تصویر: تابلوی سرامیکی گرنیکا نصب شده در شهر. عکس از Klaus Vasema
این روزها حتی اگر کسی پیدا شود که با عنوان تابلوی گرنیکای پیکاسو، نقاش صاحبنام سبک کوبیسم آشنا نباشد، به حتم تصویر آن را بر دیوار کافهها، روی ماگها و یا جلد کتابها دیده است. خیلیهایمان هم میدانیم که این نقاشی سیاه و سفید بوی خون میدهد و یادآور جنگ و رنج انسانی و حیوانی است. اما شاید همه در جریان داستان پشت پردهی این اثر معروف نباشند و ندانند هشتاد و سه سال پیش در چنین روزی چه بر سر شهر گرنیکای اسپانیا آمد. این یادداشت بهانهای است تا تاریخ را ورق زده و کمی به جزئیات رخدادی تلخ و تابآوری شهر گرنیکا تا به امروز بپردازیم.
پیش از جنگ جهانی دوم، اسپانیا درگیر جنگ داخلی بود که فرانسیسکو فرانکو، رهبر نیروهای ملی و دیکتاتور بعدی در اسپانیا، از آدولف هیتلر خواست تا شهر گرنیکا را ویران کند. این حملهی غافلگیرانه، برای هر دو دیکتاتور سود قابل توجهی داشت. از یک سو شهر گرنیکا برای باسکها (که از اقوام بومی منطقه باسک اسپانیا هستند) اهمیتی فرهنگی داشت و میتوان گفت نماد دموکراسی و خودمختاری به حساب میآمد؛ نابودی چنین شهری هم قدرت فرانکو را دوچندان میکرد و هم خط و نشانی بود برای معترضان شهرهای مجاور. از سویی دیگر این حمله فرصتی بود تا هیتلر به دور از توجه بینالمللی، استراتژیهای نظامی و سلاحهای جدیدش را به آزمایش بگذارد. با این حساب نیروی هوایی هیتلر سی و هشت ماه و چند روز پیش از شروع جنگ جهانی دوم (۱) اجرای برنامهی بمباران را بر عهده گرفت. تکنیکهای بمباران اهداف نظامی نداشتند و نقاط استراتژیک مانند پل رِنتریا (به عنوان محل تلاقی چند جادهی مهم) و کارخانهی مهمات را هدف قرار ندادند. به بیان روشنتر، بمبها بر مراکز مدنی اصلی شهر از جمله بازار روز و مکانهای شاخص مرکز شهر فرو ریختند. روز و ساعت حمله هم اتفاقی نبود. ساعت چهار و سی دقیقهی بعد از ظهر دوشنبه که بسیاری از حاشیه و شهرهای مجاور برای فروختن لوازم خود در مرکز شهر و در دوشنبهبازار گرد هم آمده بودند و ساکنان در کافههای محلی مشغول گپ و گفت بودند.
نوشتههای مرتبط
بمبارانِ چهار ساعته با نهایت خشونت به انجام رسید. یک روز پس از حمله، جی اِل. استیر از شهر بیلبائو در مجاورت گرنیکا به روزنامه تایمز لندن چنین گزارش داد: «ضرباهنگ بمبارانِ این شهر ِبیدفاع از منطقی مشخص پیروی میکرد؛ ابتدا نارنجکهای دستی و بمبهای سنگین برای تاراندن جمعیت، بعد شلیک مسلسل برای راندن آنها به سمت پایین و در پایان بمبهای آتشزای مهیب برای سوزاندن خانهها و ویران کردن آنها بر سر قربانیانشان.»(۲) بسیاری از بازماندگان بمباران در پی حوادث ناشی از آتشسوزی و ریختن آوار جان خود را از دست دادند. روز پس از حمله اکثر ساکنان و پناهندگان وحشتزده جدا از عزیزانشان در شهرهای مجاور آواره بودند چراکه بخش عمدهای از مرکز شهر به ویرانهای عظیم بدل شده بود. حضور غیربومیان به دلیل حضور در بازار هفتگی و ناآشنایی آنها با مخفیگاههای شهر به بالاتر رفتن تلفات دامن زد. همچنین از آنجایی که شهر تا روزها بعد در آتش میسوخت برآورد، دقیق کشتهشدگان این حملهی هوایی تا امروز هم روشن نیست. «به گفتهی هیونامسِ مورخ، تخمین متخصصان چیزی بین ۲۰۰ تا ۱۶۰۰ نفر است.»(۳)
