انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ارباب مگس ها، گذار از هیرارشی به آنارشی

نظریه در عرصه انسان شناسی سیاسی و روابط بین الملل یکی از مهمترین ارکان تحلیل بوده و شاید بتوان گفت مهمترین رکن آن محسوب می گردد. تئوری ها در واقع دستگاه های ذهنی هستند که امکان درک بهتر پدیده ها را در عالم واقعیت فراهم آورده و به ما امکان تحلیل پدیده های سیاسی و اجتماعی را می دهند.

آنچنان که “سینتیا وبر” در کتاب تئوری های روابط بین الملل می نویسد، تئوری ها در حیطه روابط بین الملل (که خود عبارتند از داستانهایی در مورد سیاست بین الملل)، همیشه برای نشان دان حقیقت خویش بر اسطوره ها تکیه می کنند.( وبر ، ۲ : ۲۰۰۱ ) اسطوره از نظر وی بیان حقیقتی است که از خلال شعار ها آشکار می گردد و پارادایم های مختلف در این عرصه سعی در بازنمایی خود و حقیقت خود از طریق یک اسطوره و یک شعار که بازنمایاننده آن اسطوره است، دارند. یکی از مهمترین پارادایم ها در این عرصه، پارادایم واقع گرایی(رئالیزم) است که عمری به قدمت علوم اجتماعی و سیاسی و حتی روابط بین الملل دارد.

قدرت، مفهوم کلیدی و نقطه حرکت در رئالیزم

نقطه کلیدی در این پارادیم ، که در شکل مدرن خود ارجاعی بر اندیشه داروینیسم در حیطه علوم زیستی است، مفهوم قدرت است . این مفهوم که نقطه حرکت در تمامی تحلیل های گذشته و امروزی است، تعاریف زیادی را تاکنون برتابیده است.( آلبرشت۵۸- ۴۳ :۱۹۹۶ ) و از توسیدید، متفکر یونانی قبل از میلاد گرفته تا اندیشمندان مدرنی چون هابز و ماکیاولی ( ویوتی و کاوپی، ۶۳- ۵۷ : ۱۹۹۹ ) و وبر در بعد متاخرتر و همچنین فوکو در فاز پست مدرن ، در مورد این مفهوم قلمفرسایی و نظریه پردازی کرده اند.
صرف نظر از تعاریف مطرح شده در مفهوم قدرت که بعضا متناقض نما یا چند وجهی مطرح گردیده اند، آنچه اهمیت دارد بازتولید مکانیکی این مفهوم از زمان اندیشمندان باستان و کلاسیک تا پست مدرن است و این واژه هنوز در عصر پست مدرن نقطه شروع و حرکت محسوب می گردد، که خود نشان از اهمیت این مفهوم دارد. از نظر اندیشمندان قائل به این دیدگاه ( چه رئالیست های کلاسیک و چه نئو رئالیست ها) این ” قدرت” است که نقش کلیدی در تعیین سرنوشت سیاست بین الملل دارد و از زمان دولت – شهر باستان تا امپراطوری های بزرگ و نهایتا دولت- ملت ها این مفهوم کانون اصلی تعیین سرنوشت در عرصه معادلات نظری و عملی بوده است.
بازنمایی این مفهوم در عرصه نظری در سیاست بین الملل از خلال یک اسطوره کلاسیک در این عرصه صورت می پذیرد ، که خود مبتنی بر سه پایه اصلی است:
الف) عرصه سیاست بین الملل متشکل است از دولت- ملت هایی با حکومت بر مرزها و حیطه هایی خاص.

ب) هیچ موجودی به نام حکومت مسلط جهانی وجود ندارد و لذا چیزی به نام نظم بین الملل هم بی معناست.

ج) در غیاب حکومت مسلط جهانی و با وجود حاکمیت دولت- ملت ها، ما شاهد یک نوع آنارشی در فضای روابط بین الملل هستیم .

