نوشته: سیدعلیرضا میرعلینقی
اگر سؤال شود که ادبیات ویژه سنتور در پنجاه سال گذشته، با نام و آثار چه کسی تعریف میشود، بیتردید تنها نام فرامرز پایور به زبان میآید. فراتر از یک استاد موسیقی و پایدارتر از یک معمار خستگیناپذیر، بنای سنتور نوازی معاصر را معماری کرده است. فرامرز پایور یکی از مهمترین نوازندگان سنتور و چهرههای آموزش موسیقی دستگاهی ایران است………
نوشتههای مرتبط
– متولد ۱۳۱۱/۱۱/۲۱ تهران
ـ تحصیل در مدرسۀ دارالفنون
ـ تحصیل زبان انگلیسی در دانشگاه آکسفورد
ـ بهرهمند از محضر استادان قدیم دستگاهی ایران همچون ابوالحسن صبا، عبدالله دوامی، نورعلی برومند…
ـ تألیف متد آموزشی سنتور از پایه تا دورۀ عالی
ـ تأسیس گروه اساتید
ـ اجرا و ضبط دهها اثر گروهی و تکنوازی
– حضور در هنرستان و هنرکدۀ موسیقی ملی، اداره هنرهای زیبا و واحد موسیقی رادیو تلویزیون ملی ایران
فرامرز پایور، در سال ۱۳۷۸ دچار عارضهٔ سکتهٔ مغزی شد و از آن زمان تا زمان مرگ نتوانست فعالیت هنری خود را ادامه دهد. بااینوجود، در این سالها، برخی آثار قدیمی وی با تنظیم مهرداد دلنوازی و خوانندگی سالار عقیلی و با تأیید او تهیه و اجرا شدند. او در ۱۸ آذر ۱۳۸۸ در بیمارستان شهید باهنر اقدسیه تهران به علت ایست قلبی و مشکل تنفسی درگذشت.
اگر سؤال شود که ادبیات ویژۀ سنتور در پنجاه سال گذشته، با نام و آثار چه کسی تعریف میشود، بیتردید تنها نام فرامرز پایور به زبان میآید. فراتر از یک استاد موسیقی و پایدارتر از یک معمار خستگیناپذیر، بنای سنتورنوازی معاصر را معماری کرده است. او نمایندۀ تنها گرایش سنتورنوازی در عصر خود نبوده است، همزمان با او نوازندگان دیگری هم بودند و هستند و هرکدام ارزشهای متفاوتی را در این ساز کشف کردهاند که به غنای رپرتوار این ساز و برداشتهای متنوع از آن میافزاید. اما هیچکدام مانند فرامرز پایور، فرهنگساز و مؤلف و معلم نبودهاند. این خصوصیات برجسته، اکنون که پنج سال از بیماری جانکاه و بستری شدن دائمالاوقات این استاد پرکار و خستگیناپذیر میگذرد، بیشتر خود را نشان میدهد.
