جَنِت تالمن ترجمه ی زهرا ابطحی
تصویر: پروست
بخش دوم و پایانی
با عقب نشینی از مقایسه ام می خواهم به این اشاره کنم که دانشجویان فرهنگ می توانند از هر دو گروه مردم نگاران و نویسندگان بیاموزند. به علاوه مردم نگاران می توانند دانش خودشان را با تعریف خودشان بر خلاف چشم انداز رمان نویس ها توسعه دهند. آن ها می توانند از رمان ها به مثابه یادداشت های میدانی استفاده کنند و اطلاعات غنی مردم نگارانه را از تحلیل محتاطانه دیدی که توسط درونی خلاق، رمان نویس، ارائه شده است به دست آورند. توصیفات نویسندگان از الگوهای رفتار اجتماعی می تواند کار میدانی را تکمیل کند و جایگزین آن شود در حالی که نویسندگان می توانند صداهایی را اضافه کنند که ممکن بود در حال دیگری شنیده نشود، صداهایی که ممکن بود در طول کار میدانی معمول، رو نیایند اما هنوز برای فهم فرهنگ زیر توجه، مورد نیازند.
یک رمان مردم نگارانه
با دادن این نکات درباره مردم نگار و نویسنده، مردم نگاری و رمان مردم نگارانه، الان تمایل دارم به شرح و بسط عمیق یک چنین رمانی بپردازم. رمان به عنوان یک مدخل به برخی فرهنگ ها در دو جهت استفاده می شود. اول، بر اساس و موازی با مطالعات فرهنگی و تاریخی مردم در کتاب و دوم، خودش به عنوان یک مطالعه میدانی پر اوهام برای فردی که تحلیل زبان شناسی اجتماعی انجام می دهد. به علاوه شخصیت هایی را به آگاهی خواننده می آورد که در داستان زندگی شان، احتمالاتی را نشان می دهد که برای مردم آن زمان ها و مکان ها آشکار بوده اند. من اول این رمان را معرفی خواهم کرد و سپس درباره آن جنبه هایی حرف می زنم که این رمان را از نظر فرهنگی چنین غنی ساخته است. بعد تنظیمات تاریخی را دنبال می کنم که شخصیت ها در آن زندگی می کنند و به شکل گیری آن کمک کرده اند. در انتها، نشان خواهم داد چطور رمان با جزییات پیچیده اش می تواند به عنوان بنیادی برای مطالعه زبان شناسی اجتماعی زبان ها و الگوهای فرهنگی که در آن جریان دارد عمل کند.
رمان
رمان مردم نگارانه ای که در پی شرح آن هستم آبخوری (the water house) است که از پرتغالی به انگلیسی توسط دروتی هیپی(Dorothy Heapy) ترجمه شده و اولین انتشارش در امریکا در سال ۱۹۸۵ بود. در اصل در برزیل در سال ۱۹۶۹ تحت عنوان a casa de agua منتشر شد. نویسنده اش انتونیو اولینتو(Antonio Olinto) نویسنده، منتقد ادبی، تحلیل گر فرهنگی، شاعر، تاریخ نگار و دیپلمات برزیلی در لاگوس است. از ۱۹۵۵ او شماری رمان، مجموعه جستارهایی درباره نویسندگان و شاعران اروپایی، کتب شعر و جستارهای تاریخی و مردم نگارانه درباره مسائل قومی برزیل منشر کرده است. دو رمان و یک دفتر شعرش به انگلیسی ترجمه شده است.
آبخوری هفتاد سال از زندگی یک خانواده برزیلی- افریقایی را پوشش می دهد. داستان در سال ۱۸۹۸ آغاز می شودکه خانواده تحت هدایت کاتارینا ی(Catarina) مادرسالار، یک برده آزاد شده یوروبایی(Yoruba)، سفری طولانی را برای بازگشت به سرزمین مادری اش در نزدیکی لاگوس آغاز می کند. داستان در سال ۱۹۶۸ با آزادی ملتی افریقایی در نزدیکی نیجریه به پایان می رسد. با وجود داستان سرایی، رمان بر اساس واقعیت تاریخی است. رمان، داستان چندین نسل داروچاس(da Rochas) یک خانواده موفق شناخته شده در لاگوس و برزیل که اولینتو از طریق مادرش به آنها می رسد را مرور می کند و بسط می دهد.
