انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اهمیت دانش جغرافیا در کنار موسیقی‌شناسی قومی

توضیح عکس: نقشه «جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی» از لسترنج.

اتنوموزیکولوژی در تقاطع دانش علوم انسانی قرار گرفته است. هر دانشی در حاشیه، گاه نقشی اساسی در تبیین یک رشته را ایفا می کند. اینکه کدام رشته بیشتر میتواند خدمتگزار  دانش اتنو باشد، بستگی به موضوع مباحث و کاربرد آن در این رشته دارد. به طور نمونه، هنگامی از سمیولوژی موسیقی سخن می گوییم، تاکیدمان بر نشانه شناسی و زبان  شناسی در موسیقی است؛ و هنگامی از رابطه زبان و موسیقی سخن می گوییم، تاکیدمان بر نقش رابطه آراهای گفتاری بر موسیقی است؛ و یا هنگامی از تاریخ نگری یا نماد شناسی موسیقی سخن در میان است تاکیدمان بر مردم شناسی و نمادها در موسیقی است. پس هرکدام از علوم حاشیه ای موسیقی که به دایره اتنو کشیده می شوند، نقش برجسته خود را در آن مبحث نشان می دهند. تا کنون مباحث اتنو را، کم و بیش، در عرصه دانش فراخ انسان شناسی و مردم شناسی و در مجموع درعرصه گسترده تر فرهنگ بررسی کرده اند. با این همه، عنوان دانش های یادشده، تنها برای توضیح و تشریح اتنو کافی نیستند و برای تبیین بهتر و جامع تر این رشته باید از سایر رشته های علوم انسانی بهره های کافی برد.  یکی از دانش های پایه ای که نقش اساسی در تبیین اتنو ایفا می کند و می بایست مورد توجه پژوهشگران این رشته باشد، شناخت از دانش جغرافیا است. وقتی به پایه ای ترین شعار در تاسیس اتنو نگاه می کنیم که گوید: “موسیقی درهرکجا” یعنی این که نگاهش به قلمرو جغرافیای موسیقی مورد تجسس است. این دانش در گستردگی فرهنگ، جعمیت، اقلیم، منابع طبیعی و رسومات مردمان، تعریف و شناخته می شود.  پس باید بدانیم که فرهنگ مردمانی که در قلمرو جغرافیای فرهنگی اقلیم ها پراکنده اند، چگونه است. از اینجا است که نیاز اتنو به دانش جغرافیا برجسته می شود. جغرافیا را با زیرشاخه های متفاوت مانند، جغرافیای سیاسی، طبیعی، معادن، فرهنگی، انسانی، جمعیت (دموگرافی)، جغرافیای تاریخی، جغرافیای ریاضی، جغرافیای آب و هوا، زبان، جغرافیای پراکندگی سازهای موسیقایی در جهان و در پهنه فرهنگ ها و چندین مورد دیگر دسته بندی کرده اند. بارها به اهمیت شناخت جغرافیای اقلیمی به گفته های فارابی و ابن خلدون و منتسکیو و دیگران استناد نموده (فصل “جامعه شناسی تاریخی” \ کتاب تاریخی نگری موسیقی ایران) و در فصل “روش کانتومتریک در مطالعه موسیقی فرهنگ های گوناگون” در کتاب مردم شناسی و موسیقی به تفصیل به این مهم پرداخته ایم.

اگر بخواهم  به اهمیت کاربرد دانش جغرافیا  در اتنو اشاره کنم یکی این است که به طور نمونه می خواهیم موسیقی یا ژانری از موسیقی سرزمین مازندران را مطالعه نماییم. آنچه در این مطالعه نیاز هست این است که بدانیم طول و عرض جغرافیایی مازندران در کجای نیمه شرقی و نیمه شمالی زمین قرار دارد. بدانیم جغرافیای تاریخی این سرزمین چه پیشینه ای داشته؛ اوضاع اقلیمی، آب هوا و مقدار بارندگی در سواحل دریا و کوه و جنگل و رودها در سال چه اندازه است؛ نقش انحنای سلسله جبال البرز و جلوگیری نفوذ رطوبت به جنوب این کوه چیست؛ جمعیت مازندران و نوع پراکندگی آن در رابطه با حرفه های کشاورزی، دام داری، ماهیگیری، معادن، توریسم و غیره به چه صورت است؛ پراکندگی مذاهب و رسومات در آن به چه نحو و در چه گستردگی ها است؛ زبان و گویش آنان از کدام شاخه زبان ها و پراکندگی جغرافیایی آن چگونه است؛ سازهای موسیقایی آنان در چه قلمرو جغرافیایی  پراکنده هستند؟ این پرسش ها و پرسش های متعدد دیگر است که راهنمای اساسی روش تحقیق موسیقی شناسی ما در مازندران را  تدوین می کند.

