انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بررسی حماسۀ گیلگمش براساس کهن الگوی «سفر قهرمان»

کیمیا نیک‌پور

چکیده

در سال ۱۹۴۹، جوزف کمپبل، اسطوره شناس آمریکایی، با ارائۀ کهن الگوی سفر قهرمان در کتاب مشهور خود «قهرمانی با هزار چهره» منجر به تحولی اساسی در دنیای نقد اسطوره ای و کهن الگویی شد. الگویی که تا به امروز سیروسفر قهرمانان اسطوره ای بر مبنای آن قابل واکاوی است. در این الگو کمپبل به شیوۀ رایج ساختارگرایان در پی ارائۀ نمایه ای بنیادین برای کهن الگوی سفر قهرمان بوده است. وی اصطلاح کهن الگو را از روانشناسی تحلیلی یونگ وارد نقد ادبی کرد و به بررسی و واکاوی اشکال آن در متون ادبی پرداخت. پژوهش او همچنین تصدیقی بود بر پدیده ی ناخودآگاه جمعی بشر. سفر گیلگمش،کهن ترین حماسۀ بشری، نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این مقاله طی یک پژوهش کیفی، نتایج نشان خواهد داد که حماسۀ گیلگمش مانند بسیاری از متون اساطیری دیگر در نهاد خود حامل کهن الگوهای قهرمان و سفر قهرمان است و مطابق با الگوی کمپبل قهرمانی دیگر و سفری دیگر را با شیوه ی روایی متفاوت وارد جهان مشابه اساطیر کرده است؛ به طوری که قهرمان این حماسه  نیز مانند بسیاری از قهرمانان اساطیری دیگر سفر پر رمز و راز خود را  آغاز می کند و سلسله ای از آزمون های خطیر و دشوار را از سر می گذراند تا به آن برکت نهایی یا هدف والانهاد برسد.

کلید واژه ها: کمپبل، سفر قهرمان، قهرمان، کهن الگو، گیلگمش.

 

مقدمه

بی شک میل عمیق انسان به جاودانگی از دیرباز او را به فکر فروبرده  و به کند و کاو واداشته است.چنانچه این مشغله در ادوار مختلف به افسانه ها و قصه ها نیز  راه یافته است و به زمان یا جغرافیایی خاص محدود نمی شود.

حماسه ی گیلگمش نیز شرح این کند و کاو است . گیلگمش ، قهرمان این حماسه، کسی که از سختی ها شادتر می شود  و در زیبایی و قدرت هرگز مانند او دیده نشده است در طلب و جست و جوی بی مرگی آغازگر سفری سخت دشوار می شود؛ سفری که جوزف کمپبل آن را “سفر قهرمان” می نامد. وی با بیان نظریه‌ی “اسطوره ی یگانه” می کوشد  براساس نقد اسطوره ای یا نقد کهن الگویی ، ساختاری با عنوان “چرخه ی سفر قهرمان ” ارائه دهد که بیش از هر نظریه ی دیگری در دنیای اسطوره شناسی، بر اشتراکات اسطوره ها  تاکید می کند.چراکه به عقیده ی او بن مایه و زیرساخت همه ی اسطوره ها مشترک است و این همان رویکردی است که یونگ ریشه های آن را در “ناخودآگاه جمعی”جست وجو می کند؛ امیال و اعتقادات مشترک انسانی که  بنابر الگو های از پیش تعیین شده ی فطری، از روان انسان نشأت می گیرد و در همۀ انسان ها یکسان هستند.

از کهن الگو های رایج در اساطیر می توان به کهن الگوی “قهرمان” و کهن الگوی “سفر قهرمان” اشاره کرد.

از نظر کمپبل اسطوره ی قهرمان در همه ی متون الگویی جهانی و مشابه دارد  و هرچند هیچ گونه تماس فرهنگی و ارتباطی ای میان آن ها وجود  نداشته است با این حال ساختار یکسانی دارند.

مفهوم قهرمان در ذهن انسان باری نمایند ی کسی است که در سطحی فراتر از عموم مردم قرار گرفته است چه به لحاظ قدرت بدنی و چه به لحاظ آگاهی . مفهومی که همواره برای ما انسان ها تداعی گر قدرت و پیروزی است وعموم مردم به هنگام نزول فجایع و موانع از او طلب یاری می کنند و دست به گریبان او می شوند ، او نیز پیوسته در مقام ناجی آن ها ایفای نقش می کند .

