انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

روایت مختصری از نوجوانی (قسمت دوم)

داوید لوبروتون برگردان آریا نوری

آیین های رازآموزی[۱] در جوامع سنتی

« هرچه قدر هم که درد و رنجی که ما می بردیم زیاد بود و اضطرابمان بیشتر می شد ، باز هم کسی به کناره گیری فکر نمی کرد. من هم درست مثل بقیه بودم و این فکر حتی لحظه ای به ذهنم خطور نمی کرد . . . من هم به نوبه ی خودم می خواستم متولد شوم . . . دوباره متولد شوم . . . » )کامارا لی ، کودک سیاه[۲](

معیارهایی که دنیای بزرگسالی و ورود به آن را تعریف می کنند بدون شک در هر جامعه ای متفاوت است. این معیارها بر اساس آیین هایی متفاوت در پاره ای از جوامع و بر اساس مراحلی متفاوت و تدریجی در سایر جوامع مشخص می شوند. این مراحل اغلب به صورت نامحسوس انجام گرفته و در نتیجه نوجوان را از حالت تعلیقی که ممکن است در آن قرار بگیرد و آسیب هایی که به وی وارد شود در امان نگاه می دارد. از جمله ی این مراحل می توان به جدا شدن از والدین و یا ازدواج اشاره کرد. البته در صورتی که این مراحل زود انجام گیرند نشانه ی خروج از دنیای کودکی خواهند بود و نه ورود به دنیای بزرگسالی و بلوغ. پس از اینها نوبت به تولد کودک اول می رسد ، سپس ازدواج کودک اول ، تامین مخارج خانواده ، مسئولیت های اجتماعی یا مذهبی و در نهایت مرگ پدر. در پاره ای از موارد هم این مساله پیش می آید که شخصی بزرگسال از دنیا می رود بدون آنکه مراحل فوق را گذرانده باشد و به همین علت وی را به عنوان فردی بالغ به حساب نمی آورند. ( گلوزوسکی،۱۹۹۵[۳](

بلوغ اجتماعی ماهیتی مبهم داشته و در نتیجه به مفاهیمی فرهنگی بستگی دارد که راه های بی شماری برای رسیدن به آن در دسترس است. آیین هایی که در پاره ای از جوامع انجام می گیرند تنها بخشی از مسیرهایی هستند که کودک را با گذراندن از نوجوانی وارد دنیای بزرگسالی می کنند. در جوامعی که با این مسیرها آشنایی دارند ، پیشروی در زندگی به واسطه ی مراحلی گوناگون صورت می گیرد ، مراحلی که هر کدام به واسطه ی آیینی جداگانه در طول زندگی شخص مشخص می شود. بدین سان تنش هایی که ممکن است در بطن یک جامعه وجود داشته باشد سرکوب شده و کودک راهی را در پیش می گیرد که روزی والدینش و قبل از ایشان نیاکانش پیموده اند. به این ترتیب وی هم سرانجام به جایگاهی مشابه آن ها می رسد. (گودلیه۲۰۰۳[۴])

آیین های ورود به دوران بزرگسالی در بسیاری از جوامع صورت نمی پذیرد. مفهوم نوجوانی همیشه و برای همه کس قابل شناسایی و شناساندن نیست. مقدمات ورود به دوران بزرگسالی به نسبت هر جامعه کاملا متغیر است و بلوغ الزاما نشانه ی اصلی آن به حساب نمی آید. در نظر دختران آداب و مراسم مخصوص پسران بسیار بهتر و برتر از آداب مختص به خودشان است. ( بندیکت،۱۹۵۰[۵]) البته در پاره ای از جوامع آیین های دختران و پسران تفاوتی ندارد. آیین های موجود بنا به ذات و ماهیت مرحله ای بسیار حساس و قابل توجه برای رسیدن به بلوغ اجتماعی بر مبنای مراحلی گوناگون هستند. این آیین ها هویت اجتماعی مرد و زن را شکل می دهند. در همین راستا ، آیین های فوق دختر یا پسر نوجوان را پرورش داده و بعضا ظرف چند روز یا چند هفته دختر یا پسر نابالغ را به مرد یا زنی بالغ مبدل می کنند.

