مالکوم میلز برگردان ملیحه درگاهی
مقدمه:
توسعه ی شهری در زمینه های ابتکاری بخش خصوصی و عمومی، یکی از سه بازار اصلی محسوب می شود (به همراه حمل و نقل عمومی و خدمات بهداشت و سلامت) که در آن نقش هنر عمومی گسترش یافته است. اما توسعه ی شهری اشکال مختلفی دارد و فقط محدود به سودمندی اجتماعی نمی شود یا تماما مترادف با احیاء و بازسازی اقتصاد محلی نیست. انجمن های حمایت از هنر عمومی به دنبال فرصتهایی برای ادغام هنر در طرح های سرمایه ای اصلی بوده اند و بواسطه ی استخدام هنرمندان در مرحله طراحی ساختمان ها به این هدف دست یافته اند، اما این روش تمامی انواع توسعه را بدون در نظر گرفتن تأثیرات اجتماعی و محیطی شان تلفیق می کند، در حالیکه هیچ گواه نظام مندی مبنی بر اینکه هنر عمومی نتایج مفیدی برای جوامع دارد موجود نیست، جوامعی که ممکن است در عوض احیا شدن بوسیله ی توسعه، به حاشیه رانده شوند.
نوشتههای مرتبط
درست در زمانی که توسعه اشکال متضادی به خود می گیرد، هنر نیز در چنین بافتی مقیاس و گرایش های متفاوتی می یابد؛ برخی از پروژه ها ریشه در محلیت و جامعه شان دارند و یا به کاهش بخش تعریف شده ای از محیط ساخته شده ارجاع می دهند، چنانچه به عنوان مثال کار فرانسیس گمیلا (Francis Gomila) در رابطه با فروشگاه داران محلی برای بازسازی خیابان اسمتویک بالا (Smethwick High Street) اینگونه است. اگرچه سیاست هنر در فرمهایی همچون درصدی برای هنر۱ (Percent for Art) ، هیچگونه تمایزی بین گونه های مختلف توسعه ایجاد نمی کند و تناقض ها بین مسئولیت بخش عمومی در یک جامعه ی لیبرال و عدم پاسخگویی برخی توسعه دهندگان نسبت به منافع دیگر توسعه دهندگان مالی جهانی را می پذیرد.
پرونده ای برای هنر؟
سه قشر حفاظتی وجود دارد که درون آن این مسئله جای گرفته است: یک پرونده ی تجاری برای هنر عمومی در طرحهای توسعه ای که به مانند حامیان زندگی اقتصادی بیشترین محتوای خود را بواسطه ی حمایت از هنرها به طور کلی استخراج می کند؛ امری که به نوبه خود در جایگاه توسعه شهری به مثابه ابزاری برای یک جهان بهتر قرار می گیرد؛ درون قوطی حمایت و در هر سطح تعداد زیادی کرم به شکل شکست های اجتماعی جای گرفته اند.
منطقه بندی های اجتماعی:
تصاویر مربوط به کلان شهرها قطبی شده هستند: طرحهای توسعه ای جدید بوسیله ی نواحی تخریب شده ی باقیمانده برای ساکنینی که از مزایای توسعه بهره ای نبرده اند، احاطه شده است. در صورتیکه جوامع فقیر و بی نظم توسط فرآیند توسعه مجددا به عنوان مناطق حاشیه ای طبقه بندی شوند، این روند پایدار خواهد بود. توسعه ی مشارکتی و فراوانی بواسطه ی “سطوح قابل قبولی” از محرومیت در مسکن، بهداشت و درمان، تحصیلات، حمل و نقل و فرهنگ، در کانون توجه قرار می گیرد. در سال ۱۹۸۸ فرانسیس تیبالد (Francis Tibbalds) با ارجاع به انجمن برنامه ریزی شهر سلطنتی از ” محیطی با غنای خصوصی و آلودگی عمومی … بدون هیچ ابزار مؤثری برای کنترل آن” سخن می گوید؛ ریچارد راجرز (Richard Rogers) در مورد توسعه ی لندن می نویسد: ” مفهوم توسعه ی متوازن همه جانبه بود اما به نفع سیاستهای مجهز به تسهیل سریع و بهره برداری مالی منطقه مورد غفلت واقع شد”. وی در جایی دیگر عنوان می کند که فلسفه ی غالب قرن بعد پایداری خواهد بود … این امر بیشتر به مسئولیت عمومی بستگی دارد تا عامل غالب امروزی، که حرص و طمع خصوصی است.