فرامرز پایور، بنیانگذار و معمار گرایش مسلط سنتور نوازی امروز، بهویژه در بعد ارکسترال و بعد آموزشی است. بررسی مختصات موسیقی و وضعیت سنتور در عصری که او آموختن موسیقی را آغاز کرد، بسیار ضروری است و تابهحال کسی این کار را نکرده است. در این صورت است که معلوم میشود او چه کار مشکلی را انجام داده و فواید آن برای چند نسل هنرجوی سنتور چه امکاناتی را به ارمغان آورده است. بررسی این مسیر پرپیچوخم، بررسی مسیر زندگی هنری اوست؛ و بدون این بررسی جزءبهجزء و تنها با «نتیجهخواری» و فهرست کردن آثار او ـ که حجم غیرقابلباوری دارد ـ این حق ادا نمیشود. پایور نوجوان در سال ۱۳۲۸ به کلاس استاد ابوالحسن صبا رفت. پیشازاین، مدتی کوتاه را نزد آقای «روشن»، مقدماتی را آموخته بود. وی هنوز زنده است و در امریکا به سر میبرد. آغاز کار موسیقی برای او به معنی آغاز عصیان در خانواده بود. خانوادهای اصیل و ریشهدار که مثل خانواده صبا، موسیقیدان شدن را برای فرزندشان نمیپسندیدند و پایور نوجوان مجبور بود با سماجت و پایداری راه خود را باز کند. در این خانواده، پدربزرگ او مصورالدوله از نقاشان قابل عصر قاجار بود و پدرش، علی پایور از مشهورترین معلمین زبان فرانسه در دبیرستانهای معروف تهران که شیوۀ تعلیم و تدریس او زبانزد جامعۀ فرهنگیان بود. زندهیاد، دکتر امیرحسین جهانبگلو دانشمند و اقتصاددان فقید در نامهای به فرزندش رامین (که اکنون از چهرههای مشهور و شناسندگان فلسفۀ معاصر جهان در ایران است)، از خصوصیات برجستۀ علی پایور در رفتار و گفتار و سر و لباسش مینویسد و اضافه میکند: «من هرچه در زبان فرانسه بلدم از او بلدم. او آدمی بود که در کارش واقعاً مایه میگذاشت». میتوان بهراحتی این خصوصیات را در مورد روش زندگی و کار فرامرز پایور نیز نوشت و از درستی آن اطمینان داشت.
سایر اعضای خانوادۀ پایور نیز درزمینهٔ فرهنگ و هنر نامآور بودهاند: همایون پایور فیلمبردار ونیز زندهیاد مهندس امیر پایور، پدر او که بازیگر قابل در سینمای بعد از انقلاب بود و دیماه ۱۳۸۲ در ۹۱ سالگی درگذشت. یکی از منتقدان دربارۀ او نوشته: «منزل مهندس پایور در سالهای بعد از کودتای ۱۳۳۲ پناهگاه نوجوانانی بود که دنبال منابع ادبیات و موسیقی کلاسیک جهان میگشتند و در خانۀ او، اینها را پیدا میکردند.»
فرامرز پایور مانند همه افراد پیشرو و آغازگر، به خود تکیه کرده و هرگز از ریشههای خانوادگی خود سخن نگفته و اگرچه نفوذ تربیت خاندانهای قدیمی ایرانی در رفتار و کردار او بارز بوده است.
هنگامیکه پایور، نوجوان ۱۷ ساله برای فراگیری سنتور به کلاس درس استاد ابوالحسن صبا در خیابان ظهیرالاسلام رفت، آخرین بازماندۀ سنتورنوازان افسانهای از نسل قدیم، استاد حبیب سماعی (۱۳۲۵ ـ ۱۲۸۰)، سه سالی بود که دیگر نبود، با مرگ او انگار آخرین چشمۀ جوشان هنر بداههنوازی و تکنیکهای اصیل سنتور در عصر قاجار، خشکیده و از بین رفته بود.
