نوشته هلن مایرز: برگردان راضیه جیران زاده
تاریخچه اتنوموزیکولوژی تا ۱۹۴۵ – خاستگاه نخستین علاقمندی غربی ها به موسیقی غیرغربی به سفرهای اکتشافی و منطق فلسفی در پژوهش از فرهنگ های بیگانه به دوران روشنگری باز می گردد. ژان ژاک روسو (۱۷۱۲- ۷۸) در مورد این که موسیقی پدیده ای فرهنگی است و نه طبیعی به توضیح واکنش آدمیان متفاوت در برابر اصوات متفاوت موسیقایی می پردازد. روسو در کتاب دانشنامه موسیقی (۱۷۶۸) نمونه هایی از موسیقی سوئدی، ایرانی، چینی و موسیقی بومیان آمریکایی کانادایی را ارائه می دهد. از اوایل قرن هفدهم، اروپایی ها، از جمله مبلغان، مکتشفان و کارکنان دولت از طریق ارجاع به خاطرات روزانه و مونوگراف ها درتحقیقات موسیقی مشارکت داشتند. کاپیتان جیمز کوک(۷۹-۱۷۲۸) بررسی دقیقی از توصیفات موسیقایی و رقص ساکنان جزایر آقیانوس آرام انجام داده است(۱۷۸۴). ژان دو لری (۱۵۳۴- ۱۶۱۱) اهل سوییس، متخصص الهیات، هنگام اقامت در برزیل در کتاب تاریخ مسافرت به سرزمین برزیل توصیفاتی از آوانگاری و آوازهای انتی فونال در بین مردان و زنان و رقصنده ها با لباس های پر، ارائه داده است. ژاک کارتیه (۱۴۹۱- ۱۵۵۷) در سفرهای خود به دنیای جدید آمریکا و کانادا، خوانندگان و رقصنگان آن سرزمین ها را مشاهده نمود. کارکنان کشتی وی با سازهای آلتره و ترومپت آنها را سرگرم می ساختند. متون اولیه موسیقی در چین به اندازه کافی غنی هستند و ژان بابتیست دو هالده، یسوعی فرانسوی (۱۶۷۴ – ۱۷۴۳) مونوگراف ها و توصیفات جغرافیایی و تاریخی و وقایع نگاری طریق گزارش مبلغین یسوعی درقرن ۱۶ در چین را تهیه کرد. از گزارش های مبلغین یسوعی در قرن شانزدهم به چین، گزارش کشیش فرانسوی ژوزف آمیوت (۱۷۱۸ – ۱۷۹۳) است که نزدیک به شصت سال به عنوان مبلغ در شهر پکن خدمت کرد و در آنجا به تهیه کتاب یادداشت هایی پیرامون موسیقی کهن و نوین چین (در سال ۱۷۷۹) را تالیف نمود.
نوشتههای مرتبط
ارل مک کارنتری اهل ایرلند، از جانب سفارت انگلستان در چین با پدر آمیوت ملاقات کرد. گروه آنان شامل ۹۵ نفر بود که یک گروه ۶ نفره ارکستر آلمانی را نیز برای چینی ها می نواختند و در کنار آن به طبقه بندی سازهای زهی و بادی مبادرت نمودند (این گزارش را چارلز بارنی موسیقی شناس ایرلندی تهیه کرده است). گاتفرید ویلهام فینک متخصص الهیات و منتقد موسیقی آلمانی (۱۷۸۲–۱۸۴۶) مونوگراف هایی از موسیقی چین و هندوستان (۱۸۳۱) منتشر کرد. وی همچنین برای اولین بار تئوری اشاعی را در موسیقی شناسی اروپا را مطرح کرد. فرانسیس تیلور فیگوت نویسنده کتاب موسیقی و آلات سازی ژاپن سالهای زیادی را با موسیقیدانان ژاپنی گذراند. رساله ارزشمند وی بسیاری از جنبه های زندگی موسیقایی ژاپن را توصیف می کند. که برخی از آنها اکنون منسوخ شده اند. در شناخت موسیقی جهان عرب، گیوم آندره ویلتو فرانسوی (۱۷۵۹ – ۱۸۳۹)، که به درخواست ژنرال ناپلئون در جریان لشکر کشی به مصر به آنجا رفته بود، به پژوهش پرداخت. ویلتو در سه اثر خود درباره فرهنگ و هنر عرب، موسیقی را بررسی کرد. آهنگساز فرانسوی سالوادور دانیل از سال های ۱۸۵۳ تا ۱۸۶۵ ، هنگامی که در الجزایر زندگی می کرد، موسیقی گروه های اقلیت در مصر و جنوب صحرای آفریقا و اتیوپی و ارمنی و یونانی و اروپایی را پژوهش نمود. وی در مطالعات تطبیقی خود در مقاله “موسیقی عرب، گزارش هایی همراه موسیقی یونان و چانت های گریگوری” به بررسی موسیقی شرقی و غربی پرداخت و نشان داد که گفته های او با نظریه ویلتو در تعارض است و متعتقد بود که حالات موسیقی عربی به موسیقی یونانی شباهت دارد. در دوران متاخر، اتنوموزیکولوژیست ها از این منابع به خوبی استفاده کرده اند؛ به طور مثال، این دست آوردها از جانب “آدرین کاپلر” (۱۹۷۰) در تجزیه و تحلیل و تغییرات موسیقایی حرکات رقص در میان مردم تونگا، از سومین دفتر سفر کاپیتان جمیز کوک (۱۷۸۴) بهره برده و هم چنین در بررسی ساختار تشریفاتی رقص “مائلافالا” در پایان قرن نوزدهم و تغییر مذهب این مردمان با گرایش به کلیسای “متدیست” و با تغییر نام آن به لاکالاکا، سخن می گوید. نوشته های مونگو پارک (۱۷۷۱–۱۸۰۶) شواهدی از تداوم سبک شناسی در موسیقی آفریقا را نشان می دهد. وی که در مدت سفر خود به زندان افتاد مشاهداتی از موسیقی و رقص بومیان را در دفترچه خاطرات خود ثبت کرده است. به عنوان مثال، زنان بامبارا نیجر با ترانه هایی که ساخت خودشان بود کار می کردند؛ یکی از زنان جوان آواز می خواند و بقیه زنان به صورت گروه کر او را همراهی می کردند که ترجمه آن این گونه است:
هوا دلنشین و آرام بود
بادها غریدند و باران بارید
مرد سفید پوست بیچاره،
ضعیف و خسته آمد و زیر درخت ما نشست
او مادری ندارد تا برایش شیر بیاورد و همسری ندارد تا برایش ذرت خُرد کند.
گروه کر(بیایید به مرد سفیدپوست ترحم کنیم) و…
این متن به خوبی بخشی از ویژگی های موسیقی آفریقایی را توصیف می کند؛ ادغام موسیقی با کار و بازی، نقش رهبر و گروه کر و بداهه نوازی مجموعه ای مفید از منابع اولیه بدست آمده توسط هریسون (۱۹۷۲) هستند.
۲- پیشرفت های علمی:
تحقیقات و بررسی های علمی از موسیقی غیرغربی با اختراع فونوگراف در سال ۱۸۷۷ توسط توماس ادیسون میسر شد. فونوگراف باعث بهبود پژوهش های میدانی و ارائه پیشگامان موسیقی شناسی تطبیقی برای آوانویسی و آنالیز موسیقی شد. محققان با استفاده از فونوگراف، ضبط های متعدد ۲ تا ۴ دقیقه ای از نمونه های صوتی بر روی استوانه مومی انجام دادند و آنها را به مجموعه سازها و عکس های و نتاسیون هایی که با گوش انجام داده بودند، افزودند.
از اولین ضبط ها می توان به ضبط های جیمز والتر فیوکس از ۱۸۹۰ در میان سرخپوستان پاساماگودی در ایالت مین (در شمال شرق آمریکا) اشاره کرد. در مجارستان نیز بلا ویکار( ۱۸۵۹-۱۹۴۵ ) شروع به ضبط هایی از۱۸۹۶ کرد همچنین در روسیه، اونیا لینووایا در ۱۸۹۷ انجام داده است. استوانه های مومی راحت و مناسب و قابل دسترس بودند و همچنین پیشرفت هایی در تکنولوژی سیم و پس از آن نوار ضبط، در دسترس قرارگرفت.
