فرّخ امیرفریار
ایرج افشار اسفندماه ۱۳۸۹ در تهران درگذشت؛ پس ده سال است که به قول صاحب چهارمقاله «آن بُزرگ» روی در نقاب خاک کشیده است، ولی نام او همچنان زبانزد اهل فرهنگ است و آثارش مورد مراجعهٔ پژوهشگران.
افشار پژوهشگری پُرکار بود و شمار آثاری که چاپ و منتشر کرد در میان پژوهشگران ایرانی بینظیر است. البته این پُرکاری به دلیل نوع کارهایش هم بود که بسیاری از آنها مانند سندهای تاریخی و چاپ برخی آثار به صورت عکسی را تنها چاپ کرد و خودش البته با فروتنی کارهایش را «چاپکرده» مینامید. مقالههای بسیاری هم که نوشت اغلب کوتاه و حاوی اطلاعاتی دربارهٔ کتابها، اشخاص و آثار تاریخی بود.
«در پهنهٔ تاریخِ ایران بار پایداری بنایی را که فردوسی برافراشته است بسیاری بر دوش کشیدهاند. انبوهی از یاد رفتهاند و شماری در یادها ماندهاند. در روزگارِ ما پیشگامانی از قلمرو فرهنگ و ادب در حافظهٔ جمعی ما ماندگار شدهاند. نام آنان را هر کتابخوانِ کنجکاوی میداند. از اینان سه تن به سبب دامنهٔ دستاوردها و اهمیت کارهایی که در پیش گرفتند و به سامان رساندند جایگاهی ویژه یافتهاند: علیاکبر دهخدا، ایرج افشار و احسان یارشاطر. دستمایهٔ اصلی آنان نیز چیزی جز ایراندوستیِ شورمندانه و سختکوششیِ دانشورانه نبود. دستاوردهای هر سه خیرهکننده بوده است.»[۱]
گذشته از دو ویژگی اصلی سختکوشی و ایراندوستی، افشار ویژگیهای دیگری هم داشت. او که کارش را با کتابداری آغاز کرد در اثر همنشینی با دانشمندان به نیازهای کشور برای کار پژوهشی آگاهی یافت ازجمله فهرستها، کتابشناسیها، مجلّههای تخصصی، کتابهای مرجع، متون تصحیحشده از میراث گذشتگان و نیز کتابخانههای مجهّز. یکی از ویژگیهای افشار که در میان همنسلانش کمتر دیده میشود قابلیت او برای کارهای اجرایی و مدیریتی بود. بسیاری از دانشمندان ایرانی در آن نسلها هر نوع کار اجرایی را بیثمر میدانستند و اینگونه کارها را به دیدهٔ حقارت مینگریستند و آن را باعث تلف شدن وقتشان میدانستند. افشار اینگونه نبود و با شناختی که از نیازهای جامعهٔ فرهنگی داشت در امر مدیریت در این حوزه نیز کوشا بود. چند نهاد مرتبط در این حوزه را پایه گذاشت و نهادهای قبلی هم با مدیریت و پشتکار او قوام یافت. اغراق نیست کتابداری نوین در ایران و نیز پژوهشهای ایرانشناسی در کشور را به دو دورهٔ پیش از افشار و پس از او تقسیم کنیم. افشار هرچند با تفاوت حوزهٔ کاریشان برای من یادآور ملکالشعرای بهار است که با مرگ او دورهای از فرهنگ ایران و بزرگمردان آن پایان یافت. بهار شخصیتی چندوجهی داشت: شاعر، ادیب، روزنامهنگار، سیاستگر و در این زمینهها در اوج و پس از مرگ او شخصیّتی با این ویژگیها و با این کیفیت در ایران پدید نیامد. این مصرع بیشتر از همه دربارهٔ خودش صدق میکند: «مملکت تنگ بود و مرد بزرگ»! البته پس از او در حوزههایی افرادی شاخص پدید آمدهاند ولی این جامعیت با بهار تمام میشود. افشار هم در آغاز بالندگی کتابداری نوین ایران پا به عرصه گذاشت و بالید و در زمان گسترش فناوریهای کتابداری جهان را ترک گفت.