صرفنظر از چند شاگرد و معاشر گوشهگیر که در موسیقی حرفهای نبودند (نظیر نورعلی برومند، قباد ظفر و مرتضی عبدالرسولی)، استاد ابوالحسن صبا تنها موسیقیدانی بود که معاشرت دائمی و هوشمندانهای با استاد حبیب سماعی داشت و بهتر از هرکس دیگری ارزشهای ذاتی او را میدانست. سماعی نیز حرفۀ موسیقی نداشت و در ارتش کار میکرد و اگر تشویقهای روحاللّه خالقی و ابوالحسن صبا نبود، هیچ انگیزۀ اجتماعی و فرهنگی برای حفظ سنتورنوازی بعد از خود نداشت. بااینحال، موقعیت انحصاری و تواناییهای شگفتانگیز و «افسانهای» او در تکنوازی و بداههسرایی، باعث شده بود که موسیقیدانان فرهنگساز آن عصر (خالقی و صبا) به هر ترتیب که میتوانستند از او بهره میگرفتند و به فعالیتهای دیگری غیر از «گرمی بخشیدن به محفل دوستان» تشویقش میکردند. در این بین استاد ابوالحسن صبا که در دورۀ نوجوانی، سنتورنوازی را در محضر علیاکبرخان شاهی آموخته و با تکنیک و گرایشی متفاوت با روش خاندان سماعی (سماع حضور) در سنتور آشنا بود، وقتی به حبیب برخورد، عیار هنری و تفاوتهای نهفته در تکنیک نوازندگی او را برتر از روش استاد پیشین خود یافت و با اخلاص غریبی که انگار تنها در هنرمندان آن نسل دیده میشد، برای مدتی تمام نیرو و وقت و امکانات خود را در اختیار او گذاشت و مشکلات برخاسته از خلقوخوی بسیار حساس و عجیب دوست خود را با بردباری تحمل کرد. محصول این ریاضت و سلوک شاق، درک و حفظ فنون در زندگی حبیب و نتنویسی پارهای از بداههنوازیهای درخشان او بود که با تغییراتی در کتابهای آموزش سنتور استاد ابوالحسن صبا نوشته شده و جای بحث مفصلی دارد که اینجا نیست.
نهتنها پس از مرگ استاد سماعی، بلکه در همان زمان حیات او که صدای سنتورش از رادیو تهران برای مدتی کوتاه پخش شد، مردم را به این ساز فراموششده متوجه کرد و با دسترسی نداشتن به استاد مناسب، دیمی ساختن و دیمی نواختن سنتور، تبدیل به موجی همهگیر شد. نهتنها فوتوفن صحیح سنتورسازی و زیباشناسی خاص سوتوریتۀ این ساز بلکه تکنیک صحیح نوازندگی نیز در معرض خطر جدی بود و با مرگ حبیب، دفتر سنتورنوازی و ریتم برای همیشه بسته شده و استاد صبا این را بهتر از همه میدانست. او در آن سالهای بعد از حبیب، تنها موسیقیدانی بود که برای زنده نگهداشتن این ساز تلاش میکرد و گویا راه را در این میدید که تکنیک نوین (قریب به موازین هنری و زیباشناسی موسیقی دستگاهی ایران) و جایگاه نوینی برای این ساز کشف شود و از طریق آموزش مداوم، پایدار بماند. عقیدۀ نویسنده این یادداشت بر این است که استاد صبا با دیدن فرامرز پایور نوجوان، فرد موردنظر خود را یافت و همه میدانند که استاد صبا در شناخت افراد و استعدادشان هیچوقت اشتباه نمیکرد.
فرامرز پایور در محضر استاد صبا فقط موسیقی نیاموخت، با یک «تلقی سطح بالا» و رفیع از مقولۀ «فرهنگ» و «شخصیت» روبهرو شد و این اکسیر را شاید جز در خانۀ استاد صبا در هیچ کلاس و یا خانۀ اساتید موسیقی وقت پیدا نمیشد. صباح بزرگمردی بود که با اعتقاداتش زندگی میکرد و جوهرۀ معرفتشناسی هنرمندان قدیم ایرانی را نهتنها در موسیقی بلکه در تمام سلولهای حیات شبانهروزیاش جاری کرده بود. برای هفت سال، تا زمستان ۱۳۳۶ که صبا زندگی را به درود گفت، خانۀ شماره ۹۲ در خیابان ظهیرالاسلام، قبلۀ پایور جوان شد و در این خانه با سه نسل از بهترین موسیقیدانان ایران قرن حاضر ملاقات کرد و با صبا به خانههای آنان رفت: نسل پدربزرگها (حاجآقا محمد، طاهرزاده، دوامی، حسامالسلطنه و…)، نسل پدران (رکنالدین خان مختاری، حسین تهرانی، ادیب خوانساری و…) و نسل معاصران خود (نظیر رحمتاللّه بدیعی که بهترین شاگرد ویولون صبا بین جوانها بود و به او لقب «صبا کوچولو» را داده بودند). طولی نکشید که نظم و پشتکار و عشق طوفانی پایور به کار موسیقی، از او یک نوازندۀ چیرهدست ساخت که در غیاب استادش شاگردان را راه میانداخت و در سفرها و در رادیو همراه او برنامه اجرا میکرد. میتوان گفت بعد از او بود که شاگردان کلاس سنتور استاد ابوالحسن صبا زیاد شدند و هنرمندانی نظیر داریوش ثقفی، محمد حیدری، منوچهر صادقی و… که آخرین نسل از شاگردان صبا هستند علاوه بر استاد، از راهنماییها و نظارت دقیق شاگرد برگزیدهاش، فرامرز پایور بهره گرفتند و رشد کردند. با هر کدام از آنها که گفتوگو شد، این مطلب را به یاد آوردهاند. حتی زندهیاد حسین ملک که از فرامرز پایور ده سالی مسنتر بود و زودتر از همه نزد صبا سنتور آموخته و بهتدریج روش کاملاً فردی خود و دور از روش استادش را برگزیده بود، تا سالهای سال هنگام سفرهایش به خارج از کشور، ادارۀ کلاسهایش را به پایور جوان میسپرد. سایر موسیقیدانان نیز به او و اخلاق حرفهای او اعتماد داشتند.
خدمت فرهنگی بزرگی که او در سنین زیر سی سال به راهنمایی استادش به انجام رساند، برگزاری جلسات نشست متوالی با استاد ردیفدان، عبداللّه دوامی بود. به قصد نتنویسی ردیف آوازی و تصنیفهای قدیمی او، که صبا ارزش این کار را برای آیندگان بهخوبی میدانست و با بصیرتی عمیق میدید که شاگرد برگزیدهاش میتواند آن را تعهد کند. این مجموعۀ نفیس نتنویسی شده، البته بدون نوارهایش، با وقفهای چهلساله منتشر شد! استاد پایور علت این وقفه را «گرفتاریهای فراوان آموزشی و اجرایی» میداند. این جمله را در روز برفی ۲۹ آذر، ۱۳۷۹ هنگامیکه با چهرهای افسرده مراسم چهلمین سالگرد استاد صبا در گورستان ظهیرالدوله را ترک میکرد، در پاسخ نویسنده این یادداشت گفت و اکنون بعد از شش سال، نه نوارهای این مجموعه و نه مجموعه نوارها و نتهای آثار رکنالدین مختاری منتشر شده است که پایور در سالهای جوانی با نظم و علاقه، آنها را ضبط و نتنویسی کرده بود.
سالهای ۱۳۵۸ ـ ۱۳۳۸ برای او سالهای کار خستگیناپذیر روی صحنه بود. او اولین سنتورنوازی بود که روی سنتور نواسازی میکرد و تنها در پی بدیههنوازی نبود. به بیان روشنتر، تنها آهنگسازی بود که ساز تخصصی او، سنتور بود!
دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ عصر ویولن بود و تقریباً تمام نواسازان و قطعه نویسان و تنظیمکنندگان موسیقی ایرانی (بهجز جواد معروفی)، با ساز تخصصی ویولن شناخته میشدند. جالب اینکه ساز دوم استاد پایور، سه تار بود و مشقهای اولیه آن را از صبا فراگرفته است ولی جز در خلوت خود در جای دیگر دست بر سه تار نبرد و این برخلاف رسم همیشگی نوازندگان است که اگر ساز اولشان کششی باشد، ساز دومشان مضرابی است و برعکس و جالبتر اینکه استاد پایور کتاب مستقلی برای قطعات مجلسی ویژۀ اجرا با ویولون و غژک و کمانچه نوشته که در نوع خود بسیار قابلاستفاده است.
