انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

روایتی مستند از برپاداشتن جهنم

کتاب

حمید نامجو

انور خوجه یکی از بدنام‌ترین دیکتاتورهای قرن بیستم، چهل سال تمام به عنوان رهبر حزب کمونیست «آلبانی» حاکم بلامنازع این کشور کوچک سه‌میلیون‌نفری در جنوب اروپا و در ساحل دریای «آدریاتیک» بود. رؤیای او برای حاکمیت سوسیالیسم راست‌کیش یا واقعی و متهم کردن رهبران دیگر کشورهایی که در آن‌ها کمونیست‌ها به قدرت رسیدند، به «رِویزیونیسم» و انحراف از مشی سوسیالیستی، از اتحاد شوروی گرفته تا چین و دولت‌های اروپای شرقی، عملاً آن کشور را برای نیم‌قرن منزوی و تبدیل به جهنم کرد. او در طی این چهل و اندی سال، نه‌تنها هر صدای مخالفی را خفه کرد بلکه به اعضای حزب و به کسانی که در قدرت گرفتن حزب کمونیست (کار) آلبانی به او یاری رسانده و تمام عمر به آتش کوره «کیش شخصیت» او دمیدند، نیز رحم نکرد و یک‌یک آنان را یا به جوخۀ اعدام سپرد و یا به اردوگاه‌های کار تبعید کرد. در میان تمام رهبران چپ جهان که به قدرت رسیدند، خوجه تا آخرین روز دنباله‌رو پیگیر مشی استالین خصوصاً سیاست‌های استالین در سال‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۹ بود.

کتاب انور خوجه: مشت سرخ آهنین تحقیق مفصل و جامعی دربارۀ زندگی این دیکتاتور سفّاک است. نویسنده از اولین سال‌های زندگی خوجه یعنی شرایط زندگی خانوادگی، تحصیل در آلبانی، اعزام به فرانسه، به دست آوردن شغل معلمی آغاز کرده و در ادامه به چگونگی عضویت او در حزب کمونیست، نقشش در جنگ‌های پارتیزانی و بندوبست‌هایش در تسخیر قدرت در آلبانی پس از جنگ پرداخته و سپس روش‌ها و سیاست‌های او در طول دوران حکومتش برای تحکیم پایه‌های قدرت و قلع‌وقمع مخالفان و حتی موافقان از جمله جنایات و فریبکاری‌های او تا آخرین روزهای زندگی‌اش را تشریح می‌کند. این کتاب توسط بلِندی فِوزیو، (Blendi Fevziu)، روزنامه‌نگار، تهیه‌کننده و مجری تلویزیون تیرانا نوشته شده است. او با مطالعۀ هزاران سند در آرشیو ملی حکومت انور خوجه و مطالعۀ خاطرات مخالفان و موافقان حکومت انور خوجه یا بازماندگان آن‌ها و تماشای صدها حلقه فیلمی که از آن سال‌ها به جای مانده گزارشی جامع به دست داده است.

کتاب به تأیید محققان بسیاری معتبر است و قابل ارجاع. این اولین کتاب جامع و مفصلی است که دربارۀ انور خوجه نوشته شده و بعید نیست که از این پس نیز زوایای دیگری از روش‌های این حکومت بدنام به‌تدریج برملا گردد.