رد ها و دردها[۶]

آیین های رازآموزی به معنای تغییر مفرط جایگاه فرد در جامعه و امکان دسترسی وی به دانشی بالاتر و جایگاهی متناسب در زندگی آینده ی وی است. اغلب کودکانی را که قرار است پا به مرحله ی بزرگسالی بگذارند از خانه های اصلی خود و پدر و مادرشان جدا کرده و ایشان را به مکان های مخصوصی می برند تا تحت نظر بزرگان جامعه ( قبیله ) آموزش های لازم را دیده و برای مسئولیت هایی که قرار است بعدا در جامعه ایفا کنند آماده شوند. در بستری مذهبی مفاهیم وجودی فردی و جمعی را به ایشان می آموزند. آن ها به صورت انفرادی یا گروهی تحت نظر بزرگان جامعه برای مدتی زندگی می کنند ، این فرایند نقشی اساسی در پذیرش جامعه ای که این کودکان در آن زندگی می کنند به وسیله ی ایشان دارد.

جایگاه متفاوت مردان و زنان در جوامع مذکور سبب می شود اغلب آیین های مرتبط با ایشان به نسبت نقشی که قرار است در آینده در جامعه بر عهده بگیرند متفاوت باشد. پسرها از زیر نظر مادران خود جدا شده و تحت نظر مردان در می آیند. بسته به سنت جامعه ، مراسم ممکن است از یک روز تا یک ماه یا بیشتر به طول بیانجامد. در برخی از جوامع هم گذار به مرحله ی بزرگسالی تا بلوغ ممکن است به واسطه ی مراحلی گوناگون و مدت دار تا ده سال به طول بیانجامد. مردان اجازه ندارند تا قبل از تمام شدن این دوره _ یعنی بین ۳۰ تا ۴۰ سالگی _ ازدواج کنند. بر عکس ، دختران باید بین ۱۰ تا ۱۵ سالگی ازدواج کنند ، ولی برای اینکه به جایگاه زنی کامل دست یابند باید مراحل بیشتری را پس از ازدواج از سر بگذرانند.( گلوزوسکی،۱۹۹۵)

در اکثر مواقع تغییراتی که در دوران بلوغ در بدن نوجوان شکل می گیرد، سبب تغییر جایگاه وی در اجتماع و نقشی که در آن بر عهده دارد می شود. یکی از مشخصه های دوران بلوغ _ به خصوص برای دختران _ درد است ، دردی که بعضا سبب می شود تا در برخی جوامع ، نگاهی بد از طرف سایرین به ایشان انداخته شود. درد در این دوره از زندگی کنشگری[۷] اجتماعی است که نه تنها وضعیت اجتماعی فرد را تغییر می دهد بلکه وی را وارد بستری جدید از زندگی می کند. در این دوره از زندگی است که رابطه ای که فرد قبلا با زندگی داشته به طور کامل متحول می شود. ( لو بروتون ، ۲۰۱۰) درد می تواند منشائی برای توضیح درد ها و درگیری های باشد که نوجوان در دوران بلوغ با آن ها دست و پنجه نرم می کند. از حالا به بعد ، نوجوان بنا به جامعه ای که در آن زندگی می کند، تغییراتی را در بدن خود می پذیرد که ممکن است دردناک باشند : سوزاندن بدن ، شلاق خوردن ، اخته شدن ، خالکوبی ، اپیلاسیون ، سوراخ کردن گوش و . . . در اصل در این دوره ی جدید زندگی با بدن انسان رفتاری مشابه یک تنه ی درخت می شود : تنه را قطع می کنند ، قسمت های اضافی آن را می برند و هر کس به دلخواه خود آن را برش می دهد . . . تغییراتی که با توجه به بستر آیینی و فرهنگی جامعه در بدن نوجوان صورت می گیرد _ حال ممکن است این تغییرات به میل وی باشند یا خیر _ ابزاری برای ایجاد تغییر در وی هستند ، تغییری که او را تا آخر عمرش همراهی خواهد کرد. ( وان گنپ[۸]، ۱۹۸۱)

واکاوی معنایی[۹]

آیین عبور از دوران کودکی به نوعی یک واکاوی معنایی است ، یک تغییر بدنی که در طول آن با استفاده از درد به عنوان استعاره ای شخصی و نشانه گذاری روی بدن ، جایگاه جدیدی به فرد در جامعه اعطا می شود.