زبان شناس انگلیسی الکساندرجان الیس (۹۰-۱۸۱۴) متخصص در روانشناسی شنوایی و آکوستیک، که اغلب توسط محققان انگلیسی به پدر اتنوموزیکولوژی مدرن ملقب بوده است، در انتشار گام های موسیقایی از ملت های مختلف در ۱۸۸۵ و اولین تحقیق در ارزیابی درست در زمینه سیستم کوک غیرغربی و در به وجود آوردن یک روش مطالعاتی جدید نقش بسزایی داشته است.
وی اگرچه نسبت به حس شنوایی خود احساس نقص میکرد یا شاید به دلایل دیگر، سیستم اندازه گیری کوک ( سنت) را ابداع نمود و به موجب آن سیستم اعتدال غربی را به ۱۰۰ سنت موسیقایی تقسیم بندی کرد. و اکتاو را معدل ۱۲۰۰ سنت در نظرگرفت. صحت سیستم وی این اجازه را می دهد که بر اساس آن ایده گام های موسیقایی غیرغربی را نیز اندازه گیری نمود. گام های موسیقایی الیس محصول پیدایش فرهنگی و بر اساس قانون آکوستیکی طبیعی مددن شدند. از این روی، تمامی گام های موسیقایی دارای اعتدال هستند.
آنچه که وی در حضور انجمن سلطنتی در سال ۱۸۸۵ ایراد نمود، اعتبار ارزشمندی برای اتنوموزیکولوژی مدرن است که گفته شد: “گام های موسیقایی مشابه یکدیگر نیستند، حالت “طبیعی” هم ندارند، و حتی ضرورتا بر اساس قوانین اصوات مدون نشده اند بنا براین دیدگاه هلمهولتز به زیبایی، متنوع ارائه شده، اما بسیار ساختگی است” (ص۵۲۶). چنین دست آوردی برتری کوک اعتدال موسیقی غرب را به چالش کشاند و راه را برای مقایسه سیستم های موسیقایی فرهنگی، قابل یکدیگر قرار داد. این نظریه ضربه مخربی به این که موسیقی اروپایی “نیاکان موسیقی ها” است وارد آورد و به موجب آن اصطلاح “موسیقی پریمیتیو” که مرحله تکاملی موسیقی هنری اروپا است، را مخدوش نمود.
الیس در تحقیقات خود از همیاری های الفرد جیمز هیپکینز (۱۸۲۶ – ۱۹۰۳)، متخصص اندازه گیری و کوک از شرکت پیانو برادفورد، بهره گرفت. این تیم، کوک های غیر دیاتونیکی و غیر هارمونیکی سازهای آسیایی را اندازه گیری می کرد و عملکرد آنها را در اجرا و نه در محیط آزمایشگاه، مورد بررسی قرار می داد. آنها در بازدید از اجرای نوازندگان ژاپنی (در سال ۱۸۸۵)، موسیقی جاوه مرکزی و گملان، هنگام اجرا در اکواریوم لندن (در سال ۱۸۸۲) و هم چنین اجرای موسیقی دربار چین در نمایشگاه بین المللی بهداشت (در سال ۱۸۸۴) پژوهش نموده و یافته های خود از عقاید رایج درباره گام های پنتاتونیکی در فرهنگ های آسیایی را به چالش کشیده و آنرا به دلیل عدم حساسیت از ظرافت های ریزپرده در فواصل سه چهارم و پنج چهارم یک تن، و حتی بیشتر از آن، مورد بررسی قرار دادند. از این رو، بر این باور شدند که تقسیم واقعی اکتاو در مقیاس پنتاتونیک بسیار متنوع است.
۲- اروپای شمالی و غربی \ آلمان و اتریش
مجموعه استوانه های اصوات که از موسیقی کشورهای مستعمره ضبط شده بود در آرشیوهای برلین، وین و دیگر پایتخت های اروپا نگهدای می شد. ضبط های اولیه از سوی مردم شناسان در تحقیقات میدانی شان صورت گرفت وجمع آوری شدند. در آواخر قرن نوزدهم، در یک فضای علمی، تئوری تکاملی دارونیسم در علوم اجتماعی متداول شد که به توسعه پایه های موسیقی شناسی تطبیقی کمک کرد. روانشناسان و دانشمندان حوزه صوت شناسی در آرشیو فونوگرام برلین، افرادی چون کارل اشتمف (۱۸۴۸ – ۱۹۳۶) و اریش فون هورن باستل (۱۸۷۷ – ۱۹۳۵)، به مطالعه استوانه های ضبط شده که توسط مردم شناسان آلمانی از مستعمره های آّفریقا و آقیانوس آرام تهیه شده بود، پرداختند.
