جلسۀ شانزدهم پنجشنبههای پرسش و پاسخ با عنوان «دربارۀ ترجمه» روز ۲۹ مهر۱۴۰۰ ساعت ۱۵ با حضور محمدرضا پارسایار (مترجم، فرهنگنویس و ویراستار) و به میزبانی زهره دودانگه در صفحۀ رسمی انسانشناسی و فرهنگ برگزار شد. پرسشهایی که آقای پارسایار در این جلسه به آن پاسخ دادند، در قالب ذیل قابل طبقهبندی است:
تعریف ترجمۀ خوب و معیارهای آن
نوشتههای مرتبط
محمدرضا پارسایار سخنان خود را با اشاره به این اصل آغاز کرد: ترجمه کردن نیازمند آن است که مترجم هم بر زبان مبدأ و هم بر زبان مقصد تسلط داشته باشد. هرچه او زبان مبدأ را بهتر بداند، دچار اشتباهات کمتری میشود؛ و هرچه بر زبان مقصد اشراف بیشتری داشته باشد، متن دلنشینتری را ارائه میکند.
وی افزود: ترجمۀ خوب نیازمند وفاداری به متن اصلی است؛ یعنی ما نباید به متن چیزی بیفزاییم یا از آن چیزی بکاهیم یا چیزی را در آن تغییر دهیم. اگر صرفاً بخواهیم مفهوم متن را با عبارات دلخواه خودمان انتقال دهیم، ترجمۀ ما صورت آزاد دارد. به نظر پارسایار ترجمۀ آزاد کار را برای مترجم ساده میکند. در مقابل، امانتداری در ترجمه و وفاداری به متن گاهی مستلزم آن است که مترجم زمان زیادی را صرف کند، یا به تعبیری با یک واژه زندگی کند، تا بتواند برابرنهاد مناسبی برایش بیابد.
پاسایار گفت: نکتۀ بعدی در ترجمۀ خوب، توجه به بار فرهنگی و بار عاطفی واژگان است. میدانید که هر واژه مترادفهایی دارد و در زبان نیز ما ترادف مطلق نداریم. در میان واژگان مترادف، ممکن است یکی ادبیتر و دیگری عامیانهتر باشد. اینجاست که رعایت بار فرهنگی و عاطفی واژه، برحسب متن، ضرورت پیدا میکند. مهارت یک مترجم در آن است که با درک این ابعاد، متن دلنشینی را به مخاطب ارائه دهد. در مجموع به نظر پاسایار، تلفیقی از این ویژگیها لازم است؛ یعنی ترجمه باید نه تحتالفظی انجام شود و نه آزاد باشد.
تفاوتهای فرهنگی زبانها و مسئلۀ ترجمه
پارسایار دربارۀ تفاوتهای فرهنگی زبانها به این موضوع اشاره کرد که به نظر فلاسفه و زبانشناسان هر زبان از دریچۀ خاص خود به دنیا مینگرد. او گفت: تفاوت میان زبانها تا حد زیادی به محیطی بستگی دارد که گویشوران در آن زندگی میکنند. برای مثال بیاباننشینها برای شتر و اهالی قطب جنوب برای برف واژگان و تعابیر متعددی دارند.
پارسایار گفت: تا دورهای این تفاوتهای زبانی موجب شده بود که بعضی زبانها را برتر از زبانهای دیگر بدانند؛ برای مثال زبان عربی و همچنین زبان فرانسه زبانهای کاملتری تلقی میشدند؛ اما این دیدگاه را علم زبانشناسی کاملاً رد کرده است؛ چرا که زبان برای رفع نیاز در محیط و جامعهای که بدان تعلق دارد، به وجود آمده است.
