انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

چگونگی مواجهه با پدیده مرگ در ایران پس از انقلاب

چگونگی مواجهه با پدیده مرگ در ایران پس از انقلاب با تأکید بر نقش بدن از منظر انسان‌شناسی

 مناسبات بدن و مرگ در یک نگاه کلی

محوری‌ترین رابطه میان بدن[۱] و مرگ[۲] در مفهوم حیات[۳] نهفته است. بنابراین مراد از  مفهوم حیات در این یادداشت بیش از هرچیز یک مفهوم زیست‌شناختی است که شامل موجودات زنده می‌شود. اما با محدودکردن حیات به گونه انسانی شاهد شکل­گیری انواع باورها و مناسک در طول تاریخ درگروه‌های مختلف و جوامع گوناگون نسبت به مرگ هستیم که در میان جانداران دیگر تاکنون دیده نشده، زیرا انسان موجودی اجتماعی و «مرگ‌آگاه»[۴] است. در این میان به نظر می‌رسد مرگ‌آگاهی یعنی آگاهی گونه انسانی از مرگِ خود، با آنکه مفهومی کاملاً غیرمادی است، اما بیش از هر چیز با محوریت کالبد و جسم انسانی پدیدار می‌شود. یعنی انسان با از دست‌رفتن کالبد همنوعان خود متوجه شد که کارکردهای ضروری حیات دیگر در او وجود ندارد زیرا از انجام اعمال بیولوژیکی مانند تنفس، تغذیه، حرکت، تولید مثل و غیره ناتوان می‌شود. مرگ­آگاهی انسان را به سوی ویژگی دیگری یعنی «مرگ­اندیشی»[۵] سوق می­دهد که بنا بر آن فلاسفه بسیاری سعی کرده­اند این مفهوم را تبیین کنند. به طور مثال هایدگر معتقد است اگرچه مرگ به طور جسمی ما را نابود می‌کند، اما اندیشه مرگ نجات‌مان می‌دهد و انسان را از شیوه غیراصیل، منحرف، آسوده و سرشار از نگرانی‌های روزمره به شیوه‌ای اصیل و مسئولانه از زندگی انتقال می‌دهد (عسکری و میرزایی، ۱۳۹۷ ، ۲۵). بنابراین محوریت­بخشی به کالبد انسانی، توانسته بر یکی از مهم­ترین مفاهیم فلسفی تأثیر بسزایی داشته باشد. از اینجا می‌توان به مفهوم «بدن‌آگاهی»[۶] نیز اشاره کرد که برخلاف مرگ‌آگاهی و مرگ­اندیشی کمتر بدان پرداخته شده و بنا بر آنکه بیشتر در میان فلاسفه پدیدارشناسانه بسط داده شده، نوعی آگاهی درونی در ارتباط با بدن خود و آگاهی بیرونی در رابطه با بدن دیگری است. طی این فرایند انسان متوجه می‌شود که از طریق بدنش وجود دارد و آن را در قالب حواس پنج­گانه خود دریافت می‌کند، هرچند ممکنست همیشه این وضعیت آگاهانه نباشد(دو وینیمون؛ ۱۳۹۳، ۱۳- ۲۲).

از جنبه دیگر، بدن تیپی از حیات است که پس از مرگ به اشکال دیگر حیات بدل می‌شود. یعنی بدن شکل خاصی از حیات خود و بسیاری دیگر از موجودات زنده بر روی خود مانند ویروس‌ها، باکتری‌ها و …  است که پس از مرگ خود که بیش از هر چیز مرگی کالبدی است امکان حیات به سایر موجودات می‌دهد. بنابراین در معنای بیولوژیکی، مرگ بدن وجود ندارد، چون بدن با مرگ خود به تیپ‌های دیگر حیات بدل می‌شود. اما از سوی دیگر ما شاهد مرگ بدن هستیم یعنی  با وقوع مرگ دیگر بدن موجود جاندار زنده نیست. این تناقض چگونه تعریف می‌شود؟ می‌توان گفت بدن در واقع تیپی از سازمان‌یافتگی حیات است. یعنی بدن محل سازماندهی خاص میلیاردها موجود زنده‌، نیمه‌جان و حتی مرده است که امکان حیات دارند و پس از مرگ خود می‌تواند به موجودات دیگر امکان حیات دهد. پس در واقع موجودیت بدن در سیستم بیولوژیکی هرگز از بین نمی‌رود و تنها از صورتی به صورت دیگر بدل می‌شود. چنانچه ژرژ باتای می­گوید: «مرگ یک موجود (being) با تولد موجود دیگر همبسته می­شود، وقوعش را خبر می­دهد و آن را امکان­پذیر می­کند. زندگی هماره محصولی است از تجزیه و تلاشی زندگی »(گنجی، ۱۳۹۲، ۳۳۱).