انور خوجه، آدمی با هوش متوسط در خانواده‌ای میانه‌حال بزرگ شد. با حمایت یکی از اقوامش بورسیۀ تحصیل در فرانسه را به دست آورد؛ اما در طی سه سال اقامت در فرانسه موفق نشد حتی یک واحد دانشگاهی را بگذراند. سرخورده به آلبانی برگشت و در کورچا معلم شد. بدون هیچ ایده یا انگاره‌ای یا هیچ علاقه‌ای به سیاست، ادبیات و هنر، فلسفه و یا حتی علم. در زمان اشغال آلبانی توسط ایتالیا در اوایل جنگ جهانی دوم و در آستانه ۳۵ سالگی جذب یک گروه چپ‌گرا شد و برحسب اتفاق در اولین گردهمایی تشکیل حزب کمونیست آلبانی که با همت کمونیست‌های یوگسلاوی تدارک دیده شده بود، به کمیتۀ رهبری راه یافت. در مورد دلیل حضور او در هیئت مؤسس حزب نظریات مختلفی وجود دارد. شخصی به نام کوچو تاشکو» که نمایندۀ کمینترن و از چهره‌های کلیدی جلسۀ بنیان‌گذاران بود، از انور خوجه خواست به این جلسه بیاید. به نظر می‌رسد این دعوت صرفاً به دلیل مسلمان بودن خانوادۀ خوجه بوده؛ زیرا سایر دعوت‌شدگان از شهر کورچا «مسیحی ارتدوکس» بودند. در چنین شرایطی او توانست نمایندۀ اکثریت مسلمان آلبانی باشد. تاشکو در دوران زندان به هم‌بندانش گفته که انور خوجه به دلیل سابقه معلمی و سه سال اقامت در فرانسه سخنران خوبی بود. علاوه بر این قیافۀ آراسته و طرز حرف زدنش و از آن مهم‌تر تابع بودنش مقبول نمایندگان حزب کمونیست یوگسلاوی می‌افتد و آن‌ها به‌خصوص میلادین پوپویچ موجبات حضور او در بین اعضای کمیتۀ رهبری را فراهم آوردند. خوجه نیز تا زمان به قدرت رسیدن حزب به آن‌ها وفادار بود و از آن‌ها خط می‌گرفت. شاید لازم به توضیح نباشد که در سال‌های بعد تمام اعضای جلسۀ بنیان‌گذاری یک‌به‌یک به اتهامات واهی دستگیر و محاکمه و اعدام شده یا به زندان‌های طویل‌المدت محکوم شدند تا هیچ شاهدی از آن جلسه و مذاکراتش باقی نماند. به همین دلیل برای سال‌ها تنها روایت رسمی، کتاب خاطرات خوجه بود که در هفت جلد و در شمارگان میلیونی در آلبانی منتشر و یا با صرف هزینه‌های گزاف ترجمه و در خارج از کشور توزیع می‌شد.
هنگامی‌که انور خوجه به هیئت مؤسس حزب راه یافت، نه مطالعۀ مارکسیستی داشت و نه سابقۀ فعالیت یا حتی هواداری از کمونیسم. مدتی پس از اشغال آلبانی توسط ایتالیا جنگ‌های پارتیزانی با حمایت پارتیزان‌های یوگسلاوی و ارتش متفقین آغاز ‌شد. او به‌تدریج و با حمایت یوگسلاوها موقعیت خودش را در کمیتۀ رهبری محکم کرد. در همان دوران با زدن اتهام‌های خیانت و جاسوسی به برخی از فرماندهان و افراد مؤثر، آن‌ها را به کشتن داد. بالاخره روزهای آخر جنگ فرا‌رسید. آلمانی‌ها و قبل از آن‌ها ایتالیایی‌ها ‌گریختند. در آخرین گردهمایی رهبران پارتیزان‌ها در شهر برات تعدادی از اعضاء دسیسه‌ها، اتهامات و احکام قتل او علیه هم‌حزبی‌هایش را برملا کردند. او شرایط کشور در آن روزها را بهانه کرد و دفاع از خود را موکول به بازگشت اعضای حزب و فرماندهان به تیرانا کرد. در تیرانا با همدستی کسانی مثل دزودزه به‌عنوان ژنرال و فرمانده فاتح جنگ و قهرمان ملی حضور یافت و بلافاصله به کمک یکی دو نفر از وفادارانش مخالفان حزبی را با اتهامات واهی جاسوسی به همراه رهبران گروه‌های ملی‌گرا و سلطنت‌طلبان یکجا اعدام کرد. مجری این احکام دزودزه بود، حلبی‌ساز سابق و وزیر کشور دولت انور خوجه. او که عامل قتل صدها تن از مخالفان خوجه بود، پنج سال بعد به اتهام خیانت از حزب اخراج و سپس محاکمه و اعدام شد.