هیچ موضوع موسیقی شناسی قومی نیست که پایه آن بر جغرافیای مردمان و اقوام در جایی از اقلیم کره خاک نامشخص باشد. به مجرد این که از موسیقی ملت یا قومی سخن می گوییم، گفتارمان در نگاه اول ناظر به سرزمین جغرافیایی آن ملت و آن قوم است. در بالا هم یاد کردیم که یکی از پایه های اجتناب ناپذیر موسیقی شناسی قومی برداشت از “موسیقی در هرکجا” است. این “هرکجا” یعنی جایی از جغرافیای زمین. در بالا به این نکته اشاره کردیم که به طور نمونه اگر بخواهیم موسیقی یا ژانری از موسیقی مازندران را مطالعه کنیم باید به زوایای موسیقی را در ارتباط با موضوع جغرافیا  مد نظر داشته باشیم؛ آنهم از دید تنوع جغرافیا.  این نکته به ما می گوید که موسیقی مازندران، صرف مجرد یک موسیقی نیست و هنگامی که بخواهیم آنرا از زاویه ژانرهای متفاوت بررسی کنیم تنوع موسیقی مازندران برای ما قابل شمارش نخواهد بود. البته باید در نظر داشته باشیم که رنگارنگ ژانرهای متفاوت هم، در گذر زمان، با یکدیگر ترکیب می شوند و کار دسته بندی را مشکل می سازند. حال اگر بخواهیم از تنوع جغرافیایی موسیقی در سراسر ایران سخن بگوییم، روشن است که چیزی جز قطره ای از این دریای بی کرانه نصیبمان نمی شود.  پس آگاهانه تر این است که موسیقی قلمرو جغرافیای محدود تری را مورد پژوهش قرار دهیم. باید دانست که بررسی موسیقی در جغرافیای گسترده تر، مانند جغرافیای ایران، نیاز به تیم های متخصص دارد، کما این که نمونه چنین پژوهش هایی را مؤسسه گارلند به صورت دسته جمعی ایفا می کند. پس لازم است بدانیم، در مطالعات اتنو، کسی یک تنه به پژوهش موسیقی سرزمینی به گستردگی جغرافیای ایران دست نمی زند. چون این کار، نهایتاً به جمع آوری نوشته های دیگران و خام نویسی های بی اعتبار منجر خواهد شد. با این برداشت، هیچ چیز مسخره تر از این نیست که کسی بخواهد یک تنه موسیقی جهان یا موسیقی جغرافیای اقلیم پنج قاره را در دفترچه ای جمع آوری کند و به آن هم سندیت پژوهشی ببخشد.

مطالعه موسیقی در اتنو باید در چهارچوب قلمرو جغرافیایی محدود و قابل دسترس باشد. موسیقی اقوام و ژانرهای متنوع آنان به حدی غنی و پربار است که به اندازه کافی می تواند به کشف ناشناخته های درونی فرهنگ ها کمک کند. پس از این جنبه است که باید به رابطه موضوع پژوهش موسیقی شناسی قومی در قلمرو اقلیم و دایره جغرافیای فرهنگ ها در حوزه محدود آن واقف بود.

در اینجا به نمونه هایی می پردازم که دانستن آنها و کاربردشان در مطالعه جغرافیای موسیقی شناسی قومی و تاریخی به کار می آیند. در این نوشته ها نشان می دهیم، نکاتی که گاه چندان مورد توجه نیستند و به سادگی از کنار آنان می گذریم، خود در اصل رکنی از مبانی پژوهشند. پس باید توجه داشت که هرگفته ای از سایر منابع علوم انسانی که به جغرافیا موسیقی شناسی قومی مرتبط  باشد، باید از آن بهره برد. حوزه مطالعات موسیقی شناسی قومی گسترده است و نباید صرفاً خود را  به دایره موسیقی شناسی محدود سازیم.

