انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره احمد فیناستیان

میراث ضربه‌های قلم

ژیان مجیدى

احمد فیناستیان خوش‌رو و خندان از اصفهان عزیزش می‌گوید. پدرش عطار بوده است و برادران بزرگش قلم‌زن. کسى به هنرهاى دستى به‌عنوان هنر نمی‌نگریسته است و هنرها هم فن بوده‌اند تا پسرک کوچک بخشى از مخارج زندگى را تقبل کند. حرفه‌ای یاد بگیرد تا در آینده بتواند با آن زندگى کند. حتى در قدیم هم هنرمند را اوستا می‌گفته‌اند. مردى که مهارت و توانایى در رشته‌ای داشته و به سادگى می‌زیسته است……..

متولد: ۱۳۱۶ اصفهان
– عزیمت به تهران: ۱۳۳۴
– استخدام در وزارت فرهنگ و هنر: ۱۳۴۵
– بازنشسته: ۱۳۷۹
– کتاب در دست چاپ: از آموزش به تخصص در فن قلم‌زنی
– نمایشگاه‌های داخلى: نمایشگاه قرآن، نمایشگاه صنایع‌دستی اصفهان، بابل، تهران و…
– نمایشگاه‌های خارجى: اسپانیا، کلمبیا، اکراین، انگلستان، مراکش، اسپانیا
– نشان درجه‌یک هنر: ۱۳۷۹

احمد فیناستیان از پیشکسوتان هنر سنتى قلم‌زنی و دارنده نشان درجه یک هنر است.

نقش‌ها را پى می‌گیرد. شکارچى ماهرى است که از مسیرى مواج و لغزان به سوى هدفى گنگ و مبهم براى شکار راه سفر در پیش گرفته است. جسم فلزى در مقابلش همچون موم نرم و همچون حیوانى رام و آرام سرخم کرده و تسلیم‌شده و نظاره‌گر کوبش چکش است براى شکل‌گیری نقوشى همیشگى. صداى مدام فلز و انسان در آن میانه می‌پیچد. گفت‌وگویی است میان این دو تا سرانجام فلز مغلوب به اراده انسان شود و در گوشه‌ای خزیده، سکوت کند. اکنون نوبت «صندوقچه»اى از فلز برنج است. آنجا که استادکار با چشم‌های ریزبین و دستان توانا با چکش در دست در حرکتى مدام ضرباتى کارى، عمیق اما بسیار لطیف بر تن فلز می‌زند تا از آن فلز سرد بى کلام، اثرى جاندار و گرم و گویا بیافریند.
«اصفهان شهر هنرهاى دستى و سنتى است. احتمالاً چون پایتخت بوده شاهان خواسته‌اند که محل سکونتشان پر از گل و گیاه و عطر و زیبایى باشد. آن‌ها قدر هنر را می‌فهمیدند. بعد از صفویه هنرها در آنجا اوج گرفته‌اند. اصفهان محل تمرکز هنرمندان است و مردمى خوش ذوق دارد.» احمد فیناستیان خوش‌رو و خندان از اصفهان عزیزش می‌گوید. پدرش عطار بوده است و برادران بزرگش قلم‌زن. کسى به هنرهاى دستى به عنوان هنر نمی‌نگریسته است و هنرها هم فن بوده‌اند تا پسرک کوچک بخشى از مخارج زندگى را تقبل کند. حرفه‌ای یاد بگیرد تا در آینده بتواند با آن زندگى کند. حتى در قدیم هم هنرمند را اوستا می‌گفته‌اند. مردى که مهارت و توانایى در رشته‌ای داشته و به‌سادگی می‌زیسته است. در ده‌سالگی در کاروانسراى تهدید، به شاگردى استاد محمود فرشى زاده درمی‌آید. در اصفهان آن دوران میناسازى ، فرش، قلم‌زنی، کاشی‌کاری، منبت‌کاری، معرق، خط و پارچه در اوج بوده است.

«دستمزدمان روزى دو تومان بود. براى درآمد بیشتر آمدیم تهران. من و دیگر برادرانم. اینجا هم شاگردى کردم. شاگرد استاد احمد شهودى بودم. کارگاهش در خیابان خیام بود. در تهران حقوقم شد روزى ده تومان. آن‌وقت‌ها کارهاى بازارى انجام می‌دادیم. گلدون، سرویس، آینه شمعدون.»