شخصیت مرکزی در آبخوری ماریانا، نوه کاتارینا، دختر دختر کاتارینا به نام اپیفانیا(Epifania) است. کتاب داستان ماریانا را تعریف می کند همان طور که او کودکی اش را در برزیل پپشت سر می گذارد، در لاگوس بالغ می شود، ازدواج می کند، کودکانی را به دنیا می آورد یا تحت سرپرستی خود می گیرد، خودش را به عنوان یک زن بازرگان بسیار موفق معرفی می کند، و فرزندانش را برای حرفه ای و رهبران ملی شدن حمایت می کند. او چندین نسل از خواهر زاده ها، برادرزاده ها، خویشان سببی(in-laws)، نوه ها، دوستان و همسایگان را با موفقیت شغلی، اخلاص مذهبی، خرد، وفاداری به خانواده و بینش متجددانه اش تحت تاثیر قرار می دهد.
آبخوری از نظر فرهنگی یک رمان مردم نگارانه غنی است. تجربه اولینتو به عنوان نویسنده مطالعات مردم نگارانه در رمان منعکس شده است. او جزییات عالی درباره موسیقی، رقص، غذا، حوادث اجتماعی، ازدواج، تدفین، و دیگر ایین های گذار را وارد رمان می کند. کتاب مخصوصا با اطلاعاتی پیرامون آیین ها و کردارهای مذهبی، به خصوص درباره ترکیب ادیان افریقایی و کاتولیک رومی، غنی شده است. مطالعه ای که تنها روی باورهای مذهبیِ توصیف شده در این رمان متمرکز شده بود، برای یک توصیف مردم نگارانه قائم به ذات در انسان شناسی و دین به اندازه کافی اطلاعات جمع کرده بود.
اولینتو فقط جزییات فرهنگش را شرح نمی دهد، او فرم های این فرهنگ را به کار می گیرد تا شکل خلاقانه تری به رمانش بدهد. او به شیوه ای می نویسد که تقلیدی از اوریکی (oriki)است: «یک شعر روزانه ابتدایی و محاوره ای منشعب شده از زبان های افریقای غربی: یوروبا.» اوریکی هم چنین فرمی از عبادت است که ماریانا پیوسته انجام می دهد.
آبخوری رمانی مردم نگارانه است که توسط یک درونی پیچیده نوشته شده است و در معانی فرهنگی غنی است. از ان جایی که پرتره ای از ماریاناست، یک تاریخ زندگی نیز هست. تاریخ زندگی فرمی است که مردم نگاران اخیرا برای گزارش نتایج کار میدانی شان کشف کرده اند. در انسان شناسی به مثابه نقد فرهنگی مارکوس و فیشر تعریف زیر را ارائه می دهند:
«تاریخ های زندگی ابزاری برای شرح و بسط گفتمان های طبقات خاص یک جامعه و عرصه رقابت سیاسی بین طبقات و به پرسش کشیدن فرایندهای هژمونیِ فرهنگی و هنجارهای هدایت گر شخصیت، بلوغ و اخلاقیات می شوند که به مدل های فرهنگی توده ای تبدیل می شوند. تاریخ زندگی در اینجا دیگر به سادگی یک چارچوب روایی برای ربط دادن آیین های چرخه زندگی، الگوهای جامعه پذیری، و تاریخ نسل آن طور که توسط یک فرد تجربه شده نیست؛ به افراد منحصر به فرد نیز واگذار نشده است. در واقع تاریخ زندگی در کامل ترین مفهوم ساختار شکن است: سوژه را ناپیدید نمی کند اما تقریبا تمام عناصر اجتماعی و ساختاری یک فرد را روشن می کند که او را در زمینه اجتماعی قدرتمند می سازد. به میزانی که زندگی مرکز تجربه است مهم است که معانی فرهنگی ای که تجربه را می سازد و به ان شکل می دهد را مشخص کنیم.»
