انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان‌شناسی ساحلی: فن و مهارت ماهی‌گیری (ادامه بخش دوم: مقوله ماهی‌گیری)

گیزلی پالسون برگردان نسرین سیدنژاد

شرکت کنندگان در همایش های انسان شکارچی، در مقابل بر این باور هستند که جست و جو برای حیوانات آبزی بزرگ بهتر بود در مقوله شکار گنجانده و صید سخت پوستان باید در قالب گردآوری خوراک طبقه بندی شود. اینگولد معتقد است (۱۹۸۷:۷۹) که چنین مقولاتی درست زمانی که تعیین کننده انواع فعالیت ها هستند، سرشار از ابهام اند و هیچ مقایسه منطقی ای تا زمانی که انسان شناسان بر سر معنای آن به توافق برسند وجود نخواهد داشت.

او اشاره می کند که تناقض میان شکار و گردآوری غذا معمولا بر تمایز میان جمع آوری و جست و جو برای غذا مبتنی است که اساسا به عنوان روش های مختلف به دست آوردن غذا در نظر گرفته می شود، در حالی که تناقض میان ماهی گیری و شکار مبتنی بر طبقه بندی بیولوژیکی است، انواع گونه هایی که به صید می شوند. وی معتقد است که پیروی جدی و سخت گیرانه از معیارهای رفتاری یا فنی، مشکلات طبقه بندی های معمول در زمینه فعالیت های تهیه غذا را برطرف نخواهد کرد. به عنوان یک دلیل، در چنین برنامه ای که مقوله ماهی گیری هیچ جایگاهی ندارد، فعالیت هایی که به صید ماهی منجر می شوند در شمار این مقولات قرار می گیرند – گردآوری، شکار و دام گذاری (اینگولد ۱۹۸۷:۸۱). اینگولد نوعی سرشت نمایی “دقیق تر” از (۱۹۸۷:۸۲) شکار و گردآوری را پیشنهاد می کند که از هر دو معیار فنی و بیولوژیکی مستقل است. از نظر او اساس شکار و گردآوری خوراک توسط انسان که به ترتیب در مقابل درندگی و جست و جوی خوراک توسط حیوانات قرار می گیرد، در نیت قبلی ای نهفته است که تولید کننده را تشویق و ترغیب می کند، نه در ویژگی رفتاری آشکاری که به نوع خاصی از فناوری یا ارگانیسم خاص، متحرک یا غیر متحرک مربوط می شود.

از این دیدگاه، هم ماهی گیری (از جنبه گرفتن ماهی) و به دست آوردن سخت پوستان ممکن است “شکار” در نظر گرفته شود، زیرا هر دو فعالیت شامل انتظار کشیدن برای صید، هیجان و جست و جوی هدفمند برای مکان ها می شود (اینگولد ۱۹۸۷: ۹۲-۹۳؛ میهان ۱۹۸۲: ۱۱۹؛ پلاث و هیل ۱۹۸۷) و نه صرفا (همانطور که هیوز استدلال می کند. ۱۹۴۸:۲۴) بر این اساس که سخت پوستان ممکن است نسبت به ماهی گریزپاتر نباشند. بنابراین پلاث و هیل معتقدند که (۱۹۸۷:۱۵۳) شیرجه زدن در آب برای صید آبالون[۱] (نوعی صدف دریایی) که نوعی شغل زنانه محسوب می شود، “بهتر است که در مقوله شکار طبقه بندی شود تا اینکه با دیگر اشکال جمع آوری حیوانات دریایی یکی تلقی شود”، بر این اساس که اگرچه ممکن است طعمه ساکن و بی حرکت باشد، “اما فقط با جست و جوی فعالانه و متوقف کردن صید می شود”. آنها معتقدند که یک غواص ماهر (همان منبع:۱۵۵) “باید به نوعی یک معتاد به آدرنالین باشد”.

