تصویر: صفاریان
تلویزیون رسانهای (مدیومی) عامهفهم، سَبُک و “سطح پائین” و غیرروشنفکری است. کارکرد ویژه (فونکسیون) آن نه تولید هنر و فرمهای زیبا و شخصی، بلکه سرگرمسازی و اطلاعرسانی است. جزو وسائل ارتباط جمعی است، مطبوعات صوتی-تصویری است. (کانالهای تلویزیونی نخبهگرا یا فرهنگی مانند آرته هم البته وجود دارند که می توانند مورد نظر باشند. به هر رو نکاتی که در این یادداشت میآیند به این کانالهای خاص مربوط نمیشوند).
نوشتههای مرتبط
کسی که برای چنین رسانهای فیلم میسازد بیشتر روزنامهنگاری است که به جای نوشتن، از مواد صوتی و تصویری برای تعریف داستانها و گزارشهای خود استفاده میکند. جوّ غالب بر فضای تولید مجموعه “تصویرگران انقلاب” چنین فضایی نبود. یعنی تا آنجا که من دیدم، چنین فضایی نبود. فیلمسازان خود را روزنامهنگارانی نمیدیدند که دارند برای یک مخاطب گسترده فیلم میسازند، بلکه بیشتر هنرمندانی بودند که از بدِ روزگار مجبور بودند برای تلویزیون کار سفارشی کنند. نقش پیروز کلانتری هم بیشتر نقش منتقد یا مستندسازی با سلیقههای شخصی خاص خود بود، تا مشاور تهیهکنندهای که بیشتر در پی تامین جذابیت فیلمها باشد (البته جذابیت برای تماشاگر عام، نه برای خودش). او در بحثهای خود نیز نه از اصطلاحات جاافتاده، بلکه از اصطلاحات جدید و شخصی که پرکاربردترینش “طراحی فیلم” بود استفاده میکرد. از نظر تدارکاتی و تامین نیازهای مشترک فیلمسازان و بخصوص ماتریال آرشیوی که برای فیلمهای این مجموعه حیاتی بود، پروژه ضعف جدّی وجود داشت.
بلافاصله بعد از پایان مجموعه، به پیروز و رشتیان پیشنهاد کردم جلسهای بگذارند و عیب و حسن کاری را که کردهاند با حضور فیلمسازها بررسی کنند. این اتفاق نیافتاد و امروز بعد از نزدیک یک سال و نیم، نه جزئیات تولید خاطر کسی مانده است و نه انگیزهای جدی برای بررسی این تجربه وجود دارد. صحبت از ۶۰ فیلمساز میشود، بدون اینکه ذکر شود این ۶۰ فیلمساز در کدام پروژهها کار کردهاند و آیا این پروژهها قابلیت بررسی یکجا را دارند؟
حالا گذشتهها به کنار، آیا همین امروز ارزیابیای وجود دارد که فیلمهای مجموعههایی که در دفتر رشتیان ساخته شدهاند چقدر مخاطب جلب کردهاند. اگر میخواهید میزان موفقیت این پروژهها را به عنوان کار رسانهای بسنجید، این اصلیترین ملاک است.
شخصاً عاشق کار مطبوعاتی هستم. یک فیلم مستند خوب برای تلویزیون شبیه یک گزارش ژورنالیستی است که میتواند هم خلاقه و هم موثر باشد. آنچه در شروع این نوشته گفتم که فونکسیون اصلی تلویزیون اطلاعرسانی و سرگرمیسازی است، منافاتی ندارد با این که این کارها به شیوهای زیبا و هنرمندانه انجام شود. البته از تلویزیون (همین طور که از مطبوعات) نمیتوان انتظار داشت که پر باشد از این نوع برنامههای درجه یک. من وقتی برای تلویزیون فیلم مستند میسازم، دو اصل راهنمای من هستند. یکی اینکه به موضوع خیانت نکنم. اطلاعات و دیدگاههای گوناگون درباره موضوع را به روشنی در فیلم بگنجانم. بعد، در مرحله دوّم، سعی میکنم در حدّ امکان به لایههای عمیقتر موضوع و پیچیدگیهای آن هم بپردازم و ریزهکاریهای بیان هنری را مورد توجه قرار دهم. این شیوه از این اعتقاد میآید که اکثر موضوعات اجتماعی را وقتی خوب میشکافیم میبینیم در برخی ویژگیهای بنیادین فرهنگ ما و حتی برخی خصوصیات ذاتی بنی بشر ریشه دارند. مثلاً در فیلم وارونگی که درباره آلودگی هواست، در عین حال که اطلاعات دقیقی در مورد عوامل آلودگی هوای تهران و نظر آدمهای مختلف درباره آن میدهم، میکوشم در لایه پنهانتر به این نیز بپردازم که انسان چگونه مقهور ساخته خود (در اینجا زندگی شهری و ماشین) میشود و از کنترل آن عاجز میماند.
فیلم ۱۴ آبان، روز آتش که برای مجموعه “تصویرگران انقلاب” ساخته شد نیز دارای دو لایه و دو پرسش است. یک: آتشسوزیهای روز ۱۴ آبان ۱۳۵۷ کار که بود؟ دو: تصویرهای متحرک به جا مانده از آن روز، به عنوان سند چه نقشی میتوانند بازی کنند؟ من که آن تجربه را دیدهام، حالا با دیدن آن فیلمها چه احساسی دارم، و آن که ندیده است، چه احساسی؟ این پرسش دوّم مبحثی است بیش از اندازه روشنفکرانه و برای یک فیلم تلویزیونی نامناسب است، هرچند شاید برای من و امثال من بحث مهمتر و جالبتری باشد. این لایه در جریان تولید هیچ مورد اعتراض قرار نگرفت. من هم با وجود همه علاقهام به روزنامهنگاری در عمق وجودم دغدغههای روشنفکرانهای دارم که شاید برایم مهمترند، امّا میدانم و خود را ملزم میکنم که وقتی برای تلویزیون، یعنی برای مخاطب وسیع، فیلم میسازم سعی میکنم به موضوع خیانت نکنم، یعنی از آن سوء استفاده نکنم، به قولی از آن استفاده ابزاری نکنم (برای جلب نظر مخاطبان نخبه و جشنوارههای هنری) موضوع برایم بهانه نباشد، بلکه از کانال موضوع به دغدغههای روشنفکرانهام برسم. و خوشبختانه دغدغههای من چناناند که در انتهای هر موضوعی به آنها میرسم. از این بابت شاید ساختار ذهنیام تا حدودی برای ساختن نوع خاصی از کار رسانهای مناسب باشد.
امّا در نهایت، خدائیش، هیچکدام زیاد به درد ساختن فیلم برای تلویزیون و کار کردن در تلویزیون نمیخوریم. وقتی داریم برای تلویزیون فیلم میسازیم، نمیتوانیم کسی غیرِ خودمان باشیم. اگر دغدغههایمان بسیار شخصیاند، اگر سلیقه هنریمان نخبهگراست، اگر میل به هنر ناب و فرمالیستی داریم، اگر به آمار و ارقام و نظرات کارشناسی درباره مسائل اجتماعی روز مانند آلودگی و زلزله و … به عنوان موضوع فیلممان علاقهای نداریم، اگر فکر میکنیم مصاحبه و گفتار و حتی کپشن نام و مقام مصاحبهشوندهها از ارزش هنری فیلممان کم میکنند، بهتر است برای تلویزیون فیلم نسازیم.