خوجه در طی دوران جنگ و تا سال‌ها بعد که روابط تیتو و استالین شکرآب نشده بود، از حمایت یوگسلاوی برخوردار بود. متقابلاً سرسپردگی او به یوگسلاوها و طرفداران ژنرال تیتو چنان بود که رهبران ملی‌گرای کشور را فقط به دلیل نام بردن از آزادی مردم «آلبانی‌زبان» که شامل بخش‌هایی از کوزوو نیز بود، تفرقه‌افکن و عامل فاشیسم و جاسوس غرب نامید و به همین اتهام به جوخۀ اعدام سپرد.
انور خوجه بلافاصله بعد از جنگ روابطش را با کشورهای متفقین قطع کرد. آمریکا و انگلیس سفارت‌خانه‌های خود را تعطیل کردند. فرانسه و ایتالیا نیز سطح روابط را به حداقل ‌رساندند. خوجه همواره از بلعیده شدن آلبانی توسط یوگسلاوی وحشت داشت. در سال ۱۹۴۸ بعد از عیان شدن اختلاف بین تیتو و اتحاد شوروی خوجه سعی کرد به قدرت بزرگ‌تر بچسبد. او چند بار به دیدن استالین رفت. در سال ۱۹۵۶ بعد از لشکرکشی شوروی به مجارستان و برکناری ایمره ناگی از نخست‌وزیری موقعیتش را در خطر دید و فاصله‌اش را با شوروی بیشتر کرد. او علیرغم اختلافاتش با استالین بعد از روی کار آمدن خروشچف در سال ۱۹۶۱ در «کنگرۀ احزاب کمونیست جهان» از سیاست‌های خروشچف انتقاد کرد و به سمت چین گرایید و با چین روابط گرمی برقرار کرد. رابطه با چین بعد از یورش ارتش شوروی به پراگ در سال ۱۹۶۸ و خروج آلبانی از «پیمان ورشو» محکم‌تر می‌شود. او که در ابتدا طرفدار انقلاب فرهنگی در چین بود، بعد از متوقف شدن انقلاب فرهنگی و ایزوله شدن مائو از دایرۀ قدرت از چین فاصله گرفت. نقد او به سیاست‌های رهبران جدید چین به قطع رابطه با چین در سال ۱۹۷۸ منجر شد؛ و جالب اینجاست که خوجه بعدها انقلاب فرهنگی را محکوم کرد. دوستی خوجه با هیچ کشور یا رهبری حتی در میان کشورهای سوسیالیستی چندان بادوام نبود. درواقع انتظار او دریافت کمک‌های بلاعوض از این کشورها بود؛ اما هیچ توصیه یا نقد و پیشنهادی را نمی‌پذیرفت و جالب است که برای شروع رابطه و یا توقف آن دلایل ایدئولوژیک می‌تراشید و دربارۀ آن کتاب می‌نوشت. به نظر خوجه تمام آن‌ها بلااستثنا تجدیدنظرطلب بودند و از اصول مارکسیستی منحرف شده‌ و یا در دام نظام‌های سرمایه‌داری و سیاست‌های امپریالیستی افتاده ‌بودند.
از نظر خوجه تنها حکومت سوسیالیستی مبتنی بر آموزه‌های مارکسیست – لنینیستی راست‌کیش حکومت آلبانی بود. خوجه دربارۀ روابطش با هرکدام از کشورهایی که زمانی با آن‌ها همکاری داشت و از آن‌ها کمک دریافت می‌کرد، از جمله رومانی و چائوشسکو، شوروی و استالین، یوگسلاوی و تیتو، چین و مائو، کامبوج و پل پوت کتابی منتشر کرده است؛ و مثلاً در آن‌ها به بحث‌های تئوریک پرداخته و استدلال‌هایش در علت انحراف آن‌ها از مشی سوسیالیستی را تقریر کرده است؛ اما این کتاب‌ها در وهلۀ اول نشانگر دانش افواهی او از مارکسیسم و از تاریخ و متون مارکسیستی است. درثانی خوجه به‌شدت میل داشت که در نظر مردم شخصیتی متفکر، نظریه‌پرداز و نویسنده جلوه کند و تظاهر کند