شیوه های تولید

برخی مدل های جدید ماهی گیری از زمینه های محدود تکنیک ها و فعالیت های وابسته به تهیه غذا در تلاش برای پذیرفتن جنبه های اجتماعی شان فراتر می روند. با این حال، در برخی زمینه ها این مدل ها همانند مدل های بوم شناختی و فنی فعالیت های ماهی گیری ای هستند که قبلا بحث شد. تعدادی مثال از پیشینه این موضوع به توضیح مطلب کمک می کند. آچسون (۱۹۸۱) معتقد است که ماهی گیری در محیطی نسبتا نامطمئن از بعد فیزیکی و اجتماعی روی می دهد. او تاکید می کند که (همان منبع:۲۲۷) به این دلیل “ماهی گیری محدودیت ها و مشکلات غیر معمولی را پیش روی ما قرار می هد”. در حالی که افراد برای امرار معاش با استفاده از منابع دریایی، خود را با محیط تطبیق می دهند، به نظر می رسد که زندگی شان را به شیوه های مشابهی مدیریت کنند و نهادهای اجتماعی ای را گسترش دهند که بی ثباتی رقابت را کاهش می دهد و ریسک های تولید را بین افراد و نهادها پخش می کند. سازماندهی خدمه اغلب دارای انعطاف پذیری و مبتنی بر پیوندهای داوطلبانه است اما بر اصول ساختاری یا الزامات خویشاوندی پایه ریزی نشده است، با این هدف که بتواند همکاری و ترکیب درست مهارت ها را تضمین کند. طبق نظر آچسون جوامع ماهی گیر گستره ای از ویژگی ها را در خود دارند تا اعضای آنها بتوانند خود را با محیط های مشابه تطبیق دهند و با مشکلات یکسان کنار بیایند.

نور و نور (۱۹۷۸) رویکرد مشابهی را اتخاذ کرده اند. این دو محقق که پیشینه مطالعاتی جوامع ماهی گیر را هم در جوامع ماقبل صنعتی و هم در جوامع مدرن بررسی کرده اند، به این نتیجه رسیدند که (همان منبع: ۱۶۳-۴) “محدودیت محیط زیستی و فناورانه” متعددی ماهی گیری را از سایر شیوه های امرار معاش متمایز می کند. اگر تفاوت در شرایط این محدودیت ها به تفاوت در سازمان کار مربوط می شود، محدودیت های رایج در همه شیوه های ماهی گیری سازماندهی خاصی را ترویج می کند که شامل کار گروهی و برابری در میان کارکنان می شود (همان منبع: ۱۶۹). مثال دیگر، تحلیل برتون (۱۹۷۳) از تغییرات در اجتماعات ماهی گیر در شرق کاناداست. برتون معتقد است که شیوه های مختلف سازماندهی گروه های کاری باید اساسا به عنوان سازوکارهای تطابق پذیری برای بهره برداری از یک منبع مشخص در نظر گرفته شود (همان منبع: ۴۱۲) و علی رغم تغییرپذیری شان، در مجموع جوامع ماهی گیر با واحدهای اجتماعی نسبتا دگرگون پذیر متمایز می شوند (همان منبع ۳۹۳). یک جنبه از این انعطاف پذیری، غلبه روابط قراردادی دو نفره در میان افراد مستقل است.

این رویکردها یادآور “روش” استوارت در زمینه بوم شناسی فرهنگی است. استوارت مفهوم “هسته فرهنگی” خود را به عنوان “حلقه ای از ویژگی هایی که بیشترین ارتباط را با فعالیت های مربوط به امرار معاش و ترتیبات اقتصادی دارند” تعریف می کند. این طبقه بندی شامل الگوهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی ای می شود که از نقطه نظر تجربی بیشترین ارتباط را با این ترتیبات دارند (۱۹۵۵: ۳۷). در نظر او، زندگی اجتماعی از جنبه ماده گرایانه با دنیای مادی تطابق پیدا می کند. یکی از شناخته شده ترین نمونه های رویکرد استوارت تحلیل او در رابطه با “گروه” در جوامع شکارگر- گردآورنده است. برای استوارت، بنیان بوم شناختی گروه ها از “سرشتِ بازی” ناشی شد. در رویکردهای آچسون، برتون، نور و نور محدودیت های بی ثباتی و واکنش های ساختاری حاصله، با هسته فرهنگی استوارت برابری می کند. و خدمه ماهی گیر به نوعی برابر با همان گروه هستند. سازمان اجتماعی جوامع ساحلی اساسا یک واکنش تطابق پذیر به شکار طعمه های آبزی در حال گریز در نظر گرفته می شود. برتون در مقایسه خود از گروه های شغلی (که عمدتا به کار استوارت ارجاع می دهد)، معتقد است که مثلا (۱۹۷۳: ۴۱۲) “در سطح فاکتورهای تولید است که …. هر نوع از گروه ها ویژگی اختصاصی بیشتری کسب می کنند. اگرچه شکل گیری آنها تحت تاثیر عوامل جامعه شناختی- جمعیت شناختی از قبیل الگوهای سکونتی و اندازه اجتماع است، اما عمدتا بر الزامات بوم شناختی و فنی خاص مبتنی هستند.”