آبخوری بر این توصیف منطبق است. ماریانا از کودکی تا کهن سالی کاملا در یک زمینه واضح فرهنگی و تاریخی غنی محصور شده است. ماریانا به عنوان سوژه ناپدید نمی شود ولی برای خواننده حامل تجسم زمانه اش است. او تجریه قدرتمندی از برده داری، رهایی، چند فرهنگی، و بیداری پسااستعماری در دو کشور برزیل و لاگوس/نیجریه را با انعکاسات و خاطرات مادربزرگش، با چشمه هوشیاری خودش به شکل اوریکی و بیان گشایش زندگی اش پیش چشم می آورد.
سابقه تاریخی آبخوری
من این را به عنوان توانایی اولینتو در نوشتن می پندارم که در خلال رمانش او مرا به خواندن بیشتر درباره فرهنگ یوروبا، تجارت برده بین لاگوس و برزیل، بازگشت بردگان سابق برزیلی به لاگوس، و نقش لاگوس در منازعه برای استقلال در غرب افریقا ترغیب کرد. هر چه بیشتر مطالعه کردم بیشتر فهمیدم چگونه اورینتو فرهنگهایش را به شیوه ای مناسب بازسازی کرده بود. شخصیت های او در زمان ها و مکان هایشان که از نظر فرهنگی باورپذیر و از نظر تاریخی درست بودند محصور شده اند.
در آشکار ساختن سابقه تاریخی رمان، اقتصاد زراعی قرن نوزدهم در برزیل و تغییرات در تجارت برده از نیمه قرن تا رهایی در ۱۸۸۸ را بررسی کردم. در آبخوری، این دوره شامل رخدادهای به بردگی گرفته شدن کاتارینا در لاگوس، ورودش به برزیل، و بازگشتش به افریقا است. هم چنین من نگاهی به رخدادهای قرن بیستم مخصوصا نزاع بر سر استقلال و پسااستعمار در افریقا داشتم. این زمانی بود که ماریانا زندگی کرد و به موفقیت رسید.
تا قرن نوزدهم ریشه های تجارت بین باهیا و لاگوس به خوبی مستحکم شده بود. بردگان از افریقا به دنیای جدید می آمدند و بسیاری از محصولات بین لاگوس و باهیا در تبادل بودند. یک رخداد معمول در دوران برده داری گذار میانه (Middle Passage) بود: یک تجربه مرکزی برای زندگی هر افریقایی در بند که از سفر بین دو بندر تجارت برده در افریقا و امریکا نجات می یافت.
در آبخوری، خاطرات کاتارینا فقط مختصرا در سفرش به برزیل بیان می شود. انچه که کاتارینا به یاد می اورد، خیانت و آز عمویش در لاگوس، بندر بزرگ برده است. عمویش او را فریب داد تا از خانه اش در روستا برای بازدیدی به لاگوس بیاید و بعد او را به تجار فروخت.
در دنیای عموی کاتارینا، تجار با محاسبه نرخ مرگ و میر محموله انسان هایشان و بازگشت اقتصادی خودشان بر سرمایه سود می کردند. افریقایی ها و امریکایی ها هر دو از بردگی سود می بردند. وقتی یک برده ۴ دلار در افریقا خریده می شد می توانست در باهیا ۱۳۰ دلار فروخته شود، بسیاری وسوسه می شدند تا بخت خودشان را در این راه امتحان کنند. عموی کاتارینا گرچه از نظر اخلاقی با آز و حرص فاسد شده است، هنگامی که با ویژگی هایی که بر فراز تجارت برده وجود دارد سنجیده می شود معمولا پلید نیست.
موادی که در این جریان های تجارت برده مبادله می شد مثل انهایی بود که بنیاد اولین موفقیت کاتارینا و بعد ماریانا در بازار را شکل داد. کنسرو مشروب نیشکر (aguardente de cana) ، مواد غذایی و تنباکو به لاگوس می رفت و روغن خرما، دانه های کولا و پارچه از لاگوس می آمد.
بسیاری از برده هایی که از برزیل می آمدند در نزدیکی یا درون ایالت باهیا می ماندند جایی که اقتصاد زراعی مبتنی بر شکر و قهوه به نیروی کار بردگان بسیار نیازمند بود. از ان جایی که سفر از لاگوس به باهیا نسبتا کوتاه بود، بسیاری از یوروبایی های به بردگی فروخته شده یا ربوده شده از ناحیه لاگوس، دوستان و همسایگان را در باهیا پیدا می کردند، جایی که آنها قادر بودند زبان، فرهنگ، و دینشان را حفظ کنند. این نظام فرهنگی از ورای چندین نسل، بازگشتشان به لاگوس را بعد از رهایی و آزادسازی ساده تر کرد.