لسترنج  در مقدمه کتاب خود (جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی) می گوید: “در صفحات این کتاب سعی میشود به حد متناسبی اطلاعات و معلوماتی جمع آوری گردد که در کتب جغرافی نویسان عرب و ایرانی و ترک راجع به بین النهرین و ایران و آسیای مرکزی پراکنده است. دائره این جغرافی نویسان از نویسندگان قدیم مسلمین آغاز میشود و به نویسندگانی پایان می یابد که شرح داده اند. پس از مردن امیرتیمور گورکان چه اقوام و ملل مختلفی در آن بلاد جای گرفتند و پس از فتوحات بزرگ در آسیای مرکزی یعنی با آغاز قرن شانزدهم میلادی که دوره قرون وسطی در آسیا پایان یافت چه حوادثی در آن ممالک بوقوع پیوست” (۱۳۷۷:۲۱).

این پاراگراف لسترنج، این  پرسش را پیش روی ما می گذارد که در گذشته تاریخی در دوران بعد از مغول و مرگ تیمور و فتح سرزمین های گسترده، اقوام مختلفی در آسیای میانه اسکان پیدا کردند. این نکته ای است که یک موسیقی شناسی قومی تاریخی باید بدان واقف باشد تا از این زاویه بر همپوشانی موسیقی ها و سازها و شیوه های اجرایی و سنت ها در حوزه هایی با تنوع فرهنگ ها به مطالعه بپردازد.

وقتی از انتقال سازها و شیوه های اجرایی موسیقی و پراکنش آنان در سرزمین های گسترده از چین تا اندلس سخن می گوییم ضروری است از توضیح اهمیت راه ها، که محمل اصلی انتقال فرهنگ ها بوده اند، غافل نشویم. در اینجا به یک نمونه از توضیح لسترنج درباره راه خراسان و آسیای میانه به بغداد و دریای مدیترانه اشاره می کنم. وی در باره این شاهراه بزرگ می نویسد: “معروفترین شاهراه ها جاده بزرگ خراسان بود که بشرق میرفت و پایتخت [بغداد] را بشهرهای ماوراء النهر در حدود چین متصل می ساخت. شاید این جاده بیش از جاده های دیگر از شرح و بسط و وصف جغرافی نویسان بهره مند شده باشد. این جاده از دروازه خراسان در خاور بغداد شروع میشد و از صحرا گذشته از پلهای مستحکمی که بر روی رودخانه ها ساخته بودند عبور میکرد تا به “حلوان” پای گردنه ای که از آنجا بکوههای ایران میرسید منتهی میگردید، و در اینجا به ایالت جبال وارد میشد و پس از عبور از یک سربالائی تند بکرمانشاه میرسید و ایالت جبال را با خطی مورب درنوردیده بسمت شمال خاوری میرفت و از همدان نیز میگذشت تا به ری می رسید، پس از عبور از ری بسمت خاور متوجه میشد و از قومس [آستان سمنان] عبور نموده کوههای طبرستان را در سمت چپ و کویر لوت را در جنوب خود میگذاشت تا نزدیک بسطام به ایالت خراسان وارد میگردید و از نیشابور عبور نموده از طوس می گذشت و بمرو میرسید، و از آنجا وارد کویر گردیده در حدود آمل بساحل رود جیحون میآمد و از آنجا بخارا و سمرقند را که در ایالت سُغد واقع بودند درنوردیده” …”سمت چپ به چاچ (تاشکند کنونی)، به استان فرغانه و اخسیکت و ارگند سپس به مرز چین می رسید (۱۳۷۷:۱۰).

پیش از هرچیز این نوشته به ما می گوید که در گذشته در جانب شرقی بغداد دروازه ای بوده به نام “دروازه خراسان” که بغداد را به چین متصل می ساخته است.  سپس به موجودیت مسیر راهی واقف می شویم که فرهنگ پهنه جغرافیای شرق را به دنیای غرب سرزمین های اسلامی تا منتهی الیه شمال آفریقا و اندلس متصل می ساخته است. نقش چنین راه هایی در پراکنش موسیقی درخور توجه است.  مطالعه جغرافیای راه ها و نقش آن در سرنوشت موسیقی فرهنگ ها یکی از جذاب ترین موضوعاتی  است که باید به آن پرداخته شود.