روایت های باستان شناختی از ماهیگیری نیز رو به سوی تاکید بر فناوری دارند. به عنوان مثال، تورنس (۱۹۸۳) شکار و ماهی گیری را عمدتا از جنبه فناوری در مقابل هم قرار می دهد. او به پیروی از اسوالت (۱۹۷۳) اشاره می کند که ابزار های مورد استفاده برای گرفتن حیوانات آبی مشخص پیچیده بود، زیرا محیطی که حیوانات در آن حرکت می کردند نیازمند استراتژی های بازیابی بود. ماهی فقط نباید با زوبین شکار، بلکه باید با موفقیت به ساحل نیز آورده می شد. تاکید بر فناوری با در نظر گرفتن این که باستان شناسان در درجه اول درگیر شواهد مادی هستند تعجب آور نیست. چایلد (۱۹۴۴: ۲۳) در ارزیابی خود از طبقه بندی های باستان شناختیِ مراحل توسعه فناورانه (“عصرهایی” که تامسن پایه گذاری کرد[۲]) توضیح می دهد که “طبقه بندی مبتنی بر روابط مالکیت که در درون آن ابزارها مورد استفاده قرار می گرفتند، ممکن بود چشم گیرتر باشند”، و این نکته را اضافه می کند که “با این حال، اهمیت آن ممکن است در تئوری در نظر گرفته شود، مشکلی که وجود دارد این است که مدارک باستان شناختی، در رابطه با سازمان اجتماعی جوامعی که هنوز الفبا ندارند، شدیدا مبهم است.”

بنابراین، بسیاری از شیوه های ماهی گیری بر محدودیت های مادی و فنی تاکید می کنند. این که چرا چنین مدل های “طبیعی” شهرتی به دست آورده اند که از پیشینه تحقیقاتی موضوع ماهی گیری قابل مشاهده می باشد، مورد بحث است. الکساندر نور استدلال می کند که (۱۹۸۲: ۲۵۷) تاکید بر بوم شناسی در انسان شناسی ساحلی بر اساس مشکلات خاصی است که محققان میدانی در اجتماعات ماهی گیر با آنها مواجه شدند، جایی که تفاوت های گسترده در شانس افراد می تواند یک ویژگی بسیار مهم اقتصاد باشد و صید از روز به روز دیگر دچار نوسان می شود. من این بحث را قانع کننده نمی دانم، به این دلیل ساده که نیاز به ارائه توضیحات بیشتر درباره تولید مطرح است زیرا اطلاعاتی که هم اکنون در دسترس هستند درستی این ادعا را تایید نمی کنند. امکان دارد بی ثباتی شاخص بسیاری از مشاغل مربوط به ماهی گیری باشد، اما از یک وضعیت به وضعیت دیگر متفاوت است، بسته به مواردی مانند نوع گونه های مورد بهره برداری، مالکیت محیط زیستی، فناوری ماهی گیری و میزان همکاری که این موارد فقط برای نام بردن تعدادی از عوامل بود. به نظر می رسد تاکید انسان شناختی بر تغییرپذیری در صید نتیجه سنت قوم مدارانه ای باشد که فرض می کند باورهای مردم در زمینه نقش تخصص و مهارت های فردی ماهی گیری هم واقعی می نماید و هم جهانی (پالسون ۱۹۸۸a). بنابراین برخی از روایت های عمومی انسان شناختی، مردم نگاری ای را که خلاف (برای نمونه نگاه کنید به آچسون ۱۹۸۱) آن را پیشنهاد می کنند به کلی کنار گذاشتند. این سنت نیاز به توضیح دارد و نباید بدون اطمینان به درستی آن، پذیرفته شود.