از این منظر، تهی‌شدن کالبد از حیات، مترادف با مرگ و از دست‌رفتن جنبه حیات و زنده‌بودگی انسان در بُعد اجتماعی و فرهنگی و نه زیستی او می‌شود. بنابراین جسد یعنی همان کالبدی که ظاهراً قدرت حیات بیولوژیکی ندارد، در واقع قدرت معنادهی فرهنگی و اجتماعی از آن سلب می­شود. اما این بدن در طول تاریخ روابط و معانی بسیار زیادی را در میان انسان­ها ایجاد کرده که در علوم مختلف از علوم تجربی مانند پزشکی، روان‌شناسی گرفته تا علوم انسانی مانند انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی و حتی فلسفه، هنر و ادبیات و… مورد توجه بوده و باعث تولید آثار بسیاری شده و کارکردهای فراوانی نیز داشته است. بنابراین از یک نگاه می‌توان گفت تاریخ مرگ[۷]، تاریخ بدن[۸] است و مطرح‌شدن هر کدام به معنای طرح دیگری است، البته هردوی این مفاهیم ضمن بدیهی بودن، نوعی رابطه درهم‌تنیده دارند، به طوری که این میزان در‌هم‌تنیدگی باعث شده تا با طرح یکی، دیگری به صورت کاملاً خودکار غایب شود. اما بدیهی است که هر دو رابطه بسیار پیچیده‌ و در عین حال پویایی با هم دارند. این امر یادآور غیبت خود بدن در تاریخ علوم انسانی به ویژه جامعه‌شناسی به دلیل بدیهی بودن وجود آن و درهم‌تنیدگی با معانی و مفاهیم اجتماعی است، به طوری که گروهی برآنند که می‌توان تاریخ جامعه‌شناسی را یک‌بار دیگر با محوریت بدن نوشت. در ادامه برخی مفاهیم مهم در ارتباط با گونه­شناسی بدن آمده  و ارتباط آنها با مرگ را بررسی می­کند.

 

رابطه بدن فردی، اجتماعی و آرمانی با مرگ

بدن فردی همان جسمی است که انسان با آن متولد می­شود و بخش قابل ملاحظه­ای از هویت خود را به دیگران از طریق آن می­شناساند و با آن وارد تعاملات اجتماعی می­شود. بدن اجتماعی، سازه­ای اجتماعی و فرهنگی است که توانایی بازنمایی جنبه­های فرهنگی را در هر جامعه­ای دارد و در نهایت بدن آرمانی نوعی بدن است که ویژگی هایی جسمانی بدن فردی  را پشت سر گذاشته و بیشتر در شکل زبان یک جامعه خود را تداوم می­بخشد. بنابراین نوعی اتوپیا از بدن است که بیش از هرچیز در حافظه و تاریخ موجودیت خود را تثبیت می­کند و در حقیقت نوعی ذهنیت فرافکنی­شده به چیزی است که وجود ندارد(فکوهی و سیارپور، ۱۳۹۳، ۳۲- ۳۴). در ادامه باید گفت که گاهی این سه بدن به هم بسیار نزدیک می­شوند که در این موقعیت بدن فردی و اجتماعی تقریباً همان بدن آرمانی است. این موقعیت تداعی­گر جامعه­ای با رشد فردگرایی پایین­تر است. گاهی نیز این سه بدن بسیار از یکدیگر فاصله می­گیرند و بدن فردی هم می­تواند در شکل یک بدن آرمانی ظاهر شود. در این وضعیت احتمال رشد فردگرایی بیش­تر می­شود. چنانچه دورکیم نیز می­گوید: «برای تمایزدادن یک فرد از فردی دیگر وجود یک عامل فردی­کردن ضرورت دارد و این نقش بر عهده بدن است»(لوبروتون، ۱۳۹۲، ۴۳).

این دسته­بندی از بدن اگر با مطالعات مرگ تطبیق یابد می­توان از سه نوع مرگ فردی، اجتماعی و آرمانی نیز سخن گفت. به عبارتی می­توان به یک الگوی سه بخشی رسید که بر اساس آن می­توان از بدن فردی / مرگ فردی، بدن اجتماعی / مرگ اجتماعی و بدن آرمانی / مرگ آرمانی سخن گفت. بر اساس این الگو مرگ فردی در واقع مرگ بدنی است که به طور بدیهی و طبیعی همیشه در حال وقوع بوده است و دایره تأثیرگزاری آن به اطرافیان و نزدیکان او بازمی­گردد. یعنی در مراسم و مناسک سوگواری او، صرفاً اقوام، دوستان و آشنایان شرکت می­کنند. مرگ اجتماعی در واقع مرگی است که دایره تأثیرگزاری بیش­تری دارد. این مرگ­ها که در ایران پساانقلاب سابقه زیادی دارند. مرگ آرمانی نیز در واقع مرگ بدنی آرمانی است که در ایران پساانقلاب ابتدا به شکل شهادت و پس از آن در اشکال دیگری بازنمایی شده که به همراه مرگ اجتماعی در بخش چهارم این جستار به تفضیل آمده است.