فیناستیان تا سال ۱۳۴۰ شاگردى می‌کند و پس از آن است که این توان را در خود می‌بیند که کارگاهى بزند و به نداى دلش گوش بسپارد و به راه خودش برود. خاطرات قدیم را مرور می‌کند و استراحتى به خود می‌دهد چرا که امروز نیز چون هرروز دیگری همچون کارمندى وظیفه‌شناس به قلم‌زنی مشغول است و پس از لختى درنگ مراحل ساخت و پرداخت اثرش را برایم بازگو می‌کند، آنجا که شىء اى برآمده از طلا، نقره، برنج و مس را با شکل و فرمى از پیش معین‌شده قیر می‌ریزند تا ضربات چکش به آن آسیب نرساند و سوراخش نکند. سپس با مداد و پرگار و با استفاده از کاغذهاى نقطه‌دار سوراخ شده پس از تقسیم شى ء به چند بخش با پودر زغال نقش را بر بدنه فلز که از قبل چرب شده است حک می‌کنند و آنگاه این دست و ذهن استادى است که آن نقوش را جانى تازه می‌بخشد. گاه به سراغ نقش‌های سلجوقى می‌روند، گاه ساسانى یا هخامنشى و بیشتر سراغ طرح‌ها و نقوش اسلیمى، ختایى با ابزارهاى بس متفاوت، عاجدار و بى عاج بر سینه و فلز می‌کوبند تا طرحى نو بیابد و رازى در دلش جاى گیرد. صندوقچه‌ای که قبل از گفت‌وگو و پختگى در کارگاه او قیمتى بیست هزار تومانى داشته است اکنون پس از یک ماه رنج بردن و پس از طى مسیرى دراز با قیمت سیصد هزار تومان به فروش می‌رسد. «کارهاى دقیق‌تر را براى موزه‌ها یا نمایش انجام می‌دهیم و به فروش نمی‌گذاریم. خودم هم کار خصوصى انجام می‌دهم. میراث فرهنگى با ما قرارداد سالیانه می‌بندد تا برایشان کار انجام دهیم مثلا آن گلدان نقره بالغ بر پانزده میلیون تومان قیمت دارد.»
فیناستیان خاطرنشان می‌کند که فلز موردنظر و شکل آن را چه به‌عنوان گلدان یا چیز دیگر خود انتخاب می‌کنند و پس از انتخاب طرح موردنظر به دست شاگردان می‌دهند تا مراحل اولیه بر روى آن انجام شود. در کارگاه او پنج شش نفر (زن و مرد) به کار مشغول‌اند و می‌گوید که به یارى خدا آن‌ها پس از چند سال به مرتبه استادى در این فن دست پیدا خواهند کرد. محمد فیناستیان در سال ۱۳۴۵ به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درمی‌آید و در سال ۱۳۷۹ از سازمان میراث فرهنگى بازنشسته می‌شود. او سال‌هاست که به کار تدریس قلم‌زنی مشغول است و در دانشگاه‌های سوره و دانشکده میراث فرهنگى (هنرهاى دستى) نیاوران تدریس می‌کرده است. «سال ۱۳۴۴ ازدواج کردم. یک پسر و سه دختر دارم که دختر آخرم علاقه‌مند به قلم‌زنی است. شور‌و شوق جوان‌ها براى هنرهاى دستى و یادگیرى آن‌ها قابل‌توجه و باعث مباهات و غرور است.
آن‌ها همان عشقى را دارند که ما تجربه کرده‌ایم.» در کنار او مردان و زنانى نشسته‌اند که همان راه را طى می‌کنند اما با تأنى و صبر چراکه فیناستیان معتقداست براى رسیدن به مقام یک هنرمند تقریباً باید قسمت اعظم زندگى را فداى هنر کرد. هرروز و هر شب در خدمتش بود و همیشه باید که شاگردى کرد تا روزى استاد شد.
نور تلطیف یافته خورشید پس از عبور از میان شیشه‌ها و کرکره‌ها به نرمى بر اشیا می‌افتد و حرکتى به گیاهان و حیوانات می‌دهد. بازى نور بر آثار قلم نى استاد تماشایى است. تاریخ این مرزوبوم را می‌توان در دل اشیا و نقش‌های ایرانى جست‌وجو کرد آنجا که گل‌ها و گیاهان در تقارنى پایدار یادآور تاریخى هستند که مدام تکرار می‌شود. استاد یادآور می‌شود که در حال حاضر به هنرهاى سنتى بهاى زیادى داده می‌شود و با این ارزش‌گذاری‌ها و پاسداشت‌هاست که می‌توان به هنرى عمیق و متعالى دست پیدا کرد. «این میراث ماست. حرکت ماست در طول تاریخ. اشیا تنها شىء نیستند آن‌ها آینه زندگى ایرانى بوده‌اند.»‌