وی ادامه داد: حال با توجه به تفاوتهای زبانها، در حوزۀ ترجمه ترفندهایی وجود دارد که ما برای انتقال مفاهیم از آنها استفاده میکنیم. برای مثال گاهی اگر برای یک مفهوم واژۀ منفردی وجود نداشته باشد، از متمم استفاده میشود ]برای مثال در ترجمۀ واژگان ناقه یا عشار، به ترتیب از ترکیبهای شتر ماده یا شتر باردار استفاده میشود[. گاهی این کار به واسطۀ گرتهبرداری صورت میگیرد. برای مثال واژۀ راهآهن یا سیب زمینی با گرته برداری از واژگان chemin de fer و pomme de terre وارد زبان فارسی شده است. گاهی نیز این کار با قرض گرفتن واژه از زبانهای دیگر انجام میشود؛ این شیوه بیشتر در حوزههای فناورانه استفاده شده است.
تفاوت ترجمۀ ادبی با ترجمۀ سایر متون
پاسایار در شرح تفاوت ترجمۀ ادبی با سایر انواع ترجمه گفت: ترجمۀ متون ادبی روندی مشابه با ترجمۀ متون تخصصی دارد. برای مثال برای ترجمۀ متون فلسفی یا فنی شما نیازمند آشنایی با واژگان و اصطلاحات تخصصی این حوزهها هستید. وی اشاره کرد که خود دورهای در حوزههای فنی به صورت تخصصی ترجمه میکرده و به همین منظور دورههایی را برای آشنایی با فنون مرتبط گذرانده است. به نظر وی در حوزۀ ادبی نیز مترجم باید با ادبیات آشنا باشد؛ به ویژه در سدۀ بیستم که ادبیات وارد حوزههای فلسفی نیز شده، مترجم نیاز دارد که دانش کافی در این حوزه داشته باشد. او گفت: اگر شما کتب ادبی بیشتری خوانده باشید، متن ادیبانهتری ارائه میدهید که مقبولیت بیشتری مییابد.
جایگاه ترجمههای اتوماتیک یا ماشینی در سالهای آینده
پارسایار جایگزینی ترجمه به دست انسان با نرمافزارهای ترجمه را در سالهای نزدیک ممکن نمیداند. او در اینباره گفت: قطعاً ممکن است که ترجمه روزی با استفاده از ماشین انجام شود؛ اما چشمانداز آن نزدیک نیست. واقعبینانه نیست که ما تصور کنیم در سالیان آتی و نسل آینده نیازی به مترجم نخواهیم داشت و صرفاً از نرمافزارهای ترجمه استفاده خواهیم کرد. وی همچنین گفت: امکاناتی که گوگل برای ترجمه به ما میدهد، حتی در زمینههای فنی، بعضا متن را به هم میریزد. این عدم توانایی به دلایل مختلفی مثل چندمعنا بودن واژگان یا نحو زبان رخ میدهد. همچنین از نظر زیباییشناسی، این نرمافزارها مطلقا نمیتوانند کار انسان را انجام دهند.
مسئلۀ تخصص و ترجمه: آیا مترجم یک حوزۀ متخصص آن نیز هست؟
به نظر پارسایار مترجم یک حوزه لزوما متخصص آن حوزه نیست. اما متخصص یک حوزه اگر به ترجمۀ متون تخصصی آن حوزه اقدام کند، موفقتر است. مترجمانی که تخصص و دانش کافی برای فهم متون یک حوزه را ندارند، امکان اشتباه در کارشان زیاد است. وقتی متنی خوب ترجمه شده است، میتوان به این نتیجه رسید که مترجم در آن حوزه تخصص نیز داشته است.
اصول شکستهنویسی در ترجمۀ رمان
پارسایار اشاره کرد که اخیراً امید طبیبزاده در زمینۀ شکستهنویسی یا محاورهنویسی تألیفات مفیدی داشته است. وی گفت: از اصول شکستهنویسی یکنواختی است. مثلا در یک کتاب نمیتوان جایی نوشت: «میره» و جای دیگر نوشت: «میرود».