 

مدرنیته و بدن در ایران پساانقلاب

افت و خیز نگاه به بدن و مرگ در طول چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی ایران را می‌توان از منظر مدرنیته  مورد بررسی و شناخت  قرار داد که در ادامه بدان می‌پردازد.  در ادامه ابتدا رابطه بدن و مدرنیته بازگو می­شود.

به تعبیر برمن، مدرنیته صیرورت دائمی یا حالتِ شدنِ فرایندهای اجتماعی تحت تأثیر بازار جهانی سرمایه‌داری است که این فرایندهای تاریخی- جهانی به طیف متنوعی از خیال‌ها و ایده‌ها دامن زده‌اند و جملگی می‌کوشند مردان و زنان را به سوژه‌ها [فاعلان] و همچنین ابژه‌های [موضوعات] مدرنیزاسیون بدل سازند و به آنان قدرت تغییرجهان را اعطا کنند هرچند این جهان خود در کار تغییر آنان است(برمن؛ ۱۳۸۹، ۱۵). بنابراین یکی از پایه‌های اساسی مدرنیته فردیت و فردگرایی[۹] است. فردگرایی بیش از هرچیز به معنای اصالت‌بخشی به فرد است، زیرا او معیار ارزش و سنجش قرار می‌گیرد. در این میان بدن به سبب انسجام همیشگی‌اش با هویت[۱۰]، اولین و در دسترس‌ترین رسانه[۱۱] برای بیان فردیت و فردگرایی در جامعه حضوری معنادار پیدا می‌کند. با توصیف این، بدن به بخشی انکارناپذیر از مدرنیته بدل شده که نقشی اساسی بر عهده می‌گیرد.

«بدن مدرنیته، … بدنی که سبب فاصله­گرفتن از سنت­های مردمی و فرایند فردگرایی غربی می­شود و سبب می­شود سوژه درون خود پیله کند» (لوبروتون، ۱۳۹۲، ۴۷ و ۴۸). به همین دلیل «بدن دیگر تجسم غیرقابل تقلیلی از خود نیست، بلکه یک برساخته شخصی است، یک شیء گذرا و قابل دست­کاری که می­توان آن را بارها و بارها بنابر تمایل فرد تغییرش داد»(همان، ۱۲۳). به این ترتیب برای رخ­دادن مدرنیته، فردگرایی و بدن فردی اهمیت زیادی پیدا می­کند. اما به نظر می­رسد در ایران پساانقلاب می­توان دو دوره مجزا را با توجه به نقش بدن فردی و نیز با درنظرگرفتن پدیده مرگ از یکدیگر تفکیک کرد که در ادامه بدان پرداخته شده است:

 

گونه­ شناسی تاریخی مناسبات بدن و مرگ در ایران پساانقلاب

انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، به دنبال گروهی از اتفاقاتی رخ داد که به ویژه از سال‌های مشروطه در حال شکل‌دادن به ایران مدرن بود. هرچند ممکنست بر سر مفهوم ایران مدرن توافق نباشد و نیز در پیدایش این مفهوم گروه دیگری از وقایع تاریخی مانند پیشرفت‌های فناورانه دخالت داشته باشند، اما به نظر می‌رسد رابطه بدن و انقلاب اسلامی وارد گونه دیگری نسبت به قبل از خود شده و همین امر رابطه انقلاب با مرگ را نیز تغییر داده است که به نظر می‌رسد از منظر تاریخی در دو نگاه قابل خلاصه‌شدن است که در ادامه بدان پرداخته می‌شود:

