انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از بهشت و دوزخ در قلمرو دینی تا اتوپیا و دیستوپیا در هستی اجتماعی (۲۲)

«سرکوبِ» عواملِ دیستوپیایی در آرمانشهرها

و بالاخره به نظر می‌رسد، از مهمترین انواع شهرهای نادانِ فارابی، «شهر گنهکار» باشد؛ شهری که شهروندانش، به خوبی با اندیشه های شهروندان آرمان شهری آشنایی دارند و آنرا می‌شناسند، اما اعمال و رفتارهایشان همچون شهروندانِ «شهر نادان» است ( ۱ )؛ که این می‌تواند بازتابی از وضعیت اجتماعی و سیاسیِ نابسامان زمانه ی فارابی باشد؛
باری، زمانی که فارابی «دیستوپیا» ی خود را معطوف به ناتوانی در شناسایی ساکنان شهر از ماهیتِ «خوشبختی» می‌داند، و بر این باور است که فی المثل در «شهرهای ضروری» ـ به عنوان یکی از شهرهای نادانی ـ ، مقولاتی چون تندرستی و توانگری ، بهره مندی از لذت ها را به منزله «خوشبختی»، هدف زندگی قرار گرفته است، که فارابی آنرا نفی و رد می‌کند، لازم می آید تا سراغ آرمان شهرش رویم و دریابیم که وی کدامین وضعیت را مترادف و یا معادل «خوشبختی» می‌داند. و در آنجا است که با «انسان کامل»ی مواجه می‌شویم که به گفته خودش «در کامل ترین مرتبه های انسانیت و در عالی ترین درجه های خوشبختی است، زیرا روان وی کامل و با عقل فعال یگانه شده است و او از هر کاری که بشود با آن به سعادت رسید ، آگاه می باشد » ( ۲ ) . چنانچه دیده می‌شود، فارابی درباره اینکه چه «کاری» باعث «سعادت و خوشبختی» می‌شود، توضیحی نمی‌دهد، بلکه آنرا موکول به «عقل فعال و یگانه» می‌کند. و حکیم فیلسوف و خردورزِ کامل را دارای استعداد دسترسی به این عقل فعال و یگانه می‌داند. بنابراین چیستیِ خوشبختی و سعادتِ زمینی و خاص انسان معمولی (و نه فاضل)، همچنان در پرده ابهام باقی می‌ماند. اما با توجه به «سلسله مراتب خدمت گذاریِ» ساکنین آرمان شهر، این احتمال می‌تواند وجود داشته باشد که شاید «خدمتگزاری» به رده ی بالاتر از خود، که پیشاپیش برایشان در نظر گرفته شده است، همانا عین «سعادت» و «خوشبختی» باشد !؟

اگر یکی از امکانهای دستیابی به «خوشبختی و سعادت» در زندگی روزمره، در عشق ورزیدن به دیگری و شفقت و مهر ورزیدن نسبت به انسانها و به طور کلی داشتن حُسن نیت در روابط بین الانسانیِ خارج از گروه خودی باشد، متوجه خواهیم شد که فارابی آنرا در شهر آرمانی اش، نگنجانده است. ضمن آنکه وی اصلاً احساس خوشبختی افراد معمولی توسط اتفاقات روزمره و یا به نظر وی پیش پا افتاده را تحقیر می‌کند. بدین ترتیب «خوشبختی و سعادتِ» حقیقی را برای غیر حکیمان و فلاسفه و خردورزان، قابل درک و دریافت نمی‌داند و گویی با این اندیشه آشنایی ندارد که سهم هر کس در درک خوشبختی با نحوه و سبک زندگی اش تعیین می‌گردد. که شاید بتوان گفت هیچ انسانی نمی تواند در هیچ زمانه و جامعه ای، ادعای درک برتر و کاملا اصیل و کاملی، از «خوشبختی و سعادت» را داشته باشد. چرا که همواره وجهی از ادارکِ تاریخی، زمانی و مکانیِ خوشبختی، خارج از دسترسش باقی می ماند. حال آنکه در آرمان شهر فارابی، با خوشبختی، به گونه و در جایی مواجه می‌شویم که ظاهری خشک و مقدس نما دارد. ساختاری که به احساس انسانهای بدون فضل و مرتبه ی مورد تأیید انسان کامل، بی اعتنا است. در این لحظه است که انسانِ به اصطلاح «کامل»، به موقعیتی «اشرافی» و دور از دسترس همگان، کوچ می‌کند و خواهی نخواهی، به لحاظ جایگاه اجتماعی ، به تمایزاتی طبقاتی راه می‌یابد.

ادامه دارد ….

منابع :
۱. ابونصر محمد فارابی ؛ برگرفته از کتاب آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸ ، ص ۱۶۲ .
۲. ابونصر محمد فارابی ؛ برگرفته از کتاب آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸ ، ص۱۴۹، تأکید از من است .