مقاومت در برابر درد و بی تفاوتی در برابر ترس نشانه ایست از کنترلی که نوجوان روی خود دارد و تسلطش بر رخداد هایی که در اطراف وی رخ می دهد. برای مثال نوجوانی به نام کامارا لی در کشور گینه قرار است به زودی دوران کودکی خود را پشت سر گذاشته و وارد دوران نوجوانی شود. قرار است به زودی برای وی و تعدادی از دوستان هم سن و سالش آیین مخصوص مردم گینه _ ختنه _ برگزار شود. او با وجود اینکه نگران است، می گوید : « من به خوبی می دانم که درد خواهم کشید ولی دلم می خواهد مرد شوم و در این راه حاضرم هر دردی را تحمل کنم. دوستان هم درست مثل من فکر می کنند و در این راه از هیچ چیز گریزان نیستند.» ( لی[۱۰]، ۱۹۵۳)

شدت دردی که به فرد وارد می شود سبب تغییر هویت وی ، مرگ نمادین و تولدی دوباره ، خروج از دوران کودکی و تولد مرد یا زنی کامل می شود. دورکیم به این مساله اشاره می کند که درد قدرتی متبرک دارد : « یک پسر به وسیله ی تحمل درد است که تبدیل به یک مرد می شود. وی هیچگاه به اندازه ی زمانی که این درد را تحمل می کند وارد دوران ” مردانگی ” نمی شود.» درد در اصل مدرسه ایست که جوهره ی وجودی مرد یا زن به واسطه ی آن شکل می پذیرد . وی در این دوره بی اعتنایی به دنیا و عدم وابستگی به آن را می آموزد ، مساله ای که می تواند برایش به مثابه نوعی مذهب باشد. آیین ها از آن جهت که در برابر دیدگان پا دقت تمامی اعضای جامعه ( دهکده) انجام می پذیرد ، اهمیت بسیار بالایی دارد. با تحمل درد و رنج و کمر خم نکردن و نشان دادن شجاعت و دلاوری خود به سایر اعضای گروه ، نوجوان نشان می دهد که مرحله ی کودکی را از سر گذرانده است.

بدن نوجوان در این مرحله دیگر به خودش تعلق نداشته و جزئی از کل جامعه به شمار می رود ( لوبروتون، ۲۰۱۱). به همین منوال شخص از تعلقات قبلی خود خارج شده ،قدرت های جدیدی در جامعه و امکان تقابل پیدا کردن با دیگران را به دست می آورد. تغییرات فیزیکی و ظاهری بدن و سختی آیین های موجود سبب بروز ماهیتی صد در صد متفاوت در فرد می شود. شخص در این حالت وارد مرحله ای بین کودکی و بزرگسالی می شود و به این ترتیب به بلوغ اجتماعی می رسد.

بازمتولد شونده ها

آیین هایی که در مرحله ی گذار به نوجوانی صورت می پذیرند عموما مرتبط با کسب دانشی جدید هستند ، در اصل در این مرحله است که بزرگسالان دانش های خود را به نوجوان انتقال می دهند تا وی بتواند نقش جدید خود در جامعه را به خوبی ایفا کند. نوجوان در این مرحله اطلاعات اساسی و پایه ای در مورد جامعه ی خود را به دست می آورد ، بزرگترها تکالیفش را به وی یاد می دهند ، برخی مواقع زبانی پنهانی را به وی می آموزند ، به او رقصیدن و آواز خواندن را یاد می دهند و . . . ارزش هایی که به نسل های مختلف منتقل می شوند یکسان هستند چرا که وابسته به فرهنگی یگانه هستند که با گذشت زمان دچار تغییر یا افول نمی شود. کودکی که به تازگی متولد می شود، اگر توسط پیرترین فرد قبیله یا جامعه آموزش داده شود هم هیچ تفاوتی با سایرین نخواهد داشت. تغییرات به آرامی صورت گرفته و تغییری در ماهیت جامعه به وجود نمی آورند ، لزوم آموزش قوانین جامعه و ارزش های آن به نسل جوان امری بدیهی است. آنچه که جوانان امروزی در زندگی انجام می دهند همان چیزی است که اجدادشان در گذشته آموخته اند و همان چیزییست که نوادگان ایشان در آینده انجام خواهند داد. آیین های گذار از مرحله ی کودکی در بستری از نقش های محدود اجتماعی صورت می گیرد. در این جوامع شخص به خودش تعلق ندارد ، شخصیت وی در خدمت جامعه اش قرار می گیرد حتی با وجود اینکه هر کس شخصیت منحصر به فرد خود را حفظ می کند. در این مورد می توان به سخنان ماس [۱۱] اشاره کرد :