بارتولد، مورخ روسی در کتاب جغرافیای تاریخی می گوید که “زن های الواری [لرها] که زندگانی ساکن اختیار کرده اند بدون حجاب هستند”. این گفته چه رابطه ای با مردم شناسی موسیقی در یک قلمرو محدود جغرافیایی دارد؟ وی سپس به نوشته های ژوکوفسکی استناد می کند و می گوید: “در ایام اقامت خود در ایران ضمناً تصنیف های مخصوص مادران را که در موقع خواباندن اطفال می خوانند جمع آوری کرده و بعد مقاله ای در این باب انتشار داده است می نویسد که بین تصنیفات ایرانیان و بختیاری ها و نظر باین که هریک از اینان نسبت به تصنیفات خود دارند فرق فاحشی موجود است. در مواقعی که ایرانیان با نهایت اکراه از این تصنیفات خود صحبت می داشتند برعکس بختیاری ها بداشتن همچو تصنیفاتی مباهات کرده و بین آوازهای مخصوص زنها و مردها هیچگونه فرقی قائل نمی شدند. چه زن بختیاری برای مرد یک دوست با وفا و صدیق و معاون صمیمی است. بختیاری ها به پروفسور ژوکوفسکی چنین گفته بودند: “ما بختیاری ها دریای مواجی هستیم، تصنیفات و آوازهای ما تمام شدنی نیست، اگر آنچه ساخته می شود [را] جمع آوری کنیم چندین برابر شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی خواهد شد” (۱۳۰۸:۲۳۷).

در مباحثی که پیرامون خواستگاه جغرافیای موسیقی دستگاهی ایران مطرح ساخته بودم و سرزمین پیدایش و گستردگی آن را قلمرو غرب ایران دانسته (۱۳۸۶:۴۶۷)، دیدگاه چند تن از شرق شناسان از جمله هارتمان، هرتسفلد، زاره، استریگوسکی، باسورت و دیدگاه آندره گدار و مهرداد بهار که همگی بخش های فرهنگی ایران را به دو حوزه جغرافیای شرق و غرب ایران تقسیم کرده اند پیشتر اشاره نموده ام. با این حال آنچه که از نگاه جغرافیای تاریخی حد و مرز جغرافیای فرهنگی ایران، و از جمله موسیقی دستگاهی، را بر من نمایان تر ساخت، نگاه بارتولد به تعیین حد و مرز جغرافیای تاریخی ایران بود. بارتولد تصور می کند که خطی از کوه های شمال تهران به جنوب ایران، به سوی خلیج فارس، کشیده شده و ایران را به دو ناحیه شرقی و غربی تقسیم می کند که من هم همین تقسیم بندی را، در کنار دیدگاه سایر فرهنگ شناسان که نام آنها را در بالا یاد کردم، مورد استناد قرار داده و خواستگاه موسیقی دستگاهی را به حوزه غرب ایران متعلق دانسته ام. بارتولد می گوید: “سرحد غربی از دروازه خزر یعنی از معبر کوهستانی واقع در شمال طهران شروع شده و در خطی که پارت [خراسان] را از مدی [سرزمین مادها] و کارامانیا (کرمان) را از پرسید (فارس) جدا می کرده امتداد داشته است …”(۱۳۰۸:۴).  اشاره به این نکات اشاره به رابطه کاربرد دانش جغرافیا در موسیقی شناسی قومی است وگرنه آوردن مجرد چنین نقل قول هایی به کار اثبات دیدگاه های موسیقی شناسی قومی نمی آیند. محتوای کتاب جغرافیای تاریخی بارتولد سرزمین های بلخ و تخارستان، مرو و مرغاب و هرات، سیستان و افغانستان و بلوچستان، خراسان، قومس و جرجان، ری و همدان، کرمان و فارس، اصفهان و کاشان و قم، لرستان و خوزستان، کردستان و بین النهرین، جبال شمال همدان، آذربایجان و ارمنستان، گیلان و مازندران را توضیح می دهد. وقتی بر موسیقی شناسی قومی تاریخی پژوهش می کنیم لازم آثاری مانند جغرافیای تاریخی بارتولد را نیز مورد توجه قرار دهیم.

