انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اُستراکیسم سایبری

اگر با ورود ما کسی سرش را برنگرداند، حرف که می زنیم جواب ندهد، یا هر کاری بکنیم محل نگذارد، بلکه هرکسی را می بینیم ما را «مُرده» فرض کند و طوری برخورد کند انگار وجود نداریم، چیزی نمی گذرد که نوعی احساس خشم و درماندگی نومیدانه وجودمان را پر می کند، احساسی که در برابر آن خشن ترین شکنجه های جسمانی تسکین آمیز می نمایند؛ چون باعث می شود فکر کنیم هر گناه کبیره ای هم از ما سر زده باشد، باز تا آن حد سقوط نکرده ایم که مستحق هیچ گونه توجهی نباشیم. (James 1890/1950, pp. 293-94)

در برابر اُستراکیسم اجتماعی دو نوع واکنش احتمال وقوع دارد – فرد با از سر گذراندن این جریان یا عزمش را جزم می کند که شخصیتی بهتر، پاک تر و مهربان تر از خود بسازد یا آدم بدی می شود که با عالم درمی افتد و کارهایی حتا بدتر از گذشته از او سر می زند. این واکنش دوم تا به حال معمول ترین پاسخ به چنین داغِ دلی بوده است. (Steinbeck 1945/1987, pp. 250-51)

گسترش استفاده از شبکه های اجتماعی در دنیای امروز با پی آمدها و تأثیرهای گوناگونی همراه بوده است. برخی از این تأثیرها چندان دور از انتظار نیستند. افزایش سرعت انتشار خبرها و دانستنی ها، دامنه وسیع دریافت و مشاهده بازخوردها و واکنش ها، بالا رفتن میزان و شدت بیناکنش های فردی و جمعی، و رشد و گسترش همصدایی ها، هم نظری ها و اختلاف ها همگی با ذات یک رسانۀ پرمخاطب و پرنفوذ همخوانی دارند. شبکه های اجتماعی را می توان تازه ترین حلقۀ زنجیرۀ رسانه های جذاب و فراگیر دانست، که امروزه جایگاهی بزرگ تر از سایر همگنان خود، از قبیل کتاب، نشریه، رادیو، تلویزیون، تئاتر و سینما، را در زندگی بسیاری از کاربران اشغال کرده است. در اختیار داشتن چنین جایگاهی به طبع باعث می شود تأثیرگذاری های معمولِ رسانه یی در پیوند با شبکه های اجتماعی عمق و شدت بیشتری پیدا کنند. برای نمونه، انتشار خبر یک رویداد فاجعه آمیز در فضای مجازی مخاطبان بیشتری را جلب می کند و به واکنش وامی دارد. جهت گیری ها و تفسیرهای سیاسی نیز، به همین سیاق، می توانند بازتاب گسترده تری را انتظار داشته باشند، که همین نکته موجب می شود عده زیادی از دست اندرکاران حرفه یی و غیرحرفه یی رسانه برای هدایت ذهن گروه های پرجمعیت تری از مردم از همین خاصیت شبکه های اجتماعی بهره برداری کنند. از آن جا که شدت بیناکنش بین منبع و مخاطب در این فضا نسبتن زیاد است، میزان اثرگذاری هر اطلاع، عقیده، طرز فکر و جهت گیری، و حتا نوع خاصی از رفتار در هردو سطح اجتماعی و فردی می تواند بسیار عمیق و قدرتمند باشد. بدین ترتیب، شاهد شکل گیری پدیده هایی در جامعه خواهیم بود که تولید و ترویج آنها از رسانه های دیگر چندان انتظار نمی رود. یکی از این پدیده ها، اُستراکیسم سایبری است.