رنج انسانی مردم باسک تنها وابسته به ویرانی شهر و از دست رفتن خانه و عزیزان نبود. فرانکو به محض ورود به شهر پای تمام خبرنگاران بینالمللی را از شهر قطع و هر گونه صحبت و بازتاب خبری این حمله را به شکلی که با واقعیت همخوانی داشت ممنوع کرد. این در حالی بود که خود نیز هرگونه مداخله در حمله را انکار کرده و ویرانی و به آتش کشیده شدن شهر را به نیروهای کمونیست نسبت داد. سکوت خبری در جامعهی بینالمللی، انکار هرگونه مداخله از سوی فرانکو و دروغهای پس از آن، درد بازماندگان را افزایش داد و در ادامه تا سالها مانع از پذیرش فاجعه و کنار آمدن بازماندگان با این تراژدی شد. با این وجود هماکنون میتوان از شهر گرنیکا به عنوان یک شهر تابآور در هر سه سطح کالبدی، عاطفی و فرهنگی در برابر یک فاجعه نام برد. حال این سوال پیش میآید که شهر گرونیکا چگونه توانست از نو بایستد؟
۱. تابآوری کالبدی: سه روز پس از بمباران، فرانکو شهر گرنیکا را تصرف کرد و در سال ۱۹۳۹ که فاتح جنگ شد، هم او که دستور ویرانی این شهر را داده بود، بازسازی آن را نیز زیر نظر گرفت. عملیات بازسازی توسط سازمان ملی مناطق ویران (ODR) صورت گرفت که البته مسئولیت بازسازی تمام شهرهای اسپانیا را بر عهده داشت. پیش از بازسازی زمین را مسطح کردند و این باعث شد سطح شهر گرونیکا یک و نیم متر بالا بیاید. اقدامات بازسازی متوجه مرکز شهر و در راستای تبلیغات سیاسی بود. شهری با طراحی عظیم فاشیستی که قرار بود خیابانهای تشریفاتی و ورزشگاه بیست هزار نفری داشته باشد؛ اما به دلیل همزمانی با سالهای پس از جنگ جهانی دوم، شهر گرنیکا نه تنها هیچوقت به مرکز باشکوه برای قدرت فاشیسم تبدیل نشد که ورزشگاه آن هم طبق برنامه ساخته نشد. با این حال، طرح توسعه مجدد گرنیکا با طرحهای دیگر سازمان ملی مناطق ویران تفاوت داشت و طراحی میدان اصلی آن توسط یک بومی بیلبائویی به نام مانوئل اسمیت دیبارا که دارای نفوذ قابل توجهی بود، منجر به اعمال برخی عناصر شاخص معماری باسک مانند ردیف تاقها که از قرن ۱۵ میلادی به جا مانده بود و در شهر قدیم رواج داشت در بازسازی میدان شد.
طراحی توسعه مجدد شهر بیشتر معطوف به مرکز شهر از جمله میدان، ساختمان شهرداری، بازار، آپارتمانهای جنب خیابانهای اصلی و خانههای سازمانی کارگران بود. عملیات ساخت کند نبود و ساخت کالبدی سریع در دستور کار قرار داشت به طوری که بیشتر ساختمانها و واحدهای آپارتمانی به محض سر برآوردن، بدون امکانات جانبی از قبیل مسیرهای دسترسی، فاضلاب، آب و برق رها میشدند و سالها تجهیز شدنشان به طول میانجامید. از سوی دیگر، امکانات و رفاه به میزان یکسان به ساکنان نمیرسید و متمولان و منتفذان سیاسی در طرح توسعه شهر و مکانیابی املاک دست میبردند و بر ثروت و موقعیت اجتماعی و سیاسی خود میافزودند. این شکل از ساخت و ساز شهر تا سال ۱۹۴۶ به شکل رسمی ادامه یافت و پس از ترتیب مراسم تمجید از فرانکو، باقی کار به مردم شهر و بخش خصوصی واگذار شد. میتوان گفت به رغم بازسازی شتابان فضاهای کالبدی، شهر به کندی به وضعیت عادی بازمیگشت و بسیاری از ساکنان پیشین شهر به دلیل ترس از دستگیر شدن و یا کمبود مسکن تا سالها نتوانستند به شهر خود بازگردند. بین سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ میلادی، دوران اوج بازتوسعهی گرنیکا بود چرا که به دلیل رشد مشاغل صنعتی و تامین نیاز مسکن کارگران کارخانهها از سوی بخش خصوصی، تعداد زیادی از ساکنان پیشین و یا ساکنان حاشیهی شهر تصمیم گرفتند به گرنیکا مهاجرت کنند. در سالهای پایانی دههی هفتاد موج تازهی ساخت و ساز باعث پر شدن تمام قطعات خالی زمین شهری و ساخت دوبارهی بناهای کمدوام و بیکیفیت شد تا حدی که موج سوم توسعه، ساخت و ساز را به حاشیهی شهر کشاند.