به نظر پارسایار آثار کلاسیکی چون گوژپشت نتردام را نباید محاوره ترجمه کرد. اما به گفتۀ وی بعضی از متخصصان ترجمه این محاورهنویسی را دربارۀ هیچ اثری جایز نمیدانند و معتقدند که این خواننده است که باید محاوره بخواند. اما به نظر پارسایار در بعضی متون معاصر امکان استفاده از زبان محاوره وجود دارد. مثلا وی در اثری مثل تپلی نوشتۀ گیدوموپاسان تلاش کرده با استفاده از شکستهنویسی، گفتوگوها را دلنشینتر کند.
وی افزود: البته دربارۀ اینکه ترجمۀ این گفتوگوها تا چه حد محاوره باشد، باید دقت به خرج داد و لازم است که لحن آن در سراسر کتاب حفظ شود. وی همچنین به نکتهای اشاره کرد: گاهی وقتی از محاورهنویسی در ترجمه دوری کنیم، به الفاظی برمیخوریم که امکان ترجمه کردنش به شیوۀ کتابی وجود ندارد. برای مثال واژۀ «چته، یا چشه» را نمیتوان کتابی نوشت.
وی در نهایت گفت: من در مجموع برای متون معاصر، رمانهای پلیسی، متون طنز و … جایز میدانم گفتگوها را به صورت گفتاری بنویسیم.
ترجمه متون از زبان دوم
پارسایار گفت: من با ترجمه از زبان دوم یا واسطه کاملاً مخالف هستم. یک مترجم هیچگاه نمیتواند بر اثر خود مهر «رونوشت برابر اصل» بزند. در فرایند ترجمه، تعابیر واژگان و عبارات دچار تحول میشوند. بنابراین از نظر من، صددرصد لازم است که ترجمه از زبان اصلی و دست اول انجام شود. به ویژه زبانهایی که ما در آن متخصصان کافی داریم؛ مانند زبانهای فرانسه و انگلیسی و آلمانی. وی افزود: بعضی دوستان حتی شعر را از زبان دوم ترجمه میکنند. من یکبار شعری را از بودلر خواندم که از زبان عربی ترجمه شده بود و اصلا نتوانستم متوجه شوم که این متن ترجمۀ کدام شعر بودلر است.
اصول ترجمۀ شعر
به نظر پارسایار در ترجمۀ شعر ضرورت ندارد که ماحصل کار نیز شعر باشد. وی گفت: میتوانیم ترجمۀ شعر را به صورت نثر بنویسیم. زیرا ما نمیتوانیم قافیه و وزن و صناعات شعری را ترجمه کنیم. وی در اینباره مثالی زد: وزن در شعر فارسی توالی منظم هجاهای کوتاه و بلند است. اما در زبان فرانسه هجای کوتاه و بلند مطرح نیست و تنها شمارش خود هجاها ملاک است (شعر ۱۴ هجایی یا ۸ هجایی)؛ بنابراین در ترجمه، وزن شعر عموماً قابل بازتولید نیست. وی افزود: البته با چینش واژهها و ترادفات آن میتوان آهنگی ایجاد کرد؛ اما اگر به ترجمهای از شعر برخوردید که از ابتدا تا پایان با وزن و قافیه ترجمه شده بود، به یقین بدانید که در ترجمۀ آن دستکاری صورت گرفته است.
اصول ترجمۀ مجدد آثار
پارسایار ابتدا دربارۀ روند ترجمه از گذشته تا امروز صحبت کرد و گفت: در دوران قاجار آثاری ترجمه شد که بعضا هنوز هم منتشر میشوند، مانند سه تفنگدار الکساندر دوما که به دست محمدطاهر میرزا قاجار ترجمه شده است. وقتی این ترجمه را بخوانید متوجه خواهید شد که زبان از آن روزگار تا امروز تغییر کرده و به همین دلیل بهتر است برخی از این آثار بازترجمه شوند.
وی اشاره کرد: در گذشته ترجمهها عموماً تحتالفظی بودهاند. اما مترجمان امروز معناگراتر شدهاند. پارسایار همچنین گفت که در گذشته بعضا حتی اسامی خاص نیز تغییر داده میشدند. برای مثال در ترجمۀ نمایشنامۀ مردمگریز اثر مولیر نام Alceste به مونس ترجمه شده است. وی همچنین ترجمۀ شعری از پییر دو رونسار (شاعر فرانسوی سدۀ شانزده) را خواند:
گر به یک موی ترک شیراز / بدهد پادشه به من شیراز
گویم ای پادشاه گرچه بود / شهر شیراز شهر بیانباز
ترک شیراز کافی است مرا / شهر شیراز خویش بستان باز
و ادامه داد: در متن اصلی این شعر، صحبت از پاریس است که به شیراز تغییر کرده است، یا آنکه معشوق به ترک شیراز ترجمه شده است. در کتابهای درسی ما نیز، شعر روباه و کلاغ در اصل شعری است از لافونتن، که حبیب یغمایی آن را ترجمه کرده و پیشتر نیز ایرج میرزا دست به ترجمۀ آن زده بود. همینکه ترجمۀ این شعر در زبان فارسی وزن و قافیه دارد، نشان میدهد که از اصل خود فاصلۀ زیادی گرفته است.
پارسایار ادامه داد: به همین دلیل گفته میشود که بهتر است آثار بعد از دو یا سه دهه ترجمۀ مجدد شوند. اما به نظر من نمیتوان زمان مشخصی تعیین کرد. به ویژه آنکه ما در کشوری سنتگرا هستیم و در کشورهای سنتگرا زبان دیر تغییر میکند. ما متون یازده قرن پیش خود را به راحتی میخوانیم و متوجه میشویم؛ اما یک فرانسوی، زبان فرانسۀ متعلق به سدۀ ۱۵ یا ۱۶ را متوجه نمیشود؛ به همین علت است که در فرانسه متون کلاسیک خود را به زبان امروز بازنویسی میکنند. بنابراین نمیتوان زمان خاصی را برای ترجمۀ مجدد تعیین کرد.
به نظر پارسایار در ترجمۀ مجدد، مترجم جدید باید حرف تازهای داشته باشد؛ اگر ترجمۀ پیشین ایراداتی دارد، در ترجمۀ جدید نباید آن اشتباهات تکرار شود. وی گفت: من تلاش کردم در ترجمۀ مجدد بینوایان چنین رویکردی را داشته باشم، اشتباهات ترجمۀ پیشین را در زمینۀ اسامی خاص، اصطلاحات و … رفع کنم و متن دلنشینتری را ارائه دهم.
او همچنین اشاره کرد: باید میان ترجمۀ مجدد و ترجمۀ مکرر تمایز قائل شد. برای مثال در ترجمۀ شازده کوچولو به زبان فارسی ترجمۀ مکرر رخ داده است. به نظر من پس از آنکه محمد قاضی و ابوالحسن نجفی این اثر را ترجمه کردند، نیازی به ترجمۀ مجدد آن نبود.
اصول ترجمۀ اسامی خاص
پاسایار گفت: به نظر من به دلایلی نباید اسامی خاص را به شکل تلفظ اصلی آنها ثبت کنیم. در یک زبان صداهایی وجود دارد که لزوما در زبانهای دیگر وجود ندارد. برای مثال ما در زبان فارسی ۲۹ صدا و در زبان انگلیسی ۴۴ صدا داریم. یا در زبان عربی برای ص و ث و س تلفظهای مختلفی هست که در زبان فارسی وجود ندارد. تنها الفبای آوانگار میتواند تفاوتهای اینچنینی را نشان دهد.
وی ادامه داد: دکتر محمدتقی غیاثی معتقد بودند که تاحد امکان باید شکل اصلی اسامی خاص را حفظ کرد و برای مثال خودشان Stendhal را ستندال (با ساکن روی س) مینوشتند. اما من با نظر ایشان موافق نیستم، زیرا در زبان فارسی ابتدا به ساکن وجود ندارد و بهتر است الف در ابتدای واژه بیاید و به صورت رایج استاندال ضبط شود. بنابراین ما میتوانیم در ترجمه، اسامی را، فارغ از تلفظشان در زبان اصلی، طبق قواعد زبان فارسی ضبط کنیم.