هر نکته ای از جغرافیا  یا جغرافیای تاریخی، از زوایای متفاوت می تواند دریچه ای به نگاه ما در شناخت اقلیم های موسیقی بازگشاید.  به طور نمونه، آنگاه که از موسیقی ساسانیان سخن گفته می شود، نیاز هست بدانیم وضعیت تختگاه آنان در تیسفون چگونه بوده است؛ می توانیم به گفته یعقوبی (درگذشته ۲۸۴ ه) نویسنده البلدان که جغرافیای تاریخی بغداد را توصیف می کند اشاره کنیم. به طور نمونه، او می گوید: “روزگار پیشین یعنی در دوران خسروها و عجم ها [بغداد] شهری نبود، بلکه دهی بوده از روستاهای ناحیه “بادوریا” چه شهر خسروها که آن را از میان شهرهای عراق برگزیدند، مدائن بود که تا بغداد هفت فرسخ فاصله دارد و ایوان خسرو انوشیروان همانجا است”.

هر اشاره ای از هر جنبه ای به رابطه جغرافیا و موسیقی زاویه ای از تاریخ جغرافیایی یا جغرافیا موسیقی اقوام را بر ما آشکار می کند. در چند پاراگراف زیر، به نکاتی که هگل در اهمیت اقلیم جغرافیایی در تعیین تاریخ و فلسفه تاریخ جهانیان (در رابطه با عقل در تاریخ) ایفا می کند، اشاره می کنم. گفته هگل را به دو دلیل می آورم تا پوژهنده اتنو در ایران بداند که اولاً  دانستن و کاربرد دانش جغرافیا در همه سطوح امری ضروری است و دوم اینکه به شیوه بیان نوشتن و مرتبط ساختن جغرافیا  با بحث  مورد نظرتوجه نموده و آنرا در مواردی سرمشق اهمیت دانستن جغرافیا قرار داد. این نوشته به ما یاد می دهد که چنین شیوه ای در توصیف سرزمین های گوناگون از جمله از کوه ها، رودها ، بیانان ها و دریاها را باید مد نظر داشت. هگل در کتاب عقل در تاریخ، در پایان کتاب به تشریح “وضع طبیعی با بنیاد جغرافیای تاریخ جهانی” می پردازد و از رابطه روح قومی در زمان ها و مکان های گوناگون یاد می کند (از ص ۲۰۶ به بعد). وی اشاره می کند که: “این جنبه طبیعی، ما را به (گفتگو درباره) تاثیر عامل جغرافیایی می کشاند؛ زیرا عامل جغرافیایی، همه چیزهایی را که به حوزه طبیعت وابسته است دربر می گیرد” (۲۰۷). وی در اینجا به دو جنبه از تاثیر جغرافیا اشاره می کند: عامل طبیعی و طبیعت بیرونی. سپس توضیح می دهد که: “این دومی همان جنبه جغرافیایی است که به طور کلی به طبیعت بیرونی وابسته است… از این رو بنیاد جغرافیایی روح ناشی از آنها است. کار ما این نیست که با سرزمین یک قوم به معنای جایگاه بیرونی آن آشنا شویم، بلکه مراد ما این است که فقط نوع طبیعی این جایگاه و سرزمین را بشناسیم، زیرا نوع جایگاه طبیعی و سرزمین با نوع و خوی قومی که در آن ریشه دوانده، پیوستگی نزدیک دارد” (ص۲۰۷ و ۲۰۸). وی  می گوید: “زیرا انسان از آن رو که وابسته حواس خویش است، باید در عین پیوستگی با طبیعت، از راه تفکر درونی به آزادی خویش برسد. ولی در جاهایی که طبیعت بسیار نیرومند است، برای انسان دشوار است که خود را آزاد کند” (ص۲۰۹).

