جلسۀ چهاردهم پنجشنبههای پرسش و پاسخ با عنوان « فیلم مستند، مواجهۀ خلاق و روایی با امر واقع» روز ۸ مهر۱۴۰۰ ساعت ۱۵ با حضور مهرداد اسکویی (مستندساز، عکاس و عضو شورای عالی انسانشناسی و فرهنگ) و به میزبانی زهره دودانگه در صفحۀ رسمی انسانشناسی و فرهنگ برگزار شد. پرسشهایی که اسکویی در این جلسه به آن پاسخ داد، در قالب ذیل قابل طبقهبندی است:
نوشتههای مرتبط
نوع نگاه به امر واقع در سینمای مستند
مهرداد اسکویی معتقد است که نوع نگاه فیلمساز به امر واقع، و شیوۀ روایت او، از موضوع فیلم مهمتر است. قصهها و روایتها ساختارهای انسانساخت هستند؛ در مقابل شکل تجربههای روزمره و واقعی ما با این روایتها متفاوت است. به نظر او مهم آن است که ناظر واقعیتها کیست و چگونه به آن نگاه میکند؛ مهم آن است که ناظر آدمها و قصههایشان را چگونه در اثر خود بازتاب میدهد.
وی گفت: بسیاری از جوانان مستندساز به من موضوعشان را معرفی میکنند و من همواره از آنها میپرسم که نگاهتان به موضوع چیست؟ چه چیزی در این موضوع برای شما جالب است؟ گرهگاهها و نقاط اصلی فیلم کجاست؟ چه اتفاقی در فیلم میافتد که به نظر شما جذاب است؟ آیا فیلم شخصیت اصلی دارد که برای آرمانی دست به عمل میزند و با موانعی روبهرو میشود؟ آیا فیلم اهمیت و بار معنایی کافی برای جلب توجه مخاطب دارد؟
اسکویی افزود: بسیاری از این جوانان تلاش میدهد که با پیشکشیدن موضوعات خاص مرا هیجانزده کنند؛ اما استدلال من در برابرشان این است که موضوع معادل فیلم نیست. امر واقع به خودیخود دیدنی نیست؛ آنکسی که به موضوع نگاه میکند، آن را تحلیل میکند، گفتمان جدیدی را پیش میکشد و به شکلبخشی و عمقبخشی و معنابخشی امر واقع میپردازد، در حال ارائۀ روایت خودش از امر واقع است که برای مخاطب قابل دیدن و درک کردن و همراه شدن و شریک شدن است. این چیزی است که ما از آن به فیلم مستند تعبیر میکنیم.
دو چالش در فیلم مستند: History و history
اسکویی به دو خط سیر مهم در فیلمسازی مستند اشاره کرد: History یا تاریخ رسمی جامعه و history یا تاریخ زندگی شخصی مستندساز. وی گفت: در برخورد این دو سیر تاریخی است که ما با چالش مواجه میشویم. چالش آن است که سطح (تاریخ رسمی) سرد است و عمق (تاریخ شخصی) گرم است. در برخورد این دو خط سیر ما به دنبال ساخت یک فیلم مستند هستیم. حاصل این برخورد سوالات مختلفی است که فیلمساز در رویارویی با امر واقع مطرح میکند.
به گفتۀ اسکویی امر واقع همان چیزی است که همۀ ما در حال دیدنش هستیم، اما هریک از ما به شیوۀ متفاوتی آن را میبینیم. این موضوع در عرصههای دیگر هنر هم مطرح است. وی دراینباره مثالی آورد: من امروز به دایرهالمعارف بزرگ اسلامی رفتم تا از دکتر محمدحسن سمسار عکاسی کنم. نخستین مسئله آن بود که من در آن فضا چگونه ایشان را میبینم. برداشت من از اینکه ایشان چگونه کار میکنند، در این عکاسی مهم است: چشمهایشان، بکگراندشان، دستهایشان، نحوۀ نشستنشان و … چیزهایی بود که من از ایشان در فضا درک و دریافت میکردم. در مقابل همۀ آنچه که در تاریخ رسمی از ایشان دیدم و به دست ایشان ثبت شده (در حوزۀ تاریخ نگارگری و عکاسی و موزهداری و …) آن چیزهایی است که من از پیش دربارهشان میشناسم و خواندهام.