بعد از رهایی، همان طور که انها کار می کردند تا آرزوی کاتارینا برای بازگشت به سرزمینی که او از انجا فروخته شده بود را محقق سازند، کاتارینا و خانواده اش، دوستان و جماعتی را در باهیا یافتند تا انها را حمایت کنند. هم وطنان یوروبایی انها به انان اموختند چگونه بازرگان شوند، کجا کشتی هایی برای لاگوس بیابند، و چگونه سفر کنند. اینها مردمانی بودند که بازگشت ان ها به افریقا را تجهیز کردند و بسیاری با انها امدند یا قبل از آنها رفتند تا جماعتشان را در لاگوس شکل دهند.
بازگشت کاتارینا به سرزمین بومی اش همراه دختر و نوه هایش سفری یه مراتب شادتر از سفر او به برزیل بود. او با بسیاری از برزیلی های یوروبایی به لاگوس برگشت، لاگوسی که با توجه به تجارت برده به عنوان یک مرکز اقتصادی و سیاسی پویا و شلوغ قدرت یافته بود. با بازگشتن، او خودش را در میانه یک ساختار اجتماعی سلسله مراتبی یافت که بر قدرت و قومیت بنا شده بود.
در بالا، و با کم ترین تعداد، ان طرف ابی های استعمارگر بریتانیایی بودند که بر لاگوس در سال ۱۸۶۱ تسلط یافته بودند. در کنار انها سارو ها (Saro) بودند؛ یوروبایی هایی که از بردگی و خدمات اجتماعی در سیرالئون بازگشته بودند و اغلب به عنوان کارمند در دولت بریتانیا کار می کردند. بردگان سابق برزیلی بازگشته در سلسله مراتب، سوم و پرتعداد تر از ساروها بودند. این گروه شامل مردم بسیاری از جماعت باهیا بود. لاگوس چنان جماعت یوروبایی برزیلی قدرتمندی داشت که مثل ساروها تاثیری قوی روی توسعه شهر داشتند. آخرین و پر تعداد ترین، مردم بومی لاگوس بودند که توسط سه گروه دیگر تحقیر می شدند.
بازگشت برزیلی ها، تخصص کشاورزی بسیاری را در پی داشت و انها نیاز شهر به پیشه وران و نجارها و کسب و کار را بر طرف کردند. بازگشت برزیلی ها و ساروها گونه ای از معماری به نام سباردو (Sebardo) را دوباره روی کار اورد؛ یک خانه الواری دو طبقه که چهره لاگوس را عوض می کرد و در کل پهنه به عنوان یک نماد قدرت در میان روسا گسترش می یافت. در ابخوری، ماریانا در نتیجه تجربه قدرت اقتصادی خودش و جهت هماهنگ شدن با روسا، برای خود، خانواده و بستگانش، چندین خانه از این نوع در لاگوس و پهنه اطرافش ساخت.
بازگشتگان برزیلی اغلب به عنوان سرمایه داران کوچک و کسبه مستقل موفق می شدند. بردگان آزاد شده، تجارت کوچک مقیاس را در برزیل یاد گرفته بودند و توانایی های خویش را به لاگوس اوردند. کاتارینا و بعدها ماریانا از توانایی های تجارت یادگرفته شده در باهیا استفاده کردند تا تجارتی مستحکم را در لاگوس بنا سازند. خصوصا ماریانا با شروع تصمیم به فروش آب از ابخوری اش، پول درشتی را با فراست بازرگانی خود به دست آورد. هیچ کس به خاطر موفقیتشان از ان ها کینه به دل نگرفت. همان طور که نویسنده ای اشاره می کند این یک جامعه و محیطی بود که «زنان فوق تصور، قدرتمند، باهوش و بسیار موفق» زنانی مثل کاتارینا و مارینا قادر به شکفتن در آن بودند.