به طور تلویحی بگویم که تقریباً همین دیدگاه را هم فارابی یادآور شده است .او می گوید: “اما اقوامی که در بیرون از این سرزمینها سکونت دارند، همچنانکه در جنوب آن نژادهای مختلف زنگیان و سیاهان و در شمال آن قبایل ترک صحرا نشین در سمت مشرق، و اقوام صقلبی (اسلاوها) و در سمت مغرب، همه از آنچه روش طبیعی انسان است به وضوح تمام خارج اند. اینان همه در بسیاری از امور مربوط به انسان، عادات کاملاً غیر طبیعی دارند، بخصوص اقوامی که در منتها الیه شمال زیست می کنند” (فارابی ۱۳۷۵:۵۰) و همین دیدگاه را هم ابن خلدون در مقدمه و منتسکیو در روح القوانین آورده اند (مراجعه به حافظه). این نکته را اضافه کنم که فارابی در “مقالت دوم از مدخل صناعت موسیقی” (ص ۴۹ تا میانه ۵۱) موضوعاتی مشابه گفته های هگل (ص ۲۰۹ تا ۲۱۱) در رابطه با “حس و جغرافیا” دارد که البته نگاه فارابی به رابطه موسیقی با اقلیم و حواس است، اما نکته های هگل در رابطه با اقلیم و حس و روح قومی است؛ با این حال، فارابی همانجا یاد می کند که “کتب یونانیان گذشته درباب موسیقی نظری اینک در دست ما است” (همان ۵۱). هگل نیز همین جا یادمی کند که “آب و هوای سخت، یاور تکامل روح نیست. ارسطو قرن ها پیش گفته است [در کتاب متافیزیک] که انسان هنگامی به معانی کلی و برین می گراید که نیازهای نخستینش برآورد شود” (هگل ۲۰۹). گمانم این است که استناد هگل به گفته ارسطو و بهره وری فارابی از آثار یونان، که خود در همین جا به آن استناد می کند، نشان می دهد که این دو دیدگاه (فارابی و هگل) در این موضوع، از منابع فلسفی و علمی مشترک یونانی گرفته شده اند.

اضافه کنم که هگل به توضیح و تشریح جغرافیای امریکا، آّفریقا و نقش دریای مدیترانه، به طور مبسوط، در پیدایش تاریخ جهانی می پردازد که من از اشاره به آنها پرهیز می کنم . تمرکز گفتار ما در بالا بر این بود که بخشی از نوشته هگل، که به توصیف جغرافیای آسیا می پردازد، و به گمان من دانستن محتوا و کاربرد شیوه  آن برای دانش پژوه اتنو در ایران ضرور است، را در اینجا می آوریم.

این پاره نوشته ها از بخش “پیوست” مربوط به “آسیا” (ص۲۵۵ به بعد) آورده می شود. هگل در این بخش به تفصیل به جغرافیای طبیعی می پردازد که جایگاه فرهنگ ها و مهمتر از آن جایگاه جغرافیا در رابطه با عقل در تاریخ را بررسی کند. وی از اهمیت رابطه اقلیم جغرافیایی با اندیشه تاریخی جهانی چنین می گوید: “نخست باید از طبیعت جغرافیایی آسیا و شکل بندی آن طرحی به دست دهیم… طبیعت همچنانکه بنیاد تاریخ است، بنیاد پژوهش ما در تاریخ نیز باید باشد، جهان طبیعت و جهان روح هر دو پیکری زنده می سازند که همان تاریخ است… مناطق بلند آسیا را در جنوب و جنوب شرقی کوه های موستاگ یا ایمائوس محدود می کند و کمی به سوی جنوب، کوه های هیمالیا به موازات آنها کشیده شده است. در شرق یک رشته کوه از جنوب به شمال امتداد دارد حوزه رود آمور را محدود می کند… روخانه هایی بزرگ این رشته کوه های بلند را می شکافد و سپس در مسیر خود دره هایی پهناور و بسیار بارآور و پر از گل و گیاه پدید می آورند که هریک کانون فرهنگ ویژه ای از آن خویش است… و سپس سرزمین های دجله و فرات که از ارمنستان سرچشمه می گیرند و در غرب کوه های ایران روان می شوند. دره هایی از همینگونه در شرق و غرب دریای خزر واقع اند – دره های شرق این دریا از جیحون و سیحون تشکیل شده اند که به دریای ارال می ریزند. جیحون در گذشته به دریای خزر می ریخت، ولی بعدها تغییر مسیر داده است. منطقه بزرگ میان رود بلورتاگ و دریای خزر، جلگه ای پهناور است که در آن تپه هایی نیز دیده می شود و از لحاظ تاریخ جهانی اهمیتی ویژه دارد. در غرب، رودهای کور و ارس جلگه ای کوچکتر و به همان اندازه بارآور را تشکیل می دهد… پس از این یادآوری ها درباره ویژگی های جغرافیایی آسیا باید از آثار این ویژگی ها به روی خصلت اقوام و تاریخ آسیا سخنی گفت. مهمترین نکته، رابطه میان بلندی ها و جلگه هایی است که از ته نشین رودخانه ها  پدید آمده است” (همان ۲۵۶). اگرچه در نگاه اول آوردن این درس های جغرافیایی که در خدمت تاریخ فلسفه عقل است به کار موسیقی شناسی قومی نمی آیند، اما اگر تعمق شود خواهیم دانست که همانگونه که هگل در بالا می گوید: “طبیعت همچنانکه بیناد تاریخ است بنیاد پژوهش ما در تاریخ نیز باید باشد، جهان طبیعت و جهان روح هردو پیکری زنده می سازند که همان تاریخ است”.  به دانش پژوه اتنو توصیه می کنم که در خواندن فصل پر اهمیت جایگاه جغرافیا از دید هگل در “عقل در تاریخ” صص ۲۰۵ – ۲۶۵ اهتمام نماید.