نخست باید از تغییر بدن‌ها در سال‌های ابتدایی انقلاب و جنگ سخن گفت. بدن‌هایی که با حاکمیت نظام ارزشی اسلام در قالب فقه شیعی، به سوی رعایت آداب و احکام فقهی در حوزه بدن حرکت کرد و بنابراین بدن آرمانی به بدن اجتماعی و فردی بسیار نزدیک می­شود. این بدن آرمانی و اجتماعی، برای زنان در استفاده گسترده از چادر منحصراً سیاه یا پوشش مانتوهای گشاد و بلند با رنگ­های تیره (بیشتر مشکی، قهوه­ای، سورمه­ای)، عدم استفاده از زیورآلات و لوازم آرایش در فضای عمومی و برای مردان ریش بلند و نامرتب، پیراهن گشاد و بلند و اکثراٌ سفید بر روی شلوار برای مردان، بازنمایی می­شد که بیش از هرچیز نمادهایی برای زندگی ساده طرف­داران انقلاب محسوب می‌شد‌. در این نوع سبک زندگی که با شکل­های دیگری مانند ازدواج­های ساده، خانه­های تقریباً خالی از وسایل خانگی مانند مبل و غیره بازنمایی می­شد، مسئله مرگ در بخش مهمی از آن قرار می­گرفت. یعنی مابه‌ازای این تغییرات در سبک زندگی و کالبد ایرانیان، می‌توان تغییر نگاه به مرگ را نیز شاهد بود. این نوع مرگ که بیش از هر چیز در «شهادت» خود را متبلور ساخت، در واقع «مرگی آرمانی» بود و در واقع به معنی انتخاب نوع مردن قبل از فرارسیدن مرگ کالبدی و طبیعی از طریق رفتن به میدان مبارزه و جهاد بود که شکلی سیاسی داشت و از  آبشخور مذهبی اسلام شیعی فقهی سرچشمه می­گرفت. به عبارتی، شهادت در راه آرمان‌های انقلاب اسلامی که بیش از هرچیز به مثابه آرمان‌های شیعی قلمداد می‌شد ،به طور وسیع در دوران انقلاب و به ویژه در طول ۸ سال جنگ بین ایران و عراق به ویژه در میان جوانان رواج یافت. البته باید اضافه کرد که از یک سو وضعیت اقتصادی تضعیف­شده حاصل از یک جنگ طولانی نیز، هرگونه مصرف­گرایی را رد می­کرد (ذکایی و امن­پور، ۱۳۹۱، ۴۱۲ و ۴۱۳). در واقع وقوع جنگ به مسئله ساده­زیستی دامن می­­زد و طبقه نخبه دین­دار نیز از آن حمایت می­کرد. بنایراین منش ساده‌زیستی به عنوان اساس و خمیرمایه اصلی انقلاب ابتدا در مقابله و مبارزه با حکومت سلطنتی پهلوی که نماد تجمل­گرایی و اشرافی­گریی بود و سپس در مقابل نظام اقتصاد لیبرالیستی جهانی به ویژه آمریکا که او هم علاوه بر تجمل­گرایی، نماد سلطه بر منابع انسانی کشورهای ضعیف­تر قلمداد می­شد، قبل از هرچیز خود را در بدن و سپس مرگ متبلور می‌کرد، تا جایی که باعث شد مرگ از نوع شهادت ادامه منش ساده‌زیستی افراد در زندگی‌شان محسوب شود. به عبارتی در منظر عام، شهدا ساده‌زیست و دوری‌گزین از تجملات و ظواهر زندگی روزمره بودند که به جنگ با دنیای سرمایه‌داری آمریکایی رفته‌اند که خواهان استثمار کشورها  بوده است.

دوم، با پایان دوران هشت‌ساله جنگ و آغاز دورانی که به سازندگی معروف شد، نوع نگاه به بدن به تدریج تغییر کرد و بدن فردی در برابر بدن اجتماعی قدرت بیش­تری یافت و بدن آرمانی دیگر شکل قبلی خود را نداشت و در حال تغییر بود. در این دوران همزمان با گسترش روزافزون دستاوردهای انقلاب اطلاعاتی و بازشدن مرزهای جوامع نسبت به جهان، همزمان در ایران بدن به صورت یک امر مصرفی درآمد که با منش‌ انقلابی یعنی ساده‌زیستی در تعارض قرار می­گرفت. جمعیت جوان ایران در کنار رواج انواع جراحی‌های زیبایی، گسترش روزافزون آمار مربوط به استفاده از لوازم آرایش، شکل‌گیری مدل‌ها و سبک‌های گوناگون تن‌آرایی و صورت‌آرایی به ویژه در میان جوانان، ارزش‌بخشی به مصرف نوع غذا و رواج انواع رژیم‌های غذایی برای داشتن اندامی متناسب و غیره گوشه‌ای از تغییر نگاه به مسئله کالبد بود که توانست تأثیر بسزایی هم در مفهوم مرگ هم داشته باشد. شکل­گیری این بدن آرمانی که با گونه قبلی بسیار متفاوت بود، با آغاز صلح میان دو کشور ایران و عراق شروع برمی­گشت و باعث شد تا شور انتخاب نوع مرگ از شهادت به انتخابی دیگر یعنی افزایش طول عمر از طریق طولانی‌شدن گفتمان جوانی از خلال بدل‌شدن گفتمان پیری به بیماری و سپس درمان بیماری در کلینیک­ها و بیمارستان­ها تغییر وضعیت دهد. در این دوران پزشکی اهمیت بسیاری یافت و حتی مرگ طبیعی یعنی چیزی که تا دهه‌های قبل به وفور در میان ایرانیان به دلیل کهولت سن رخ می‌داد را کمتر می‌توان یافت.  زیرا دست­کاری[۱۲] در بدن از طریق دارو، جراحی، رژیم غذایی و غیره فراوانی یافته و معمولاً افراد مسن نیز به دلایل طولانی­شدن روند بیماری­های مختلف از جمله سرطان در آخرین مراحل درمانی[۱۳] خود تسلیم مرگ می­شوند.