با وجود تجزیه و تحللیل محدود از مواد صوتی متنوع و گوناگون، آنان به طور بلندپروازنه ای کوشش می کردند تا رابطه سبک های موسیقایی، سازها و کوک های آنها را توضیح دهند. چنین نظریه ای شامل دیدگاه تکاملی و بازسازی تاریخ موسیقی از اواخر ۱۹۳۰ بود. این جنبش را مکتب تاریخی- فرهنگی موسیقی نامیدند. کارل اشتومف نقطه عطف مطالعات خود را (در سال ۱۸۸۶) بر روی آهنگ های سرخپوستان قبیله بلاکولا گذاشت و بر پایه مطالعات وی با گروه توریستی سرخپوستان بلاکولا از بریتیش کلمبیا، از دیدگاه دانشمندان آلمان، تلاش وی منجر به پایه هایی برای رشته علمی اتنوموزیکولوژی گردید. اشتومف به عنوان یک مردم شناس پیشگام در بررسی رپرتوارهای منحصر به فرد، به شرح و توضیح عناصر موسیقایی از جمله آوانگاری نت های غربی و رواط آن با محتوای موسیقی بلاکولا پرداخت. یکی از فرضیات اشتومف این بود که تمامی موسیقی های موجود در جهان می توانند به واحدهای مجزا تقسیم شوند و هر واحد می تواند یک سیستم منطقی از آن خود داشته باشد.
مکتب برلین به مونوگراف های بسیاری دست یازید که با کمک دستیار با استعداد اشتومف، که هورن باستل بود جمع آوری شده بودند و برخی نوشتارهای اولیه وی با همراهی اوتو ابراهام (۱۸۷۲ – ۱۹۲۶) در قالب موضوعات روانشناسی بود که برای شنیداری دقیق نوشته شده شد. خیلی از مقالات تحت عنوان فونوگرافیک و ملودی بود که به پیوست مردم نگاری های آنروز آلمان تهیه شده بودند. موضوعات مقالات اعم از گام، سیستم تونال و ریتم هایی که بر استوانه های اصوات موسیقی ضبط شده بود، ارائه شدند. ماریوس اشنیدر(۸۲-۱۹۰۳) و میچیزلو کولینسکی (۸۱-۱۹۰۱)، دستیار هورن بوستل و کورت زاکس (۱۸۸۱-۱۹۵۹) آموزش دیده حرفه ای در زمینه تاریخ هنر برای مطالعات و طبقه بندی سازها در سال ( ۱۹۱۴ ) به هورن بوستل پیوستند. از دانشمندان شهر وین در این نسل می توان به نام افرادی نظیر روبرت لاخ، جانشین ادلر(۱۸۷۴-۱۹۵۸)، ریچارد والاس چک (۱۸۶۰-۱۹۱۷) زیگفرید نادل (۵۶-۱۹۰۳) والتر گراف(۸۲-۱۹۰۳) و آلبرت ولک (۷۲-۱۹۰۴) اشاره کرد.
از اهداف موسیقی شناسان تطبیقی، ایجاد طرحی کلی برای تاریخ و روابط مابین سیستم های موسیقی جهان بر اساس مدل های تکاملی و سازمان دهی آن در زیست شناسی بود. بسیاری از دانشمندان موسیقی شناسی تطبیقی در زمینه علوم طبیعی آموزش دیده بودند؛ اینها کسانی مانند: هورن بوستل، که دانش آموخته علم شیمی، یا بواس که تحصیل کرده در زمینه فیزیک و جغرافیا، و آبراهام که پزشکی خوانده بود را شامل می شد. مقایسه رویکرد تطبیقی دیگر دانشمندان مثل الیس، که زبان شناس بود، در این نوشته ها آشکار است. نوشته های آنان به روابط تاریخی میان سیستم های موسیقایی اشاره می کند که معتقد بودند موسیقی از فرایندی ساده به سمت پیچیده و متعالی حرکت کرده، که البته این دیدگاه امروز مورد پذیرش نیست. این نوشته ها چشم اندازی از دوگانگی اروپا محور بینی و تمدن را در برابر “پریمیتیو” قرار می داد.
