میکند که واژه تابو (Taboo)، برآمده از ریشه تاپوآ (Tapua) در فرهنگ پُلینزیایی، مشخصاً به معنی «مقدس» و «قاعدگی» است. سپس با اشارهای نوستالژیک به داستان شنلقرمزی به ریشههای مشترک واژههایی چون خون (Blood) و مقدس (Blessing) میپردازد. پژوهشگر پس از آن پی میبرد که در زبان سانسکریت تمامی واژگان دشتان (rtu)، دوره (rita) و تولد (ri) نیز همریشهاند؛ حتی واژه سرخ (Red) در زبان انگلیسی نیز از همانها منشعب شده است؛ شاید نخستین سرخیای که انسان به چشم میدیده است.
این کتاب نهتنها برای زنان که برای مردان نیز میتواند به همان مقدار کشش ایجاد کند و روشن است که نگارنده نیز برای ایجاد این کشش بیشتر کوشیده است. او گفتاری را به نام دشتان موازی مطرح میکند که به نظر میرسد شهودیترین قسمت متن است و باب نقد و توقع را نیز برای خواننده میگشاید. گفتاری که به ختنه و حجامت به عنوان مصادیق این دشتان موازی اشاره دارد و متأسفانه در بیان منابع نیز تنها به یادی از ضربالمثلی فارسی بسنده میکند.
در زبان فارسی حتی در دهههای اخیر نیز کمتر به قاعدگی پرداخته شده است و شوربختانه تعداد آثار در این زمینه حتی از انگشتان یک دست نیز تجاوز نمیکند. اکثر این آثار نیز پرداختی فنی و آناتومیک به این پدیده داشتهاند و طبیعتاً وجود چنین پژوهشی مایه خوشنودی است.
با این حال این خشنودی سبب نخواهد شد تا ضعفها و نقصانهای اثر را هم از نظر دور بداریم. زنان، دشتان و جنون ماهانه اثری است بهشدت پژوهشی که میتوانست حتی پژوهشیتر نیز باشد؛ هرچند ممکن بود مخاطب عام را دلزده کند. تکرار موضوعات گاه زیاده و پراکنده است، در فصل مربوط به اسطورهها بیشتر به این پراکندگی برمیخوریم. گاه نیز بیان اسطورهها چنان درهمتنیده میشوند که تمایز آنها از هم دشوار مینماید. به همین سبب نیاز به ویرایشی دوباره در چاپهای آتی در آن احساس میشود، ویرایشی که میتواند مطالب گسسته و گسترده در کتاب را به پیوستگی و روانی برساند و خواننده را برای جمعبندی در انتهای کتاب سردرگم رها نکند.
در پایان باید اشاره کرد که بسیاری از موضوعات مطرحشده در این پژوهش برای بسیاری از خوانندگان تازگی خواهد داشت و حتی بر بسیاری از تصورات پیشین نیز خط بطلان خواهد کشید و به همین روی خواندن آن فتح بابی خواهد بود برای شکستن تابوها و مطالعاتی ژرفتر و گستردهتر.
سخن راندن از موضوعی که همواره در پستوی خانهها نهان بوده است و حتی زنان با شرم از آن سخن به میان آوردهاند، شعفآور است. همچنین نباید از نظر دور داشت که پرداختن به چنین موضوعی در دنیای غرب نیز تازگی دارد و جامعۀ فارسیزبان این بار نه خیلی دیر به آن پرداخته است.
آری، ماه، مار و دیگر اسطورهها امروز مردهاند و علم پزشکی و هجوم استروژنهای خارجی ناشی از گستره صنعت در دنیای مدرن تا حدی شکل دشتان و باور ما نسبت به آن را دیگرگون کرده است، «اما اندام زنانه هر ماه دگرگون میشود و این دگرگونی بر زندگی او در همه ابعاد تأثیر میگذارد.» (ص ۱۳۴)
این مطلب در همکاری با مجله جهان کتاب منتشر می شود