انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جهانی شدن و فرآیند توسعه

رابرتسون می گوید جهانی شدن یعنی « عام شدن خاص و خاص شدن عام»، این یعنی گوناگونی فرهنگی در عین یگانگی فرهنگی. رابرتسون به وحدت (uniformity) در جهانی شدن اعتقاد ندارد، بلکه جهانی شدن را بازگوی مخلوط های یگانه (یا یگانه های درهم) می داندو این مخلوط های یکتا نسبت یه ریسک ها، هزینه ها، مزایا و مقررات هم پیوندی ها و درهم فشردگی های روزافزون جهان خنثی است.واژه جهانی شدن نخستین بار برای طرح تحولاتی که در عرصه اقتصادی پدید آمد به کار گرفته شد. پس از آن و بر سیاق مباحث اقتصادی در موضوعات دیگری که دامن گیر ملل متعددی بود، مثل قاچاق مواد مخدر و تروریسم به کار رفت. متعاقب تحولات شگرفی که در عرصه فناوری و تکنولوژی رخ داد، جریانی ایجاد شد که پیدایش بازار جهانی نخستین پیامد آن بود. در سال‌های پایانی ۱۹۶۰ میلادی تحت تأثیر انقلاب ارتباطات و تقسیم کار جهانی، دامنه جهانی شدن بر کلیه عرصه‌ها و حوزه‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و دیگر شئون زندگی ملل سرایت نمود و تمام این حوزه‌ها را متأثر از خود ساخت.

جهانی شد شامل موارد ذیل می گردد؛

۱- درهم فشرده شدن جهان و تبدیل آن به یک مکان واحد،

۲- عمومیت یافتن هرچیز در مقیاس جهانی.

اشاره به چند نکته مهم درباره جهانی شدن ضروری است: نکته اول اینکه : دلالت معنایی جهانی شدن شاید تقریبا از ابتدای تاریخ بشر وجود داشته، اما آنچه امروزه جهانی شدن نامیده می­شود فرایند متاخری است که با مدرنیسم و توسعه کاپیتالیسم ظهور یافته است. این فرایند با سایر فرایند­های اجتماعی اساسی دوران ما یعنی پساصنعتی شدن، فرانوگرایی (پست مدرنیسم) ، و شالوده شکنی (deconstruction) سرمایه‌ داری همراه است.

نکته دوم اینکه: خاستگاه جهانی شدن، اقتصاد سرمایه داری است و تحول مفهوم جهانی شدن کم و بیش با تحول نظام های مبادله در چارچوب این اقتصاد همخوانی دارد. سه فرایند اصلی مبادله را در این زمینه می­توان مشخص کرد: مادی- سیاسی و نمادین.

مبادلات نمادین مصادیق مادی ندارد. نمادها توسط همه کس، در همه جا و همیشه تولید می شود و تقریبا هیچ محدودیتی در تولید و باز تولید آنها وجود ندارد و این مهم ترین ویژگی امروزین جهان جهانی شده است. به همین خاطر است که می­گویند جهانی شدن فردگرایی و آزادی عمل فردی را به صورت غیرقابل تصوری گسترش داده است.

نکته سوم اینکه: جهانی شدن تا کنون بر سه عرصه اصلی زندگی اجتماعی تاثیر گذاشته است:

– اول بر عرصه اقتصاد: از طریق جریان‌های تولید، مبادله و مصرف؛

– دوم بر عرصه سیاست و حکومت: خصوصا برتمرکز و اعمال قدرت، بر سازمان‌ های سیاسی و همچنین بر اعمال فشار و سرکوب از سوی حکومت ها (خاصه حکومت های توتالیتر)

– و سوم بر عرصه فرهنگ: از طریق تولید و مبادله کالاهای فرهنگی و آفرینش نمادها، ارزشها، مفاهیم، اعتقادات و ذوق و سلیقه جهانی شده.

و نکته چهارم اینکه: مصادیق تاثیرهای جهانی شدن بر عرصه های اقتصاد و سیاست و فرهنگ، از این قراراند:

– در عرصه اقتصاد: از میان برداشته شدن وابستگی عرضه و تقاضا به مکان های خاصی (یعنی بازار). از جلوه های این وضعیت تجارت الکترونیک، تجارت از راه دور، و کار در فضای مجازی است.