یکی از دلایل شهرت مدل طبیعی ماهی گیری, به جذبه اوقات فراغت طبقات مختلف در اروپا در قرون اولیه مربوط می شود که با جست و جوی فردی برای طعمه های در حال حرکت در آب (و خشکی) همراه بود. برای آنها، ماهی گیری یک فعالیت خارج از حوزه امرار معاش همراه با یک ارزش یا ویژگی تفریحانه مجزا تلقی می شد. کتاب ماهی گیر والتون نمونه خوبی در اختیارمان می گذارد. او در مورد کارش توضیح می دهد که اگرچه “معروف است که من می توانم در مواقع مناسب جدی باشم”، “بحث کلی …. ارائه یک تصویر روشن از منش من به ویژه در روزها و مواقعی است که کار را کنار گذاشتم و به ماهی گیری رفتم” (n.d. : 6، با تاکید بیشتر). برای والتون ماهی گیری یک تجربه هنری بود. او ماهی گیری با قلاب را به کارگیری استعاره های ریاضیات و شعر توصیف می کند: “ماهی گیری بسیار شبیه ریاضیات است، زیرا هیچ وقت به طور کامل آموخته نمی شود” (همان منبع: ۷)، “و تا اندازه ای شبیه شعر، ” زیرا “اگر کسی امیدوار است که ماهی گیر خوبی از آب درآید، نه تنها باید در جست و جو کردن، دیدن و پرسه زدن هوش کافی داشته باشد، بلکه باید تا اندازه زیادی امید، صبر، علاقه و میل باطنی هم به خود فن داشته باشد” (همان منبع: ۲۷). برای والتون و بسیاری از هم عصران او شکار و ماهی گیری، بیش از هر چیز یک فعالیت مردانه تلقی می شد. والتون شکار را به عنوان ” سرگرمی پادشاهان و اشخاص برجسته توصیف می کند” (n.d.:20) “شکار، اشراف جوان را در مسیر استفاده از فعالیت های مردانه در سنین پختگی شان آموزش می دهد …… چگونه شکار از سلامتی محافظت می کند و قدرت و فعالیت را افزایش می دهد؟”. به راحتی می توان دید که چگونه یک کاشف غربی که معمولا خود را در راس نردبان تکاملی قرار می داد، با این وجود حتی با “بی تمدن” ترین ماهی گیران به عنوان یک انسانِ دارای مهارت بازی کردن[۳] همسویگی می کند. ماهی گیری یک بازی بود، نوعی آزمون برای اخلاق ورزشکاری و پهلوانی. تایلور نشان داد (۱۹۱۶:۲۱۴) که در مجموع، جالب توجه است که چگونه ماهی گیران معدود امروزی از شیوه های مورد استفاده ابتدایی ترین و قدیمی ترین انسان ها تغییر موضع دادند. این ارزش های فرهنگی جامعه غربی در نظریه های اولیه تکامل بشر نشان داده شده است. همانطور که تانر اشاره می کند (۱۹۸۱: ۲۳-۴)، مفهوم “انسان شکارچی” بر بسیاری از حدسیات اولیه درباره زندگی گونه های نخستین انسان حاکم است.

نظریه پردازان و مشاهده گران قرن نوزدهم تمجیدشان را از تعقیب طعمه های متحرک آبی به طور آشکار نشان دادند. لوباک برای مثال عنوان می کند (۱۹۱۳: ۵۳۹-۴۰) که “با داشتن سلاح های اندک …. انسان های وحشی مهارتی کسب کردند که تقریبا عالی و شگفت انگیز است”؛ گفته شده که زندگی برخی قبایل پاتاگونیا[۴] عمدتا متکی بر مصرف ماهی است که یا آن را با شیرجه زدن صید می کنند یا با تیرهایشان به ماهی ها ضربه می زنند. جزیره نشینان دریای جنوب بعد از اینکه ماهی در زیر سنگ های مرجانی پناه گرفت، در آب شیرجه می زنند؛ غواص به سمت ماهی می رود، آن را تعقیب می کند و در حالی که انگشت هایش درون چشم های ماهی است، آن را بالای آب می آورد. این شیوه های صید حتی مهمتر از نوعی مسابقه برای صید نهنگ تلقی می شود، که صیادان با یک چاقو و بدون ترس به آن حمله می کنند.