تحلیل زبان شناسی اجتماعی: اُمی، آگوا، آب (Omi/ agua/ water) در دنیای ماریانا
در مطالعه آبخوری، من روی ماریانا و شیوه هایی که او و اطرافیانش طلب می کردند و از زبان در تنظیمات چند فرهنگی و چندزبانی برای یافتن خودشان استفاده می کردند تمرکز کردم. در تقریبا تمام صفحات، اولینتو الگوهای سخن شخصیت ها و اجتماعات در برزیل و افریقا را توصیف می کند. او حساسیت زبان شناسان اجتماعیِ خوب تعلیم دیده را نشان می دهد در حینی که رمزها و تبدیل های زبانی، حوزه های عمومی و خصوصی، نگرش های فرهنگی و روان شناختی به زبان های متنوع را دستاویز قرار می دهد. هم چنین او هنرمندی نویسنده را با درهم امیختن این اطلاعات به شیوه بسیار زیرپوستی در روایت نشان می دهد که هرگز مزاحم نمی شود.
من در ابتدا با استفاده از توضیحات دقیق اولینتو از زبان و کاربرد زبانی، شرح می دهم که چگونه ماریانا توانش زبان شناختی خود را در طول زندگی اش توسعه داد و سپس بیان می کنم که چگونه او عشقش به زبان را به کودکانش با تدریس و با مثال منتقل کرد.
زبان های ماریانا
آن چه که مرا بیش از همه به شخصیت ماریانا وصل کرد توانایی وی برای برداشتن و استفاده از زبان های محیطش با رضایت، کنجکاوری و نبود قضاوت منفی بود. او همیشه به فرا رو و آینده می نگریست و حاضر بود تا با هر فرهنگی که با آن برخورد داشت درهم امیزد. این آمادگی از کودکی اش آغاز شد و در بنیاد موفقیتش و در کل زندگی اش موجود بود.
در ۱۸۹۸، در شروع آبخوری، ماریانای کودک داشت در طول برزیل به سمت ساحل به باهیا سفر می کرد. زبان بومی اش و زبان کلیسا و تحصیلاتش پرتغالی بود. در یک سال و نیم حضورش در بازارهای باهیا و در سفر قایقی شش ماهه اش به لاگوس او به اسانی یوروبایی، زبان مادربزرگش کاتارینا و زبان افریقایی های برزیلی پیرامونش را یاد گرفت.
وقتی ماریانا و خانواده اش به لاگوس رسیدند، لاگوس را تحت سلطه یوروبایی های زیر حکومت استعماری انگلیسی ها یافتند، انگلیسی هایی که زندگی قانونی و سیاسی پهنه را تحت کنترل گرفته بودند. ان ها یک جمعیت ایبو را ملاقات کردند که با یوروبایی ها به انگلیسی ارتباط برقرار می کردند. راهبه ها و کشیش های کاتولیک ایرلندی انگلیسی زبان از برزیلی ها در زندگی آموزشی و مذهبی شان سود می جستند. به زودی ماریانا انگلیسی را فرا گرفت، مخصوصا بعد از اینکه تجارتش را شروع کرد و مجبور شد با دولت استعماری بریتانیا وارد معامله شود.
با رسیدن به بلوغ، ماریانا با توجه به گرایش های تجاری شروع به سفر کرد. هرجایی که رفت با گروه های متفاوت زبانی و قومی ارتباط برقرار کرد. او تجارتش را در پهنه های تحت سلطه فرانسوی ها که الان با نام داهومی(Dahomey) شناخته می شود در لبه توگوی آلمانی(German Togo) بنا نهاد. در حینی که در بیرون از لاگوس تجارت می کرد، فهمید که مقامات دولتی، معلمان و کشیش ها از فرانسه، پزشکان از آلمان و نظامیان که مقر کوچکی در نزدیکی شهر را اداره می کردند پرتغالی بودند. ایو و فون(Ewe and Fon) افریقایی هایی بودند که بر پهنه تسلط داشتند. او هم چنین گروهی از بازگشتیان برزیلی را یافت که یوروبایی و پرتغالی زبان بودند. در چنین فضای پیچیده و در حال تغییر جغرافیایی، زبان شناختی و سیاسی ماریانا زندگی خوبی داشت. در هر مرحله او انطباق می یافت و زبان های جدید را به کار می برد. در این مورد او با مادربزرگش که پرتغالی اربابانش را رد کرد و فقط یوروبایی استفاده می کرد و مادرش که به پرتغالی برزیلی حتی مدت ها بعد از اینکه به افریقا آمد چسبیده بود، فرق داشت.