اُستراکیسم یک کاربست سیاسی – مدنی در یونان باستان بود. بر اساس نخستین قانون اساسی دموکراتیک، شهروندان این اختیار را داشتند که هر سال یک نفر از جمع خود را با رأی اکثریت به تبعیدی ده ساله بفرستند. این نوع تبعید با مجازات قضایی مشابه آن تفاوت داشت. صدور حکم تبعید از جانب یک دادگاه به معنی اثبات وقوع جرم و در نتیجه کیفر دیدن توسط دستگاه قضایی بود، در حالی که در اُستراکیسم لزومن جرمی واقع نشده بود، کیفردهندگان نه فقط اعضای این یا آن نهاد جامعه بلکه تمام شهروندان بودند، و تشخیص این که کدام شخص و چرا باید از جامعه رانده شود نه به قانون یا قاعده ای خاص بلکه به نظر شخصی افراد بستگی داشت. بر همین مبنا، پروفسور کیپلینگ ویلیامز، روانشناس اجتماعی، شکلی از اُستراکیسم را در جامعۀ امروز شناسایی کرده که تعریف آن چنین است: «هرگونه کنش [رفتار] یا مجموعه ای از کنش ها که حاکی از نادیده انگاری یا کنار گذاشتن فرد یا گروهی توسط یک فرد یا گروه دیگر باشد» (Williams 2001: ix). مصداق ساده، بارز، و روزمرۀ این گونه کنش ها، پاسخ ندادن به تماس های تلفنی و پیغام های قربانی این نوع اُستراکیسم توسط کیفردهنده است. ویلیامز این فرآیند را «خودداری از تماس با یک فرد» تعریف می کند و آن را معمول ترین شکل اُستراکیسم در دنیای امروز می داند. ناگفته پیداست که یکی از گسترده ترین عرصه های بروز این پدیده، به عنوان سرفصل مهمی در مبحث ارتباط اجتماعی، اینترنت است. در فضای مجازی به راحتی می توان پیغام ها را طوری ندیده و نخوانده گذاشت که قربانی متوجه شود، می توان برای کنار گذاشتن یک فرد یا گروه به طور خصوصی و مخفیانه با فرد یا گروهی دیگر تبانی کرد، و می توان راه برقراری هرگونه تماس از جانب فرد یا گروه قربانی را بست. از همین رو، ویلیامز و دیگران این کنش را با عنوان «اُستراکیسم سایبری» (cyberostracism) وارد مبحث آسیب شناسی اجتماعی و روان شناسی این آسیب ها کرده اند. کارِن داگلِس «ای میل های بی پاسخ» را بخشی سازمان یافته از اُستراکیسم سایبری شناسایی می کند (Douglas 2008: 203). در همین راستا، هرگونه پیغام شخصی فرستاده شده از طریق یکی از سامانه های نرم افزاری و یا شبکه های اجتماعی که به هر دلیل نادیده گرفته شده باشد را نیز می توان زیر این عنوان طبقه بندی کرد.

در مبحث آسیب شناسی روان، اُستراکیسم هم ردیف با انزوای اجتماعی (social exclusion) و طرد (rejection) طبقه بندی می شود (Leary 2001, 2005). از آن جا که همسانی ها و دگرگونگی های بین این سه سرفصل می توانند موجب بروز سردرگمی و اشتباه شوند، ارائۀ تعریفی مختصر از هر یک از آنها سودمند خواهد بود. انزوای اجتماعی طبق تعریف برابر است با جداماندگی، تنهایی و تک افتادگی، که در برخی موارد می تواند با بی علاقگی به معاشرت و مردم گریزی نیز همراه باشد (Twenge et al. 2001). پژوهش های انجام شده روی رابطۀ انزوای اجتماعی با اینترنت بیش از هرچیز مقوله هایی همچون هنجارها و نابه هنجاری های استفاده از اینترنت، و تأثیر آنها روی توانایی ها و مهارت های معاشرتی و علاقه/بی علاقگی به ارتباط حضوری را هدف قرار می دهند. تفاوت انزوای اجتماعی مطرح شده در این گروه از پژوهش ها با پژوهش های مربوط به اُستراکیسم سایبری این است که در گروه نخست تأکید روی شخص کاربر است در مقام کسی که سروکار داشتن با شبکه های اجتماعی را به سایر انواع ارتباط و معاشرت ترجیح می دهد، در حالی که انزوای اجتماعی در مبحث اُستراکیسم سایبری به پی آمدهای منزوی کردن و نادیده انگاری کاربر توسط دیگران توجه می کند.