به هر حال با گذر زمان، حضور گفتمان نخست کمرنگ می‌شود، هرچند با برآمدن گروهی از اتفاقات مانند شکل‌گیری داعش[۱۴] (دولت اسلامی عراق و شام) و نزدیک‌شدن به مرزهای کشور و ورود ایران برای مقابله مستقیم با آنان، گفتمان شهادت تا اندازه‌ای بازگشت، اما گستردگی دهه اول انقلاب را نداشت. ساده‌زیستی و دوری از تجمل نیز گفتمان محوری زندگی مبارزان ایرانی علیه داعش بود که به طور وسیع در رسانه‌های دولتی و شبکه‌های اجتماعی بازنمایی شده است. شهدای این رخداد که با عنوان «مدافعان حرم» شناخته می‌شدند، باعث شد که گروه دیگری از اصطلاحات مانند «مدافعان سلامت» برای درگذشتگان در کادر درمان بیماری کووید ۱۹، «مدافعان وطن» برای  شهدای کادر نظامی که برای مقابله با این بیماری در کنار کادر درمان تلاش کردند، به عرصه زبان‌شناختی پساانقلاب وارد شود، اما به هر حال گستردگی مفهوم شهادت به اندازه اولی نبود و به نظر می­رسد فراگیری گفتمان دوم روبه فزونی است.

ایران پساانقلاب و تجربه مرگ در عرصه­های اجتماعی

ایران پساانقلاب مرگ را در چارچوب­های متعدد اجتماعی مانند­ جنگ و ترور، حوادث طبیعی و سوانح فناورانه تجربه کرد. این مرگ­ها بیش­تر در دسته­بندی مرگ اجتماعی و آرمانی گنجانیده می­شوند. مرگ و میر بر اثر بیماری نیز به صورت مرگ فردی تجربه شده است. در ادامه برای آنکه فضای اجتماعی و تجربه زیسته ایرانیان هرجه بیش­تر  به ذهن  تقریب شود، برخی اتفاقات و آمارها آمده است.

هرچند آمارهای متفاوتی از شهدای جنگ هشت­ساله جنگ میان دو کشور عراق و ایران تاکنون توسط نهادهای مختلف ارائه شده، اما به نظر می­رسد این آمار در هیچ منبعی کمتر از حدود ۲۰۰ هزارنفر قید نشده است[۱۵]. در این میان ترور شخصیت­های سیاسی و مذهبی و مردم عادی در کوچه و بازار، خصوصاً اوایل سال­های انقلاب و ترور شخصیت­های علمی به ویژه حوزه­ فناوری­های هسته­ای در سال­های اخیر، مثال­های بارز این موضوع است.

پس از آن حوادث طبیعی مانند سیل، زلزله، آتش­سوزی­های طبیعی عوامل مهم مرگ در ایران بوده­اند. در این باره و با نگاه آماری می­توان گفت که تنها در زلزله بم (۱۳۸۲) – با اینکه هیچ­گاه آمار دقیقی از آن معلوم نشد- اما خبرگزاری­ها از فوت چیزی حدود ۳۰ هزار تا ۷۰ هزارتن خبر داده­اند. اگر به این اعداد درگذشتگان زلزله رودبار و منجیل (۱۳۶۸)، ورزقان و هریس و اهر (۱۳۹۱) و کرمانشاه (۱۳۹۶) را بیفزاییم، به اعداد قابل توجهی می­رسیم.

از سویی حوادث حمل و نقلی از جمله جاده­ای، ریلی و هوایی دیگر عامل مهم مرگ و میر ایرانیان بوده­اند. این عوامل که معمولاً به بی­دقتی کادر فنی یا عدم کفایت در توانایی و تخصص دست­اندرکاران وسایل حمل و نقل از کارخانه­جات تولیدکننده وسائط نقلیه، وضعیت جاده­ها و غیره نسبت داده شده­اند، توانسته بازتاب زیادی در شبکه­های اجتماعی و رسانه­های عمومی داشته باشد. مانند تصادفات روزانه جاده­ای[۱۶]، آتش­سوزی کشتی سانچی (۱۳۹۶)، برخورد دو قطار سمنان به مشهد با قطار تبریز-مشهد (۱۳۹۵)، سقوط اتوبوس حامل دانشجویان دانشگاه شریف (۱۳۷۶) و … .