۲.تابآوری عاطفی: منظور از بازیابی عاطفی این است که افراد یک جامعه قادر باشند ورای ترومایی که تجربه میکنند، آیندهای را برای خود و اطرافیانشان متصور شوند و تنها در این صورت است که میتوان گفت مردم از رخداد جان به در بردهاند(۴). اما وجود چهل سال دیکتاتوری و خفقان روند بازیابی عاطفی را فرسایشی میکرد. فرانکو دقیقا سه روز بعد از بمباران وارد شهر شد و شروع بازسازی را به شکل رسمی اعلام کرد. این در حالی بود که صحبت از روز بمباران و یا هرگونه یادآوری آن جرم تلقی میشد و مجازات آن حبس بود. بازماندگان نیز اجازه سوگواری عمومی نداشتند. هرچند شهروندان با به خطر انداختن جان و آزادی خود هر سال برنامههای مخفیانه به منظور یادبود برگزار میکردند. در تمام این سالها مراسم و یادسپاریها توسط بازماندگان و هنرمندان ادامه داشت. یکی از اولین و البته معروفترین این همراهیها توسط پابلو پیکاسو با تابلوی گرنیکا صورت گرفت. این تابلو به سفارش حذب جمهوریخواه اسپانیا به پیکاسو بود. پابلو پیکاسو که خود از طرفداران حذب جمهوریخواه بود در آن زمان در پاریس زندگی میکرد. با این حال اخبار مشابه را خواند و تصاویر مرتبط و دلخراش ناشی از این حمله را دید. نتیجهی این مواجههی غیرمستقیم تابلوی گرنیکا(۵) بود حاصل چند هفته کار فشردهی او. این اثر که روایتگر رنج ساکنان باسک است برای نخستین بار در نمایشگاه جهانی ۱۹۳۷ در پاریس در معرض دید عموم قرار گرفت و توجهها را به این رخداد تلخ معطوف ساخت. به گفتهی مهیِر شاپیرو، مورخ هنری، پیکاسو بیشتر در پی انتقال شوک رخداد و اعتراض خود از راه تصویر قربانیان انسانی و حیوانی و ترسیم رنج همگانی بود (۴). اهمیت این تصویر به این برمیگردد که بازماندگان نسخهی چاپ شدهی آن روی کاغذ را تا سالها مخفیانه دست به دست میکردند و به نسل بعدی انتقال میدادند. پیکاسو نیز اعلام کرده بود که این اثر تا روزی که در اسپانیا دموکراسی برقرارنشود در اسپانیا نخواهد بود.
مرگ فرانکو در سال ۱۹۷۵ اولین نقطهی عطفی در تابآوری شهر گرنیکا بود. پادشاه جدید به جای آنکه راه فرانکو را پیش بگیرد دموکراسی را در اسپانیا برقرار کرد. ناگفته نماند هیچ زمانی به مداخلهی فرانکو در بمباران به شکل رسمی از سوی دولت اسپانیا اشاره نشد. جهش بعدی در فرآیند تابآوری عاطفی کسب دوبارهی خودمختاری مالی و سیاسی منطقه باسک در دههی هشتاد میلادی بود که ساخت فضایی همگانی برای یادبود و نصب پلاکی ساده با تاریخ و مکان حمله در مرکز شهر را به دنبال داشت. همچنین شهردار دستور ساخت یک نسخهی سرامیکی از تابلوی گرنیکا را داد. از دیگر آثار هنری نصب شده در شهر میتوان به مجسمهی «پیکر مدرن پوشیده/پیکر عظیم در پناهگاه» اثر هنری مور و تندیس بزرگی با عنوان «دیوار شکسته» و به نام «صلح ویران شده» (۱۹۸۸) اثر ادواردو چیلیدا هنرمند باسکی اشاره کرد. در سال ۱۹۸۷ نیز پارلمان باسک مرکزی را برای پژوهشهای صلح و از میان برداشتن تعارضات و کشمکشها به نام «گرنیکا گوگوراتوس» تاسیس کرد. از اقدامات مهم این مرکز جمعآوری تاریخ شفاهی قربانیان بود که منجر به ساخت مستندی با عنوان «بمباران گرنیکا: نشان انسانها» بود. رخداد مهم در بازیابی عاطفی شهر زمانی اتفاق افتاد که رئیس جمهور آلمان، رومان هرتسوگ، در سال ۱۹۹۷ به درخواست موسس گرنیکا گوگوراتوس به شکل رسمی بمباران از سوی آلمان را تصدیق کرد و به خاطر آن پوزش خواست. شهر گرنیکا نیز در مقابل این اعتراف بزرگ، با حسن نیت درخواست صلح و دوستی و همکاری داد. از آن پس شهر فورتزهایم آلمان به خواهرخواندهی گرنیکا تبدیل شد و داوطلبان آلمانی برای کمک به گرنیکا گوگوراتوس پیوستند.