سه پیش فرض فوق پایه های اصلی اسطوره معروف رئالیستی را می سازد که : ” آنارشی بین المللی، مجوزی برای وقوع جنگ هاست”. ( وبر، ۱۵ – ۱۴ : ۲۰۰۱ ) این نظریه در ابتدا توسط ” کنت والتز” در سال ۱۹۵۴ و از خلال کتاب ” انسان، دولت و جنگ” مطرح گردید و همزمان توسط اندیشمندانی چون “هانس . جی مورگنتاو” در شکلی دیگر پیگیری شد و تاکنون مورد ارجاع است.
تعریف آنارشی در این فضا به مفهوم رایج و معنای متداول آن که هرج و مرج است بر نمی گردد بلکه این مفهوم به وضعیتی اشاره دارد که در آن هیچ بزرگتر و قدرت مسلطی که بتواند قوانین را پیاده سازد وجود ندارد و همه در این فضا در سودای کسب قدرت هستند، تا از شر دیگران محفوظ بمانند.مفهوم ” ترس” در اینجا یکی دیگر از مفاهیم کلیدی است . ترس از نابودی توسط موجودیت های دیگر، انسان ها، جوامع و دولت ها را به سوی کسب قدرت بیشتر سوق می دهد که از دل آن مسابقات تسلیحاتی ظهور می یابد و این خود می تواند سرآغاز وقوع جنگ ها و منازعات، چه در سطح خرد و چه در سطح کلان باشد.
ارباب مگس ها، گذار از هیرارشی به آنارشی
فیلم ” ارباب مگس ها” بر اساس رمانی با همین نام ، نوشته “ویلیام گلدینگ”( ۱۹۵۴ ) ساخته شده است و دو ورژن نزدیک به یکدیگر نیز تاکنون از این فیلم به بازار عرضه شده است: نسخه بریتانیایی که در سال ۱۹۶۳ ، با کارگردانی “پیتر بروک” و به صورت سیاه و سفید منتشر شده و نسخه آمریکایی که در سال ۱۹۹۴ و با کارگردانی ” هری هوک” منتشر گردیده است.
فیلم شرایط اجتماعی و سیاسی زمان جنگ جهانی دوم را به تصویر می کشد ، یعنی زمانی که بریتانیا تحت حملات هوایی آلمان قرار داشت و در آن زمان بسیاری از مردم انگلیس مجبور به ترک وطن بودند. ماجرا از آنجا آغاز می شود که گروهی از دانش آموزان یک مدرسه در بریتانیا مجبور به ترک انگلیس و مهاجرت به استرالیا می گردند وهواپیمایشان درنزدیکی های یک جزیره ای دور افتاده در اقیانوس آرام سقوط می کند و آنان بدون هیچ بزرگتری نجات یافته و خود را به جزیره ای می رسانند و در آن برای بدست آوردن غذا و زنده ماندن به یکسری کنش های اجتماعی دست می زنند.
مهمترین مساله ای که در بدو کار در مورد فیلم مشهود و قابل بحث است، ورود از یک محیط اجتماعی به یک محیط دیگر است. از یک مدرسه به جزیره ای دور افتاده.فضای مدرسه، فضایی مبتنی بر نظم و از بالا به پایین است و مبتنی بر یک سیستم هیرارشی، که تمامی جایگاه ها در آن از پیش تعیین و تعریف شده و هر کس تفکر خود را در یک نظم پیشینی می یابد و آنرا بازتولید می کند و در آن به ایفای نقش می پردازد. اما فضای جدید( جزیره) فضایی خلاء وار و مبتنی بر بی نظمی است که یادآور مفهوم حاویه و موقعیت های اولیه آفرینش و پایان جهان در ادیان است. بی نظمی در اینجا به نبود نظم و نبود بزرگتر ها برای استقرار آن اطلاق می گردد که در سراسر این فیلم به آن پرداخته می شود.
مشخصات فضای آنارشی و هیرارشی در این فضا را می توان اینگونه تصویر کرد:
هیرارشی(فضای مدرسه) : فضایی که در آن قوانین، حقوق و نظم توسط بزرگترها حاکم بوده و حضور بزرگتر ها تضمینی بر بقا و اجرای آن است.
آنارشی ( جزیره) : غیاب نظم و حقوق و قانون در غیاب بزرگترها.
نقطه کانونی فیلم، رفتار اجتماعی بچه ها در گذار از یک جهان( جهان مدرسه ، خانه و در سطح دیگر دولت-ملت) به جهان دیگر (فضای جزیره) است و اینکه چگونه بچه ها در فضای جدید به کنش های اجتماعی خود سامان می دهند و در این وضعیت شروع به ساختن نظم می کنند.
نخستین تلاش بچه ها ساختن مجدد یک هیرارشی در دل فضای آنارشی است که در ابتدا حالتی دموکراتیک و مبتنی بر همکاری دارد. اگر چه در فضای جزیره اثری از نظم های متمدن دیده نمی شود، اما آنان شروع به ساختن آن می کنند. آنها یکی از خودشان را به عنوان رهبر بر می گزینند . یکی از آنان که “رالف” نام دارد مسئول جمع کردن بچه ها به دور یکدیگر است و با دمیدن در یک صدف که حکم شیپور دارد، این وظیفه را انجام می دهد. این شیپور سمبل نظم و قانون است و تنها کسی که آنرا در دست دارد حق صحبت دارد و بقیه بایستی به او گوش کنند. “جک” رهبر گروه کر مدرسه ، تنها کسی است که در میان آنان قدرت به چالش کشیدن رالف را دارد و مسئولیت شکار نیز به وی و گروهی تحت نظرش واگذار می شود. در ابتدا همگی بچه ها یک هدف را دنبال می کنند: نجات. اما کم کم میان آنان اختلاف به وجود می آید، چرا که هیچ تضمینی برای اجرای همیشگی این قوانین وجود ندارد.
آنچنان که “والتز” در کتاب ” انسان، دولت و جنگ” ( ۱۹۵۴ )می گوید، در یک حالت آنارشی ساختاری هیچ چیز و هیچ کسی وجود ندارد تا قوانین و اهداف کلی را به همه دیکته کرده و بقیه را مجبور به اجرای آن بکند. موقعیت این گروه از بچه ها در فیلم نیز مشابه همین وضعیت است، چرا که هیچ یزرگتری برای تضمین و اعمال قانون وجود ندارد.
اختلافات میان دو مدعی رهبری کم کم بالا گرفته و با یارکشی آن دو، عملا ساکنان جزیره به دو گروه تقسیم می شوند: آنهایی با نگه داشتن و حفظ آتش، امید به نجات را در سر می پرورانند و آنهایی که با اعتقاد به مفهوم بقا، وقت خود را به شکار می گذرانند و عملا وضعیت موجود را پذیرفته و امیدی به نجات ندارند.به مرور زمان، عده گروه دوم بیشتر شده و تعداد بیشتری به “جک” می پیوندند. چرا که وی به آنان غذا داده و آنان را محافظت می کند. نزاع میان دو گروه با کشته شدن یکی از اعضای گروه کم جمعیت و وفادار به نظم اولیه ، توسط گروه دیگر به اوج می رسد.او که برای بازپس گیری عینک خود ( که توسط گروه مقابل دزدیده شده بود و با آن عملا قدرت تهیه آتش را در دست گرفته بودند) و با در دست داشتن شیپور (که نماد نظم اولیه است) به آنان مراجعه کرده بود، توسط گروه مخالف( که خود را به صورت سرخپوستان در آورده بودند) با پرتاب کردن سنگی بزرگ از بالا کشته می شود و تنها بازمانده گروه که رالف ( رهبر اولیه) است، پس از به آتش کشیده شدن پناهگاهش، در حالی که از دست گروه جک فرار می کرد و عملا امیدی به نجات نداشت، در ساحل دریا به سربازان ارتش بر می خورد که پا به جزیره گذارده اند و بقیه بچه ها هم که در تعقیب او بودند، با همین صحنه رو به رو می شوند و فیلم، با حضور و ظهور مجدد بزرگتر ها که نماد نظم و هیرارشی هستند، به پایان می رسد.
نتیجه گیری
پنج وجه غالب در این فیلم که با اسطوره والتز در پارادایم رئالیزم همخوانی دارند، عبارتند از: ۱- فقدان هیرارشی ( که در عدم وجود بزرگتر ها جلوه می یابد) ۲- سعی در برقراری هیرارشی بوسیله وضع قوانین و انتخابات و همکاری ۳- شکست هیرارشی به علت عدم وجود تضمین عینی اجرای آن ( که همان وجود قدرت برتر است) ۴- درگرفتن نزاع و درگیری در دو دسته از افراد و کشتن تعمدی افراد. ۵- پایان آنارشی با ظهور و حضور بزرگترها و در سایه اقتدار آنان.
فیلم ارباب مگس ها بهترین مورد برای تشریح این اسطوره است که : ” آنارشی بین المللی مجوزی برای جنگ است”.در فضایی که آنارشی ساختاری وجه غالب آن است، اصل “بقا” و کمک به خود و تقدم خود بر دیگری به درگیری و تنازع می انجامد و ساده ترین و ابتدایی و مهمترین علت آن وجود و افزایش ترس است.
آنچنان که والتز نیز تاکید می کند، وجود ترس مهمترین علت روی آوردن به رویکرد افزایش قدرت است و آنچنان که در فیلم نیز مشاهده می شود، وجود و افزایش ترس( ترس از حیوانات وحشی و ترس از دیگری) مهمترین علت روی آوردن به رویکردهای خشونت آمیز است.
شاید هیچ پدیده ای مانند این فیلم نتواند وجود فضای مبتنی بر ناامنی و ترس را در سطوح خرد و میانی و کلان در دنیای مدرن نشان دهد. دنیایی که از لحاظ اجتماعی و سیاسی، چه در سطح داخلی جوامع و چه در سطح بین المللی مبتنی بر قواعد قراردادهای اجتماعی است. اگر چه در سطح درون جوامع، دولت- ملت ها و حکومت های مسلط می توانند از شکل اول اعمال قدرت( به مفهوم وبری آن و به معنای اعمال اراده یک فرد یا یک گروه برفرد یا گروه ثانویه علیرغم میل آن ) استفاده کرده و در یک فضای مبتنی بر هیرارشی از بی نظمی و ناامنی بکاهند، اما در فضای بین المللی فضا متفاوت است. در این فضا که اساس آن بر نا امنی و ترس است، تنها چیزی که از لحاظ روانی و در عرصه عمل این ترس را کاهش می دهد، افزایش قدرت است. چیزی که این فیلم در پی نمایش دادن آن از خلال ساده سازی و تقلیل آن به یک جزیره است.

لینک دسترسی به این مطلب در سایت انسان شناسی و فرهنگ:
http://anthropology.ir/node/4263

منابع:
– Albrecht Ulrich, 1996, Internationale Politik ( Einfürung in das System Internationaler Herrschaft), München, oldenbourg Verlag Gmbh.
– Golding William, 1954, The Lord of the Flies, U.K, Faber and Faber.
– Morgenthau Hans Joachim, 1948, Politics Among Nations: The Struggle for Power and Peace , New
York, Alfred A. Knopf .
-Vioti .Paul R & Kaupi .Mark V, 1999, International Relations Theory ( Realism, Pluralism, Globalization and beyond), Boston, Allyn and Bacon.
¬- Waltz Kenneth, 1959, Man,the State,and War, New York, Columbia University Press.
-Weber Cynthia, 2001, International Relations Theory ( A critical introduction),USA, Routledge.