طرد عبارت است از قطع ارتباط، اغلب به صورت اعلام شده، توسط یک فرد یا یک گروه با فرد یا گروهی دیگر (Leary et al. 2005). این تعریف به ظاهر تا حد زیادی با تعریف اُستراکیسم همپوشانی دارد. اما باز تفاوت اصلی در هدف گیری پژوهش ها است: طرد در بازتاب ها، واکنش ها، و پی آمدهای قطع رابطه در فرد یا گروه عامل آن کاوش می کند، در حالی که اُستراکیسم همین بازتاب ها، واکنش ها، و پی آمدها را در فرد قربانی پی می گیرد. اُستراکیسم اجتماعی در حقیقت به آسیب شناسی روانِ فردی می پردازد که با نادیده انگاری دیگران به کنج انزوا رانده شده و اغلب توضیح آشکاری در این مورد دریافت نکرده و حتا واکنش منفی صریحی نیز ندیده است (Williams 2007).

نخستین آسیب عمده ای که در این نوع اُستراکیسم متوجه روان شخص می شود صدمه دیدنِ حس تعلق است. تعلق (belonging) از لازمه های بنیانی احساس امنیت، بالندگی و موفقیت، و سلامت روانی به شمار می رود (Baumeister & Leary 1995; Smith et al. 1999). فردی که قربانی نادیده انگاری بدون توضیح شده، با اطمینان نسبی از این که تعلق او به فرد یا گروه عامل اُستراکیسم به خطر افتاده، ناخواسته با پی آمدهای رانده شدگی و انزوا دست به گریبان می شود. واکنش های روان شناختی به اُستراکیسم در دو مرحله رخ می دهند. مرحلۀ نخست در اختیار واکنش های ناخودآگاه یا نیمه خودآگاه، غیرارادی و بازتابی است و پس از این ها به تدریج نوبت به واکنش های آگاهانه، تأملی و تعمدی می رسد (Williams 2007). آزمایش های انجام شده، روند دقیق واکنش ها را بدین صورت نشان می دهند: الف. واکنش بازتابیِ درد به هردو صورت روان رنجوری و مشکلات جسمانی، از قبیل تپش قلب، تعریق، ناراحتی های گوارشی، اختلال خواب، و ضعف و کوفتگی؛ ب. احساس تهدید و به خطر افتادن نیاز به تعلق، اعتماد به نفس، اختیار، و معنا و هدفمندی زندگی، در کنار افزایش خشم و اندوه؛ پ. مرحلۀ تأملی که واکنشی است به درک و دریافت وضعیت، منبع یا منابع اُستراکیسم، علت یا علت های اُستراکیسم، و زمینه های چاره اندیشی که نشانگر تفاوت های فردی بین قربانیان اُستراکیسم هستند. مجموعۀ این عامل ها فرد را به سمت جبران و تقویت آن دسته از نیازهایی می برند که بیش از همه به خطر افتاده اند. اگر نیازهای به خطر افتاده از جنس نیازهای ارتباطی باشند (حس تعلق و اعتماد به نفس)، قربانی اُستراکیسم را به تفکر و تأمل و حرکت به سمت بهبود مهارت های اجتماعی تشویق می کنند. اما اگر نیازهای مهارتی، کارآیی و هستی/هویت فرد به خطر بیفتند، فرد در راستای جبران و تقویت این نیازها ممکن است دست به اعمال سلطه جویانه، تهاجمی و حتا ضداجتماعی بزند. کسانی که در معرض چند دوره (یا یک دوره طولانی) اُستراکیسم قرار بگیرند، به تدریج توانایی تغذیۀ منابع نیازهای به خطر افتادۀ خود را از دست می دهند و به ورطۀ درماندگی، هویت باختگی و نومیدی سقوط می کنند (Williams 2007).

