دل نوشتی به یاد استاد دکتر سیدمحسن حبیبی. استاد دانشگاه تهران.
نوشتههای مرتبط
متولد ۱۳۲۶ در کرمانشاه ؛ درگذشت: ۶ مهرماه ۱۳۹۹ در تهران.
فلش بک یک:
دقیقن همین دیروز بود که در حال مکالمه با یکی از دوستان درباره موضوعات مرتبط شهری بودیم که یاد سیدمحسن حبیبی افتادم و رفرنسی را به او در این باب پیشنهاد دادم…
فلش بک دو:
کمی قبل تر شاید کمتر از پانزده روز قبل بود که با برادرزاده استاد در گفت وگو بودیم که گفتم استاد کی می آید تا کمی تامل کنیم بر این ناموزونی شهری؛ قدمی در زادگاهش بزنیم و از قدیم برایمان بهتر و بیشتر بگوید؛ از قضا قرار بود به زودی بیایند…
فلش بک سه:
اما الان امروز است مورخ ششم مهرماه ۱۳۹۹ که دیگر اثری از سیدمحسن در این کره خاکی نیست مگر آثارش مگر خوبی هایش و مگر بنیان هایی که وی در این هستی برجای گذاشت و خود را در آثارش برای من که همواره شیفته دیالوگ با وی بودم ماندگار ساخت.
***
به قولی معروف آدمی در آثارش ماناست اگرچه از این کره خاکی روزی پرکشد. هم معماری می دانست و هم شهری می اندیشید. نوعی دیالکتیک میان سنت و مدرن پدید آورد این از دغدغه های اصیلش بود. تز دکترایش[۱] را در پاریس بر همین موضوع متمرکز ساخت تا شاید شالوده ای برای اتصال کهنه و نو به دست دهد. همین سوژه برایش جدی تر شد تا حتا تسری داده شد به آثار بعدی اش که نمونه اش را می توان در آن پژوهش جدی «مکتب اصفهان، زبان طراحی شهری در شهرهای کهن[۲]» یافت.
برای منی که در سیستم آکادمیک با اولین کتب و مقالات وی با مناسبات شهری آشنا شدم همواره یادش و خاطرش تا ابد برایم با کتاب شار تا شهر[۳] گره خورده است. به گمانم خیلی های دیگر هم همین حس و حال را دارند. اما تنها خود را در قفسی از یک شیوه برخورد با پدیدارهای شهری محدود نساخت.
سیر تحول و تطور مبانی نظری و حکمت عملی معماری و شهرسازی ایران[۴] را هم به قلم شیوایش به نگارش درآورد. قلمی که همواره زنده است. نوعی بداعت و نوعی شاعرانگی در سطورش جاری بود و هست و خواهد بود. هربار مواجهه با متونی که به رشته تحریر درآورده است این حس ناب را برایت به ارمغان می آورد.
حسی که طراوت از سر و رویش نمی افتد. حتا اگر مخالف گزاره ها باشی.
در عرصه برگردان آثار شهرسازی علی الخصوص فرانسوی نیز فعال بود. منِ نوعی اگر از سوسیالیسم تخیلی تا فرهنگ گرایان و معاصران را می شناسم تنها و تنها برگردان کتاب شوای[۵] بود که مرا آموخت که شاید استاد حبیبی تنها می توانست این سخت زبانی را با بیانی شیوا و به زبان مادری مان انتقال دهد و نوشتار را برایمان مملوس سازد. آخرین اثری که از او چندین بارخواندم همان «قصه شهر[۶]» بود. اینبار از دریچه ادبیات به شهر نگریست. نووارگی ایران را از این منظر از طریق خوانش ادبیات معاصر تبیین کرد.
رفتن ها دردناک اند اما رفتن خوبانی چون او بیشتر مصیب بار است. آزردگی اش آنجاست که تزهای فکری بهتری را می توانست بپروراند و شاگردان بیشتری را می توانست تربیت کند. پختگی فکری در عرصه ای علمی به سادگی حاصل نمی شود که چنین ساده از دست می رود. عرق های ذهنی می خواهد و خوانش های چندباره و دوباره رفتن های مداوم و از عمر خویش فداکردن برای تولید علم.
هنوز هم رفتنش را باور ندارم و وجودش را در آثارش باور دارم تا شاید بیشتر از پیش برایم زنده بماند.
شاید زود بود، آری بی شک خیلی زود بود فقدانت. هنوز چشم به راه تئوری های قوام یافته تر از وی بودیم. گویی همین مرحله از زندگی فرصت این شکفتگی و تبلور غنی علمی را به فرد می دهد. این سراسیمگی در نگارش را این عدم تمرکز را همه و همه برای نبودنت تحمل می کنم تا شاید راهت ادامه یابد.
نمی توانم وصف کنم این چنین زود رفتنت را….
بعد از تو قصه نانوشته شهرسازی این سرزمین را نمی دانم چگونه به خاطره ای[۷] تلخ پرکشیدنت پیوند می توان داد.
دوستدارت
مجتبی لرزنگنه / ششم مهرماه ۱۳۹۹
[۱] ترکیب شهری از «شهر سنتی» به «شهر نوین»
[۲] مکتب اصفهان، زبان طراحی شهری در شهرهای کهن – حبیبی، سیدمحسن و زهرا اهری دفتر پژوهشهای فرهنگی، ۱۳۹۱.
[۳] از شار تا شهر (تحلیلی تاریخی از مفهوم شهر و سیمای کالبدی آن تفکر و تأثر) – انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۹۰.
[۴] شرح جریانهای فکری معماری و شهرسازی در ایران معاصر- دفتر پژوهشهای فرهنگی، ۱۳۸۹.
[۵] شهرسازی: واقعیات و تخیلات انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۵.
[۶] قصه شهر، تهران- نماد شهر نوپرداز ایرانی ۱۲۹۹–۱۳۳۲ -انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۹.
[۷] اشاره به کتاب «خاطره شهر» . از آثار متاخر سید محسن حبیبی. انتشارات ناهید، ۱۳۹۴.