او در این سالهای پرکار، هارمونی و کمپوزیسیون را در کلاس استاد بزرگ عصر، امانوئل ملیک اصلانیان آموخت و ترجیح داد برای ادامۀ تحصیلات کلاسیک خود که سالها پیش، عشق موسیقی آن را کنار زده بود، به انگلستان برود. با همان پشتکار همیشگی درس خواند و از دانشگاه کمبریج در زبان و ادبیات انگلیسی دانشنامه گرفت و در تمام این سالها از معرفی موسیقی و سنتور و فرهنگ ایرانی به محافل دانشگاهی انگلستان غافل نبود و برنامههای دلپذیری از آن سالها در آرشیو رادیو بیبیسی وجود دارد.
در آن بیست سال کار شدید و شبانهروزی، فرامرز پایور که به تعبیر دوست و دوستدار سالخوردهاش محمدعلی امیر جاهد «استادی جوان و قابل» شده بود، وظیفۀ فرهنگسازی و موسیقیپروری خود را با شوق و حوصله و نظمی شگفتانگیز انجام داد و به تعبیر شاگرد وفادارش، زندهیاد فرامرز کیارس، «یکتنه به اندازۀ ده نفر آدمِ فعال کار کرد» و این اغراق نیست. با وجود مساعدتهایی که استاد پایور در زمان سلامتشان به نویسنده برای فهرستنویسی کل اجراها و فعالیتها و آثارشان کردند هنوز نتوانسته اطمینان پیدا کند که به قطعیت رسیده و هر از چند گاهی، نکتهای پنهانمانده از تلاشهای شبانهروزی این قهرمان خستگیناپذیر در عرصۀ موسیقی پیدا میشود و شگفتی را مکرر میکند. با گردش سریع و بسیار گذرا شاید بتوان فعالیتهای ایشان را در این چند جمله فشرد و خلاصه کرد: بیش از هزاروپانصد اجرای گروهی و فردی روی صحنههای داخل و خارج از کشور (با همۀ مشکلات توانفرسای ویژۀ این کار) آهنگسازی، تنظیم، تدریس صدها و صدها شاگرد از چهار نسل متوالی، نتنویسی قطعات قدما، حضور در هنرستان و هنرکدۀ موسیقی ملی، ادارۀ هنرهای زیبا و واحد موسیقی رادیو تلویزیون ملی ایران، نگارش کتب آموزشی (دومین «دستور سنتور» را بعد از زندهیاد حسین صبا او نوشت و تاکنون پرفروشترین کتاب آموزش موسیقی در ایران بوده است)، نظارت بر کارگروههای دیگر و تصحیح آنها و کار با خوانندگان بسیاری که از عبدالوهاب شهیدی و شجریان، تا شهرام ناظری و حمیدرضا نوربخش و علی رستمیان یار وفادار او در سالهای اخیر) جزو این فهرست هستند و کمتر کسی است که نداند استاد پایور چه حس مسؤولیت و دقتی روی جوانان خواننده داشته و برای رشد آنها از سرمایۀ هنری و حیثیت خود هزینه کرده است و این نیز از اخلاق استادش صبای بزرگ به یادگار است. هر خوانندهای که با او و ارکسترش کار کرد، بهنوعی از آبروی هنری رسید، کار کردن با او و «گروه اساتید» اسباب کسب اعتبار و افتخار بوده است. باوجود تنوع معاشران هنرمند او از قدما تا نوازندگان امروز، او همنوازان دلخواه خود را همیشه از بین نخبگان برگزیده است: جلیل شهباز و هوشنگ ظریف (تار)، رحمتاللّه بدیعی و اصغر بهاری (کمانچه)، حسن ناهید و محمد موسوی (نی)، حسین تهرانی و محمد اسماعیلی (تنبک). استاد به نواختن تنبک هم آشنا و تأثیر گرفته از استاد حسین تهرانی است و گاه در لحظات خصوصی و خلوت کلاس درس، برای شاگردان چند میزان نواخته و شعری را به لحن خوش با آنها همراه کرده