موسیقی شناسی تطبیقی عمری کوتاه داشت و از حدود ۱۸۸۵ تا مرگ هورن بوستل در سال ۱۹۳۵ ادامه یافت، مطالعات اولیه آن توسط کریساندر در اوایل ۱۸۳۶ انجام شده بود، با این حال هنوز نیاز بود تا ملودی های جهان را از لحاظ قدمت معرفی و مقایسه نماید. ماهیت این مطالعات حالتی درون رشته ای با دیدی جهاانی داشت؛ این رشته تجربی به دنبال پیدا کردن منشاء موسیقی بود تا گسترش تاریخی آن را از زاویه تطبیقی تقابل فرهنگ ها نیز بررسی کند. این مکتب از تئوری اشاعی هورن باستل (۱۹۱۱)، کونست (۱۹۳۵ – ۶) و زاکس (۱۹۳۸)، که معتقد بودند بین موسیقی شرق آسیا و آّفریقا یک روند تاریخ پیوسته وجود دارد، بهره می گرفت. این پیوستگی بین ماداگاسکار و جنوب شرق آُسیا، از لحاظ سازها، کوک ها و از جنبه زبان شناسی نیز وجود داشت. ای ام جونز (۱۹۶۴) در همین زمینه عناصر دیگری (مانند هنرهای زیبا و کشاورزی) را به این پیوستگی فرهنگی افزود، که تئوری آن بعداً مورد پذیرش قرار نگرفت. با برداشت از نمونه های محدودی از آثار موسیقایی، محققان وین و برلین از اندازه گیری فواصل تونال و آزمون های روانشناسی در گسترش تئوریشان بهره گرفته که بسیاری از آنان بعد از جنگ جهانی دوم کمک چندانی به اطلاعات جمع آوری شده انجام نداد.
از میان تئوری های بلند پروازانه، تئوری کولتور کرایس (تئوری گسترش حقله وار فرهنگ ها) است که به تئوری تاریخ پیشرفت فرهنگ موسوم است و از جانب فریتز گرابنر (۱۸۷۷ – ۱۹۵۴) و کشیش ویلهلم اشمیت (۱۸۶۸ – ۱۹۵۴) و پدر روحانی ویلهلم کوپرز (۱۸۸۶ – ۱۹۶۱) مطرح گردید. آنها چنین مطرح کردند که فرهنگ از یک ناحیه جغرافیایی گسترش پیدا کرده و از این نظر هم آنجا آسیای مرکزی است که از طریق مهاجرت از این مرکز به اطراف خود پراکنده شده است. بر اساس این تئوری، تشابهات بین خرده های فرهنگ (مواد و صورت در سازنده جامعه) منتج از مهاجرت های گذشته است؛ خرده های فرهنگی که بسی دورتر از مرکز یافت می شوند، بسیار قدیمی تر به نظر خواهند رسید؛ و مواد عینی و ایده های فرهنگی ممکن است هزاران مایل از آن مرکز فاصله داشته باشند. به نظر می رسید چنین عقیده ای دستیابی به اساس “تک فرهنگی” غیر قابل حصول بشر باشد که به طور تعصب آمیز از جانب دانشمندان آلمانی مطرح و از جانب مکاتب مردم شناسی بریتانیا و فرانسوی نفی گردید و در نهایت از سوی فرانس بواس مردم شناس تولد یافته در آلمان (۱۸۵۸ – ۱۹۴۲) و دانشجویان وی در دانشگاه کلمبیا از اعتبار افتاد. مطالعات مهمی که بر این تئوری صورت گرفته بود بیشتر از جانب: انکرمان (۱۹۰۲)، هورن بوستل (۱۹۳۳)، ویسچوف (۱۹۳۳)، دانکرت (۱۹۳۷)، هیوبنر (۱۹۳۵) انجام شده بود. بیشترین بلند پروازی های کورت زاکس در زمینه پراکندگی نواحی سازهای موسیقایی (در سال ۱۹۲۹) از زاویه کولتور کرایس (تئوری گستریش حقله وار فرهنگ ها) بود. این ناحیه شناسی سازها به طور تاریخی به ۲۳ ناحیه و لایه های تکنولوژیکی دسته بندی شدند. سازهایی که در مناطقی پراکنده یافت شدند قدیمی تر از سازهایی هستند که در چند ناحیه مشابه دیده می شوند .تاثیر چنین تئوری بر دانش اتنوموزیکولوژی معمایی در محدودیت نگاه آن و برداشت مختصری از تاریخ مردم شناسی است.