حوادث دیگر مانند آتش­سوزی و سپس ریزش ساختمان پلاسکو (۱۳۹۵)، ریزش معدن یورت آزادشهر استان گلستان (۱۳۹۶)، … . در کنار نمونه­های ذکرشده  مثال­های گویایی هستند.

انواع بیماری­ها نیز عامل مهم دیگری است که هرچند بازتاب اجتماعی فراگیر مانند موارد قبلی را نداشته زیرا بدن افراد به صورت انفرادی درگیر می­کند، اما پاندمی کووید-۱۹ که از پایان سال ۱۳۹۸ شروع شد، مورد  استثنای دیگریست که طبق آمارها تا پایان تیرماه ۱۳۹۹، حدود ۱۵ هزار نفر در ایران را به کام مرگ کشانده و هنوز علائمی از کنترل و کاهش آن در دسترس نیست.

البته برخی حوادث سیاسی و انتقادی نیز با مرگ برخی شهروندان به دلایل مختلف مواجه شده است؛ ازجمله می­توان به اعتراضات آبان­ماه ۱۳۹۸ بر افزایش ناگهانی قیمت بنزین، راهپیمایی­های اعتراضی سال ۱۳۸۸ و غیره نیز اشاره کرد.

در این میان مرگ­ برخی افراد مشهور نیز تأثیر اجتماعی گسترده داشته است. از جمله مرگ افراد سیاسی، مذهبی، نظامی، هنری، ورزشی و غیره مانند آیت­الله خمینی، آیت­الله هاشمی رفسنجانی، آیت­الله منتظری، سردار قاسم سلیمانی، سپهبد علی صیاد شیرازی، مرتضی پاشایی، ناصر حجازی، هادی نوروزی و … .

برخی کودکان یا نوجوانان هم که بر اثر سوانح خاص از دنیا رفته­اند مانند بتینا، رومینا اشرفی و … بازتاب گسترده­ای در فضای اجتماعی جامعه داشته­اند.

در مجموع این لیست بسیار گذرا و خلاصه است، اما نشان می­دهد که با درگذشت هریک از این افراد یا ده­ها نمونه­ دیگر بخش­ یا بخش­هایی از جامعه دستخوش تحولات و احساسات جریحه­دارشده قابل توجهی شده است. با توصیفی که شد باید گفت، در طول سال­های پس از انقلاب، مسئله مرگ هیچ­گاه از فرهنگ ایرانیان در عرصه­های عمومی جدا نبوده و شاید از این منظر بتوان ادعا کرد که جامعه ایرانی به دلیل این میزان تجربه­های دردناک از مرگ، نیازمند شناخت جدی­تری است. زیرا برخی از این حوادث خود را به شکل درونی­تر نمایان می­کنند و ممکنست در قالب برخی آسیب­های اجتماعی، روانی و کالبدی در سال­های بعدی به شکل جدی­تری ظهور کند. ناشناخته­ماندن میزان آسیب  احتمالی وارده می­تواند خود به یک آسیب تأثیرگزارتر بدل شود. چنانچه هایدگر می­گوید: «مرگ خود را همچون ضایعه­ای آشکار نمی­کند، بلکه کسانی که در پشت سر به جا می­مانند به آن به صورت ضایعه می­نگرند» (حنایی کاشانی، ۱۳۹۲، ۲۴۳).

از سوی دیگر حضور بدن مردگان در جامعه در طول چهاردهه همواره بخش قابل توجهی از بدنه جامعه را در هر زمان به خود درگیر کرده است.  در این باره کاترین وردری می­گوید: «استخوان­ها،  اجساد، تابوت­ها و گلدان جسدهای سوخته­شده پدیده­هایی مادی هستند. بدون تردید در بیشتر مواقع، چنانچه حواس بینایی، لامسه و بویایی ما می­توانند تأیید کنند. همان طور که یک بدن مادی می­تواند در تأثیر نمادین خودش اهمیت داشته باشد: برای نمونه، برخلاف مفاهیمی مانند «میهن­پرستی» یا «جامعه مدنی» یک جسد می­تواند در همه جا حرکت کند، نمایش داده شود و با ملاحظات استراتژیکی در مکان­های خاصی قرار داده شود. بدن­ها این مزیت واقعی را دارند که با وجود این فراتر از زمان بروند و گذشته را به سرعت به حال بدل کنند «( Verdery: 1999: 27 ). این میزان پویایی درونی در بدن مردگانی که در جامعه حاضر می­شوند، خود یک پدیده اجتماعی و فرهنگی است که واجد معانی بوده و ارزش شناختی دارد.