که در پشت انتخاب هر روش و هر سیاستی یک برهان و یک نظریۀ فلسفی/ سیاسی حضور دارد. او به پررنگ کردن این تصویر از خودش خیلی علاقه‌مند بود و برای جا انداختن این تصویر پافشاری می‌کرد. این میل خودبرتربینی و کیش شخصیت با ساخت و نصب مجسمه‌ها و یا عکس‌هایش بر میدان‌ها و ساختمان‌های سراسر کشور و یا نقل مدام دستاوردها و سخنانش در رادیوها و روزنامه‌ها و انتشار کتاب‌ها و مقالات بی‌شمار و مدح و تمجیدهای دیگران به‌طور کامل ارضاء نمی‌شد. روش دیگر او تحقیر دوستان و همکاران و وفادارانش بود. او کوچکترین اشتباه را بر کسی نمی‌بخشید و آن‌ها را وادار می‌کرد تا در جلسه‌های حزبی تحت عنوان «انتقاد از خود» شخصیت خود را تخریب کرده و سخیف‌ترین یا خائنانه‌ترین افکار و نیات را به خود نسبت دهند.
بیماری نیاز به وجیه‌المله بودن و کیش شخصیت سکه‌ای دوروست که روی دیگر آن پارانویا و توهم توطئه است. او در ذهن خودش مدام هدف توطئۀ براندازی دشمنان داخلی و خارجی بود. به همین دلیل تصور می‌کرد که حکومت‌های به‌ظاهر دوست در پی برکشیدن جانشینی برای او هستند. او این حس ترس و تعقیب را در میان هم‌حزبی‌ها و یاران دیرین خودش نیز داشت. به همین دلیل هرازگاهی یک توطئۀ جدید یا یک جاسوس جدید کشف می‌کرد. دشمنانی را که خودش می‌تراشید، وادار به اعتراف می‌کرد و پس از توهین و تحقیرهای فراوان او و تمام اعضای خانواده‌اش را نابود می‌کرد. در مورد دشمنان خارجی هم معمولاً به قطع روابط می‌انجامید. انزوا انتخاب او برای برخورداری از امنیت بود. نتایج سیاست خارجی او طی چهل سال سبب شد که آلبانی همواره منزوی بماند. این انزوا از نظر خوجه دلیل حقانیت او بود؛ اما نتیجه‌اش برای مردم آلبانی محروم شدن از کمک‌های چین و شوروی و دیگر کشورهای جهان بود. در شرایطی که مردم عادی پایین‌ترین سطح زندگی را داشتند، او با دلایل ایدئولوژیک کشورش را از کمک این کشورها محروم می‌کرد.
خوجه و جانشینش حدود ۴۷ سال بر آلبانی حکومت کردند. ثمرۀ این‌همه سال سلطه بر مردم و کشور آلبانی حاصلی جز مرگ و فقر و انزوا نداشت. آن‌ها در طول این سال‌ها سطح زندگی مردم را در همان سطح زندگی دوران آغاز جنگ حفظ کردند و حتی آن را به سال‌های قبل از جنگ واپس راندند. در مقابل بلندگوها و رادیوهای حکومت مدام خبر موفقیت‌ها و پیروزی‌های حکومت و آمار حیرت‌انگیز پیشرفت و توسعه صنعت و کشاورزی پخش می‌کرد. اگرچه کتاب مشت سرخ آهنین بیشتر بر زندگی انور خوجه و نظرگاه‌ها و سیاست‌های او متمرکز است؛ اما در لابه‌لای اوراق کتاب می‌توان وضعیت فلاکت‌بار زندگی عموم مردم و همین‌طور امکانات رفاهی داخل بلوک را که محل اسکان اعضای بلندمرتبه حکومت و خانواده انور خوجه بود، نیز دریافت کرد.