وی ادامه داد: حال آنچه من از پیش از استاد سمسار در ذهن دارم، با رودررویی و گفتگویی که با ایشان در آن فضا دارم، تلاقی میکند و من با عکاسی به این تلاقی واکنش نشان میدهم. دوربین عکاسی یک وسیلۀ بیروح و بیجان و مکانیکی است. عکاسی در واقع ارتباطی است که منِ عکاس با سوژهام برقرار میکنم. چرا عکاسان مختلف عکسهای متفاوتی میگیرند؟ چون نگاهشان متفاوت است و در نتیجه روایتشان از سوژه متفاوت است.
اسکویی گفت: برای مثال در عکاسی از استاد سمسار من چند فضا در اختیار داشتم: میز استاد، بکگراند ایشان، محل نشستن ایشان و کتابهای پیرامونشان، تابلوهایی از اساتید درگذشته، یک باغچه و … . حال باید پرسید که من کدامیک از این فضاها را میخواهم؟ چرا آن فضا را میخواهم؟ چه چیزی از این شخصیت میخواهم؟ چگونه از بکگراند در عکس استفاده میکنم؟ در انتخاب لنزهایم چه دلایلی دارم؟ و … در واقع عکسهایی که من از استاد سمسار گرفتم، تنها استاد سمسار نیست، بلکه نوع نگاه من نیز در آن جاری است. این موضوع در فیلم مستند هم صادق است.
مسئلۀ پژوهش در فیلم مستند
اسکویی به دو خط یا مسیر در فیلمسازی مستند اشاره کرد: خط اطلاعات، خط عاطفی-احساسی. اگر ما فقط با خط اطلاعات یا information line ارتباط داشته باشیم، مخاطب نمیتواند با اثر درگیر شود و با آن ارتباط احساسی برقرار کند. بنابراین فیلمساز باید بداند که چگونه اطلاعات را انتخاب کند و چگونه آن را در ساختار فیلم ارائه دهد.
او همچنین گفت: در پژوهش نیز ما دو بخش داریم: بخش اول پژوهش کتابخانهای است که ذهن فیلمساز را از اطلاعات انباشته میکند؛ اما او در فیلم نریشن ندارد. بلکه هر آنچیزی را که میداند، در موضوع فیلم خود جستجو میکند: در سوالاتی که از شخصیتها میپرسد، در پلانهایی که ثبت میکند، در نحوۀ تدوین فیلم و …؛ بدین ترتیب روایت فیلم شکل میگیرد. بنابراین پژوهشهای کتابخانهای کمک میکند که بخش دوم پژوهش در میدان شکل گیرد و موجب شود فیلمساز حساسیتهای خود را در میدان شکل دهد، عکسالعمل بهتر داشته باشد، و بخشهایی از امر واقع را به عنوان مادۀ خام ثبت کند.
در واقع، به نظر اسکویی، فیلمساز باید بداند که از قبل چه چیزهایی را برای دانستن جستجو کند، و سپس در برابر دوربین کدام سوالات را از شخصیتهایش بپرسد؛ و در این مرحله است که شخصیت فیلم به یکباره بخشهایی را ارائه میکند که فیلمساز برای بار نخست با آن مواجه میشود و به آن واکنش هیجانی و احساسی نشان میدهد: شوکه میشود، میخندد، بغض میکند، و همۀ اینها را دوربین ثبت میکند.
رابطۀ مستندسازان و متخصصان علم
اسکویی گفت: من روزی فهمیدم که دانش و آگاهی من از مسائل فنی فیلم مثل فیلمبرداری و لنز و نور و … کافی نیست. ما برای فیلم ساختن نیاز به خواندن و دانستن داریم. من به طور کلی بسیار کتاب میخوانم. اما روزی فهمیدم که بنا به ضرورت نیز باید مطالعه کنم و از اساتید یاد بگیرم. علت همکاریام با موسسۀ انسانشناسی و فرهنگ هم همین بود. قصد داشتم به یک انسانشناس بزرگ نزدیک شوم و با نگاه او به جهان آشنا شوم. میخواستم ببینم نگاه او به فیلمها و عکسها و آثار هنری دیگر چیست.
