انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یهودیان ایرانی؛ گزارش یک سفر – بخش ۲

یاکوف رابکین برگردان مرجان یشایایی

یاکوف رابکین، استاد تاریخ در دانشگاه مونترئال. وی که همزمان با انتخابات مجلس به کشورمان سفر کرده بود، مشاهدات خود از جامعه یهودیان ایرانی را در قالب گزارش‌گونه‌ای با ذکر جزئیات چاپ کرده است که در ۵ قسمت ارائه خواهد شد. از کتب‌های او که به زبان فارسی ترجمه شده، «یهود علیه صیهونیسم» برگردان عبدالرسول دیانی است.

 

مردم همیشه نسبت به من آماده کمک و گشاده دست بودند.یک بار بعد از پایان نماز صبح در یکی از کنیساهای بزرگ اصفهان، به دنبال تاکسی می‌گشتم که یکی از نمازگذاران مرا سوار بر موتورسیکلتش به هتل برد. یا روزی دیگر که از یکی از افراد کنیسا سراغ رستوران کاشر را گرفتم، به اصرار دعوت کرد در خانه میهمان او باشم.

در اصفهان اغلب می‌شنوید که شهر به دست یهودیانی بنا شده که بعد از خرابی معبد اول(۱ از اسرائیل آن زمان به منطقه اصفهان فعلی کوچ کرده‌اند. زمانی به اصفهان دارالیهود می‌گفتند. در جوباره، محله قدیمی یهودیان اصفهان، به دنبال کنیسا بودم که سردری با ستاره داوود نظرم را جلب کرد. داخل شدم، ۲ زن سالمند داخل کنیسا بودند. سعی کردم به آنها توضیح دهم که یهودی هستم، اما معلوم بود باور نکرده‌اند. به زبان عبری صحبت کردم، اما باز هم فایده‌ای نداشت. تا عاقبت با خواندن آیه‌ای از تورات (تورا سیوالانو موشه) با شادمانی به من پاسخ دادند و بالاخره ارتباط برقرار شد. این اولین آیه تورات است که به طور سنتی به کودکان یهودی آموخته می‌شود: «موشه (موسی) ما را به فرمانبرداری از تورات امر کرده که همانا میراثی است از طایفه یعقوب» بعد از آن فورا مرا پای اسکایپ بردند که یکی از اقوامشان به زبان عبری احوالپرسی می‌کرد و هرچند به نظرم رسید از جایی دیگر صحبت می‌کند، اما اصرار داشت که در آمریکا است.

در خیابان مردی با کیپا، شبکلاه یهودیان، را دیدم و از او سراغ جایی را گرفتم که نماز عصر در آنجا برگذار می‌شود، وی بدون سوالی مرا به کنیسایی راهنمایی کرد که که عبارات عبری و فارسی به وضوح بر سر در آن حک شده بود. کنیسا جایی دنج و کوچک با قدمتی حدود ۱۰۰ سال و دیوارها با نقل قول‌های از زبور داوود که بخشی از دعای روزانه یهودیان است، تزئین شده بودند. مردها در یک گوشه و زنان در گوشه دیگری نشسته بودند. جماعت کنیسا از من دعوت کردند پیشنمازی را به عهده بگیرم. بعد ، به مناسبت سالگرد درگذشت یکی از نمازگزاران به سنت یهودیان میوه و شیرینی خوردیم. با خروجمان از کنیسا بدون آنکه بفهمم چه می‌گویند، آشنایی بین ما ایجاد شده بود. شب جمعه بود و تمامی اهالی از من دعوت می‌کردند که برای مراسم شام شب شنبه که در آیین یهودیت اهمیتی خاص دارد، میهمان آنها باشم. ترجیح دادم چیزی نگویم تا بالاخره شب شنبه بعد از پایان مراسم نیایش مرد جوانی مرا به خانه‌اش برد. خانه‌ای بزرگ ، نزدیک میدان فلسطین که بزرگ‌ترین کنیسای اصفهان سر نبش آن قرار دارد. به جز مرد جوان و والدینش، دو خواهرش و مردی که به دلیل چند سال اقامت در کویینز، یکی از محله‌های قدیمی یهودی‌نشین نیویورک، انگلیسی را روان صحبت می‌کرد، به ما پیوستند. همگی روی فرش نشستیم و پیش از آنکه دعای تبرک نان را بخوانیم، خداوند را برای آفرینش میوه‌ها و سبزی‌ها شکر کردیم. بیشتر غذا با دست خورده شد. بعد از مدتی از من خواستند چیزی از تورات برایشان بگویم و من درباره دو مفهوم از تورات گفتم: میشکان و میقداش(۲ که به ما درباره دام های نزدیکی و انحصارطلبی افراطی هشدار می‌دهد. مردی که از کویینز آمده بود، ترجمه می‌کرد و شنوندگانم تشویقم می‌کردند. وقتی برایشان گفتم پیش از یک سخنرانی عمومی در تهران در پاسخ به «بسم‌اله» به عبری گفته‌ام «با یاری خداوند و رستگاری وی» باز هم تشویق شدم. شب دلچسبی بود و من نیمه‌های شب پیاده راهی هتلم شدم. سر راه از پارک هشت بهشت گذشتم که پر بود از گروه‌های جوانان و زوج‌هایی که برای گذراندن ساعاتی خوش به پارک آمده بودند. صبح روز بعد برای مراسم صبح شنبه و پس از آن صبحانه که به میزبان دیشب قول آنرا داده بودم، پیاده راهی جوباره شدم(۳ ، اما راه را گم کردم و سر از کنیسایی دیگر درآوردم که ۹ مرد با نگرانی منتظر نفر دهمی بودند که برای شروع نماز به آنها ملحق شود (۴ . راهی وجود نداشت جز آنکه من به عنوان نفر دهم همراه جمع بمانم. کف این یکی کنیسا را به جای فرش با پتو پوشانده بودند و ظاهر فقیرانه‌تری داشت. پیر جمع پیشنمازی را به من سپرد و بار دیگر دربرابر اعضای قدیمی‌ترین جامعه یهودی در جهان، در کنیسایی کوچک در جوباره اصفهان که با آیات و پیرایه‌های قدیمی تزئین شده بود، مراسم دعا را به جا آوردم.