احمد فیناستیان بر روی قطعه فلزى خم شده است. عینک ضخیمى به چشم دارد و با صدایی ممتد و یکنواخت که از چکش کوچکى بلند می‌شود هم‌نفس است و هر دو پیش می‌روند. قلم بر جاده از پیش معلوم شده‌ای در حال حرکت است تا سرانجام «اثر» به ماهیت هنری‌اش دست یابد. «به کم قانع بودم. خانه ساده‌ای دارم. خودم را به پول نفروختم. کارهایم در موزه‌ها هستند و این یعنى به دست آوردن آنچه از زندگى می‌خواستم. این باعث افتخارم است. من زندگى خوبى داشته‌ام. با عشق به کارم زنده بودم و هستم و تا دست‌هایم تکان بخورند کار می‌کنم.»
با فروتنى می‌گوید که هنوز خودش را استاد قلم‌زنی نمی‌داند و این مردم هستند که تشخیص می‌دهند چه کسى استاد است یا نه. می‌گوید که معتقد است هنرمند هرگز به پول نمی‌اندیشد حتى اگر نیازمند هم باشد. هنرمند درگیر خلاقیت، آفرینش و حرکت است.
احمد فیناستیان با شور و هیجان از تعهد به مردم سخن بر زبان می‌آورد و اذعان می‌کند که دلش می‌خواهد کارى براى دیگران انجام دهد و او از زندگی‌اش راضى است. «مردم به هنرمندان احترام می‌گذارند به من احترام می‌گذارند و من از این موضوع شاد و خرسندم.» ابزارهاى دقیقى به کار گرفته می‌شوند تا بتوانند با تماس کوچکى بر بدن فلز، نقش دقیق و عمیقى از خود برجاى گذارند. گل سواد ـ پردابل ـ نیمبرویه تو تنها شمارى از آن همه امکانات و وسایلى هستند که در این اتاق پرنور دیده می‌شود. در فلزکارى مکتب‌های جداگانه، با ویژگی‌های منحصربه‌فردی وجود دارند که هر مکتب باسابقه‌ای مجزا و تاریخى یگانه بخشى از دریاى هنر فلزکارى هستند. مکتب شیراز، اصفهان، تبریز، زنجان، بروجرد و کرمانشاه. او توضیح می‌دهد که براى مثال در مکتب شیراز نقوش هخامنشى از اهمیت بالایى برخوردارند.
«هر شهرى نقش خودش را دارد. نقش و راه و رسم مخصوص به خودش را . مثلاً در تبریز قلم‌زنی نوعى از حکاکى است.»
فیناستیان به کلمبیا، لندن و سایر شهرهاى اروپایى سفرکرده است. در آنجا نمایشگاه و کارگاه هم‌زمان برپا می‌شده چنانکه بازدیدکننده به‌راحتی می‌توانسته است در طول یک دوره نمایشگاه تبدیل‌شدن فلزمورد نظر را به اثر هنرى یا یک شىء نفیس ببیند. در آغاز اروپاییان فکر می‌کرده‌اند که این اشیا ماشینی هستند و توسط پرس ساخته‌شده‌اند اما پس از دیدن کارگاه و ارتباط مستقیم با هنرمندان دچار اعجاب و شگفتى می‌شدند. روزنامه‌ها و تلویزیون‌ها هم به سراغ او رفته‌اند و با او به گفت‌وگو نشسته‌اند.
«تشویق‌نامه‌های زیادى دارم در خارج از کلمبیا و اسپانیا گرفته‌ام و در داخل هم از دانشگاه‌ها و خود میراث فرهنگى…»
با دقت و ریزبینى خاصى به صندوقچه زیردستش خیره شده است. به دسترنج خویش چشم دوخته است و لبخندى حاکى از رضایت بر لب دارد. صندوقچه کوچک منقش نیز در زیر نور خورشید همچون نگین پرتلالویی می‌درخشد.

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۶
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com