از طرفی کهن الگوی “سفر قهرمان” ساختاری است که توالی “اعمال قهرمان ” را در طول سفر پرمشقت او نشان می دهد .این الگو قابل تطبیق با بسیاری از متون اعم از کلاسیک و مدرن است و این خود گواهی است بر اینکه چگونه این الگو فارغ از زمان و جغرافیا خود را درون افسانه ها و قصه ها تکرار می کند .

ناگفته پیداست که این داستان ها در صورت وجزئیات با یکدیگر متفاوت اند و کمپبل این تفاوت های ظاهری را که ناشی از شرایط فرهنگی است  “نقاب های محلی” ای می نامد که بر چهره ی کهن الگو ها می نشینند و آنها را از یک دیگر متمایز می کنند.

کمپبل  در کتاب مذکور بیشتر به منطبق سازی این الگو بر متون اساطیری یونان پرداخته است مانند اسطوره ی هرکول، اسطوره ی اودیسه و … حال آنکه در متون فارسی نیز نگارش های بسیاری از این دست وجود دارد مانند هفت خوان رستم ، بیژن و منیزه ، اسفندیار ، گیلگمش و … که تصدیقی است بر جهانی بودن این الگو. تاکنون افرادی به بررسی  تطبیقی این الگو با برخی متون کرده اند از جمله :«بررسی ساختار در هفت خوان رستم: نقدی بر کهن الگوی سفر قهرمان» به کوشش دکتر محمود رضا قربان صباغ ، «تحلیل سفر اسکندر در داراب نامۀ طرسوسی بر اساس کهن الگوی “سفر قهرمان” جوزف کمپبل» به کوشش رحمان ذبیحی و پروین پیکانی،« تحلیل السندباد فی رحلته الثامنۀ بر اساس الگوی سفر قهرمان کمپبل» به کوشش فرهاد رجبی و طاهره شکوری . همچنین درباب حماسۀ گیلگمش نیز پژوهشی با عنوان «خوانش بینانشانه ای تصویرسازی های گیلگمش با تاکید بر مطالعۀ تک اسطوره-ترا متن» به کوشش بهمن نامور مطلق و نسیم فخاری زاده شده است که در آن اشاره ای کوتاه به الگوی کمپبل شده است اما  بررسی تطبیقی گیلگمش با این الگو تا به حال مشاهده نشده است.

به طور کلی پژوهش های کمپبل در این زمینه، دریچۀ جدیدی را  در عرصه ی نقد به روی اسطوره شناسی گشود و امکانات فراوانی را به منظور خوانش های تطبیقی اساطیر جهان پدید آورد.

در حماسۀ گیلگمش نیز  ردپای الگوی سفر قهرمان در هر دو سفری که در روایت نقل شده قابل شناسایی است ؛ پس  نتیجه اینکه، گیلگمش نیز مانند قهرمان الگوی کمپبل به سفر می رود تا  آزمون های دشوار و طاقت فرسا را پشت سر بگذارد و دچار تحولات مادی و معنوی شود . کمپبل سیر این تحول را به سه مرحله تقسیم می کند:

۱)عزیمت ۲) تشرف ۳) بازگشت که محور های اصلی تحلیل گیلگمش در این مقاله خواهند بود.

 

مراحل مذکور در الگوی سفر قهرمان هرکدام به بخش های کوچک تری تقسیم می شوند و چرخه ی هفده گانه ای را به وجود می آورند .

گیلگمش در طول داستان دو سفر را پشت سر می گذارد اولی سفری است که به همراه دوست خود ، انکیدو، برای نابودی خومبابا می رود و دومی سفری است که در طلب بی مرگی ، قصد آن می کند. هر کدام از این سفرها در زیرساخت خود دارای تعدادی از این مراحل هستند.

شایان ذکر است در بررسی متون ادبی بر طبق این الگو ممکن است همۀ این مراحل رعایت نشده باشد و روایت تنها به بسط و گسترش برخی از این مراحل بسنده کرده باشد که این ، دلیلی بر عدم تطابق متن با این الگو نیست؛ درحماسۀ گیلگمش  نیز بنابر اقتضای روایت تنها برخی از این مراحل قابل شناسایی است.

عزیمت

این بخش خود به پنج مرحله تقسیم می شود .

۱)دعوت به آغاز سفر:

این مرحله معمولا از سوی یک عامل بیرونی یا ندای فراخوان صورت می پذیرد و نیرو و جاذبه ای معنوی قهرمان را از موطنش به سرزمینی ناشناخته می فرستد.”جایگاهی که افتخار و خطر در آن توأماٌ وجود دارند و قهرمان را به مبارزه می طلبند(کمپبل،۷۷:۱۳۸۰)گاهی نیز قهرمان تحت تاثیر برخی از جریانات پیرامون قرار گرفته و به میل و ارادۀ خود سفر می کند.