– در عرصه سیاست: گسترش قلمرو عمل دولت ها و سازمانهای غیردولتی و گروه‌های اجتماعی به فراتر از مرزهای ملی: مصادیق این تاثیر تغییر در دلالت های حاکمیت سرزمینی، ایجاد دولت الکترونیک، ایجاد شبکه‌های اجتماعی سیاسی مجازی و تشکیل گروه های سیاسی غیرمتشکل است.

– و بالاخره در عرصه فرهنگی: گسترش مبادلات فرهنگی و نمادین که نتیجه آن رهایی از قیود متعارف زمانی و مکانی و مصداق آن گسترش ارتباطات اینترنتی (مراودات ایمیلی،چت کردن ها، فیس بوک، توئیتر و امثال آن) است.

جهانی شدن فرایندی در حال شدن است. یعنی در همین حال حاضر هم در شرایط تکوین شکل و پیشرفت مستمر قرار دارد. اما برای آن نمونه‌های قدیمی – آرمانی که اصطلاحا نمونه ‌های اسطوره ای خوانده می­شود و نیز نمونه‌ های تحقق یافته تاریخی هم میتوان ذکر کرد:

نمونه های تاریخی آرمانی این مضمون: نگرش ادیان بزرگ؛ اتحاد پرولتاریای جهانی ( انترناسیونال کارگری) است و نمونه‌های تحقق یافته تاریخی آن: امپراطوری های چین، رم و عثمانی؛ اتحادیه اروپا ؛و شرکتهای فراملیتی(transnational corporation) است.

ویژگی ‌های جهانی شدن از این قراراند:

۱- ادغام بازاندیشی در سطوح محلی و جهانی

۲- فشردگی مکان و زمان

۳- برساخت هویت جدید “شهروند جهانی”

۴- آفرینش ذائقه فرهنگی نوین جهانی شده

۵- بازتولید مهارناپذیر مطالبات سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی نو

۶- گسترش آگاهی های جهانی

۷- گسترش مشارکت­های سیاسی و اجتماعی در مقیاس جهانی.

نظریه های جهانی شدن هم مثل نظریه های توسعه بسیار متنوع اند و نکته جالب توجه آن است که تاریخ طرح برخی از آنها حتی قبل از ظهور این فرایند است. اهم این نظریه ها از این قراراند:

نظریه امپریالیسم لنین ؛ نظریه وابستگی گوندرفرانک ؛ نظریه نظام جهانی والرشتاین ؛ نظریه مدرنیته متاخر گیدنز؛ نظریه فرایند تمدن گستری الیاس ؛ نظریه­های مک دونالدی شدن و کارت اعتباری شدن ریتزر؛ نظریه جامعه مخاطر اولریش بک ؛ و نظریه جهان محلی شدن رابرتسون.

نظریه رابرتسون یک نظریه پسامارکسیستی است. در پسامارکسیستم ( یعنی مارکسیسم+ پست مدرنیسم) فرهنگ هم مهم ترین عامل و محرک هرگونه حرکت اجتماعی و هم بازنمای اصلی ترین مشخص های هر حرکت اجتماعی است.

رابرتسون در بحث هایش درباره جهانی شدن از مجموعه مفاهیم (ترمینولوژی) خاصی استفاده می کند که مهمترین آنها از این قراراند:

– Globality که به فارسی جهانبودگی ترجمه شده است، یعنی آگاهی نسبت به جهان به عنوان یک کل که به شکل‌گیری افکارهای هویتی در رابطه با عرصه جهانی منجر می شود. این مفهوم فاقد زمان و مکان است.- Particularized universal (خاص شدن عام): یعنی این که کالاهای فرهنگی فرهنگ جهانی (مثلا دموکراسی) در هر جایی رنگ و بوی فرهنگ خاصی که در آن جا مصرف می شود را می گیرد.

– Universalized particular(عام شدن خاص): یعنی عالم گستر شدن یک ویژگی فرهنگی خاص مثلا غذای چینی یا ژاپنی یا مغولستانی یا مکزیکی که امروزه در همه جای جهان می توان آنها را یافت.

– Glocalization (جهان محلی شدن ): یعنی جهان محلی شده و محله جهانی شده؛ به این معنی که فرهنگ های محلی برای بقای خودشان با فرهنگ عام جهانی وارد تعامل می شوند و در نتیجه در عین محلی بودن بعد جهانی پیدا می کنند.

