قدم زدن در موزههای اروپایی، لذت بخش و دردآور است: لذتی حاصل شهادت بر چنین انباشتی از زیبایی، هوش و مهارت، گردآوردن عناصری بیشمار و بار دادن به آنها در پس میلیونها ساعت کار و رنج، در قالبهایی از رنگها، شکلها و کارکردها که میتوانند عمری ابدی داشته باشند، اما درد آور نیز، زیرا این قالبها و اندیشهها را میتوان همچون اندامها و اجزایی به شمار آورد که از کالبدهای زنده صاحبانشان جدا شده و برای توجیه و اثبات ایدئولوژی استعماری یا ایدئولوژی سرمایه داری هنری، در چنین محیطهایی آرامش بخش و اطمیناندهنده و بیخطر قرار داده شدهاند. اشیا درون قابها و حفاظها فرو رفتهاند، همچون حیواناتی وحشی که در پشت میلههای قفسی آهنین اسیر شدهاند. لباسهایی که دیگر کسی آنها را نمیپوشد، کاسههایی که دیگر کسی از آنها چیزی نمینوشد یا غذایی را درون خود جای نمیدهند؛ سکههایی که بسیار پر ارزشند، اما دیگر میان دستها و جیبها چرخشی ندارند. موزهها، گورستانهایی پرشکوه هستند که در آن واحد فرهنگها را ابدی کرده و آنها را از حیات واقعیشان باز میدارند. زایش دوباره اشیا و کشتار نظاممند آنها. تناقض دردناک موزهها نیز در همین است و باز از همین رو موزهگرایی و ضد موزهگرایی هرگز نتوانستند به نتیجهیی قطعی درباره استدلالهایشان برسند. کدام را باید برگزید: مرگ شیئی در زندگی پرجوش و خروش جهان واقعی، یا زایش دوباره شیئی در قابهای بیروح زندانی پر شکوه؟ رابطهیی که در هر دو سویش میتوان شک و تردید کرد و در هر دو سویش قالبهای ذهنی با واقعیتهای جهان بیرونی در تضاد قرار میگیرند.
ستون مشترک انشان شناسی و فرهنگ و روزنامه اعتماد(شنبه ها، صفحه آخر)
نوشتههای مرتبط
این مطلب در روزنامه اعتماد شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۱ منتشر شده است
http://etemadnewspaper.ir/Released/91-11-07/151.htm#228387
نوشته های پیشین در این ستون :
اندیشه های تصویری(۱): کتاب
اندیشه های تصویری(۲): پایان جهان
اندیشه های تصویری(۳): پوست