در این باره، اگر گونه­شناسی تاریخی مناسبات بدن و مرگ در ایران پساانقلاب -که قبلاً در همین نوشته آمده – را معیاری برای این موضوع درنظر بگیریم، به طور بسیار خلاصه و با توجه به محدودیت­های این نوشتار باید گفت، در دوران نخست، آنچه اهمیت پیدا می­کند مرگ آرمانی است که به طور عمده در شکل شهید به جامعه عرضه می­شوند. بدن­های شهدا که اینک در شکل بدن و مرگ آرمانی به جامعه بازمی­گردند، در قالب مناسک و آیین تشییع و خاک­سپاری به بازنمایی آرمان­های انقلاب می­پردازند. در اینجا بدن آرمانی جامعه بدن شهید است. در ضمن این بدن آرمانی یک بدن مقدس­شده نیز هست که براساس خویشکاری­اش به نشانه­ای تقدیس­شده بدل می­شود. اما این بدن مقدس به سرعت با بدن اجتماعی به یک رابطه رفت و برگشتی وارد می­شود. بدن اجتماعی نوعی کارکردبخشی به بدن است که بیش از هرچیز آن را حامل نشانه کارکرد اجتماعی می­داند. (ثمینی، ۱۳۹۸، ۱۵ و ۱۶). کارکرد بدن شهید، حفظ بدن آرمانی حاصل از گفتمان انقلاب است که هرچه بیشتر دارای تقدس بوده و کارکرد سیاسی- اجتماعی آن حفظ گفتمان مذکور است.

در دوران دوم که گفتمان شهادت کم­رنگ­تر می­شود، گفتمان­های دیگری ظهور می­کنند که جامعیت و پوشش گفتمان اول را ندارد. در واقع در این دوره جامعه با تعدد گفتمان بدن مردگان مواجه می­شود که برخلاف دوران نخست -که حاصل شهادت بود- در اینجا بدن مقدس یا وجود ندارد یا بدن تک­تک افرادیست که خودشان در جامعه ارزشمند محسوب می­شدند. در توضیح بیشتر باید گفت، این دوران مرگ به دلیلی غیر از شهادت توان بازنمایی بیشتری  پیدا می­کند. مرگ­های دسته­جمعی حاصل از حوادثی که ذکر شد، ابتدا مرگ را از قالب بدن مقدس خارج می­کنند. بنابراین این مرگ­ها دیگر خودشان مقدس نیستند. بلکه بیشتر حاصل حوادثی هستند که همان طور که گفته شد دلایل فناورانه، سیاسی، طبیعی و غیره دارند. سپس این مرگ­های غیرمقدس به دلیل تعددشان خود گفتمان­های دیگری را رقم می­زنند یا تقویت می­کنند. مثلاٌ مرگ­های بر اثر حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله، لزوم نگاه انتقادی به مسئله توسعه را مطرح می­کنند. یا مثلاً  با مرگ هر یک از افراد مشهور یا صاحب قدرت، جامعه تنها با مرگ یک بدن مواجه می­شود که می­تواند بر اثر حادثه یا پیری و سالخوردگی یا بیماری حاصل شده باشد. با این توضیحات می­توان دریافت که بدن آرمانی در این دوره به سرعت از بدن شهید فاصله گرفته و در اشکال متعدد بازنمایی می­شود که علاوه بر آن تقدس بدن شهید را هم ندارند. در واقع می­توان گفت در این دوران ما با تعدد بدن آرمانی روبرو هستیم زیرا بدن آرمانی به بدن فردی نزدیک­تر می­شود.

 

نتیجه‌گیری

در این جستار به طور اجمالی رابطه میان بدن و مرگ و ایران پساانقلاب با محوریت مدرنیته بررسی شده است. به نظر می­رسد براساس داده­های این پژوهش، در چهاردهه از عمر انقلاب اسلامی ایران می­توان دو دوره متمایز را از یکدیگر جدا کرد که در طول زمان و در یک فرایند تدریجی از هم تفکیک شده­اند. در دوه اول که حدوداً دهه اول پساانقلاب را دربرمی­گیرد، بدن فردی که بیش از هرچیز حاصل مدرنیته است، در ضعیف­ترین شکل خود قرار گرفته، لذا بدن آرمانی یعنی یک بدن ساده­زیست با بازنمایی حداقلی لباس و پوشش و آرایش دیده می­شود. مابه­ازای این بدن در مرگ، مسئله شهادت است که در واقع گونه­ای مرگ آرمانی محسوب می­شود. از سوی دیگر، با گذشت زمان بدن فردی اهمیت خویش را پیدا می­کند. این بدن تحت تأثیر انقلاب اطلاعاتی و گشودن مرز کشورهای مختلف از طریق فناوری­های ارتباطاتی، بدن آرمانی در واقع نوعی بدن فردی است که از طریق ابزارهای علمی به ویژه پزشکی مورد دست­کاری هرچه بیش­تر واقع می­شود. این بدن به سوی مفهوم زیبایی جسمانی رفته و از همین منظر مورد جراحی­های زیبایی، رژیم­های لاغری و غیره قرار می­گیرد تا شکلی آرمانی از خود بازنمایی کند که هرچه بیش­تر به الگوهای بازنمایی­شده رسانه­ای نزدیک است. مرگ در منظر این بدن، بیش­تر به یک گفتمان بیماری نزدیک می­شود تا قابل علاج و درمان شود. بنابراین در این گفتمان پدیده­هایی مانند جوانی، زندگی و سلامت، در مقابل پیری و مرگ و بیماری قرار می­گیرند. با توصیف این می­توان گفت که مدرنیته با تمرکز بر بدن، از دوره­ای در ایران آغاز شد که بدن فردی اهمیت پیداکرد و توانست مرگ را تا حد قابل ملاحظه­ای عقب براند. اما از آنجا که فناوری­های دیگر مانند فناوری­های حمل و نقلی، ساخت و ساز و غیره نتوانسته براساس معیارهای مدرن پیش برود، بنابراین هنوز در این حوزه­ها با مرگ­های اجتماعی روبرو هستیم که نمونه­های قابل ذکری از آنها در این نوشتار آمده است.

