هرتزوگ،رومان(۱۳۸۰)،مترجم هرمز همایون پور،تهران:نشرفرزان
رومان هرتزوگ زاده ۵ آوریل ۱۹۳۴ – درگذشته ۱۰ ژانویه ۲۰۱۷، سیاستمدار و عضو حزب دموکرات مسیحی آلمان بود .وی از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۹ میلادی ریاست جمهوری آلمان را بر عهده داشت.او نخستین رئیسجمهوریست که پس از الحاق دو آلمان برگزیده شد.
نوشتههای مرتبط
کتاب حاضر ،راهبردی است برای صلح جهانی در قرن بیست و یکم ،به گفته مترجم کتاب :چند نکته ،از این کتاب به یادگارمی ماند،((اول قانون طلایی))که هرتزوگ به کرات به آن استناد میکند: «با دیگران کاری مکن که روا نمیداری دیگران با تو کنند»،دوم تلاش برای یافتن موازین و ارزشهای مشترک بین تمدنها و فرهنگها (۱۴-۱۵)
هرتزوگ با چنین مفهومی بعنوان راهنمای خود در سخنرانیها ، شرکت کرده است و با انتشار کتاب و مقاله و ایجاد شبکه های ارتباطی در سطح دانشگاهی و تحقیقات، سعی در درک و فهم متقابل فرهنگهای اسلامی و غربی کرده است. باتوجه به اهمیتی که نظریه برخورد تمدن های هانتینگتن دارد ،معتقد است ،این خطر را باید جدی گرفت ،بنیادگرایانی که تفاوتهای فرهنگی را سیاسی میکنند ؛مسیر، به واقعیت پیوستن، برخورد فرهنگها را ،هموار می سازند.
کتاب مشتمل بر دو بخش است .در بخش نخست سخنرانیهای “رومان هرتزوگ”در باب روابط فرهنگی، ذیل این عناوین تدوین شده است۱ : وجوه اشتراک فرهنگهای اسلامی و غربی، ۲ -گفت و گوی تمدنها در برابر جنگ تمدنها، ۳ -حقوق بشر، هدفی فرافرهنگی، ۴- آسیا و غرب، ۵- به سوی تمدنی جهانی، ۶ -فرهنگها، اقتصاد و دمکراسی، ۷- معیارهای مسئولیت در دنیایی واحد .
در بخش دوم ،تحلیلهای چهار استاد دانشگاه، درباره برخورد یا گفت و گوی تمدنها است .این تحلیلها عبارتاند از” :داوریهای متقاطع فرهنگی/ امیتای اتزیوئی”، “گفت و گوی فرهنگها در برابر رویارویی فرهنگها/ هانس کونگ”، “اخلاق بینالمللی و پیوند زدن فرهنگها/ یسام طیبی “و “برخورد نظامهای اخلاقی ارزشی بحرانی واقعی که به هر قیمت باید از آن اجتناب کرد/ ماساکاز و یامازاکی .”
هدف مشترک همه آنها ،پیشگیری از به واقعیت پیوستن برخورد تمدنهاست .این کتاب ترکیبی است از نظرات یک رئیس کشور و محققینی که وضع موجود را تبیین میکنند. بنابراین هدف کتاب در هم آمیختن اندیشه ای نظری با اندیشه های سیاست عملی است.
.هرتزوگ بعد از فروپاشی نظام دو قطبی جهان ،علاقه به رنسانس فرهنگها داشت و معتقد بود،برخورد تمدنها ،برخورد بودیسم و مسیحیت و اسلام و غیره نیست. بلکه برخورد بنیاگرایی با روشنگری ،با رفتار متمدنانه با غیر متمدنانه در درون فرهنگهاست.
فصل اول مربوط است به سخنرانی هرتزوگ در اسلام اباد،ایشون اشاره میکنند با نظریه هنتیگتن که برخورد بین تمدنها را مطرح میکند ،مخالف است.ومعتقدند هیچ چیزی ،خطرناکتر از این نیست که ما خودمان را برای برخورد اسلام و مسیحیت آماده کنیم .ویادمیکند، از محمد علی جناح ،بنیانگذار پاکستان نوین که معتقد بود ،هیچ تعارضی بین اصل دموکراسی و اسلام وجود ندارد .بنابراین دامن زدن به اختلاف مابین دموکراسی واسلام برخاسته از انگیزه های دشمنی است .هرتزوک اشاره میکند ،مسائل و مشکلاتِ فراروی بشر بسیار گسترده است ؛و این اراده ی جهانشمول و راه حلهای جهانشمول را میطبلد. باید به این نفرت پراکنیها پایان داد.