در سفر اول این حماسه قهرمان به دعوت شمش ، خدای آفتاب ، به سفر می رود .” با دوست خود برخیز تا با خومبابا بجنگی .” (بورکهارت،۳۹:۱۳۸۸) و در سفر دوم خود، تحت تاثیر جریانات پیرامون راه سفر را پیش می گیرد.همچنین در سفر اول از انکیدو دعوت به سفر می کند گویی  در اینجا گیلگمش  نقش آن ندای فراخوان را دارد که انکیدو را به سفر می خواند .

مکان هایی که قهرمان به آنجا سفر می کند معمولا دارای خصوصیات مشترکی اند . “در همه ی آن ها نیروهای ماوراء الطبیعی ای حضور و نمود می یابند و وقایع دردناکی را برای قهرمان رقم می زنند.”(کمپبل،۴۱:۱۳۸۰) در این حماسه نیز چنین است و گیلگمش در طی سفر با طبیعت خوفناک و حیواناتی همچون شیر و آب های مرگ و دره ی گود و… مواجه می شود.

۲)رد اولیه ی دعوت

در این حماسه این مرحله از سوی قهرمان اصلی صورت نمی پذیرد اما انکیدو دعوت گیلگمش را برای همراهی در سفر رد می کند .” خومبابا بایست وحشت افزا باشد آن که به سوی او می رویم . تو می گویی خومبابا قدرت عظیمی دارد و ما بایستی برویم و با او بجنگیم ” (بورکهارت۳۱:۱۳۸۸) و در ادامه ،اوروک،مقر پادشاهی گیلگمش ، را ترک می کند و در اشتیاق دشت و حیوانات به جانب صحرای وحش می رود .اما گیلگمش به دنبال اومی رود و سرانجام او را قانع میکند که در این سفر یاری اش کند.

۳)امداد های غیبی

اغلب موجودی حمایت گر که دارای نیروی خارق العاده ای است همچون خدایان ، الهگان ، جادوگران و… قهرمان را در طول سفر راهنمایی می کنند و با طلسم و نیروی خود چراغ راه قهرمان می گردند.

شمش در طول سفر گیلگمش را یاری می رساند .به عنوان نمونه در طول جنگ با خومبابا ، شمش باد و طوفانی در مقابل خومبابا برمی انگیزد تا راه پیش رفتن و پس رفتن بر او بسته شود.

و در طول سفر دوم نیز شمش ، سیدوری سابیتو ( زن دانای کوه آسمان) ، اوت ناپبشتیم و… او را برای رسیدن به هدفش راهنمایی می کنند .

۴) عبور از نخستین آستان

معتقد است آستان اول در هر سفر، مرزی است برای وانهادن از ناخودآگاه و رسیدن به خودآگاه مطلق .

قهرمان می بایست برای رسیدن به مقصد خود از موانع و دیوارها عبور کند و به اصطلاح با «نگهبان آستانه» مواجه شود.

در سفر اول گیلگمش و انکیدو با پاسبان خومبابا مواجه می شوند و در سفر دوم گیلگمش با دو غول نر و ماده که بر دروازه ی کوهی که به آسمان کشیده شده  پاس می دهند ، مواجه می شود و از دره ی گود که تاریکی آن غلیظ است و هرگز آدمی از آن نگذشته در می گذرد.

سپس به دریایی می رسد که “هیچ گداری در این دریا نیست که از آن کسی سالم بگذرد…هیچکس از روزهای پیش از زمان تاکنون نیامده که بتواند از این دریا بگذرد …گذشتن از دریای جهان سخت است و راهی که به آب های مرگ می رود طاقت فرساست و مسافت یک ماه و پانزده روز است.

۵) شکم نهنگ

این مرحله ورود به عصر ظلمت است . طبق الگوی کمپبل قهرمان همیشه در عبور از آستان اول کامیاب نمی شود ؛ “در این مرحله قهرمان به جای آنکه بر این نیرو های آستانه پیروز شود و یا رضایت آنها را جلب کند ، توسط آن ها بلعیده می شود و به ظاهر می میرد.” (کمپبل،۹۶:۱۳۹۲).

ورود به دنیای تاریکی که تمثیل شکم نهنگ نمود خوبی از آن است و عبور و خروج از آن بیانگر کهن الگوی مرگ و تولد دوباره است گاهی نیز قهرمان از این مرحله نمی گذرد و به اصطلاح جان خویش را در این راه فدا می کند.