سِیر روان شناختی ای که قربانی اُستراکیسم طی می کند، شباهت زیادی به روند سوگواری، به خصوص ماتمِ از دست رفتن فردی با پیوند عاطفی نزدیک، دارد: ۱. انکار و گوشه گیری؛ ۲. خشم؛ ۳. تاوان خواهی؛ ۴. افسردگی؛ ۵. پذیرش (Kübler-Ross 1969). فرد رانده شده، کم و بیش همانند کسی که حاضر نیست از دست رفتن عزیزش را باور کند، تا مدتی سعی می کند با بهانه تراشی هایی از قبیل احتمال نرسیدن پیام ها یا فرصت نکردن مخاطب برای دیدن و پاسخگویی به آنها وقوع اُستراکیسم را انکار کند. در نتیجه، به یک تعبیر می توان گفت که او خودخواسته به اُستراکیسم تن می دهد، به این معنا که خود را از رابطه کنار می کشد تا مبادا ثابت شود بهانه هایی که تراشیده با واقعیت همخوانی ندارند. اگر اُستراکیسم ادامه پیدا کند، تا جایی که خود را همانند مرگ برگشت ناپذیر نشان دهد، واقعیت حضور آن دیر یا زود بهانه ها را کنار خواهد زد. قربانی که دیگر چاره ای جز رویارویی با این واقعیت ندارد، به خاطر ماهیت جبری آن دچار خشم و رنجش می شود. درمورد سوگواری، تاوان خشم را از نیروهای فراطبیعی عاملِ آن مثل مرگ یا خداوند نمی توان گرفت؛ به همین دلیل، افسردگی حاصل از این ناتوانی، درماندگی و بن بست اغلب با سرزنش خود و یا خودآزاری هایی از نوع شدیدتر همراه می شود. از این لحاظ، شباهت اُستراکیسم سایبری با فرآیند سوگواری به نسبت سایر انواع اُستراکیسم بیشتر است، چون عاملان این نوع اُستراکیسم نیز، مثل همان نیروهای فراطبیعی، خارج از دسترس قربانی قرار دارند. در این مرحله، میزان دردهای روحی و جسمی به بالاترین شدت می رسد، چون آن بخش از مغز که وظیفۀ مقاومت دربرابر درد را برعهده دارد به شدت فعال می شود. همین درد کشیدن است که، سرانجام، فرسودگی را به آخرین حد تحمل می رساند و فرد را به دوری از درد، رها کردن مسئله، و در نتیجه پذیرفتن واقعیت و کنار آمدن با آن رهنمون می شود.

اُستراکیسم به چهار مؤلفۀ کلیدی در ساختار شخصیتی صدمه می زند: حس تعلق، اعتماد به نفس، اراده و اختیار، و هدفمندی و معنی دار بودن زندگی (Williams et al. 1998). از آن جا که آسیب های واردشده دردهای گوناگون جسمی و روحی به همراه می آورند، اُستراکیسم نوعی آزار روانی شناخته می شود. نوع و شدت واکنش افراد به این آزار، بر اساس ویژگی های شخصیتی و نیز شرایط گوناگون محیطی فرق می کند. برای ارزیابی این واکنش ها، آزمایش های زیادی انجام شده که شمّه ای از آنها در مقالۀ پیوست مطلب حاضر آمده است. برای نمونه، گروهی از آزمایش های مربوط به واکنش های روانی در مواجهه با طردشدگی نشان داده اند میزان اعتماد به نفس فردی یکی از عامل هایی است که کمک می کند اُستراکیسم در نهایت به تجربه ای سازنده، آگاهی رسان، و قدرت بخش تبدیل شود (Murray et al. 2002). روی هم رفته، واکنش نهایی به اُستراکیسم می تواند در جهت منفی (ترک و طرد متقابل، خشونت، بی اعتمادی، رفتار ضداجتماعی، و مانند این ها) یا مثبت (تعدیل و بازنگری در شخصیت و رفتار خود، تقویت اراده، خودسازی، بالا بردن کارآیی در راستای به دست آوردن مقبولیت اجتماعی، و جز آن) به جریان بیفتد. نکتۀ جالب این که بررسی ها نشان داده اند زنان اغلب در واکنش به اُستراکیسم تلاش بیشتری برای سازگاری و بهبود بخشیدن به شخصیت و جایگاه اجتماعی خود به خرج می دهند، در حالی که مردان اغلب به درخودفرورفتگی، ناسازگاری، و کاهلی و ناکارآیی در عرصه های اجتماعی گرایش پیدا می کنند (Williams & Sommer 1997).