فصل دوم در مورد گفت گوی تمدنها ،در برابر جنگ تمدنهاست.در این سخنرانی هرتزوگ بیان میکند مسئله حقوق بشر از اهمیت فراوانی برخوردارست و برای رسیدن به آن ،باید ملت ها و فرهنگهای یکدیگر را بشناسیم.افکار عمومی ،شناختشان ازاسلام با ناشکیبایی مذهبی و سرکوب زنان و بنیادگرایی تهاجمی گره خورده است.اماباید متذکر شد اسلام ۷۰۰ سال پیش ،دانش ارزشمندی را به غرب هدیه داده است.و در آن زمان این رویارویی به نوبه خود برخورد ی بود با اندیشه های بنیادگرایانه مسیحیت و غرب.
اطولا اصطلاح بنیادگرایی که مدام بر زبانمان جاری است ،مفهوم روشنی ندارد.میتوان گفت نوعی ابزاری کردن احساسات یا تعصبات مذهبی به خاطر اهداف سیاسی است.واین نگاه به مذهب وقتی خطرناکتر میشود که با معیشت و فقدان اصول حقوقی همرا ه باشد.زیرا وسیله ای خواهد شد برای تحریک توده های مردم.
همه فرهنگهاو مذهبها تفاوتهای فراوانی دارند ولی قطعا نقاط مشترک، نیز دارند.در اینجا یادآوری دوباره قانون «بادیگران کاری مکن که روا نمیداری دیگران با تو کنند» را اگر بتوانیم بعنوان یک اصل و ایده برای سیاستهای عملی خود قرار دهیم ؛گام مهمی را برداشته ایم.بنابراین امروزه ،جداسازی جغرافیایی اعتقادات مذهبی ،امکان پذیر نیست .زیرا همه در کنار هم در شهرها و در خیابانها مشغول زندگی هستند.برای همین اگر میخواهیم این زندگی به کابوس تبدیل نشود باید با گفت و گوی فرهنگها و کسب آگاهی از یکدیگر،زندگی را برای هم، هموار سازیم.
فصل سوم، ادعا می کند ،حقوق بشر بهترین راه ؛برای رسیدن به صلح جهانی است. اما دفاع از این مسئله فقط در حوزه اندیشه اروپایی نیست و محتوای این حقوق بر الواح سنگی اروپا حک نشده است . بلکه وقتی راجع به آن میاندیشیم ،ضرورت رعایت آن بر همه جهان صادق است. درضمن باید بدانیم بین روابط اقتصادی و حقوق بشر ارتباط مستقیم وجود دارد.آزادی انتخاب شغل ،حق مالکیت خصوصی،فرصتهای اقتصادی بازارآزاد، پیش شرط آزادی اقتصادی است .اما تنها راه رسیدن به حقوق بشر و دموکراسی نیست .آنهایی که در آرزوی تحقق حقوق بشر هستند باید بداننند در تمام نقاط جهان به یک اندازه نمیتوان اصول مشترکی را در مورد حقوق بشر تدوین و اجرا کرد ،قطعا در مورد هسته های حقوق بشر هیچ تردیدی نیست ،اما باید خصوصیات فرهنگی و مراحل توسعه هر کشوری مورد نظر قرار بگیرد.
فصل چهارم ،هرتزوگ معتقد است بنیادهای مشترکی بین تمدن غرب و شرق وجود دارد .حتی زمانیکه ما از یکدیگر هیچ اطلاعی نداشتیم .باید متذکر شویم بودا و کنفوسیوس و سقراط همزمان بودند.و همه آنان بر بشریت ، خرد، تمایز بین نیکی و شر و دانشی همانند اتکا داشتند.