در طول سفر دوم چنانچه گفته شد گیلگمش وارد دره ی گودی می شود که از کوه های آسمان می گذرد به طوری که” دوازده ساعت دوتایی در تاریکی مطلق قدم بر می دارد و آنچه در پیش و پسش است نمی بیند”.دره ی گود می تواند برای قهرمان مصداق شکم نهنگ باشد و هنگامی که قهرمان از این مرحله عبور می کند گویی تولد پس از مرگ اتفاق می افتد.

تشرف

۱)جاده ی آزمون ها

پس از عبور قهرمان از مشکلات آغازین سفر قهرمان با سلسله آزمون ها و چالش های اصلی رو به رو می شود. بخشی که  جذابیت و کشمکش اصلی در سفرهای اسطوره ای در آن نهفته است.

قهرمان باید بر موانع و دشمنان بیرونی غلبه کند از طرفی قهرمان در این راه با بخش های تاریک و سرکوب شدۀ خود یا هر چیزی که از تایید آن در مورد خودش سرباز می زند و همیشه از طرف آن تحت فشار است رو به رو می شود.

در نقد اسطوره ای به این پدیده کهن الگوی سایه می گویند ، سایه به طور کلی آن بخش از فرد را مشخص می سازد که او ترجیح می دهد آشکار نشود.

در سفر اول، قهرمان  در جاده ی آزمون ،با خومبابا مواجه می شود :” پنجه هایی داشت مانند شیر ، تن او با فلس هایی از مفرغ پوشیده بود ، پاهای او چنگال کرکس بود بر سر او شاخ های گاو نر وحشی بود. دم و اندام آمیزش او با سر مار پایان می یافت .”(بورکهارت،۴۶:۱۳۸۸)

در سفر دوم با دره ی گود و آب های مرگ که ذکر دشواری های آن ها رفت برخورد می کند

۲) و ۳)ملاقات با خدا بانو و زن در نقش وسوسه گر

از دیگر کهن الگو های روانشناختی ، کهن الگوی آنیما،جنس مخالف در روان مرد ، است . آنیما دارای دو چهره ی مثبت  و منفی است . بخش مثبت در سفر قهرمان به صورت خدا بانو بر قهرمان ظاهر می شود که در حماسه ی گیلگمش به آن بر نمی خوریم و بخش منفی به صورت زنی وسوسه گر. گاه قهرمان با او می جنگد و او را از خود می راند و گاه به او دلبسته می شود و در دام او می افتد.

شاید بتوان مصداق زن وسوسه گر در داستان را ایشتر دانست. ایشتر در طول سفر بر گیلگمش آشکار نمی شود و مانع او برای عبور از آزمون ها و رسیدن به هدف نهایی نیست اما در جایی از داستان مشاهده می کنیم که به قصد فریب گیلگمش به او نزدیک می شود اما گیلگمش با اراده ی قوی خود او را پس می زند و خشم ایشتر را بر می انگیزاند چنانچه ایشتر برای انتقام از او گاو آسمان را به سراغش می فرستد . در واقع این مرحله زودتر از جایی که در الگو ی کمپبل جای گرفته رخ می دهد و به نوعی محرک سفر دوم گیلگمش می شود.

مراحل آشتی با پدر و خدایگان در این روایت تعبیه نشده است . بخش خدایگان ، الگوی موقعیتی الهی است که قهرمان پس از گذشتن از آخرین وحشت های جهل به آن دست می یابد.(کمپبل،۱۵۶:۱۳۹۲)و به نوعی بین خودآگاه و ناخودآگاه روان قهرمان تعادل پدید می آید.

 

۴)برکت نهایی

در این بخش قهرمان به هدف (برکت نهایی) خود که سفر را برای آن آغاز کرده بود دست می یابد . این برکت می تواند رسیدن به ارزشی والا ، نجات کسی یا دستیابی به عواملی برای فناناپذیری باشد.

در سفر اول هدف نهایی آزادسازی جنگل سدر از دست خومبابا بود که نسبت به شمش و ، ارواح و مردم گناه ها می کرد.

در سفر دوم هدف نهایی دست یابی به جاودانگی و فناناپذیری بود و قهرمان کوشید اکسیر حیات را  که همان گیاه اعجاز آمیز در اعماق دریا بود  ، بدست آورد و برای خودش و برای همه ی پهلوانان اوروک به ارمغان ببرد.

