انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تحصیلات در هنر

دارالفنون

پرنیا پژوهش فر

کار پایان نامه کارشناسی شدیداٌ مرا متوجه موضوع تحصیلات و نقشی که در عرصه هنر بازی می کند ، کرد . البته از آنجایی که در جامعه ما پژوهشگران فاقد یک جامعه آماری هنرمندان هستند ، معمولاٌ مجبور به گزینش و استفاده از روش مطالعه موردی می شوند . لذا در همین ابتدا باید ذکر کنم که بحثم را به حوزه هنرهای تجسمی و به طور خاص در نقاشی ، محدود می کنم . همچنین هریک از عرصه های هنری و در بعدی کوچکتر هر یک از رشته های هنری دارای دنیای خاص خود هستند که قواعد متفاوتی را در بر میگیرند لذا خلط این دنیاها با یکدیگر ، ممکن است در وهله اول موجب تضعیف تحلیل شود .

 

نخستین هنرستان نقاشی به نام « مجمع دار الصنایع » را صنیع الملک یا همان میرزا ابوالحسن خان غفاری ، با حمایت میرزا تقی خان امیرکبیر ، برای آموزش نقاشی به نوجوانان دایر کرد . دومین آن مدرسه « دارالفنون » است که در آن رشته نقاشی و موسیقی نیز تدریس می شد . مدرسه « صنایع مستظرفه » در حقیقت سومین هنرستان از این قبیل موسسات آموزش عالی بود که در سده سیزدهم هجری قمری تاُسیس یافت . از آن زمان تا کنون و بعد از تاُسیس دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به وسیله « آندره گدار » فرانسوی در سال ۱۳۱۹ ، هنرستان ها و دانشگاه های متعددی تاُسیس شده اند که روز به روز بر تعداد ورودی هایشان افزوده می شود . از این تاریخچه مختصر نهادهای آموزش دهنده هنر که بگذریم ، می توان گفت از راههای متفاوتی می شود وارد عرصه هنری شد . یکی از مهمترین ورودی ها ، « تحصیلات » است . اما از آنجاییکه تحصیلات یک راه اکتسابی برای ورود به عرصه هنری است ، اهمیتش دو چندان می شود چراکه در اختیار عموم قرار می گیرد . اکتسابی از این جهت که دیگر شما بدون داشتن خانواده هنرمند ، داشتن رابطه انتسابی با افراد هنرمند و یا داشتن پیش زمینه هنری هم می توانید وارد این عرصه شوید . مهم نیست شما که هستید و از کجا آمده اید ، تا کنون چقدر با هنر ماُنوس بوده اید و … کافی است در امتحان ورودی قبول شوید . البته شرایط وارد شدن از این ورودی در سطح اجتماعی پیچیدگی های خود را دارد ؛ همچنین خروجی های آن نیز سرنوشت های بسیار متفاوتی را در راه هنرمند شدن پیش رو دارند که جای باز کردن این موضوعات در این مقال نمی گنجد اما « یک راه ورودی بودن » به تنهایی می تواند اهمیت تحصیلات را در عرصه هنری توجیه می کند .