فصل پنجم و ششم اشاره میکند به ضرورت گفت و گو بین فرهنگها و مذهبها، خصوصا بین اسلام و مسیحیت . هرتزوگ معتقد است پدیده جهانی ،کل دنیا را در چنگال خود فرو برده و باعث تحول در ملتها ، فرهنگها و اقتصادها شده است. جهانی شدن ،نیاز به دیدگاههای تازه دارد .اجازه ندهیم که تقابل فرهنگی و مذهبی باعث کینه جویی بنیادگران شود ،اجازه ندهیم اقتصاد جهانی باعث از بین رفتن کشورهای ضعیف تر شود ،ناسیونالیسم و مسابقات تسلیحاتی رامردود بشماریم.به فراگیری وآموختن ،«بین فرهنگی »بپردازیم .که هدفش شناخت اعمال و راه حل برای مشکلات معین و عینی باشد. برای این راه حل ،آسیا و اروپا شرکهای آرمانی هستند.
بخش بعدی کتاب تحلیل ،مباحث مربوط به گفت گوی تمدنها میباشد.اولین بحث مربوط است به امیتای اتزیونی ،تحت عنوان داوریهای متقاطع،تحلیل نویسنده این است که ،مردمان مغرب زمین در گذشته های دور معتقد بودند که مردم سایر جوامع ،بدوی_ وحشی هستند .از این رو خود را محق میدانستند که؛ ارزشهای خود را به آنان تحمیل کنند.اما تحقیقات مردم شناسی کمک کرده است تا این برداشت نادرست جای خود را به ؛ارزش شناسایی فرهنگهای، سایر جوامع بر مردمان مغرب زمین آشکار کند.این مردمان روز به روز ،ضرورت شناخت فرهنگهای دیگر را واجب دانسته و به صراحت اعلام میکنند ،حقوق بشر مقوله ای است موجه در مناسبات میان دولتها،این استدلال که کشورهای در حال توسعه تا زمان ایجاد اقتصاد پیشرفته میتوانند استقرار دموکراسی واجرای اصول حقوق بشر را به تعویق بیاندازند مردود است.ومفاهیمی از این دست را که توسعه سیاسی باید تا زمان تحقق توسعه اقتصادی به عقب انداخته شود را نباید مورد توجه قرار داد.
رهبران سیاسی و روشنفکران آسیا معتقدند، برای حفظ انسجام اجتماعی باید آزادیهای سیاسی محدود باشد .ما نباید کورکورانه مسیر غرب را بپیماییم.باید ببینیم چه چیزی به نفع ما و مردمان ما می باشد.باید ببینیم چگونه غرب میتواند مبشر دموکراسی باشد وقتی خودش نمیتواند در جامعه خودش نظم را برپا دارد.در ضمن جوامع آسیایی برای حفظ نظم اجتماعی نیز، مانند یکدیگر عمل نمیکنند ،بسیاری از آنها ادعایشان با عملشان یکی نیست . بنابراین نمیتوان ازهمگرایی شرق وغرب از دیدگاهی که در اینجا مطرح کردیم سخن بگوییم .یکی از رایج ترین مباحث مطرح در میان منتقدان حقوق بشر، این است که اساسا حقوق بشر خاستگاه غربی دارد و ابزاری است برای مشروع ساختن دخالت غرب در حیات سایر جوامع.و نشانگر ایدئولوژِی اخلاق گرایانه ای است که برای برآوردن نیازهای غیر اخلاقی استفاده می شود اما این پرسش به وجود می آید اگر این حقوق بشر از جامعه دیگری مثل آفریقا برمیخاست آیا مختص همان جامعه بود و دیگران نمیتوانستند پایبند به این اصول باشند ؛اگر غرب بعنوان بهانه و یا ابزاری برای دخالت در جوامع دیگر از حقوق بشر استفاد میکند ،موضوع دیگری است ؛میتوان آن را تقبیح کرد؛ ولی به اصول و مبانی حقوق بشر احترام نهاد. باید به همه جوامع اجازه داد که دیگران آنان را محترم بشمارند .حقوق فردی یک ارزش غربی نیست بلکه یک ارزش جهانی است که اخلاقا تمام مردم باید آن را رعایت کنند.اما اتزیونی میگوید:«تا زمانی که هسته ای نیرومند از ارزشهای جهانشمول پدید نیامده است ،ارزشهای مشترک جهانی نمیتواند به عنوان چارچوبی رضایت بخش برای ارزشهای اجتماعی کاربرد داشته باشد. حتی اگر چنین چیزی به وجود آید، آیا نیازی نخواهد بود که این سیاستها بر مبنای معیارهای اخلاقی دیگری محک بخورد؟»(۱۴۰)