توسعه از جنبه های برخوردار است که بسیار پیچیده تر از مجاورت حرص و آز و مسئولیت است. توسعه مناطق “موفقیت” به شدت ترسیم شده ای (به لحاظ جغرافیایی و مفهومی) را تولید می کند که فضاهای متضاد “شکست” را تعریف کرده و فرهنگ مشارکتی یکپارچه را منفصل می سازد، که به گونه ای فزاینده برای “شهر” به کار می رود، از تنوع فرهنگهای خیابانی به فرآیند ذلتی منتهی می شود که در آن به عنوان مثال افراد بی خانمان با آلودگی و ناپاکی شناسایی می شوند و “مخمصه” شان ایجاد شده که داوطلبانه یا نوعی بدشانسی به نظر آید که نمی توان حلش کرد یا جرمی علیه جامعه محسوب می شود. دیوید سیبلی (David Sibley) در این زمینه می نویسد:
چشم اندازهایی از خلوص و آلودگی، جاییکه آلوده به احتمال زیاد جامعه و اغلب به لحاظ فضایی اقلیت های حاشیه ای هستند، ضمن اینکه بازنمایی های رسانه ای … بر تصاویر کلیشه ای یکسان از مردم و مکانهایی ترسیم می شوند که در تضادهای اجتماعی که جریان های اصلی جامعه و اقلیت های منحرف را در بر می گیرند، تظاهر می یابند.
روزالین دویچه (Rosalyn Deutsche) نقد بر هنر در باتری پارک سیتی (Battery Park City) را با خنثی سازی اخراج (در حال حاضر عبارت بی خانمان از یک کنش هدفمند به سوی بدبختی، تغییر معنی یافته است) در فرهنگ غالب شهر، آغاز کرد؛ و ساسکیا ساسین (Saskia Sassen) که در مورد فرهنگهای الحاقی و مرزهایشان می نویسد، استدلال می کند: “لغزش مشهود است: فرهنگ غالب تنها قادر به در برگرفتن بخشی از شهر است. و مادامیکه اقتدار یکپارچه این فرهنگها و هویتها را بواسطه ی مغایرت ثبت می کند، بنابراین از ارزش آنها می کاهد، آنها همه جا حاضر هستند”. به نظر شهر خیال برای پس انداز است، دیگران بیرون منتظرند.
در انگلستان گسترش تقسیمات اجتماعی و افزایش تأثیرات سیاسی توسعه در کنارگرایش به سمت فرهنگ موروثی، اتفاق افتاده است؛ جان برد (Jon Bird) می نویسد: ” یک نوستالژی مداوم برای گذشته ای اسطوره ای از نظم و آرامش در عمق بافت اجتماعی و سیاسی انگلستان جاری است”. فرمهای این نوستالژی شامل: جذبه برای عظمت گذشته به عنوان وسیله ای برای وحدت سیاسی؛ محافظت از اشکال باقیمانده گذشته در موزه های صنعتی و زندگی روزمره؛ و اتخاذ سبک های بومی مدرن برای خلق توهم اینکه بخشهایی از توسعه به حسی از مکان تعلق دارد که توسعه آن را ویران کرده است. شاید دروازه ی سینسیناتی (Cincinnati Gateway) نسخه ای از میراث فرهنگی باشد، به علاوه این دروازه ترسیمی گذشته ای مطلوب است زیرا پژوهشهای هنری در مورد تاریخ محلی تعاریف مغایر با مکان را رد می کنند؛ از سویی دیگر ممکن است خاطرات شخصی از مکان در برابر همگن سازی مقاومت کنند. اما این امر حس تصنعی از مکان است، برای نمونه ساختمانهای سوپرمارکت تودرونیر (Tudorveneer) که در آنها سهم موروثی بیشترین ترکیب را با تصویر مشترک دارد، برای بدگمانی به حد کافی کم مایه و گول زننده هستند.
