انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از نوجوان تا نوجوانی (قسمت سوم)

مصاحبه با پاتریس اور، برگردان آریا نوری

آیا می‌توان خاطره‌ی اتفاق بدی که در کودکی برای شخص رخ می‌دهد را رفع کرده و از عواقب آن جلوگیری کرد؟

بله حتماً، بازهم می‌گویم این مسئله صحیح نیست که بگوییم همه‌چیز برای کودک قبل از سن سه‌سالگی رقم می‌خورد. من این مسئله را انکار نمی‌کنم که در زندگی یک کودک اتفاقاتی رخ می‌دهد که ممکن است عواقبی داشته باشد ولی به همان میزان نیز کودک ابزار لازم را برای سروسامان دادن مجدد به خود در اختیار دارد.

 

مهم‌ترین نکته در این میان این است که هر چه سن کودک بالاتر برود، تعداد اشارت‌گر[۱]هایی که می‌تواند به آن‌ها مراجعه کند نیز چند برابر می‌شود. هر چه قدر کودک بیشتر رشد کند، تعداد کسانی که می‌تواند برای رفع مشکلات خود به آن‌ها مراجعه کند نیز بیشتر می‌شود. برای مثال او در دوران ابتدایی تنها یک معلم دارد اما با ورود به مقطع راهنمایی چند معلم خواهد داشت. پس‌ازآن نیز نوبت به مقطع دبیرستان و احتمالاً دانشگاه می‌رسد، ورود به دانشگاه فصل کاملاً تازه‌ای را در زندگی شخص رقم خواهد زد. افزایش تعداد اشارت گرهای یک فرد به او امکان می‌دهد تا تصویر جدیدی از دنیا و نیز خودش به دست آورده و درنتیجه الگوی بازتری نسبت به گذشته در اختیار داشته باشد. در همین‌جاست که اهمیت این امر که نوجوان همیشه باید به یک شخص بالغ – معلم، دوستان والدین و …- دسترسی داشته باشد تا بتوانند برای او نقش اشارت گر را ایفا کن، مطرح می‌شودو

به این مسئله کاملاً دقت کنید: در زندگی هرکدام از ما، یک معلم، یک استاد دانشگاه و یا شخصی که به یک مسئله‌ای خیلی علاقه داشته و در آن مهارت دارد حضورداشته که خواهی‌نخواهی تأثیر بسیار زیادی بر زندگی ما داشته است.

 

شما عنوان کردید که نوجوانان وابسته به نسل‌های گذشته هستند. این حرف خود را چگونه توجیه می‌کنید؟
من در مورد چالش‌های بین نسلی در کتاب خودم با عنوان ارثیه‌ی نوجوانی [۲]به‌صورت کامل توضیح داده‌ام. من در این کتاب نشان داده‌ام که چگونه نوجوان پس از رسیدن به سن بلوغ سعی می‌کند به سؤال‌هایی که کنار گذاشته‌شده‌اند پاسخ دهد، سؤال‌هایی که گذشتگان وی نتوانسته‌اند پاسخی برای آن‌ها پیدا کنند. کودک و به دنبال آن نوجوان از همان ابتدا بدون آنکه مطلع باشد این سؤال‌ها را با خود یدک می‌کشد. اصلا مهم نیست نوجوان از کدام فرهنگ بیاید، با گذار از دوران بلوغ، شناختی که نوجوان از تاریخچه‌ی خانواده‌ی خود و نسل پیشینش دارد نقش بسیار مهمی در زندگی وی ایفا می‌کند. اگر نوجوان اطلاعات کمی از گذشته‌ی خانواده‌ی خود در اختیار داشته باشد، ممکن است با مشکلاتی روبه‌رو شود. بعضاً پیش می‌آید که والدین برای جلوگیری از ناراحتی کودک و یا نوجوان، برخی از مسائل قدیمی خانوادگی را برای او عنوان نکنند، این مسئله کاملاً قابل‌درک است، اما از طرفی همیشه راهی برای توضیح مسائل وجود دارد، بدون آنکه الزاماً بخش دردآور آن انتقال داده شود. البته این امر به‌هیچ‌عنوان به این معنا نیست که کودک یا نوجوان لازم است همه‌چیز را بداند چراکه آن‌هم به‌نوعی لبه‌ی دیگر تیغ محسوب می‌شود: شفافیت بیش‌ازحد. ایدئال‌ترین حالت آن است که شخص به‌اندازه‌ی موردنیاز در مورد گذشته‌ی خانواده‌ی خود بداند تا بتواند بر تاریخ خود تملک داشته و به‌سوی آینده حرکت کند، اگر کسی نداند از کجا آمده و گذشته‌اش چه بوده، در زمان حال معلق می‌ماند. بگذارید برای شما نمونه‌ی نوجوانی را مثال بزنم که اصالتاً اهل کشور مالی بود:

پدر شما در چه سنی به فرانسه آمده بود؟
نمی‌دانم.

او الا برای چه به فرانسه آمده بود؟ تو در مورد زندگی وی قبل از مهاجرت چه می‌دانی؟
هیچ‌چیز.