به خاطر اینکه ماریانا هیچ تعلق زبان شناختی در وجودش نداشت، در برابر هیچ زبان جدیدی مقاومت نکرد. در عوض، او مشتاق و حاضر به یادگیری روش های صحبت کردن اطرافیانش بود. برای مثال، هنگامی که سرپرست های استعمارگر انگلیسی اعلام کردند که تمام مبادلات در لاگوس باید به انگلیسی صورت گیرد، ماریانا به مخالفین ملحق نشد. او حرکات تاریخ را متوجه شد و فورا کلاس های انگلیسی را برای کسانی که می خواستند انگلیسی بیاموزند ترتیب داد.
ماریانا توانش زبان شناختی داشت که برای تمام دایره فعالیت هایی که او را از کودکی تا سنین پیری مشغول ساخته بود، پیچیده و در خور می ساخت. او می توانست تمام زبان هایش را به هنگام نیاز برای تجارت و سروکله زدن های سیاسی اش تغییر دهد و گستره ای از زبان ها داشت تا نقش هایش را تحت عنوان دختر، نوه، بازرگان، مادر، خواهر، کنشگر مذهبی، همسر، دوست و رهبر سیاسی همراهی کند.
زبان نخست ماریانا، پرتغالی، قوی ترین و شخصی ترین زبان او باقی ماند حتی هنگامی که مردم پرتغالی زبان اطرافش پیر شدند و مردند. او یاد گرفت که به پرتغالی بنویسد و بخواند. این زبانِ کردار مذهبی کاتولیکش بود و او را به کودکی اش در برزیل مرتبط می اسخت. او زبان های دیگری را به توانش خود افزود ولی پرتغالی با توالی طولانی خاطرات از کودکی و مهاجرتش مربوط بود.
یوروبایی زبانی بود که او با کاتارینا، مادربزرگش، سهیم بود و همان طور که او فرم های افریقایی دعا و عبادت را می پذیرفت زبان زندگی مذهبی جدیدش نیز شد. یوروبایی زبان خیابان بود: هر روز او را در بر می گرفت. او از این زبان در مهمانی ها، عروسی ها، و گردهمایی های اجتماعی استفاده می کرد. او از طریق یوروبایی با دیگر افریقایی ها تعامل می کرد و از آن در بحث های سیاسی و بازار بهره می جست.
ماریانا، ایو و فون را در خلال سروکله زدن های تجاری و زندگی اجتماعی اش فرا گرفت و با این زبان ها توانست کاملا در زندگی فرهنگی و سیاسی قلمروش شرکت کند. او با رهبران سیاسی ایو و فون زمانه اش تعامل می کرد و خودش هم نقش رهبری را ایفا می کرد.
پرتغالی و یوروبایی در کودکی ماریانا و خانواده اش محصور بودند. انگلیسی و فرانسه همراه با یوروبایی زبان های تجارت بودند: از خلال آنها او موفقیتش را بنا نهاد و با سیاست ها و قوانین دولت کار کرد. او مکاتبات گسترده ای به زبان انگلیسی، فرانسه و پرتغالی داشت و آلمانی را نیز به همان خوبی فرا گرفت.
فرزندان ماریانا
فهم ماریانا از اهیمت زبان های گوناگون در احقاق یک زندگی کامل با خودش متوقف نشد. او به فرزندانش از اوائل کودکی اموخت که مورد او را دنبال کنند. ماریانا می دانست که فرزندانش اگر قرار بود که به خوبی درس بخوانند باید انگلیسی و فرانسه صحبت می کردند. او و همسرش در خانه به خاطر بچه ها انگلیسی صحبت می کردند. فرزندان، به خاطر مهارتشان در فرانسه و انگلیسی، تحصیلات اروپایی کسب کردند که برای آنها زندگی حرفه ای در حقوق، پزشکی، تدریس و سیاست را فراهم آورد. فرزندانش انگلیسی و فرانسه رابه عنوان زبان های اول حرف می زدند و یوروبایی را از اجتماع پیرامونشان آموختند. ماریانا اصرار داشت که انها پرتغالی را نیز بدانند. همان طور که فرزندانش بالغ شدند و زندگی های خودشان را ساختند، پرتغالی آن ها روبط ماریانا را بهتر کرد. برادر و پسرش هر دو با زنان پرتغالی زبان ازدواج کردند و از آن زبان برای سهیم شدن زندگی خانوادگی شان با او استفاده کردند. پسر خوانده اش در فرانسه درس خواند، در انجا بود که نویسنده بزرگ برزیلی خورخه آمادو (Jorge Amado)را ملاقات کرد. ماریانا به پیشنهاد پسرش رمان های آمادو را خواند بنابراین توانست پرتغالی برزیلی اش را زنده نگاه دارد.