توسعه شهری، چه در مورد برجهای پیشرو باشد یا بناهای بومی صمیمانه، یک مدل اجتماعی خصمانه را ایجاد می کند: فراوانی مطلوب بر علیه محرومیت بی حرمت شده در مدلی استعماری از کشورهای توسعه یافته یا در حال توسعه، ادراک بدل به یک توجیه برای فرآیندهای ارزش گذاری می شود که آن را تولید کرده اند. در زمینه توسعه، هنر با زیباسازی فرآیندهای تقسیم سازی به چنین فرآیندهایی یاری می رساند – و برخی اوقات اگر هنر توجهات را از مسائل اجتماعی منحرف می سازد، جدالی اندک با هنر ناخوشایند نیست؛ اما در مورد نادیده انگاشتن اثر اجتماعی توسعه، هنر در افتراق اجتماعی متعاقب شریک است
اشرافی سازی:
شیوه ای از توسعه ی هنر محور که برای جوامع موجود و جوامعی که تاریخ طولانی تری از پالایش فضای شهری را دنبال می کنند مخاطره انگیز است، اشرافی سازی مناطق از طریق کاربردهای هنری است، فرآیندی که منجر به افزایش ارزشهای دارایی می شود که جامعه ای رسوبی را ایجاد می کنند. مارتا رزلر (Martha Rosler) هنرمند در خصوص سوهوی نیویورک می نویسد؛ هنرمندان نقش محوری را در تسهیل بازگشت طبقه متوسط به منطقه ایفا کردند، اگرچه خودشان بوسیله ی مشتریان ثروتمند که به دنبال آنها تا محله شیک تازه تأسیس آمده بودند، جایگزین شدند. ساویچ (Savitch) در مورد باغ کاونت (Covent Garden) لندن می نویسد، یک ساختار جدید اجتماعی با ساختارهای قدیمی مخلوط شده است، چنانچه بارهای شراب جایگزین مغازه ها شده اند، بنابراین ممکن است که حفظ جامعه صرفا حفاظت برای جامعه نباشد. اشرافی سازی یک منطقه با جایگزین کردن یک هویت (یا نمایش) ساده و ساخته شده برای آشفته ساختن کاربرد معمولی، ناحیه را تعبیر و تصریح می کند. این فرآیند یک فرم امروزی از پالودن بخشهای مختلف شهر برای زندگی بورژوآزی است که در قرون هجدهم و نوزدهم اتفاق افتاد. پی گرفتن این موضوع که دغدغه ی اشرافی سازی به طور معمول محله هایی است که می توان آنها را به سادگی بوسیله ی برخی اشکال تخصیص ویژگی، همچون معماری آهنی سوهو و فضاهای باز باغ کاونت، تعریف کرد؛ از طرف دیگر توسعه ی جدید از نوعی شفاف سازی مکانی که لوکوربوزیه رویای آن را داشت، آغاز می شود.
اما ممکن است توسعه با وجود یارانه های مالیاتی در نظر گرفته شده برای منافع عمومی، در بازسازی یک محل ناموفق عمل کند؛ احتمال این امر وجود دارد که صنایع مشاغلی را ایجاد کنند که تا حد زیادی تخصصی بوده و از نظر محلی اشباع نشده اند، این در حالی است که زیرساختارها از فرآیند توسعه عقب مانده اند و شبکه های حمایتی از پیش موجود در حال محو شدن هستند؛ یا امکان دارد توسعه فرم یک محوطه ی محصور شده شراکتی مجزا از ناحیه ی جغرافیایی اطراف خود را پیدا کند- مجاورت جغرافیایی متزلزل در بافت شبکه های جهانی ارتباطات الکترونیک. پیتر آمبروس (Peter Ambrose) معتقد است که توسعه فرایندی هدفمند محسوب می شود که موضوع آن برنامه ریزی و ارزیابی سود-هزینه است، در حالیکه ممکن است مکانیزم ها با توجه به شرایط خودشان عمل کنند، پرسش عمده سیاسی این است که چه کسی روند توسعه را کنترل می کند: آغازگران و سازمان دهندگان تغییر و اصلاح کنندگان فعال محیط ساخته شده به طور معمول نه همچون “ما” بلکه به مانند “آنها” ادراک می کنند … عموما برخی آنهای تمایزنیافته ی سایه دار. بنابراین توسعه و بخصوص متعاقب آن فروریختن تماشایی اسکله ی قناری، دارای یک مشکل تصویری است. هنر و معماری با ارائه ی زیبایی ( به طور مرسوم مرتبط است با حقیقت و نیکی) به این موضوع اشاره می کنند، در حالیکه گماشتن هنر از طریق واسطه ها – کارشناسان هنر – همان حس در مورد یک “آنهایی” که از راه دور شکل شهر را معین می کنند، تکرار می کند.
تصویر توسعه در طرح های تبلیغاتی مهمی همچون داکلندز و پارک شهر باتری از طریق خلق چشم اندازهای ایستا کسب شده است نه بوسیله ی احیای مجدد اجتماعات یا شبکه های پایدار تجارت محلی. همچون ملاحظات توسعه دهندگان یا آنچه بوسیله ی کلیشه ها ارائه شده است، در اغلب عکاسی های معماری مردم غایب تصاویر مورد استفاده هستند.
منبع:
Miles, Malcolm. (1997) Art Space and the City: public art and urban futures, Routledge, page: 63-79
۱-درصدی برای هنر اشاره به برنامه ی اغلب شهری دارد که در آن میزانی پرداختی که معمولا درصدی از هزینه پروژه است، در جهت کمک مالی و استقرار هنر عمومی به پروژه های توسعه ای با مقیاس وسیع اختصاص می یابد.