از طنز تلخ روزگار یکی این‌که انور خوجه کتابی در نقد حکومت پل پوت نوشت و سیاست‌های او را در کشتار دو میلیون نفر از مردم کامبوج و راندن مردم از شهرها به‌خصوص «پنوم پن» توسط خمرهای سرخ بی‌رحمانه خواند؛ اما با خواندن این کتاب از تشابه رفتارها و نگرش‌های این دو نفر حیرت می‌کنید. هر دو پیشینه مشابهی داشتند؛ یعنی در جوانی به فرانسه اعزام شدند. در تحصیل موفقیتی کسب نکردند. هر دو در بازگشت به کشورشان معلم شدند و بدون هیچ گرایش قبلی به مارکسیسم خیلی اتفاقی به دایرۀ رهبری حزب کمونیست راه یافتند و با شارلاتان‌بازی قدرت را قبضه کردند. هر دو دوست داشتند شخصیتی متفکر و وجیه‌المله داشته باشند. عاشق محبوبیت و پوشیدن لباس‌های شیک بودند؛ و در پشت رفتاری آرام و ساده و معقول، یک جانی آدمکش را پنهان می‌کردند. آدمی که می‌تواند با لبخند حکم قتل صادر کند و از کشتن هزاران نفر حتی اعضای خانواده و دوستان سابق آب در دلش تکان نخورد؛ اما از معدود تفاوت‌های آنان علاقۀ انور خوجه به خواندن رمان بود. او همانند استالین عاشق ادبیات بود و کتابخانه‌ای غنی از رمان‌های فرانسوی و یا ترجمه شده به فرانسه داشت؛ و همین علاقه سبب شد که «اسماعیل کاداره» نویسندۀ مشهور آلبانیایی از اتهام جاسوسی و غرب‌زدگی مبرا شود.
طنز دیگر روزگار هم این‌که در دهۀ ۱۳۴۰ شمسی گروهی از روشنفکران چپ‌گرای کشور ما که از بی‌عملی رهبران حزب تودۀ ایران دلسرد شده بودند، به نظریات انقلابی مائو، ازجمله محاصرۀ شهرها از طریق روستا گرایش پیدا کردند؛ اما تعداد معدودی از آن‌ها با توسعۀ روابط چین و آمریکا و تغییر سیاست‌های رهبران جدید چین رو به سمت آلبانی آوردند. از نظر آنان انور خوجه تنها مارکسیست انقلابی در جهان بود که با آمریکا کنار نیامده بود و نظریات و تئوری‌هایش به‌واسطۀ تجربیات مبارزاتی و کسب قدرت سیاسی می‌توانست سرمشق انقلاب در ایران قرار گیرد. آنان برخی از نوشته‌ها و گفتارهای او را ترجمه کردند که حتی کمتر نکته‌ای آموختنی در آن می‌شد یافت، مگر روش قلع‌وقمع هم‌رزمان و رفقای سابق حزبی. هنوز ترجمه برخی از گفتارهای او در اینترنت موجود است؛ شعارهای پیش‌پاافتاده‌ای که دریافت‌های سطحی ساده‌اندیشانه او از مارکسیسم و ماتریالیسم را برملا می‌کند. انور خوجه حدود ۷۲ جلد کتاب منتشر کرد. تقریباً سالی دو جلد؛ و قریب به‌اتفاق آن‌ها شرح دلبری او از خویشتن است: توهمات و یا دروغ‌هایی آشکار دربارۀ وقایع تاریخی و مثلاً مبارزاتش علیه نظام سرمایه‌داری و عوامل داخلی و خارجی آن‌ها. نشاندن خوجه در جای تئوریسین انقلاب تلخ‌ترین طنز زمانۀ ماست.
نکتۀ آخر اینکه دو نفر از بدنام‌ترین دیکتاتورهای قرن بیستم یعنی پل پوت و انور خوجه منتسب به نگرشی هستند که آرمانش رفع تبعیض و رفع استثمار و رهایی انسان‌هاست. درحالی‌که افکار و منش این دو نفر هیچ نسبتی با آن نگرش نداشت و آن‌ها استنباط‌های خود را تئوری انقلاب تصور می‌کردند؛ اما به هر صورت دوران حکومت این دو بخشی از تاریخ «مارکسیسم در عمل» شده است. درواقع مارکسیسم در امتحانی مردود شده که اساساً در آزمون آن شرکت نداشته است. بااین‌وجود تبرئه شدن از چنین اتهامی به زمان نیاز دارد.
*
ترجمۀ بیژن اشتری همانند دیگر کتاب‌هایی که از «مجموعۀ تاریخ ایران و جهان» به فارسی برگردانده، روشن و روان است. همّت او در افزودن معرفی مختصر شخصیت‌های مورد اشاره در کتاب نیز قابل‌تقدیر است.

این مطلب در همکاری میان انسان شناسی و فرهنگ و مجله جهان کتاب منتشر می شود.

مشخصات کتاب:
انور خوجه: مشت سرخ آهنین. بلِندی فِوْزیو. ترجمه بیژن اشتری. تهران: ثالث، ۱۳۹۶. ۳۷۱ص. مصور. ۳۸۰۰۰۰ ریال.