بازگشت

سومین و آخرین بخش الگوی سفر قهرمان بازگشت نام دارد که شامل مراحل زیر است

۱)امتناع از بازگشت ۲)فرار جادویی ۳) دست نجات از خارج ۴)عبور از آستان بازگشت ۵) ارباب دو جهان ۶)آزاد و رها در زندگی

پس از نفوذ در منشأ و با دریافت فضل و برکت جست و جوی قهرمان به پایان می رسد. اکنون قهرمان با غنیمت خود که می تواند زندگی را متحول سازد باید برگردد(همان:۲۰۳)

گاهی قهرمان از انجام این مسئولیت سر باز می زند که همان بخش امتناع از بازگشت است این مرحله در الگوی سفرقهرمان گیلگمش وجود ندارد و در پی آن مراحل فرار جادویی ، دست نجات از خارج و عبور از آستان بازگشت نیز نمودی ندارند.

ارباب دو جهان و رها و آزاد در زندگی

با دستیابی قهرمان به اکسیر جاودانگی که همان گیاه است او به نوعی بر دو جهان خودآگاه و ناخود آگاه یا دو جهان مادی و ماورایی مسلط می گردد . هنر ارباب دو جهان آزادی و عبور و مرور در هر دو بخش است . حرکت از سوی تجلیات زمان به سوی اعماق سبب ساز و بازگشت از آن؛ آن هم به طوری که هیچ یک از این دو سو به دیگری آلوده نشود ولی در عین حال ذهن بتواند یکی را از دریچه ی دیگری بنگرد . (همان:۲۳۷)

گیلگمش در میانۀ راه برگشت به اوروک این اکسیر جاودانگی و جوانی را از دست می دهد زیرا گیاه توسط یک مار بلعیده می شود.گویی قهرمان داستان نتوانسته است بر این مرحله به خوبی فایق آید و تسلط بر دو جهان را از دست می دهد و سرشکسته و مفلوک به شهر خود باز می گردد. به تعبیری می توان گفت قهرمان در طی سفر دومش برخلاف سفر اول شکست می خورد و مجال آن را نمی یابد تا از دستاورد سفر خود بهره ای ببرد.

پدیده ی شکست قهرمان در داستان های اسطوره ای کمتر اتفاق می افتد و اغلب شاهد پیروزی و سربلندی قهرمان هستیم حال آنکه گیلگمش با از دست دادن گیاه شکست خود را اعلام می کند و به طرزی کاملا اتفاقی، ثمره ی تلاش و کوشش خود را به باد می دهد.

مـؤخره

الگوی سفر گیلگمش با مدل کمپبل چنین جزئیاتی را دربر داشت:۱)دعوت به آغاز سفر ۲)رد اولیۀ دعوت ۳)امداد های غیبی ۴)عبوراز نخستین آستان ۵)شکم نهنگ ۶)جاده های آزمون ۷)زن در نقش وسوسه گر ۸)برکت نهایی ۹)ارباب دو جهان ۱۰) آزاد و رها در زندگی.

پیداست  پاره ای از مراحل پیشنهادی کمپبل درباره ی سفر گیلگمش موضوعیت نیافت و  تنها ده مرحله از مراحل هفده گانۀ کمپبل در داستان قابل بررسی و تطبیق بود.

همچنین بخش هایی پیش تر یا پس تر از جایی که در الگوی کمپبل جای گرفته است در داستان رخ می دهد مانند زن در نقش وسوسه گر.

صرف نظر از نوع ادبی اثر ، این الگو را می توان در بررسی داستان هایی با قالب روایی مشابه بکار گرفت مانند هفت خوان رستم،هفت خوان اسفندیار،داستان اسکندر،بیژن ومنیژه و …

همانطور که ملاحظه شد کمپبل با استفاده از نگرش ها و اصطلاحات روانشناسی  یونگ و فروید کوشیده است از تمرکز صرف بر ساختار خودداری کند. در متن حاضر نیز سعی بر این بوده است که به هر دو وجه کهن الگو ها یعنی هم ساختارشان و هم نمادها و صورشان به طور همزمان پرداخته شود.

در آخر به نظر می رسد الگوی ناخودآگاه جمعی بشر در افسانه ها و قصه ها نمودی انکار ناپذیر داشته است به صورتی که از همان آغاز تا به امروز در فرهنگ ها و منابع متفاوت شاهد عناصر و مشغله های مشترک و یکسان در میان جوامع مختلف هستیم.

 

منابع

بورکهارت، گئورگ(۱۳۸۸)، حماسۀ گیلگمش، ترجمۀ داوود منشی زاده، تهران: انتشارات سمرقند، چاپ اول

کمپبل، جوزف(۱۳۸۰)، قدرت اسطوره،ترجمۀ عباس مخبر، تهران: انتشارات مرکز، چاپ دوم

————–(۱۳۹۲)، قهرمان هزار چهره، ترجمۀ شادی خسرو پناه، مشهد: انتشارات گل آفتاب، چاپ پنجم