پیکر لمیده در پناهگاه، اثر هنری مور. عکاس ناشناس. منبع: گاردین
دیوار شکسته اثر ادواردو چیلیدا. عکاس ناشناس
۳. تابآوری فرهنگی: فرانکو در طول تمام سالهای خفقان از هیچ تلاشی برای نابودی فرهنگ باسک فروگذار نکرد. سران باسک به شدت شکنجه میشدند و همچنین نوشتن، صحبت کردن و آموزش زبان باسکی ممنوع شده بود و حکم سرپیچی از این قانون زندان بود. حکومت فاشیستی لیست بلندی از اسامی زندانیان سیاسی باسکی تهیه کرده بود و با رعب و وحشت مردم را خاموش میکرد. نوشتههای باسکی از در و دیوار شهر پاک میشدند. این تلاش برای سرکوب اما در نهایت منجر شد تا گرنیکا به نمادی از رنج و شهادت باسک تبدیل شود. ساکنان محلی فعالیتهای خود را مخفیانه ادامه میدادند و فرهنگ باسک را زنده نگه میداشتند. پس از پایان دوران دیکتاتوری تشکیل گروهی با نام «کمیسیون تحقیق دربارهی گرنیکا» نیز بر خودمختاری این شهر در سالهای بعد تاثیر بسزایی داشت. پس از کسب خودمختاری مالی و سیاسی در سال ۱۹۸۷ پس از پنجاه سال یادبود عمومی رسمی برگزار شد. احیای مجدد سنتهای باسکی، سرود ویژهی شهر بر مبنای موسیقی سنتی باسکی به تحکیم حس هویت و تعلق شهروندان کمک بسزایی کرد. در سال ۱۹۹۸ موزه گرنیکا افتتاح شد و در سال ۲۰۰۳ این موزه با عنوان «موزه صلح» بازگشایی شد. میتوان گفت همکاری دولت و شهروندان در ادغام سنت باسک و نمادهای مدرن یکی از عوامل کلیدی تابآوری فرهنگی گرنیکا است.
با توجه به آنچه ذکر آن رفت تابآوری ترومای گرنیکا به دلیل بازهی زمانی طولانی یک مدل آرمانی از تابآوری شهری نیست. تاب آوری شهر گرنیکا به عنوان نمادی از مقاومت و صلح، نوعی از تابآوری چندوجهی و پیچیده محسوب میشود که میتوان با تحلیل ابعاد گوناگون آن به مدلی برای بازیابی کالبدی، عاطفی و فرهنگی شهرهای کنونی در اقصی نقاط جهان پرداخت.
(۱) Raento, Pauliina. 2000. Gernika, Guernica, Guernica?: Contested meanings of a Basque place. Political Geography 19: 707–۷۳۶
(۲) جی.ویل، لارنس و توماس جی. کامپانلا. ۲۰۰۵. شهر از نو ـ شهرها با کدام روایت از پس فاجعه برمیآیند. ترجمه نوید پورمحمدرضا. تهران: اطراف: ۱۴۴.
(۳)و (۴) همان ۱۴۵ – ۱۵۱.
(۵) برای مطالعهی بیشتر به منظور شناخت ابعاد مختلف نقاشی گرونیکا اثر پابلو پیکاسو رجوع شود به:
E. Becraft, Melvin. 2010. PICASSO’S GUERNICA, Images within Images