فرزندان ماریانا در اجتماعی یوروبایی بزرگ شدند و گرچه به زبان های دیگری درس خواندند برخی از آنها به یوروبا و هویت افریقایی خودشان برگشتند.دخترش که در اروپا پزشکی خواند و پزشک شد از یوروبایی در معاینات پزشکی اش استفاده می کرد و نهایتا با وکیلی یوروبایی ازدواج کرد. پسرخوانده ماریانا یوروبایی بود. او فرانسه و پرتغالی آموخت و شغل زندگی اش را تعلیم یوروبایی در برزیل انتخاب کرد.
ماریانا و خانواده اش از بین گروه های زبانی مختلف و قومیت های برزیل و افریقا دست به انتخاب زدند. انتخاب های انها هویت ها و تعلقات آنها را بازتاب می داد و از خلال زبانشان آنها خودها و ملت های جدیدی را خلق کردند. زبان های اروپایی؛ پرتغالی، انگلیسی و فرانسه زبان های استعمار بودند ولی زبان های تحصیل، تجارت و سیاست هم بودند، زبان هایی که به آزادی و ملت مستقل منتهی می شدند. یوروبایی، ایو و فون، هویت های قبیله ای مستحکمی را بر دوش می کشیدند، چون ماریانا و پسرش هردو عمیقا درگیر سیاست استقلال بودند از این زبان ها برای شکل دادن وحدت افریقایی سود می جستند.
خلاصه زبان شناسی اجتماعی
ما با مطالعه درباره زندگی ماریانا، روابطش با خانواده بزرگ، گسترده و چندنسلی اش، موفقیتش به عنوان یک زن بازرگان، و تاثیر سیاسی اش، درهم آمیختگی پیچیده زبان ها و زندگی اجتماعی را شاهد هستیم. ماریانا با استعدادش در زبان و غریزه اش به یادگیری، هوش و توانایی هایش به عنوان یک بازرگان، خودش را ارضاء می کند. به علاوه، او بسیاری از اطرافیانش را یاری کرد تا خودشان را تغییر دهند. صبر او به خاطر دیگران و اشتیاقش به دیدن چشم اندازهای دیگران-زبان شناختی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی- او را ثروتمند، محبوب و مورد احترام به آخر زندگیش رساند. ماریانا کاملا در منطقه اش، در برزیل و و حتی تا ساحل طلا شناخته شده بود.
نتیجه گیری
در جست و جوی رابطه بین مردم نگاری ها و رمان ها، نمونه خوبی از رمان مردم نگارانه کشف و توصیف کرده ام. آبخوری در داده های فرهنگی، تاریخ و زبان شناسی اجتماعی غنی است. بیان مدام اولینتو از الگوهای زبانی مخصوصا برای ماریانا ولی حتی برای باقی شخصیت هایش، اطلاعاتی درباره هویت فرهنگی و یکسانی منتقل می کند. اولینوتو روح زمانه را در باهیا و لاگوس تسخیر می کند. سرانجام اولینتو بدون استفاده از نظم مردم نگارانه یا تکنینک های انسان شناختی، تصویر غنی سیاسی، اقتصادی، مذهبی، آموزشی و داده های فرهنگی عمومی را برای ما به نمایش در می آورد.
من علاوه بر بیان ارزش های یک رمان مردم نگارانه، سوالی را که همکلاسی ام در باره تفاوت میان مردم نگاری و رمان مطرح کرد را بررسی می کنم. در پی آن سوال به دنبال شباهت ها نیز گشتم و تا جایی پیش رفتم که تفاوت رابطه مواد فرهنگی نویسنده و انسان شناس را بیابم. چشم اندازهای مکمل مردم نگار که فرهنگی از بیرون را شرح می دهد و رمان نویس که قادر به خلق دیدی از فرهنگ از درون است را مشخص کردم. با این کار من سرانجام به خاطر ارضای شخصی خودم به سوالی که همکلاسی ام خیلی وقت پیش در پیش روی استادمان نهاد پاسخ دادم.