همان‌طور که می‌بینید این نوجوان هیچ اطلاعی در مورد گذشته‌ی پدر خود ندارد!

حال به مثال کودکی توجه کنید که می‌دانید پدر و مادرش در پاریس کارمند هستند، اما نمی‌داند چه‌کاری انجام می‌دهند:

پدر و مادر من در یک اداره کار می‌کنند!

آن‌ها در اداره چه‌کاری انجام می‌دهند؟
نمی‌دانم!

فایده‌ی کارشان چیست؟
نمی‌دانم!

همان‌طور که می‌بینید در این میان خلائی کلی وجود دارد درصورتی‌که انتقال تمامی مؤلفه‌های انسانی برای حفظ تاریخ یک خانواده ضروری است.آیا والدین از شغلشان راضی بودند؟ آن‌ها می‌خواستند چه‌کاری انجام دهند؟ زمانی که خودشان نوجوان بوده‌اند، آرزوی انجام چه‌کاری را داشته‌اند؟ آیا آن‌ها از مرگ پدر یا مادربزرگشان رنج‌برده‌اند؟ متأسفانه امروزه پدر و مادر گفت‌وگوی مناسبی با فرزندانشان ندارد. الزاماً نمی‌توان مطرح کرد که مکالمه‌ی بین پدر و مادر و فرزندشان درگذشته بیشتر بوده اما حداقل اطلاعات بیشتری منتقل می‌شده است. امروزه اکثراً پدر و مادر هرکدام در گوشه‌ای به کار خودشان مشغول هستند و یا جدا از هم زندگی می‌کنند. پدر و مادربزرگ جای دیگری زندگی می‌کنند و نوجوان اغلب آن‌ها را شاید سالی یک‌بار ببینید و در این ملاقات هم از چیزهای دیگری صحبت می‌شود! بنابراین دیگر فرصتی برای انتقال اطلاعات در طول زندگی روزمره وجود ندارد.

 

اولین توصیه‌ای که من برای والدین نوجوانان دارم دستوری است برای برقراری ارتباط هر چه بیشتر با فرزندشام! آن‌ها باید همدیگر را بشناسند. این مسئله به معنی به اشتراک گذاشتن عواطف، شک و تردیدها، ناامیدی‌ها و تأسف‌هایی است که هر کس در زندگی خود با آن‌ها مواجه می‌شود. حتی باوجوداینکه نوجوانان تمایل دارند نشان دهند که میلی ندارند که این احساسات خود را به اشتراک بگذارند، اما اصلاً این‌چنین نیست. در حین مشاوره، زمانی که ما با پدر، مادر و فرزند نوجوانشان گفت‌وگو می‌کنیم، سعی می‌کنیم تا شرایط را برای انتقال مهیا کنیم، انتقالی که در مواقع عادی به‌درستی صورت نمی‌گیرد، پس از مدتی نیز مشاهده می‌کنیم که وضعیت نوجوان بهبود می‌یابد. این مسئله هم در مورد شخص و در یک خانواده‌ی خاص مصداق دارد و هم در مورد یک جمع. هر چیزی که به‌درستی منتقل نشده باشد، ممکن است با نوعی اعمال زور برگردد، حال در چارچوب یک شورش، سوزاندن خودروها، رفتارهای منحرف و … به‌این‌علت که هر آنچه منتقل نشده از گذشته‌ی بسیار دوری برمی‌آید، بعضاً دو یا سه نسل قبل، در آینده ممکن است در شکلی ناشناخته خود را در زندگی شخص نشان دهد. برای مثال امروزه در فرانسه صحبت از خشونت نوجوانانی می‌شود که در حومه‌های شهر ساکن هستند بدون آنکه کسی حواسش باشد تا از خشونتی که دو یا سه نسل قبل به تبار این نوجوانان روا شده بود صحبت کند. آن خشونت در زمین خاک شده بود و دو سه نسل بعد از زمین سر برآورد. برای توجیه شورش‌ها یا مسائلی این‌چنین ترجیح می‌دهند که جامعه، محله و یا حتی ماهیت انسان را زیر سؤال ببرند. بدیهی است که این عوامل مؤثرند اما نباید تأثیر اصول بین نسلی که در این موضوعات وجود دارد را به دست فراموشی بسپاریم.

آیا شما در حرفه‌ی خود متوجه گسترش خشونت بین نوجوانان شده‌اید؟
نه. درست است که خشونت در جامعه، استیصال بزرگسالان، جرم‌های کوچک (دشنام، فحاشی، دعوا و…) افزایش‌یافته، اما جرم و جنایت خیر. من در کتاب خودم تحت عنوان، نه فرشته، نه وحشی، ,جوانان و خشونت[۳] سعی می‌کنم تا سرچشمه‌ی تمامی این مسائل را نشان دهم. من عضو گروه تحقیقاتی‌ای هستم که در جریان تحقیقی گسترده، به نتیجه‌ی بسیار عجیبی دست پیدا کرد: هر نوجوان هرسال ۱۶۰۰۰ تصویر مرگ را به شیوه های مختلف تماشا می کند!