« انسان ها در واقع شحصیت هایی هستند که نقششان نشان دادن ماهیت کلی جامعه ایست که به آن تعلق دارند.»

در جوامع ما که هویت فردی دیگر وجود خارجی ندارد ، قوانین جمعی برای همه به اجرا در می آید. در جوامع امروزی ما دیگر صحبت از ” ما ” است نه ” من” به صورت شخصی. این ” ما” ی جمعی به صورت کلی تعیین کننده رفتارهای کلی جامعه بر اساس جنسیت ، سن ، تعلقات و وابستگی های خانوادگی و . . .است. گذار از مرحله ی کودکی برای اشخاص بسیار شیرین است چرا که آن ها می دانند به واسطه ی این تغییرات وارد عرصه ی جدیدی از زندگی خود می شوند. در این مرحله از زندگی است که شخص به خوبی احساس می کند که جامعه کاملا او را به حساب آورده و برایش نقش هایی جدید تعریف می کند. آیین های گذار از مرحله ی کودکی و ورود به نوجوانی به نوعی بازسازی نمادین مرگ و به دنبال آن تولدی دوباره _ اینبار با هویتی جدید _ هستند. جامعه ( قبیله ) نقشی فوق العاده حیاتی در شکل گیری هویت نوجوان ، ورود وی به جامعه و تقابلش با سایرین ایفا می کند.

شخصی که مرحله ی آیین ها را پشت سر می گذارد دیگر هیچگاه در مورد اهداف زندگی خود سوال نکرده و نقش خود به عنوان یک مرد یا یک زن را در جامعه می پذیرد. به واسطه ی همین آیین ها و تغییراتی که در بدن فرد در دوران بلوغ حاصل می گیرد ، وی وارد جامعه ی مردان یا زنان می شود. از این دوره به بعد نوجوان اهمیت بسیار زیادی به تصویر ذهنی که سایرین از وی دارند و صحبت هایی که در موردش می کنند می دهد. در جریان این آیین ها بعضا پیش می آید که اسم جدیدی برای نوجوان انتخاب کنند که نشانی باشد بر تولد دوباره اش ، چرا که وی دیگر شخصی بزرگسال با هویتی جدید است. پسرها پس از دوران بلوغ مادران خود را برای زندگی در جامعه ی مردان ترک می گویند. شخص در این دوره تولدی دوباره را تجربه می کند و شرایط زندگیش به طور کامل دچار تحول می شود. سایرین هم از وی توقع دارند تا تنها ظرف مدت چند روز قوانین زندگی جدیدش را بیاموزد.

 

 

دورانی زنانه

دختران در بین زنان بزرگ شده و در کارهای خانه به ایشان یاری می رسانند. بلوغ دختران تدریجا و به مرور زمان صورت می گیرد و ایشان را برای ازدواج و بچه دار شدن آماده می کند. در اصل می توان مساله را اینچنین عنوان کرد که ورود پسران به دنیای مردان ناگهانی و محسوس و ورود دختران به دنیای زنان تدریجی و نامحسوس است. در ساموا[۱۲] ، فعالیت های خانگی و مراقبت از نوزادان به دختران خانواده سپارده می شود. گذار به مرحله ی نوجوانی به آرامی و بدون انقطاع صورت می گیرد. در اصل تنها تفاوتی که بین یک دختر نوجوان به سن بلوغ رسیده و خواهر کوچکش وجود دارد ، تفاوت فیزیکیست. هیچ چیز نمی تواند در تشخیص گروهی نوجوان که آیین های مخصوص را گذرانده اند و گروهی دختر که مثلا قرار است دو سال دیگر آیین های فوق را سپری کنند، به ما کمک کند. ( مید[۱۳]،۱۹۶۲)