ملاحظه می شود که دانش جغرافیا چگونه و از چه زاویه ای در فلسفه هگل مورد توجه قرار گرفته است. موسیقی بیش از هر پدیده هنری دیگر با اقلیم سر و کار دارد؛ اینکه الن کومکس کوشش می کند رابطه موسیقی با اقلیم را بررسی کند، نشان می دهد که این گونه پژوهش خواهی نخواهی با پژوهش فلسفه موسیقی در جغرافیای فرهنگی همراه می شود

آنچه در این نوشته یاد شد، اشاره هایی ضمنی بر اهمیت جایگاه جغرافیا در کنار موسیقی شناسی قومی است. تردیدی نیست که موسیقی هر قومی در مکانی از پهنه های جغرافیا جای می گیرد و جغرافیا خود شاخه های متفاوتی دار که مطالعه آن شاخه از جغرافیا می تواند آگاهی ما از رابطه اقلیم با موسیقی مورد تجسس را افزون تر سازد. این گفته ها صرف یادآوری از اهمیت رابطه جغرافیا  با موسیقی است.

اگر بخواهم فهرستی از کتاب های جغرافیایی مورد نیاز برای دانش پژوهان موسیقی شناسی قومی را ارائه دهم، طبیعتاً باید فهرست بسیاری از کتاب های جغرافیا و سفرنامه ها را آورد که چنین امری در اینجا مقدور نیست. تنها آنچه را که به سرعت در ذهنم خطور می کند را پیشنهاد می دهم و البته هر پژوهنده خود می تواند به آثار بیشتر و جامع تر نیز دسترسی داشته باشد.

احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم  نوشته المقدسی،  مسالک و الممالک نوشته ابن خردابه، جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی نوشته لسترنج، جغرافیای تاریخی نوشته بارتولد، البلدان نوشته یعقوبی، مجموعه پنج جلدی “جغرافیای جامع ایران” نشر دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهیه اطلس های جغرافیایی جهان و ایران و استان ها و نقشه ها و اطلس های فرهنگی اقوام  که از سوی مؤسسه سحاب و گیتا شناسی نوین و مؤسسه جغرافیایی تهیه شده اند مراجعه کند. سفرنامه ناصرخسرو، سفرنامه ابن بطوطه، سفرنامه کلاویخو از اسپانیا به سمرقند، و سفرنامه های اروپائیان در دوره صفویه مانند سفرنامه جنکینسون، سفرنامه پی یر دولا واله، سفرنامه شاردن، سفرنامه انتونی شرلی و رابرت شرلی  و هم چنین سفرنامه های دوره قاجار از جمله سفرنامه یوشیدا، سفرنامه ستوان الکس بارنز، سفرنامه مادام ژان  دیولافرا، سفرنامه تحف بخارا نوشته میرزا سراج الدین آرمینوس، سفرنامه وامبری  با عنوان سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه. بهره برداری از مدخل های جغرافیایی دانشنامه های ایرانیکا، بریتانیکا و سایر دانشنامه های تخصصی جغرافیایی را باید مورد توجه قرار داد.