وی افزود: در حوزۀ تاریخ نیز من بسیار مطالعه میکنم، کتابهای تاریخ معاصر ایران را بسیار میخوانم؛ عکسهای تاریخی میبینم و بر سر کلاس اساتید مینشینم. زیرا اگر تاریخ یا History را ندانم، تاریخ شخصی یا history من با چیزی برخورد نمیکند و نمیتوانم چیزی را به پرسش و چالش بکشانم. ما همه حلقههای به هم مرتبط هستیم. پژوهشگران از علم چیزهایی به دست میآورند و به ما میسپرند که ما در فیلمسازی و عکاسی از آنها استفاده میکنیم. اگر پژوهشهای آنها نباشد، ما در برخورد با امر واقع بیسلاح هستیم.
تفاوت سینمای مستند و سینمای داستانی
اسکویی در پاسخ به سوالی که از وی مقایسۀ سینمای مستند و داستانی را خواسته بود، گفت: به نظر من مسئلۀ اساسی نوع نگاه فیلمساز است؛ عمق از نگاه هنرمند میآید. فیلمسازانی هستند که من مایلم هر فیلمی که میسازند را ببینم، چون اطمینان دارم که شیوۀ نگاه عمیقی به امر واقع دارند.
به گفتۀ او سینمای داستانی با امر تخیل و سینمای مستند با امر واقع درگیر است. در سینمای داستانی، فیلمنامهنویس فیلمنامۀ خود را بر اساس تخیل و دانش خود مینویسد و کارگردان نیز بر اساس دانش و تجربۀ خود اثر را میسازد. در مقابل، فیلمساز مستند متکی بر امر واقع و رویداد واقع شده در مقابل لنز دوربینش است. این مهمترین تفاوتی است که این دو جهان را شکل میدهد. حال دربارۀ اینکه کدامیک عمیقترند و تأثیرگذاری بیشتری دارند، باید گفت که ابزارهای سینمای داستانی برای تأثیرگذاری نامحدود است.
اسکویی گفت: برای مثال در فیلمی که من هماکنون در دست ساخت دارم، یک ماه و نیم است که منتظر مهاجرت شخصیت فیلم خود هستم، اما در سینمای داستانی نوشته میشود که او مهاجرت کند. ما مستندسازان به امر واقع وابستهایم، روایت ما بر اساس امر واقع شکل میگیرد و ما از پیش نمیدانیم چه اتفاقی میافتد.
نحوۀ انتقال حواس پنجگانه در سینمای مستند
اسکویی گفت: در انتقال حس، آنچه از نظر من مهم است، پرداختن به جزئیات است که ما فیلمسازان با اتکا به آنها میتوانیم انواعی از حسها را به وجود آوریم. کارگردان مستند با توجه به جزئیات، شیوۀ فیلمبرداری و تدوین میتواند انواعی از حسها را به مخاطب منتقل کند. ما با مونتاژ، انتخاب صحنه و صدا، تصحیح رنگ و نور، جهانی را شکل میدهیم که به صورت یگانه با شما رو در رو میشود. شما در این جهان با غذا، باد، آب، درد، یخ زدن یا حتی عشق و دوست داشتن روبهرو میشوید و آنها را حس میکنید. فیلمساز با انگشت گذاشتن بر تجربههای همزیسته و به اشتراک گذاشتنشان میتواند این حسها را منتقل کند.
مستندهای شاعرانه
اسکویی توضیح داد: مستند شاعرانه نیز با امر واقع رو در رو میشود؛ اما دربارۀ آن چند نکته وجود دارد. اول اینکه فیلمساز با برداشتن پلانهای متفاوت و انتخابهای تصویری خاص خود، به فیلم زیبایی میبخشد؛ دوم آنکه موسیقی و سکوت و صداگذاری در فیلمهای شاعرانه بسیار مهم و نیرومند است.