رابرتسون عقیده دارد که جهانی شدن را خیلی هم چیز مطلوب و نازنینی نباید ارزیابی کرد و شابد هم حق با او باشد: جهانی شدن موجب افزایش توقع در همه گروه‌های اجتماعی می شود: کارگران، کشاورزان، کارفرمایان، طبقات متوسط، روشنفکران و حتی سیاستمداران ( در همه جهان و خصوصا در کشورهای موسوم به در حال توسعه) با افزایش آگاهی، اطلاعات و ارتباطات جهانی شده ‌شان توقعات و انتظارات بیشتری پیدا کرده‌اند. تجربه چند دهه اخیر نشان می دهد که آزادی، حقوق شهروندی، عدالت، امنیت و رفاه مطالباتی هستند که در شرایط جهانی شدن تشدید می شوند. این ها را شاید بتوان از جهاتی مثبت و مطلوب ارزیابی کرد ولی در مقابل باید از جلوه ‌های منفی و دردسر سازی هم نام برد که آسایش و آرامش را از مردم جهان سلب کرده اند.از جمله این جنبه های منفی تقویت شدن جریان های ضد جهانی شدن با استفاده از ابزارها و روش­های خود جهانی شدن است: بنیادگرایی، رواج گفتمان­های پسامدرنیته ای نظیر مذاهب نوین، خشونت گرایی، پول شویی و گسترش باندهای مافیایی برخی از این نوع جنبه های منفی دردسر سازاند.

جهانی شدن در حوزه اقتصاد تقریبا بدون مشکل مهمی به طور پیوسته در حال پیشروی است و فقط گاهی اوقات اعتراضاتی از سوی برخی اقشار و گروه­های اجتماعی کشورهای پیشرفته و صنعتی در مقابل آن ابزار می شود که البته تاکنون تاثیر محسوسی بر روند آن نداشته است. در قلمرو سیاست هم جریان جهانی شدن در زمینه هایی با وضوح و آرامی و در مواردی هم با ابهام زیاد و در شرایط غبارآلود محض در جریان است . همکاریهای سیاسی بین‌ المللی چه در سطح دولت ها و چه در سطح سازمان های غیردولتی و چه در سطح نهادهای مردمی به طور فزاینده ای در حال گسترش است. اما حرکت به سوی آرمان تشکیل یک دولت واحد جهانی و یا محدودسازی دامنه اختیار عمل دولت- ملت ها هنوز در هاله ای از ابهام و تردیدهای جدی قرار دارد. اما مهم ترین چالش امروزین جهانی شدن که تصادفا بیشترین رابطه را هم با گفتمان توسعه دارد مربوط به قلمرو جهانی شدن فرهنگ و به ویژه زمینه های مربوط به ارتباطات است. ارتباطات جهانی امروزه به سطحی رسیده است که هرکس همه را می بیند، همه چیز را می داند و همچنین به آنچه او را از دیگران جدا می کند کاملا آگاهی دارد. اطلاعات و ارتباطات جهانی شده امروزی هم حامل توسعه هستند و هم عامل بروز جریان های ضد توسعه‌ای. تعارض و نفرت ناشی از مشاهده مستمر و درک عمیق نابرابری ها پیامدهای ضد توسعه ‌ای شدیدی دارد. این ارتباطات جهانی شده به یک چالش سیاسی جدید در سطح جهانی بدل شده است. فقط دولت ها و خصوصا دولت های توتالیتر نیستند که از پیامدهای این ارتباطات گسترش یافته مهارناپذیر در وحشت و رنج اند، بلکه ملت ها و گروه های مختلف مردم در سرتاسر جهان نیز به طور روزمره با نتایج مثبت و منفی این ارتباطات دست به گریبان اند. به قول دومنیک ولتون ( Dominique Welton) نویسنده کتاب « جهانی سازی دیگر»، مثلث جدیدی با سه مولفه هویت، فرهنگ و ارتباطات پدید آمده است که زندگی همه مردم جهان را خواه به آن آگاهی داشته باشند و خواه نداشته باشند، تحت تاثیر قرار می دهد.

ولتون می نویسد: «واقعه مهم در آغاز قرن بیست و یکم ظهور ناگهانی مثلث دهشتناک هویت- فرهنگ- ارنباطات است. درگیری ها و مطالعات سیاسی نظیر تروریسم بین المللی نشانه ‌ای از این ظهور ناگهانی هستند. به نابرابری های سنتی میان شمال و جنوب، خطرات سیاسی مرتبط با فرهنگ و ارتباطات افزوده می­شود».