 

منابع:

عسکری یزدی، میرزایی مسعود، ۱۳۹۷، مرگ اندیشی و معنای زندگی در هایدگر، ، فلسفه دین، دوره ۱۵، شماره ۱، صص ۲۵- ۴۹.

دو وینیمون، فردریک، ،۱۳۹۳ دانشنامه استنفورد: بدن‌آگاهی، ، برگردان خدادادی، مریم، تهران، نشر ققنوس.

هایدگر، مارتین، ۱۳۹۲، دا-زاین و زمانمندی، برگردان حنایی کاشانی، محمد سعید مجموعه مقالات ارغنون، مرگ، ،چاپ چهارم، صص ۲۳۵- ۲۷۲ .

باتای، ژرژ، ۱۳۹۲، مرگ، فساد و تجدید حیات، برگردان گنجی، جواد، مجموعه مقالات ارغنون،مرگ، (۱۳۹۲)،چاپ چهارم، صص ۳۳۱- ۳۳۹ .

فکوهی، ناصر، سیارپور، فاطمه، ۱۳۹۲ ، شهر به مثابه بدن: نگاهی انسان­شناختی به میدان امام خمینی (توپ­خانه) تهران با تأکید بر رابطه کالبد انسانی و فضای شهری، پژوهش­های‌انسان­شناسی‌ایران، دوره‌۴‌، شماره‌۲، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صص ۲۹- ۴۹.

لوبروتون، داوید، ۱۳۹۲، جامعه­ شناسی بدن، برگردان فکوهی، ناصر، چاپ اول، تهران: نشر ثالث.

ذکایی، محمدسعید و امن­پور، مریم، ۱۳۹۱،  درآمدی بر تاریخ فرهنگی بدن در ایران، چاپ اول، تهران: نشر تیسا.

برمن، مارشال، ۱۳۸۹، تجربه مدرنیته، برگردان فرهادپور، مراد، چاپ هشتم، تهران: نشر طرح نو.

ثمینی، نغمه، ۱۳۹۸، جنگ­ها وبدن­ها، نشانه تن در فرهنگ سینمای پساجنگ ژاپن ۱۹۴۵- ۱۹۶۵، چاپ اول، تهران: نشر نی.

Verdery, Katherine; THE POLITICAL LIVES OF DEAD BODIES, Reburial and Postsocialist Change, 1999, Columbia University Press.

https://soo.gd/Nu4m

https://soo.gd/I4dL

 

این مطلب در کتاب مطالعات اجتماعی مرگ، نشر انسان‌شناسی در سال ۱۳۹۹ منتشر شده است.

[۱] – body

[۲] – death

[۳] – life

[۴] -awareness of ding

[۵] -morbidity

[۶] -awareness of body

[۷]– death history

[۸] – body history

[۹] – individualism

[۱۰] – identity

[۱۱] – medium

[۱۲] – manipulation

[۱۳] – end stage

[۱۴] -Islamic State of Iraq and the Levant (ISIS)- (1999)

[۱۵] – به طور مثال اینفوگرافی خبرگزاری ایسنا به نقل از بنیاد شهید و امور ایثارگران انقلاب اسلامی این عدد را ۱۹۶۸۳۷ نفر اعلام کرده است.

[۱۶] – بنابر گزارش منتشرشده در سایت سازمان بهداشت جهانی، برای ایران در سال ۲۰۱۶، در حوادث جاده­ای زمینی،   ۱۶۴۲۶  نفر تلفات تخمین زده می­شود.