با فرض تاکید بر جنبه های “مردانه” ماهی گیری در جامعه غربی، جای تعجب نیست که جمع کردن نرم تنان اغلب به خاطر بی اهمیت بودن رد شده باشد. فرد کاوش گر با آنهایی که اغلب زنان را تشکیل می دهند و درگیر کار پیش پا افتاده جمع کردن سخت پوستان نسبتا بی حرکت هستند، هم سویگی ندارند. مثلا مورگان اصلا اشاره ای به صید سخت پوستان در تعریف خود از دوره های قوم شناختی نمی کند؛ این موضوع نمی تواند به دوره های قدیمی تر بدویت در برنامه او تعلق داشته باشد که مربوط به جمع آوری میوه ها و مغز دانه ها می شد. کاوشگران غربی که اغلب مرد بودند، عمدتا به کارهای صورت گرفته توسط مردان علاقه نشان می دادند؛ و زنان به وضوح در کانون تحقیقات آنها قرار نداشتند. مثلا لوباک (۱۹۱۳:۴۴) تمایز مفهومی روشنی میان “بومیان” و “زنان آنها” در روایت خود از استرالیایی ها قائل می شود: “بومیان نمی توانند نهنگ را برای خودشان صید کنند اما وقتی یکی از آنها با امواج به طرف ساحل آورده می شود، یک موهبت الهی برای آنهاست ….. خودشان را با پیه نهنگ ماساژ می دهند و به همین شیوه به بدن زنان محبوبشان هم روغن می مالند”. میزان تعقیب کردن حیوانات کوچک توسط زنان با سوگیری نظام مند مشاهده گران، مبهم باقی مانده است (اندیکات، به اینگولد در ۱۹۸۷:۸۷ ارجاع داده است). این تعقیب اگر توسط زنان صورت گرفته باشد صرفا به عنوان “گردآوری” یا “جمع آوری” تلقی شده، اما اگر مردان انجام داده باشند، “شکار” یا “ماهی گیری” بوده است. به نظر می رسد برخی طبقه بندی های بومی هم به طور مشابهی سوگیرانه باشند. در میان نایوان[۵] های پولینزی یا حداقل در بین مردهایشان گرفتن ماهی های کوچک تر توسط زنان صرفا “جمع آوری” تعبیر می شود، مثل صید سخت پوستان، در حالی که تعقیب کردن ماهی بزرگ به عنوان شکار کردن “فراخور و مناسب” به شمار می آید (کیرچ و دای ۱۹۷۹: ۶۵). همچنین، بومیان میسکیتو[۶] در نیکاراگوئه بین “ماهیچه” حیوان به گرفته شده درنوعی بازی و سرگرمی و “گوشت” حیوان شکار شده تمایز قائل اند، که دومی فقط توسط مردان فراهم می شود (تایتچمن ۱۹۷۲: ۵۵).

 

پی‌نوشتها:

[۱] abalone

[۲] Thomesen ‘s “Ages”

[۳] Homo Ludens

[۴] Patagonia: ناحیه ای خشک و کم جمعیت در جنوب آمریکای جنوبی که در مالکیت آرژانتین و شیلی قرار دارد.

[۵] Niuans

[۶] Miskito

 

 

بخش نخست این ترجمه را در اینجا می‌توانید بخوانید.

بخش دوم این ترجمه را از اینجا بخوانید.

مطالب بیشتر درباره انسان‌شناسی ساحلی:

مقدمه‌ای بر انسان‌شناسی ساحلی

انسان‌شناسی ساحلی: دستاوردها و برنامه‌ها (۱)

انسان‌شناسی ساحلی: دستاوردها و برنامه‌ها (۲)

انسان‌شناسی ساحلی: دستاوردها و برنامه‌ها (۳)

انسان‌شناسی ساحلی: دستاوردها و برنامه‌ها (۴)

 

پرونده نسرین سیدنژاد در انسان‌شناسی و فرهنگ