مید در نوشته های خود به آرامش موجود در دوران نوجوانی در برخی قبایل و جوامع کوچک و تنش بسیار زیاد این دوران زندگی در جوامع مدرن ما اشاره می کند. وی اشاره ی مستقیم می کند به آرامش موجود در دوران نوجوانی در جوامع کوچک ، لذتی که نوجوانان از این دوران می برند ، تلاشی بسیاری که همه گان انجام می دهند تا نوجوان این دوران را با نهایت راحتی و آسایش سپری کند، تعریف مشخصی که او از ماهیت مرد و زن دارد ، نبود سرکوبی جنسی ، حضور پررنگ خانواده ، تعریف دقیق مفاهیم تولد و مرگ برای نوجوان توسط اعضای خانواده و . . . .

وانگهی ، اولین قائدگی نشان دهنده ی آغاز تغییر جایگاه دختر در جامعه است. در برخی جوامع یا قبایل، در طول این مدت دختر را در جایی دور از دیگران نگه می دارند. برای مثال در قبیله ی آراپش [۱۴] زمانی که دختر به قائدگی می رسد ، وی را به اتاقی دور از دسترس سایرین می برند ، لباس ها ، جواهرات و همه ی تعلقات فیزیکی اش را از وی جدا کرده و آن ها را در اختیار سایر دختران می گذراند. هدف از اینکار قطع کامل ارتباط دختر با گذشته اش است. پس از مدت سه روز دختر از انزوا خارج شده و علائم مخصوص روی بدن وی گذاشته می شود. دختران نوجوان در قبیله ی آپارش ها خیلی زود ازدواج می کنند ، به همین سبب چند سال اول ازدواج زیر نظر مادر شوهر و سایر اقوام همسر قرار می گیرند و ایشان در کارها به این دختران یاری می رسانند. ( مید ، ۱۹۶۳) آخرین محله ی گذار برای دختران جوان توسط شوهران ایشان صورت می گیرد. بدین صورت که شوهر وی غذایی مخصوص برای وی طبخ می کند. بر خلاف پسران ، با ورود به دوران بلوغ ، کوچکترین تغییری در زندگی روزانه ی دختران شکل نمی گیرد. با تمام این اوصاف جوامع مختلف برداشت های متفاوتی نسبت به قائدگی دختران و زنان دارند. برخی از آن ها خون ناشی از اولین قائدگی را برامده از وحشت و هراس و پاره ای دیگر آن را یک نشانه در نظر می گیرند. برای مثال برخی از اقوام هندی دحتر را پس از رسیدن به سن بلوغ بعضا تا چندین سال در جایی دور از بقیه منزوی می کنند تا وی با کسی در تماس نباشد چرا که وی در این دوره می تواند برای هر مردی خطرناک باشد. علاوه بر آن به جای لباس معمولی ، تن این دختران با پوست حیوانات مختلف پوشانده می شود. برعکس در بین اقوام آپاش ، بزرگان قبیله در برابر صفی از دختران تازه به بلوغ رسیده راه می روند تا آن ها بدن ایشان را لمس کنند. از نظر بزرگان قبیله این تماس ماهیتی مقدس دارد( بندیکت،۱۹۵۰). در این بستر خاص ، بلوغ نشانه ایست که نشان می دهد شخص وارد مرحله ای تازه از زندگیش شده است.

[۱] Initiation

[۲] Camara Laye, L’enfant noir

[۳] Glozcwezski

[۴] Godelier

[۵] Benedict

[۶] Traces et Douleures

[۷] Acteur

[۸] Van Gennep

[۹] Une chigurgie du sens

[۱۰] Laye

[۱۱] Mauss

[۱۲] Samoa

[۱۳] Mead

[۱۴] Arapesh

قسمت اول:

http://anthropology.ir/article/31763