تعریف هنرمند

یکی از ویژگی های بارز هنرمندان در جامعه ( که البته مختص به جامعه ما نیست ) تقسیم بندی هایی است که در میان این گروه اجتماعی وجود دارد . این تقسیم بندی ها طیف های گوناگونی را در بر می گیرد : حرفه ای – غیر حرفه ای ، بازاری – غیر بازاری ، مدرن – سنتی و … .از میان این تقسیم بندی ها و تقابل ها که در عرصه هنری یا به بیان بوردیو در « میدان هنری » وجود دارد ، خط کشی بین هنرمندان حرفه ای و غیر حرفه ای از همه بارزتر است . شاید بتوان گفت همه هنرمندان به نوعی بازاریند به این معنا که چه هنرمندانی که طبق سلیقه بازار کار ارائه می دهند و چه هنرمندانی که به این طیف سلیقه توجهی ندارند ، بالاخره آثارشان را به فروش می رسانند و به این ترتیب خواه ناخواه وارد عرصه اقتصاد هنر می شوند . همچنین شاید بتوان گفت اکثر هنرمندان ما شیوه های کلاسیک و سنتی را هم آزموده اند ولی هنر مدرن را بر گزیده اند . اما خط کشی و مرزی که بین هنرمند حرفه ای و غیر حرفه ای وجود دارد ، پررنگتر است ؛ حداقل هرچه به مرکز میدان هنری نزدیکتر می شویم این مرز پررنگتر می شود .یکی از دلایل این امر وجود شاخص های مشخص تری است که این مرزها را از یکدیگر متمایز می کند . از جمله این مرزها « تحصیلات » است . یکی از مرزهایی که هنرمندان حرفه ای و غیر حرفه ای را از یکدیگر جدا می کند همین تحصیلات است . هنرمندان حرفه ای دارای تعاریفی از حرفه ای بودن خودشان هستند که یکی از عناصری که در این تعاریف جایگاه ویژه ای دارد ، آموزش و تحصیلات است . معیار بودن تحصیلات در بین خود هنرمندان حرفه ای باعث می شود حساسیت این موضوع بالاتر برود . اما در اینجا این سواُِل پیش می آید که چرا تحصیلات می تواند در تعریف هنرمند و به ویژه تعریف هنرمند حرفه ای تاُثیر گذار باشد ؟باز قابل ذکر میدانم که این بحث را به کلان شهرها و شهرهای بزرگ نسبت می دهم چراکه در شهرهای کوچک شاخص های متفاوتی را می توان یافت ؛ برای مثال ممکن است شاخص فیزیولوژیک « سن » یا همان چیزی که اصطلاحاٌ « ریش سفیدی » نامیده می شود ، بر شاخص تحصیلات ارجحیت داشته باشد .

مشروعیت بخشی

حکومت به عنوان اصلی ترین میدان قدرت (سیاست ) در جامعه ، با دیگر میدانهای موجود در اجتماع کش متقابل دارد و در ازای تسلط و کنترلی که بر روی میدانهای دیگر دارد ، از آنها حمایت می کند و خدماتی را برای رفاه آنها ارائه می دهد . یکی از این خدماتی که میدان قدرت به میدان هنری ارائه می دهد ، « نهدهای آموزشی » هستند . نهاد آموزشی کارکردهای متفاوتی دارد اما موضوعی که در بحث ما اهمیت دارد ، کارکرد « مشروعیت بخشی » این نهادها است . به بیان بهتر نهادهای آموزشی از طرف میدان قدرت و جامعه ، به میدان هنری «مشروعیت » می دهد . البته میزان این مشروعیت بخشی با توجه به خود نهاد آموزشی متفوت است که خود این موضوع مبحثی جداگانه را می طلبد و لذا در اینجا به آن نمی پردازم . اما موضوعی که در میان مشترک است ، « جریان بازتولید » است . میدان قدرت از طریق نهاد آموزشی به نوعی خود بازتولید می کند . پس می توان درک کرد که تحصیلات چه نقش مهمی را می تواند در « پذیرفته شدن » فرد به عنوان هنرمند در جامعه ایفا کند اما باز این موضوع که تحصیلات چقدر می تواند در میدان هنری مهم و تاُثیرگذار باشد ، جای تعمق دارد . آیا می توان گفت دلیل این امر به این مربوط می شود که تحصیلات مهمترین (و شاید تنها ) مشروعیتی است که میدان قدرت به میدان هنری به طور عام ارائه می دهد ؟

منابع
– جنکینز ، ریچارد ، ۱۳۸۵ ، پی یر بوردیو ، لیلا جو افشان ، حسن چاوشیان ، نشر نی
– رامین ، علی ، ۱۳۸۷ ، مبانی جامعه شناسی هنر ،نشر نی
– گودرزی ، مرتضی ،۱۳۸۴ ،تاریخ نقاشی ایران از آغاز تا عصر حاضر ، سمت
– جمشیدیها ، پرستش ،۱۳۸۶ ،دیالکتیک منش و میدان در نظریه بوردیو ، نامه علوم اجتماعی شماره ۳

p.pazhuhesh@gmail.com

این مطلب مربوط به سایت قبلی انسان شناسی و فرهنگ به آدرس www.anthropology.ir میباشد