است. طرفه اینکه هیچگاه به دف علاقهای نشان نداده و در کارهای ارکستری او صدای این ساز را نمیشنویم. نغمهپردازی او با سلیقه و دقت و «حس تداوم درونی» است و در آثار موسیقایی دهههای ۱۲۴۰ و، ۱۳۵۰ تمیزترین صدای ارکستر ایرانی از آن اوست. درواقع موسیقی استاد فرامرز پایور، پلی بود بین میراث صبا و محجوبی و آن جریانی که جوانان موسیقیدان و تحصیلکرده در دانشکده هنرهای زیبا از اوایل دهه ۱۳۵۰ به راه انداختند و موسیقی امروز ما را الگو شدند. در فاصلۀ زمانی بین دو، حدود پانزده سال، هیچکس جز استاد فرامرز پایور، کار جدی و پیگیر درزمینهٔ موسیقی اصیل انجام نمیداد و حق او در این مقطع تاریخی بر گردن فرهنگ ایران بسیار زیاد است.
استاد همیشه خلاق و همیشه آموزگار، فرامرز پایور، مردی است که با عشق به کار زندگی کرده و کار کردن تمام زندگی او بوده است. وفاداری به اصول حرفهای، آدابدانی، احترام به اساتید و نظمپذیری، جزو «یاسا»ی تخطیناپذیر زندگی او بود که هر کس نمیپذیرفت و یا در آن سستی میکرد، از حوزۀ او بیرون رانده میشد و تاوان محرومیت از دانش پرارزش استاد را میپرداخت. استاد پایور، هیچوقت با موسیقی سر شوخی نداشت و به هیچکس اجازه نمیداد که موسیقی و موسیقیدان اصیل را خوار و خفیف کند. وی حتی با کسانی که با موسیقی موسوم به مطربی با طعنه نگاه میکردند، برخورد داشت و میگفت هر نوع موسیقی ـ در جای خودش ـ قابلاحترام است و کسی حق توهین به هنر و هنرمند را ندارد. بار تحقیری که در عصر صبا بر پیکر موسیقی افتاده بود، عزم او را در یکعمر دفاع از موسیقی راسختر و راسختر کرد. حکایتهای بسیار نکته آموزی از این برخوردهای استاد در ذهن اهل موسیقی مانده که بهتر است بنویسند و باقی بگذارند که هرکدام درسی است جوانان موسیقیدان ایران را.
شایان توجهتر از همه، تعریف مستحکم و روشنی است که او از تکنیک سنتورنوازی در نیمقرن گذشته ارائه کرده است. نظام آموزشی او، بیشتر نوازندۀ دقیق و منظم «ارکستری» را تربیت میکند، نه بداههنواز شوریده و شاعر. بدون تردید، راه رسیدن به هر شهود و خلسهای در هنر، ابتدا از تربیت منظم و آگاهانه شروع میشود
و بعد این مرحله را پشت سر میگذارد تا به حد ظرفیت و استعدادش، به خلاقیت برسد. بسیاری از نوازندگانی که بعدها به داشتن شیوه و روش ابتکاری خود شهرت پیدا کردند، با آموزشهای پله به پله و سنجیده مکتب استاد فرامرز پایور ـ که خود برجستهترین نمونۀ این مکتب و تکنیک درخشان آن است ـ آغاز کرده و سپس راه و روش دلخواه خود را یافتهاند. همۀ آنها معترفاند که مکتب و دستور استاد پایور مطمئنترین منزل برای آغاز راه آموزش سنتور است.
– این مقاله ابتدا در مجموعۀ «مهرگان» و در جشننامۀ مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژۀ مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳ در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۴۰۱
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد. برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید: