آن سسیل روبرت برگردان عبدالوهاب یاسری
« بیایید، برای نجات پروژه اروپا، قبل از هر چیز یک بار دیگر فارغ از تعصب به آن بِیاندیشیم»؛ این پیشنهادی است که اوبر ودرین با نگرانی در کتاب کوچک خود -کتابی دقیق و انتقادی- مطرح میسازد. داوری خود وزیر اسبق امور خارجه فرانسه « بحران وجودی » ساختار اروپا در هراس از دست دادن جایگاه خویش است. این وزیر با سوابق درخور توجه و طرفدار آشکار پاسخ « آری » به قانون اساسی اروپا در ٢٠٠۵، کمتر به دشمنان سرسخت پروژه اتحاد ( که از نظر او چندان مهم نیستند ) و بیشتر به کسانی میتازد که خواهان پیشبرد آناند. در واقع، گستاخی بیجای آنها موجب طرد از سوی کسانی در اتحادیه خواهد شد که هدف لعن و دشناماند. « نخبگان و رهبران اروپا که تاکنون هیچگاه رسیدگی به حاصل کارشان را برنتابیدهاند و با خشم به کمترین انتقاد پاسخ میگویند، باید (…) پذیرای مصالحه تاریخی با مردم باشند، چرا که (…) دموکراسی -چه با رفراندوم و چه از طریق مجالس نمایندگی- راه به فدرالیسم ندارد.»
نوشتههای مرتبط
چنین است که ودرین خواهان وقفه در فرایند یکپارچگی است و پیشنهاد میکند ملتهایی که به این راه رفتهاند، برای ارزیابی وضع موجود و نگاه به آینده گرد هم آیند و منظور وی همان ملتهاست و نه بازتوزیع ظرفیتها و تواناییهای کشورهای عضو اتحادیه در نهادهای بروکسل. به نوشته مشاور فرانسوا میتران رئیس جمهور اسبق فرانسه، « یک “مجموعه” حقوقی-بوروکراتیک ،به تدریج بنای کمیسیون – پارلمان – دادگاه قضائی اروپا را پیریخته و جهت حرکت را تغییر داده است و در نتیجه تنها رابطه دوری با مشروعیت دموکراتیک دارد. »
ودرین، هرچند، فدرالیسم را (فعلا؟) کنار میگذارد، ولی نقش پیمان آتلانتیک در دفاع از قاره کهن و سمتو سوی اقتصادی منطقه اروپا را میپذیرد؛ چیزی که برای کوستاس لاپاویتاس نماینده یونان و هاینر فلاسبک اقتصاددان آلمانی -که رویدادها در یونان را نشانی از « شکست اتحاد اقتصادی و پولی» میدانند- چندان پذیرفتنی نیست. راه حل پیشنهادی این دو، سناریوی خروج از یورو و حتی بیشتر از آن کنار گذاشتن ایدئولوژی اتحاد –از نظر آنها عامل همین سیاست کاهش وسواسگونه بدهی دولت- است. نویسندگان استدلال خویش را بر ارقام و اعداد و برنامه عملی «بازسازی اجتماعی و ملی» مبتنی میسازند. فردریک لوردون نگاه کلیتری به یونان دارد: «چرا یورو؟»؛ «آیا اروپا میتواند از نظر سیاسی جامعهای دموکراتیک باشد؟» در ادامه، برلین را به «یکسان سازی بی پایه پولی » (به گفته لوردون) متهم می کند و این که گویا منافع آن راهبر مفهوم و حیات اتحاد اقتصادی و پولی است. در نهایت، ودرین به همان راه حلی میرسد که بنیانگذاران فراخوان « راه حل جایگزین یورو» * در ذهن داشتند.
ماریو تلو، استاد روابط بینالملل در دانشگاه آزاد بروکسل، بحران در اتحادیه اروپا را با نگاه به تحولات اخیر منطقهگرایانه -منظور پیمانهای منطقهای بین گروههای بزرگ و کوچک از دولتها در سراسر قاره- مورد بررسی قرار داده است. از نظر وی، همکاری منطقهای در درون صورتبندی ژئوپلیتیک نوین که ویژگی آن جهان چند قطبی و بحران مالی ٢٠٠٨ است، « ناپایدار، محافظهکارانه، بیشتر سیاسی، بیشتر رقابتی و نیز پرابهام» خواهد بود. نویسنده، در کنار جامعه اروپا، ذکری هم از اتحادیه آفریقا، اتحاد ملل جنوب شرق آسیا، اتحاد کشورهای آمریکای لاتین … به میان میآورد. آینده این سازمانها حاصل بازآمیزی برتریطلبانه (در مورد اتحادیه اروپا، کدام روابط با واشنگتن ؟) و ایجاد « مشروعیت دموکراتیک بینالمللی» خواهد بود. حال که اندیشه مقایسه محرک و اس و اساس ویژگی « به غایت سیاسی » دوران معاصر به شمار میآورد، نویسنده نقش مردم را محدود به « مشارکت » میسازد. اما، این به معنای بازیابی قدرتی نیست که تاکنون به بازارها و فنسالاریهایی که با خود آسایش به ارمغان آوردهاند واگذار شده است.
* یورو پلان ب : فراخوانی که از سوی تعدادی از شخصیت های سیاسی اروپا از جمله ملانشون و اسکار لافونتن داده شد
انسان شناسی و فرهنگ ناشر رسمی مجله لوموند دیپلماتیک در ایران است