علت این که واحد جغرافیا  در سرفصل های دپارتمان اتنو در آمریکا نوشته نمی شود این است که اصل را بر این گذاشته اند که دانشجو از پیش با مبانی جغرافیا آشنایی دارد. تا حدی می دانم که دانشجویانی که به اتنو روی می آورند از رشته نوازندگی هستند و کمتر با دانش جغرافیای ایران و جهان آشنایی دارند، از این جهت، دپارتمان ها  در ایران موظفند دست کم دو واحد جغرافیا  را به صورت اختیاری در سرفصل بگنجانند و آموزش آنرا به اساتید دپارتمان جغرافیای دانشگاه واگذار کنند. این تنها راه جبران کمبود چنین مهمی برای دانشجویان اتنو است.  نباید به دانش جغرافیا به صرف یک واژه  نگاه کرد بلکه باید دانست که فرهنگ ها در شبکه های جغرافیایی اقلیم ها گسترده شده اند و بنیاد شناخت موسیقی اقوام، اساساً از همین دریچه میسر می گردد.

اهمیت دانش جغرافیا برای دپارتمان های موسیقی شناسی قومی در آمریکا شناخته شده است. برای ورودم به رشته موسیقی شناسی قومی-  گذشته از دانش نسبی که در شناخت موسیقی ایران و فرهنگ های همسایه داشتم –  دو عامل موجبات تسهیل  پذیرش مرا در رشته اتنو فراهم آورد.  یکی داشتن مدرک کارشناسی جغرافیا و دیگری گذراندن واحدهای انتروپولوژی و پژوهش میدانی در این رشته بود. برای رشته اتنو، دانش جغرافیا از جمله پایه ای ترین رشته ها است که همیشه مورد توجه دپارتمان های موسیقی شناسی قومی و انتروپولوژی بوده است.  آنها که با تاریخ انسان شناسی امریکا آشنا هستند، می دانند که فرانتس بواس ابتدا در رشته جغرافیا تحصیل کرد و سپس به میدان های پژوهشی در میان قبایل بومی کانادا گام نهاد. بدون دانستن پایه های دانش جغرافیا، انسان شناسی فرهنگی و اتنو از ناتوانی یک برداشت علمی و اصولی حکایت می کند. در سال ۱۳۸۴  پرونده استخدامی من به دپارتمان موسیقی شناسی دانشگاه تهران محول شد تا درباره شرایط استخدامی من تصمیم گیری شود. دلایل کسانی که در آنجا با ورود من به دپارتمان موسیقی تهران مخالفت کرده بودند یکی این بود که مدرک کارشناسی من از رشته جغرافیا است. آنها گفته بودند: “این شخص که لیسانس جغرافیا است، چه ربطی به تدریس در کار موسیقی دارد” ؟! وقتی از این گفته ها و آن گونه تصمیم ها درباره سرنوشت کاریم آگاه شدم، بی درنگ دانستم در کجای جهان و در کدام سرزمین گام برمیدارم. سخنی نگفتم، تنها با خودم زمزمه کردم که اگر تمام دانشمندان اتنو در دنیا بخواهند به این کسان چیزی در اهمیت ارتباط دانش جغرافیا با اتنو بگویند به فهمشان نخواهد رفت. به خودم گفتم اینجا ایران است، همین و بس!

کتاب‌شناسی:

بارتولد، واسیلی ۱۳۰۸ جغرافیای تاریخی، ترجمه حمزه سردارور، طهران: چاپخانه اتحادیه.

فارابی، ابونصر ۱۳۷۵ کتاب موسیقی کبیر، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

لسترنج، گی ۱۳۷۷، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه  محمد عرفان، تهران:  انتشارات علمی و فرهنگی.

مجموعه پنج جلدی “جغرافیای جامع ایران”  نشر دائره المعارف بزرگ اسلامی.

هگل، گ. و. ۱۳۸۵ عقل در تاریخ، ترجمه دکتر حمید عنایت، تهران: انتشارات شفیعی.

یعقوبی، ابن واضح، ۱۳۴۳ البلدان ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.