پاسایار همچنین گفت: نکتۀ بعدی، حفظ صورت رایج اسامی است. برای مثال آلبر کامو به همینشکل در زبان فارسی جا افتاده است و درست نیست که آن را به صورت کَمو بنویسیم. وی ادامه داد: همچنین باید دقت داشته باشیم که در زبان فارسی برای برخی اسامی مترادف داریم. برای مثال ما برای اسامی Galen یا Plato اسامی جالینوس و افلاطون را داریم که در فارسی جا افتاده است. پارسایار در این زمینه منابعی را نیز معرفی کرد: دانشگاه کمبریج و آکسفورد فرهنگی برای تلفظ اسامی خاص منتشر کردهاند. همچنین اثر آقای فریبرز مجیدی در زمینۀ اسامی خاص که فرهنگ معاصر آن را منتشر کرده ، مرجع مناسبی است.
تصمیمگیری دربارۀ برابرنهادها در ترجمه
پارسایار گفت: وهلۀ اول ما از فرهنگهای دوزبانۀ معتبر استفاده کنیم؛ اما اگر این واژه در این فرهنگها نباشد، میتوان جستجو کرد که آیا پیشینهای در زبان فارسی دارد و برابرنهادی برایش وجود دارد یا نه. تصمیم نهایی برعهدۀ مترجم است و باید واژهای را انتخاب کند که مقبولیت عام پیدا کند.
وضعیت ترجمه در ایران
پارسایار گفت: متأسفانه ما حتی مترجمینی داریم که بازترجمه میکنند. بازترجمه در نظر من با ترجمۀ مجدد تفاوت دارد. در بازترجمه، مترجم به زبان مبدأ مسلط نیست و با اتکا به ترجمههای موجود دست به ترجمۀ یک اثر میزند. این زمانی مشخص میشود که او اشتباه مترجمان پیشین را تکرار میکند. طبیعی است که این تقلب است و تقلب ملاک کار نیست. جدا از آن، به نظر من روند ترجمه در ایران روند خوبی است و مترجمان جوان آگاهی آغاز به کار کردهاند. زباندانهای امروز در مقایسه با گذشته قویتر هستند. در گذشته افرادی دست به ترجمه میزدند که تسلطشان به زبان مبدأ چندان نیرومند نبود. اما به نظر من امروز، جدا از مسئلۀ تقلب، افراد آگاهی وارد حوزۀ ترجمه شدهاند.
مسئلۀ کپیرایت در ترجمه
پارسایار دربارۀ حق کپیرایت گفت: طبیعی است که ما باید به این روند بپیوندیم. اما به نظر میرسد که به دلایلی در آیندۀ نزدیک این اتفاق نخواهد افتاد. زمانی در سفارت فرانسه کمیتهای موسوم به کتاب و کتابخوانی تشکیل شد. عدهای از مترجمین به این کمیته دعوت شدند. یکی از بحثهای اصلی این کمیته مسئلۀ کپی رایت بود. قرار شد سفارت امکانی را فراهم آورد که ناشران بتوانند با کپیرایت آثار را منتشر کنند و قدمهایی هم در این زمینه برداشته شد. اما ایران این قانون را رعایت نمیکند و مهمترین دلیل آن مسئلۀ مالی است (زیرا باید به ناشر برای خرید کپی رایت بودجه داده شود). وی افزود: در صورت رعایت حق کپیرایت، ناگزیر کتاب با قیمت بالاتری عرضه خواهد شد؛ بنابراین به نظر میرسد که فعلا تحقق چنین موضوعی میسر نیست.
نشانی برنامه در اینستاگرام
https://www.instagram.com/tv/CVSp-RGvLcB/