پژوهشگری با چنین ویژگیهایی طبعاً الگو و سرمشق پژوهشگران جوان قرار میگیرد، امّا در اینجا مسئلهای هست که باید متوجّه آن بود و من درواقع این گفتار را برای آن نوشتهام. نکته این است که بهویژه جوانانی که تنها جویای نام نیستند بلکه در اندیشهٔ اعتلای ایران و اعتلای تاریخنویسی و اساساً پژوهشاند باید مراقب باشند که از افشار تقلید نکنند بلکه سعی کنند از او بیاموزند. موفقیّت افشار و راز تأثیرگذاری او شناخت زمانه، امکانات و نیازهای آن بود. اکنون که زمانه دگر گشته باید به نیازها و امکانات فعلی توجه کرد، نیازها و کمبودهای دوران افشار لزوماً نیازهای دوران ما نیستند و راه پاسخگویی به آنها هم به روشهای آن دوره محدود نمیشود. اجازه بدهید کمی موضوع را باز کنم. میدانیم که افشار مقدار زیادی سند، کتاب چاپ عکسی و اطلاعات کوتاهی دربارهٔ بسیاری موضوعات فرهنگی و تاریخی چاپ کرد. ما نباید همچنان اینگونه عمل کنیم. با امکانات دیجیتال سندها، نسخههای خطی غیر تصحیحشده، اطلاعات کوتاه و … را بهراحتی میتوان در اینترنت عرضه کرد و هم در هزینهٔ چاپ و کاغذ صرفهجویی کرد و هم امکان دسترسی را برای شمار بسیار زیادی از خواستاران آنها فراهم ساخت. چاپ برخی متنها امروزه با امکانات دیجیتال ضرورت ندارد. مثلاً یادداشتهای محمدعلی فروغی [یادداشت های روزانه از محمدعلی فروغی (۲۶ شوال ۱۳۲۱ – ۲۸ ربیع االاول ۱۳۲۲ قمری) ، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷)]، اگر مقدمهٔ نسبتاً مفصل آن را که فروغی شرحی از کودکی و جوانیاش میدهد کنار بگذاریم برای خواننده غیر متخصص چندان فایدهای ندارد، انبوهی از یادداشتهای کوتاه دربارهٔ شرح زندگی روزمرهٔ نویسنده است و در مواردی هم که خواننده انتظار اطلاعی دارد ساکت است، مثلاً در مورد اعدام دامادش. این کتاب را میشُد روی اینترنت گذاشت و تنها مقدمه و گزیدهای از یادداشتها را در کتابی کمبرگ به خوانندگان عرضه کرد. ایرج افشار اگر کتاب و سند و نسخهٔ عکسی منتشر کرد هدفش کمک به پژوهشگران و اعتلای سطح پژوهش بود. امروز با امکاناتی که پدید آمده دیگر چنین کارهایی ضرورت ندارد و البتّه این پرسش هم باقی است که چقدر مورّخان و پژوهشگران از این مواد استفاده کردهاند. افشار تمام این کارها را کرد که سطح پژوهش در ایران بالا رود نه اینکه گروهی به تقلید از او بپردازند.
در مورد فهرستها و کتابشناسیها نیز باید متوجه بود که با وجود امکانات دیجیتال تدوین و چاپ کتابشناسیهای غیر توصیفی که فقط شامل اطلاعات کتابشناختی است دیگر ضرورتی ندارد. با یک جستوجوی ساده میتوان از تمام این منابع آگاهی یافت؛ ازاینرو باید کوشش در راه تدوین کتابشناسیهای توصیفی و انتقادی باشد، یعنی انتخاب آثار ارزشمند از میان انبوه آثار و توصیف و نقد آنها در قالب کتابشناسیهایی که مرتب روزآمد شوند. به همین دلایل حتی تدوین و انتشار ادامهٔ فهرست مقالات فارسی افشار هم به صورت پیشین آن شاید مفید فایده نباشد. با حجم عظیم آثار منتشرشده در حوزهٔ تحقیقات ایرانی، شاید بد نباشد که متولّیان این فهرست روی موضوع گزینشی کردن آن اندیشه کنند.
گذشته از آنچه گفته شد، رواج اینگونه کارها ضرر دیگری هم میزند و مروّج نوعی فرهنگ میانمایگی و تُنُککاری در پژوهش و گسترش شیوهٔ شِبهِ پژوهشگری به جای پژوهش راستین میشود. اینکه مثلاً یک مدرّس دانشگاه چاپ عکسی یک نسخه را کار پژوهشی بداند و دیگری انتشار چند سند را بدون هیچ تحلیل و توضیحی. و این را هم بگویم که اگر افشار نوعی سهلگیری و کمتوقعی در کارها داشت و کارها را به دیدهٔ اغماض مینگریست به دلیل آگاهی از محدودیتهای امکانات زمانهاش بود. وقتی افشار شروع به کار کرد تا دو سه دهه شمار دانشآموختگان دانشگاهها محدود بود و پژوهش نوین پس از پی افکندن زمینههای آن توسط محمد قزوینی، تقیزاده، مینوی و… هنوز جوان بود. امروزه با این حجم عظیم دانشآموختهٔ دانشگاهی، مؤسسات پژوهشی و امکانات فضای دیجیتال توقع باید بسیار بالا برود. کارهای میانمایه و حتی متوسط را باید کنار گذاشت و مقصد را باید کارهای عالی گذاشت.
امّا اینکه گفتم به جای تقلید از افشار باید از او آموخت چه چیزی را در نظر دارم؟ درسی را که افشار به ما داد ایراندوستی، توجه به نیازها و ضرورتها و پُشتکار در رسیدن به هدف همراه با واقعبینی و در نظر گرفتن امکانات و پرهیز از آوازهگری و برداشتن سنگهای بزرگ بود. او هر کاری را که میخواست آغاز کند به امکان پایان آن فکر میکرد. اینکه کارها و پژوهشهای فرهنگی را دستمایهٔ سیاسیکاری و رسیدن به آلاف و الوف قرار ندهیم، وسعتِ دید و توجهمان و عمق آن منطبق با فرهنگ ایران باشد، به تکه سفالی در خوزستان همانقدر اهمیت بدهیم که به دستنوشتی از سدهٔ ششم از نویسنده و شاعری شناختهشده، و کار کردن بدون توجه به طعن و لعن اطرافیان. افشار در یادداشتی در سوگ جلال آلاحمد مینویسد که در دهی از بوشهر آلاحمد را دیده و میگوید: «پرسیدم چه میکنی؟ گفت: از آنچه امروز دیدهام یادداشت برمیدارم… تا نبشقبرکنهایی مثل تو در قرنهای بعد، از این اباطیل نان بخورند.» همچنین صمد بهرنگی و دیگرانی هم از او بهتندی انتقاد میکردند. اما او کارش را پِی گرفت و امروز پس از نیمقرن میبینیم که افشار با چه اطمینان و اعتمادبهنفسی به کارش ادامه داد زیرا به درستی کاری که میکرد و راهی که میرفت اعتقاد داشت.
اگر قرار باشد از زحمتها و تلاشهای او بهره و نتیجهای حاصل شود راهش نه تقلید و ستایشگریهای مکرّر بلکه درس گرفتن از منش و روش اوست.
و بگذارید این گفتار را ختم کنم با اشاره به انتشارات موقوفات پدرش مرحوم محمود افشار که به پایمردی ایرج افشار سالها به انتشار کتاب پرداخت و خوشبختانه پس از مرگ او نیز همچنان فعال است. کتابهای موقوفات روی جلدی داشت که سالها خوانندگان و خریداران آن را دیده و به آن اُنس داشتند. پس از مرگ افشار روی جلد تازهای برای کتابها طراحی شده و چنانکه رسمِ مُلک داراست! هر مدیر تازهای در هر دستگاهی اولین کارش پاک کردن میراث پیشینیان است! مرحوم افشار روزی در دیداری از همین شیوه گِله کرد و گفت نشریات معتبر و آکادمیک در فرنگ پس از یکصد سال هم با فرم اولیه منتشر میشود و در ایران هرچند سال با تغییر مدیران شکل و روی جلد مجله عوض میشود! در دهمین سالگرد درگذشت او و با توجه به نظر او میخواستم به مسئولان نشر موقوفات بگویم در صورت امکان روی جلد کتابها را به همان صورت سابق برگردانند و روح آن مرحوم را شاد کنند!
[۱]. فخرالدین عظیمی، «جهانی بِنَشسته در گوشهای؛ یارشاطر و ایران»، نگاه نو، ش ۱۱۹، (پاییز، ۱۳۹۷)، صص ۳۱ تا ۵۲.