تحلیل بعدی مربوط است به هانس کونگ
او معتقد است ادعای هنتیگتن در مورد برخورد تمدنها را ،اگر واقع بینانه بنگریم ،باید در آینده منتظر بروز کشمکشهای فرهنگی باشیم .این موضوع نادرست نیست ،زیرا جهان هر دم کوچکتر میشود ،تعامل و کنش متقابل بین مردمانِ صاحب فرهنگهای مختلف گسترش می یابد.و در فرایند جهانی شدن و پیامدهای حاصل از آن ،انسانها در مواقع ناامیدی به شکل فزاینده ای به ریشه های مذهبی خود پناه بر میبرند.اما به دلایلی که مطرح میکنم نمیتوانم با برداشت اصلی او موافق باشم .هنتیگتن تمدنهای اصلی را بر مبنای مذهب وتمدنهای ،اسلامی،کنفوسیوسی،اسلاوی-ارتدوکس ،تعریف میکند،اما در سایر موارد این دقیقا کاری است که او انجام نمیدهد واز تمدن غربی و تمدن ژاپنی سخن می گوید.و این را نادیده میگیرد که ،تضادهای درونی ،مثلا در اسلام از تضاد اسلام و غرب بیشتر است ،اختلافات وجنگها ی اخیر اکثرا بین گروههای رقیب اتفاق افتاده است.در ضمن هنتیگنتن در بررسی تمدنها فقط به تفاوتهای آنها اشاره میکند در حالیکه اغلب آنها شباهتهای بیشماری دارند.هانس کونگ میگوید:«برخورد تمدنها تنها میتواند منبعی برای ترس و وحشتی که طراحان نظامی خواهان آن هستند ،سودمند باشد. اما باید بدانیم گفت و گوی میان مذاهب وفرهنگها تنها راه برای رسیدن به صلح جهانی است»(۱۵۲)
تحلیل بعدی مربوط است به بسام طیبی او معتقد است، غرب نه تنها به خاطر ترجمه آثار یونانی توسط فیلسوفان اسلامی بلکه به دلیل تمایزی که ابن رشد، بین مقولات فلسفی(یعنی دانش مبتنی بر عقل )و اعتقادات مذهبی ( متکی بر وحی الهی) قائل بوده است .راه را برای ظهور عقل گرایی مدرن هموار کرده است. از این رو اسلام و غرب به یکدیگر مدیونند.طیبی نیز معتقد است در دوران معاصر کشمکشهای تمدنها وجود دارد و اتفاقا گفت و گو در این زمینه ها میتواند باعث یافتن راه حلهای صلح آمیز شود.طیبی چند زمینه از تفاوتها که میتوانند منجر به بروز کشمکش شود را بیان میکند:«وجود دولتهای ملی -عرفی در برابر نظام الهی ،حقوق فردی در برابر تکالیف مذهبی وحرکت اسلام به اروپا،ادغام در برابر جامعه گرایی»(۱۶۰)
آگاهی نسبت به این تفاوتها میتواند راهی به سوی یافتن راه حلهای مسالمت آمیز باشد.به طور کلی بسام طیبی معتقد است مقولات کشمکش زا بین اسلام و غرب عمدتا حول دو محور، قدرت و ارزشها میچرخد. بررسی و آگاهی نسبت به این کشمکشها میتواند منجر به پیدایش راه حل شود.اما عمدتا دو راه برای پرداختن به تفاوتها وجود دارد راه اول سیاسی کردن جهان بینهای متفاوت و ارزشهایی است که از ناهمانندی تمدنها به وجود میآید و در نهایت باعث بروز جریانهای بنیادگرایی میشود وراه حل دوم پذیرش این تفاوتها و سعی در پیوند زدنهای بین فرهنگی است.
وتحلیل آخر مربوط است به ماسازو یامازاکی که معتقد است تفاوتهای مذهبی و آداب و سنن نمیتواند علت برخوردها باشند،مگر آنکه نابرابری بین ثروتمندان و فقرا وجود داشته باشد.در بسیاری از کشورها افراد با ادیان مختلف در کنار هم زندگی مسالمت آمیز دارند.اما بعنوان نمونه، میتوان شاهد اختلافات بین ثروتمندان و فقیران در قالب نهضت مسلمانان سیاه ،در آمریکا بود، که به صورت برخورد تمدنها ظاهر شده است.