به شکلی غیر منتظره مساله دیگری را حل کردم که فهمیدم در پاسخ استاد به همکلاسی ام درونی شده بود. پاسخ بی اعتنای او نشان داد که او مشخصا ارزش بیشتری را برای مردم نگاری به نسبت رمان قائل است. شاید به این خاطر که مردم نگاری محصولی از بررسی سازمان یافته و دقیق مبتنی بر سنت مطالعه فرهنگی است که با کشف ها و عرق ریختن های کار میدانی و مشاهده مشارکتی پالوده می شود. من نیز به مردم نگاری بها می دهم. مردم نگار با استفاده از روش و توصیف منظم و سیستماتیک، به خوانندگان راهی برای درک گمانه های اساسی فرهنگی جدید و بیگانه می دهد همان طور که از بیرون دیده می شود. گرچه تحسینم از مردم نگاری ها بر امکان آموختن من از رمانی که توسط یک درونی نوشته شده و از جزئیات مردم نگاری غنی است، غلبه نمی کند چون من سعی دارم الگوهای یک فرهنگ را بفهمم.
نویسندگان می توانند از زوایای مختلف به همان پدیده ای بنگرند که مردم نگار می بیند. نویسنده می تواند خلق کند گرچه تخیل و هنر، تصویری از فرهنگ با همبستگی خودش و با گمانه های اساسی مفروض، همان طور که از درون دیده می شود ارائه میدهد اما برای کشف در دسترس و حاضر است. چنین نویسندگانی داده های میدانی فراهم می کنند که انسان شناسان می توانند نظریات و مکشوفات را که مرکز مردم نگاری هستند بر آن اساس بسازند.
به علاوه این رمان ها صداهای بومی را که اغلب در ادبیات انسان شناختی غایب هستند به مطالعه فرهنگ می کشانند. انسان شناسی داغ اکادمی های شمال اروپا را بر دوش می کشد که فرهنگ هایی تا حد امکان متفاوت از فرهنگ های خودی را مطالعه می کنند. تا وقتی که این محدودیت ها فرا روی ما قرارا دارند، این رشته فقط نمونه ای کوچک و تحریف شده از رفتار انسانی را به شکلی که از طریق چشمان بیرونی- ناظر دیده می شود بازنمایی می کند. رمان های مردم نگارانه کمک می کنند تا تعادلی در بیان فرهنگی با نتقالی صدای درونی دوباره به دست آید.
در مطالعه شخصی خودم از فرهنگی ها، با عمل به نظم انسان شناختی، فهمیدم که کار میدانی و مردم نگاری ها تنها بخشی از مسیر را می سازد. نقاط شروع بسیاری دارم. اطلاعات عظیمی را در فیلم ها، غذا، مدها، موسیقی، معماری، زندگی نامه، سفرنامه، ورزشها، رقص، هنرهای تصویری و تاریخ ها و همین طور در رمان ها و مردم نگاری ها یافته ام.
در تحلیل نهایی به نقطه ای بر می گردم که توسط دن رُز در اغاز این نوشته ذکر شد. برای منصف بودن در مورد پیچیدگی وضعیت انسانی و در موادی که در پیرامون ما درباره فرهنگ های دنیا در دسترسند، ناچار خواهیم شد مردم نگاری جدیدی را خلق کنیم که «ساختاری چند ژانری، دگرتاویلی و چند صدایی» است. یک بخش از این ساختار چندژانری، رمان های مردم نگاری خواهد بود و تاریخ، فرهنگ عامه، فلسفه، موسیقی، و دیگر شیوه های ابراز پیچیده و خلاق ایده ها و تصاویر، دیدها و رویاهایی که به زندگی انسانی معنا می دهند به آن افزوده خواهد شد.
نویسنده: جَنِت تالمن (Janet Tallman)
فصل اول از بخش اول کتاب ما بین انسان شناسی و ادبیات
ویراستار: رُز دو انجلیس (Rose de Angelis)
روتلج، ۲۰۰۲، لندن