نیاز به تخطی از محدودیت‌ها در این سن امری کاملاً طبیعی و حتی لازم است: گرایش‌های جنسی و حتی خوی تهاجمی در انسان با رسیدن به سن بلوغ چه تغییری می‌کند. چه‌کاری باید برای آرام کردن این گرایش‌ها صورت داد؟ صرف انجام فعالیت‌های ورزشی و فرهنگی اصلاً کافی نیست؛ به همین علت است که نوجوانان بیش‌ازپیش به دنبال پیدا کردن راهه‌ای جدیدی برای تخلیه‌ی انرژی خود هستند اما در کل به نظر نمی‌رسد آمار جرم و جنایت افزایش پیداکرده باشد؛ اما توجه کنید که سن ارتکاب کاهش‌یافته و امروزه به دوران راهنمایی رسیده است.

پدیده‌هایی که عنوان کردید بیشتر در دخترها مشاهده می‌شود یا پسرها؟
از این نظر می‌توان عنوان کرد که به سمت نوعی فرهنگ مشترک بین دختران و پسران درحرکت هستیم. مشکل اصلی نوجوان امروزی پیدا کردن راهی برای نشان دادن وجودش است و اینکه کاری کند تا وجودش توسط سایرین به رسمیت شناخته شود. اگر شما در مقطع راهنمایی در کلاس خود در سطح متوسط و یا پایین‌تر از آن قرار داشته باشید، قطعاً در جایگاهی نامناسب قرارگرفته‌اید، اما این مسئله به این معنا نیست که جایگاهتان خطرناک باشد. اطرافیان به شما می‌گویند: «اگر خوب درس بخوانی، اگر این کار را انجام بدهی، ۵ یا ۱۰ سال بعد وضعیت بسیار خوبی خواهی داشت، پس باید در زندگی روزانه‌ی خودت تلاش کنی…» حال نوجوانی را متصور شوید که هرروز در اخبار تلویزیون می‌شوند که آمار بیکاری رو به افزایش است، افراد تحصیل‌کرده‌ای را می‌بیند که بیکار هستند، افراد خیلی پولداری را می‌بیند که یا در بهابازار (بورس) فعال‌اند و یا مواد فروشند…او با دیدن این مسائل با خود می‌گوید نیازی به تلاش کردن ندارم. در این شرایط برخی از نوجوانان ترجیح می‌دهند وجود خود را یا با تخطی از قوانین نشان بدهند – شورش، آتش زدن ماشین‌ها، درگیری با نیروهای پلیس و… ایشان در اصل تلاش می‌کنند تا خشونت درونی خود را نسبت به دنیای بیرون و اطرافیانشان ابراز کنند. گروهی دیگر از نوجوانان نیز این خشونت درونی را به سمت خود نشانه می‌روند، برای مثال می‌توان به تلاش برای خودکشی و یا مصرف بی‌رویه‌ی نوشیدنی‌های الکلی اشاره کرد.

تا زمانی که جامعه و والدین نتوانند راه‌های دیگر، راه‌هایی بهتر و مناسب‌تری را در اختیار نوجوانان قرار دهند تا ایشان بتوانند با توسل جستن به آن‌ها انرژی درونی خود را تخلیه کنند، نباید از رفتارهایی این‌چنین متعجب شوند. نوجوانان خودشان به‌خوبی می‌دانند که ارتکاب این اعمال ازلحاظ قانونی برایشان مشکل ایجاد خواهد کرد، اما این مشکل در برابر رضایت درونی‌ای که ایشان به دست می‌آورند هیچ‌چیز نیست. می‌توانیم مثال قصر شنی برای کودک را بزنیم: کودک باید زمان زیادی به ساختن آن اختصاص بدهد ولی ممکن است در یک ثانیه از بین برود! نوجوانی دورانی از زندگی است که شخص به دنبال منفعت‌های سریع‌الوصول است چراکه نسبت به وجود خود شک دارد. شاید بتوان در این میان جنبه‌ای منفی را مشاهده کرد. وظیفه‌ی ما بزرگ‌ترهاست که راه‌هایی را به نوجوانان نشان دهیم تا ایشان بتوانند از طریق آن‌ها خود را بشناسند، تا ایشان بفهمند جنبه‌های مثبت زندگی بر جنبه‌های منفی آن غلبه دارد.

شاید رسیدن به جنبه‌های مثبت سخت‌تر باشد، اما آن‌ها دائمی‌تر و واقعی هستند…

 

[۱] Référent, Referent

[۲] L’adolescence en heritage

[۳] Ni anges, ni sauvage, les jeunes et la violence

از نوجوان تا نوجوانی (قسمت دوم) : http://www.anthropology.ir/node/28869

قسمت اول: http://www.anthropology.ir/node/28452

منبع: مجموعه مقالات مجله ی علوم انسانی فرانسه به نظارت ورونیک بدن

پرونده ی آریا نوری در انسان شناسی و فرهنگ : http://www.anthropology.ir/node/24940

نوجوانی چیست؟ (http://www.anthropology.ir/node/28309)