در پایان، نگاهی کوتاه به یکی از رایج ترین علت های ناخودآگاه دست زدن به اُستراکیسم سایبری بی مناسبت نمی نماید. بی پاسخ گذاشتن یک پیغام می تواند علت های گوناگون داشته باشد، از فراموشی گرفته تا رنجیدگی. یک علت، که تا حدی خاص شبکه های اجتماعی است، عادت ذهن به نادیده گرفتن است. کاربری که تازه به یکی از شبکه ها پیوسته، مانند هر فردی در برخورد با یک سرگرمی جدید، ممکن است در ابتدای امر تک تک پُست ها و نظرها را مرور کند. اما به تدریج و در روند عادی شدن و عادت پذیری، به احتمال زیاد گزینشی عمل خواهد کرد، بدین معنا که توجه و تمرکز را روی مطلب های مورد علاقۀ شخصی خود می گذارد و از کنار بقیه بی تفاوت عبور می کند. در این مرحله همچنان ممکن است شخص، بسته به ویژگی های خود، به تمام پُست ها و نظرهای مورد علاقه اش یا دست کم به بخشی از آنها واکنش آشکار نشان بدهد. با این حال، پس از مدتی احتمال گرایش ذهن به سمت برخوردهای کنش پذیر، بی واکنش یا بی تفاوت بیشتر می شود، بدین معنا که کاربر به طور ذهنی عادت می کند نه تنها به پُست ها و نظرهای دارای مخاطب عام کمتر پاسخ بدهد، بلکه نسبت به پیغام های شخصی نیز، از این رو که در قالبی مشابه همان پُست ها ارائه شده اند، ارزیابی و یا برخورد متفاوتی نداشته باشد. این کم/بی واکنشی می تواند نخست درمورد پیغام های دریافتی از طریق یک سامانۀ نرم افزاری به خصوص اِعمال شود، و به مرور به سامانه های دیگر سرایت کند.

شاید این گمان مطرح شود که بی پاسخ گذاشتن یک پیغام به صورت غیرعمد و در نتیجۀ فراموشی یا نوعی عادت ذهنی از جنس عادت ذهنی بالا نمی تواند به اُستراکیسم سایبری ربط پیدا کند. زیرا اُستراکیسم نشان دهندۀ قصد و نیت عمدی و آگاهانۀ یک فرد یا گروه برای کنار گذاشتن فرد یا گروهی دیگر است. در پاسخ باید بار دیگر روی این نکته تأکید کرد که اُستراکیسم اجتماعی و سایبری، همان طور که در بالا شرح داده شد، مبحثی است که به بررسی تأثیرها و پی آمدهای طرد کردن و به انزوا کشاندن افراد می پردازد. بر این مبنا، علت خودداری از رابطه هرچه باشد، تا زمانی که این خودداری با توضیح یا جبران عاطفی همراه نیست، آسیب ها و لطمه های خاص اُستراکیسم را برای فرد قربانی دربر خواهد داشت.

 

 

منابع

Baumeister, R. F., Leary, M. R. 1995. The need to belong: desire for interpersonal attachments as a fundamental human motivation. Psychol. Bull. no. 117, pp. 497-529.

Douglas, K. 2008. Antisocial communication on Electronic Mail and the Internet. In Konjin, A., Tanis, M., Utz, S., and Barnes, S. (eds.), Mediated Interpersonal Communication, New York: Routledge, pp. 200-14.

James, W. 1890/1950. Principles of Psychology, vol. 1, New York: Dover.

Kübler-Ross, E., 1969. On Death and Dying, New York: Scribner Classics.

Leary, M. R. 2001. Toward a conceptualization of interpersonal rejection. In Interpersonal Rejection, ed. Leary, M. R., New York: Oxford University Press, pp. 3-20.

Murray, S. L., Rose, P., Bellavia, G. M., Holmes, J. G., Kusche A. G., 2002. When rejection stings: how self-esteem constrains relationship-enhancement processes. Journal of Personal Social Psychology, no. 83, pp. 556-73.

Smith, E. R., Murphy, J., Coats, S., 1999. Attachment to groups: theory and measurement, Journal of Personal Social Psychology, no. 77, pp. 94-110.

Steinbeck, J. 1945/1987. Of Mice and Men/Cannery Row. New York: Penguin.

Twenge, J. M., Baumeister, R. F., Tice, D. M., Stucke, T. S. 2001. If you can’t join them, beat them: effects of social exclusion on aggressive behaviour, Journal of Personal Social Psychology, no. 81, pp. 1058-69.

Williams, K. D. 1997. Social ostracism. In Aversive Interpersonal Behaviours, ed. Kowalski, R. M., New York: Plenum, pp. 133-70.

Williams, K. D. 2001. Ostracism: The Power of Silence, New York: Guilford Press.

 

Williams, K. D. 2007. Ostracism. Annual Review of Psychology, no. 58, pp. 425-52.