پس از پایان مراسم، پیرمردی که بزرگ جمع به حساب می‌آمد، سوار دوچرخه شد و به خانه رفت. از آنجا که همه یکدیگر را در جوباره می‌شناسند و هر خبری به سرعت در محله می‌پیچد، میزبان دیشبی توانست مرا آسان پیدا کند و برای ناهار مفصل شنبه دوباره میهمان همان خانواده شدم. پسر خانواده با تحصیلات مهندسی، حالا در مغازه یکی از بستگان پارچه می‌فروخت و درآمدی بسیار بیشتر از درآمد مهندسی داشت. بعد از آن هم ریاضیدانی را ملاقات کردم که در بازر معروف شهر فرش می‌فروخت. نشانه‌های از دوری از مدرنیته را شاهد بودم که بخشی به دلیل اعمال فشارهای ناشی از تحریم‌ها ایجاد شده بودند. رئیس تنومند خانواده‌ای که میهمان آنها بودم، با چند جای خالی دندان در دهانش زمانی شاگرد مدرسه آلیانس اصفهان (۵ بود و می‌توانست کمی فرانسه صحبت کند. هرچند مراسم شنبه را با دقت به جا نمی‌آورد، اما میهمان‌‌نواز بود. بطری یک لیتری ویسکی پر از شراب خانگی در کنار میزی پر از انواع غذا و میوه و سبزی‌ها به چشم می‌خورد و همسرش ناچار بود هرازگاهی هشداری به مردش بدهد. مرد برایم توضیح داد که این بطری از زمان پیش از انقلاب در خانه آنها بوده است. ناهار مفصل بود. سالاد زیتون را سر سفره دیدم، من روس در کمال تعجب به این نتیجه رسیدم که سنت روسی بر سفره ایرانی‌های تاثیر گذاشته است. بعد از آن با سنت دیگر ایرانی آشنا شدم. میزبان به من پیژامه‌ای داد، نوعی شلوار پارچه‌ای راحت که می‌توانستید با آن سر سفره بنشینید و البته بعد از صرف غذا چرتی بزنید. ظاهرا پیژامه فقط برای همین پیشنهاد شد چون بعد از چرت بعد غذا لباس‌هایم را پوشیدم و به قصد دیدن شهر بیرون آمدم. در گشت و گذارم در جوباره یهودی دیگری را دیدم که صحبتمان با شبات شالم، شنبه به سلامت، آغاز شد. کلیدهای چند کنیسا که در آنها فقط روزهای شنبه باز می‌شدند همراهش بودند و با مهربانی کنیساها را نشانم داد.

 

 

پانویس‌ها:

(۱—معبد اول سلیمان در سرزمین اسرائیل به سال ۵۷۸ ق.م به دست بخت‌النصر بابلی خراب شد.

(۲—میشکان نوعی خیمه بوده که در جریان سرگردانی قوم یهود به عنوان مکان عبادت از آن استفاده می‌شده. میقداش به معنای معبد مقدس است.

(۳—یهودیان مذهبی بنا بر سنت‌های تورات روز شنبه سوار وسایل نقلیه موتوری نمی‌شوند.

_۴—برای انجام نمازهای جماعت یهودیان حضور ۱۰ مرد یهودی الزامی است.

(۵—بنیادی یهودی در فرانسه که به سال ۱۹۸۰م با هدف آموزش یهودیان سراسر جهان تاسیس شد. اولین مدرسه آلیانس در همدان در سال ۱۲۷۹ شمسی (۱۹۰۰) م آغاز به کار کرد.