ارتباطات گسترش یافته جهانی، فاصله های فیزیکی را از بین برده است اما از میان رفتن فاصله های فیزیکی پیامدهای فاصله ‌های فرهنگی را مخاطره آمیزتر کرده است. جهانی شدن اطلاعات و ارتباطات و فرهنگ که تصور می شد دنیا را برای ما آشناتر و انسان ها را به هم نزدیکتر می کند برخلاف انتظار مردم را به تفاوت های‌شان آگاه تر و حساس تر کرده است . کنش اجتماعی و سیاسی مردم در بسیاری از کشورهای در حال توسعه آمیزه ای از وضعیت دوسودایی تاسی به غرب و غرب ستیزی است. گروهی جذب آرمان‌های آزادی و دموکراسی موجود در غرب می شوند و گروهی بر نابرابری های موجود میان استانداردهای زندگی خودشان و غربی ها می شورند و برای ابراز نارضایتی خود به خشونت‌آمیزترین روش ها متوسل می شوند.

هر روزه هزاران پیام از کشورهای پیشرفته صنعتی ارسال می­شود، اما فضا زمانی که گیرندگان پیام در آن زندگی می کنند همان فضا زمان فرستندگان پیام نیست. به سخن دیگر شکافی عمیق میان فرستندگان پیام و گیرندگان آن وجود دارد. هیچ پیام واحدی هرگز از سوی همگان به یک شیوه دریافت نمی شود. این پیام ها در بسیاری از گیرندگان احساسی از سلطه جویی فرهنگی القا می کند و در بسیاری از موارد واکنش های خشونت آمیزی را موجب می شود.

چالش اصلی توسعه در جهان کنونی پر کردن این شکاف فرهنگی آشکار و دردسرساز است که به رغم از میان رفتن فاصله های فیزیکی میان مردم کشورهای پیشرفته و در حال توسعه همدلی و انسجام اجتماعی در جامعه جهانی را روزبه روز کمتر کرده و فاصله عاطفی و اجتماعی میان این مردم را روزبه روز بیشتر می­کند.

سخن آخر این که با توجه به نظریه glocalization را برتسون می توان رابطه میان توسعه به مثابه خصوصیتی که در سطح محلی پیگیری می شود با جهانی شدن به مثابه خصلت عمومی زیست جهان (life world) در زمانه ما را رابطه ای دیالکتیکی تعریف کرد. جهانی شدن مختصات فرایند توسعه امروزین را تعیین می کند و از سوی دیگر همین توسعه از طریق globality خاصی که ایجاد میکند ابعاد و ویژگیهای خود جهانی شدن را مشخص می کند. جهانی شدن در چند دهه اخیر به طور پیوسته فرایند تکوین شکل را تجربه کرده است یعنی شکل و مضمون و روش های اجرایی خودش را پیوسته بازتولید و نو کرده است اما نظریه های توسعه هنوز در شرایط نگرشی و گفتمانی ماقبل جهانی شدن در جا می زنند بنابراین تجدیدنظر در نظریه ‌های توسعه با توجه به استلزامات جهانی شدن اجتناب ناپذیر است. اگر حق داشته باشیم که رابطه‌ای دیالکتیکی را میان جهانی شدن و توسعه تعریف کنیم پس محق خواهیم بود که دو پرسش اصلی را هم برپایه این رابطه مطرح کنیم:

– اولین پرسش مربوط می شود به آسیب شناسی توسعه در شرایط جهانی شدن.

– و دومین پرسش مربوط است به آسیب‌شناسی جهانی شدن در شرایط کار بست الگوهای ماقبل جهانی شدن توسعه. بر جامعه‌شناسی و به ویژه جامعه شناسی توسعه است که بکوشد تا پاسخ‌های مناسب و شایسته‌ای برای این پرسش های اساسی پیدا کند.

منابع؛

– بهکیش، محمد مهدی، ۱۳۸۵ «اقتصاد یران در بستر جهانی شدن» ،تهران، نشر نی

-رابرتسون، رونالد، ۱۳۸۰، جهانی شدن ( تئوری اجتماعی و فرهنگ جهانی) ترجمه کمال پولادی، تهران، نشر ثالث

– زاهدی، محمدجواد،۱۳۸۲، توسعه و نابرابری، چاپ اول، تهران، انتشارات مازیار

– لاز، سوفی، ک. فارپر، ر. مارکوس، ۱۳۸۹،تحقیق برای توسعه، ترجمه؛ آمنه ستاره فروزان، فرخ السادات بحرینی، تهران، نشر سلمان

– میر محمدی، داوود، ۱۳۸۱، «جهانی شدن، ابعاد و رویکردها»، فصلنامه مطالعات ملی، شماره۱۱، سال سوم،بهار ۸۱