انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معماری : حضور ، زبان و مکان

نوربرگ – شولتس، کریستیان،۱۳۷۸، معماری : حضور ، زبان و مکان،ترجمه علیرضا سید احمدیان، تهران: نیلوفر

کتاب معماری ، حضور ، زبان و مکان در پیشگفتار با عنوان تصویری تازه از معماری سعی کرده است مفهوم تداوم و دگرگونی را سرلوحه قرار دهد از این روبه نظر نگارنده هر «تازه» ای می باید «کهنه» را نیز در خود بگنجاند. هر مکان تازه ای نشان از رد پا و خط سیرتاریخ دارد که این پویایی مفهومی است که مد نظر نویسنده می باشد. این کتاب در سه فصل تدوین شده است. در فصل اول که خود به سه بخش کاربرد و دریافت و اجرا تقسیم شده است؛ در ابتدا به بررسی مفهوم معماری در دوره های مختلف از جمله رنسانس و ..ومفهوم تجریدی آن وتغییر این مفهوم می پردازد. وی بیان می کند که تجربه ی امر طبیعی همواره معطوف به امر «کیفی»؛ و کیفیت ناظر به هویتی است بی واسطه حاضر لذا ؛ دریافتنی و «معنا دار» است. وی مکان را تجلی گاه عینی زیست جهان می داند و معماری به عنوان هنری ابزاری «هنر مکان» می داند. کاربرد مکان از نظر وی عموماَ مرتبط با « لحظه » های مشخص است. از نظر وی هنگامی که یک اتفاق روی میدهد به واقع آن اتفاق«مکان می گیرد» و «کاربرد» هم رویداد و هم محیطی که رویداد در آن آشکار می شود را شامل می شود. و سویه های آن را «خاطره»، « یگانه پنداری» و «خوگیری» است. برای شروع مشارکت معنادار می باید پیش از هر چیز محیط را شناخت ، یعنی به منظور روی دادن یک رویداد «دریافت» از آن مکان می باید در قالب «اجرا» بیان شود. در فصل زبان سه بخش گونه شناسی و ریخت شناسی وموضع شناسی بررسی شده است.وی دراین فصل به ساختار زیربنایی زبان معماری پرداخته شده است. در مبحث گونه شناسی به این موضوع پرداخته شده است که فضاهای شهری می توانند بیش از نشانه های صوری به شهرها کیفیت و شخصیت ببخشند.یک مکان را میتوان به عنوان برهمکنش همتافته از وحدتهای گونه شناحتی تأویل کرد که هویت های عینی دارند. سپس با استفاده از نظریه گشتالت سعی شده است که این موضوع مشروح تر شود. و در نهایت اگر گونه وجود نمی داشت هر اثر یکه وای این رو بی معنا یم شود و هرگز به شناخت در نمی آمد. در مبحث ریخت شناسی بیان داشته شده است که هر ساختمانی چه مدور چه گنبد و چه برج هنگامی که چونان « چیز» های عینی شکل پذبرفتند ؛ صورت واقع پیدا می کنند.همواره صورت است که « می خواهد چیزی باشد» ازاین رو هم چون بیانی از مکان جلوه می کند. بحث موضع شناسی نیز به بررسی مفهوم کلی هر سامانه فضایی وهم چنین همه سامانه های غیر فضایی می پردازد که در نهایت مکان را کلیتی در نظر می گیرد که باید هم هندسی و هم غیر هندسی باشند تا بتواند بازنمایانگر هویت های بنیادین باشند. در فصل مکان وی عرف در معماری ، سبک و برهمکنش را بررسی کرده است. در مبحث عرف در معماری این موضوع بررسی شده است که هر محیط پایداری طبیعی ای دارد که مختص همان محیط است و عرفهای معماری کهن، همگی بر گونه های صوری استوار بوده اند به همین دلیل در شیوه ساخت وساز، و نظام سامانه فضایی به یاد و خاطره و ..بارز بوده اند. این عرفها در معماری نیازمند حفظ شدن هستند که شاید با تأویل نوین از سرشت یا ردپای یک مکان بتوان در نگاهداشت آن یاری رساند.در مبحث سبک وی بیان می کند که سبک به معنی وجود صورتهای کامل صرف نیست ، بلکه زبانی ساخته شده از فرم است که می تواند برای عینیت پذیری کلیتهای همواره نو شوند به کار آید و امکان حاضر ساختن موقعیتهای کلی و همگانی را فراهم آورد. وی نشان میدهد که معماری سبکی که در قرن نوزدهم و تحت تأثیر آکادمیهای معماری آغاز شد بدون هر گونه بازبردی به ریشه سبکها بکار گرفته شده و هنر مکان به این ترتیب ارتباط و تماسی خود را با زندگی هر روزه از دست داد. بر همکنش منظور کلیتی است که اجزای مشخصی دارد و امکان کارکرد متقابل را به آنها میدهد کلیتی که همهنگام نو و کهنه است. نویسنده هم چنین بیان می کند که هر مکان باید بتواند موضوع یک تحلیل کیفی واقع شود و سعی شود که یک مکان هویت خود را از طریق تغییر و تحول درونی حفظ کند ، یعنی «همان» بماند بی آنکه به خود «اینهمان» شود.