به نظر اسکویی آنچه از همه مهمتر است، برخورد پر از ایهام و رمز و کنایه با موضوع است. برای مثال بسیاری از پلانهای فیلمهای شاعرانه از پشت سر شخصیت است. زیرا اگر از روبهرو فیلمبرداری شود، تنها چهره و آن لجظه ثبت میشود؛ اما وقتی از پشت سر فیلمبرداری شود، میتوان به هزاران چیزی اندیشید که در آن لحظه ممکن است در ذهن آن شخصیت باشد. بدین ترتیب خیالپردازی در فیلم شاعرانه تقویت میشود. فیلم شاعرانه، برعکس فیلمهای دیگر که ذهن شما را نشانه میگیرند، ابتدا قلب شما را درگیر میکند.
جایگاه و چشمانداز فیلم مستند اجتماعی در ایران
به گفتۀ اسکویی با توجه به فعالیتهای مرکز سینمای مستند و تجربی، شبکههای مستند ایران، انجمنهای کارگردانان و تهیهکنندگان فیلم مستند، و همچنین کتابهای خوبی که در زمینۀ سینمای مستند چاپ شده (به خصوص نشر ساقی)، دهۀ گذشته اتفاقات خوبی برای سینمای مستند افتاده است. در نتیجه به نظر او سینمای مستند ایران جایگاه خوبی دارد.
از نظر اسکویی مردم بیش از گذشته درگیر سینمای مستند شدهاند. زیرا روایتهای فیلمها نیرومندتر شده و بازخوردهای مردم در جشنوارههایی مثل سینمای حقیقت این را نشان میدهد. وی افزود: البته در ایران خطوط قرمزی وجود دارد که نمیتوان درون آن طرح مسئله کرد. در نتیجه نمیتوانیم آن طور که باید آینۀ مسائل و وضعیت جامعه برای مردم و مسئولین باشیم.
اسکویی گفت: یک مانع مهم بر سر راه فیلمسازان، زدن انگ سیاهنمایی به مستندسازان است. ساخت برخی فیلمها سیاهنمایی تلقی میشود و از آنها حمایت مالی نمیشود. در نتیجه فیلمساز از جریان تولید و صنعت سینمای مستند جدا میشود. در حالیکه بخش مهمی از سینمای مستند نقد شرایط اجتماعی و به چالش کشیدن مسائلی است که از مردم و سیاستگذاران و چهرههای فکری پوشیده است و مایل به دانستن آن هستند.
اسکویی گفت: در مجموع من خوشبین هستم؛ البته اگر به ما اجازه داده شود که به مقولات مختلف بپردازیم. باید پذیرفت که سینمای مستند تا حدی تابع سفارشدهندهای است که قدرت تعیین موضوع را دارد. اما سفارشدهنده باید بردباری داشته باشد که فیلمساز نگاه خودش را بسط دهد، تا ما در هر موضوع و عرصهای سینمای تبلیغاتی نداشته باشیم. تبلیغات نباید به قیمت از میان رفتن نقد و چالش و سوال باشد.
رابطۀ سینمای مستند اجتماعی و مداخلۀ اجتماعی
اسکویی به این نکته اشاره کرد که طبق قواعد بینالمللی کمک مستقیم سینماگر مستند به شخصیت فیلم ممنوع است. اما زمانی که شما فیلم خود را به دنیا ارائه میکنید، اگر از شما دربارۀ وضعیت شخصیت فیلم سوال شود و به او کمک شود، بدین معنی است که فیلم شما توانسته موجب تغییر اجتماعی شود. وی گفت: چندی پیش یکی از دوستان فیلمی درباره دختری در مدارس جنوب شهر تهران ساخت که رپ میخواند، فیلم وی مورد توجه قرار گرفت و موجب شد که این دختر بتواند به آمریکا مهاجرت کند و در زمینۀ موسیقی به تحصیل مشغول شود. این نمونهای عینی از تأثیرگذاری سینمای مستند در جامعه است.
لینک برنامه در اینستاگرام