طرح تئوری “پنجم های ادواری” از جانب هورن بوستل (۱۹۲۷) حساس ترین مبحث در موضوعات تئوریکی مکتب برلین بود. پژوهشگران مکتب برلین گام های متعددی از پنتاتونیک ها با فواصل مساوی و هپتاتونیک ها با فواصل مساوی را همزمان با اندازه گیری کوک از مجموعه سازهای گوناگون را بررسی کردند. آگاهی از این گام ها با فواصل مساوی در مناطق پراکنده و حوزه های مخصوص دارای اهمیت بود. با آزمایش ساز لوله ای [ساز دهنی که از کنار هم گذاشتن چند نی ساخته می شود] در برزیل، (با دماندن صوت قوی در یکی از لوله ها) هورن بوستل به این فرضیه دست یافت که بسیاری از سیستم کوک ها در موسیقی غربی بر پایه ۶۷۸ سانت ساخته شده (و نه ۷۰۲ سانت فیثاغوری). با این حال، هورن بوستل از برخورد با دیدگاه الیس که می گفت “آنگاه که موسیقی بومیان شنیده می شود به طور عملی نمی توانیم به جایگاه درست تُن در موسیقی ها دست یابیم، و حتی تئوری آن برای ما قابل حصول نیست دست” (۱۸۸۵). تئوری “پنجم های ادواری” بعداً از جانب “مانفرد بوکوفزر” از زاویه فقدان شواهد تجربی (۱۹۳۷)، مورد تائید قرار نگرفت و از این جهت مکتب موسیقایی برلین بسیاری از اعتبار اتنوگرافیکی خود را از دست داد.
هلند – پژوهش اولیه دانشمندان هلندی بر موسیقی مستعمره هایی مانند: مردمان ایندیز شرقی (اندونزی کنونی)، مولوکاس، آنتیل هلند و گینه هلند (سورینام) در سواحل جنوبی آمریکا صورت گرفت. چند نوشته اتنوگرافیکی مهم درباره جاوه، پرجمعیت ترین ناحیه در مجمع الجزایر اندونزی، شامل نوشته های موسیقایی، با نوشته های دانشمند فیلولوژیست (فقه اللغه شناش) جی ا ویلکینز که پژوهش او دربرگیرنده شناخت سازها و ارکستر گاملان (در سال ۱۸۵۰)، پژوهش جی پی وث درباره موسیقی جاوه (در سال ۱۸۷۵) و پژوهش گرونمان (در سال ۱۸۹۰) بر روی موسیقی شهر جوک جاکارتا و در شهر جوک جاکارتا، که سال ها در آنجا به خدمت پزشکی مشغول بود، صورت گرفتند. گرونمان توصیفات و تصاویری که از موسیقی گاملان دربار تهیه کرده بود را برای جان پی ان لند، که پیشتر مطالعاتی روی گام و فواصل (موسیقی عرب و اندونزی) انجام داده بود، فرستاد که البته با مشاوره الکساندر الیس بررسی می شدند. این توصیفات در پیشگفتار مونوگراف گرونمان در کتاب “پیرامون دانستنی های ما از موسیقی جاوه” در سال ۱۸۹۰ منتشر گردید. از جمله پیشگامان اتنوموزیکولوژی، یاب کونست (۱۸۹۱ – ۱۹۶۰)، که اولین قوم نگاری های او بر روی مردمان جزیره تشلینگ (در سال ۱۹۱۵) صورت گرفت که هنوز هم مورد مطالعه این جزیره نشینان است. کونست اولین بار به قصد اجرای تریو برای پیانو در سال ۱۹۱۹ وارد جزیره جاوه شد. کونست در این جزیره به مطالعه گاملان سنتی دربار شاهزاده “پکو الام” در شهر جوک جاکارتا پرداخت. در مکاتبات ارزشمند خود با هورن باستول از سال های ۱۹۲۰ تا سال های ۱۹۳۰ (در حدود ۱۶۰ نامه) نشاندهنده گفتمان عالمانه ای است که بین دو جنگ جهانی صورت گرفته و نشان از بررسی “تُن در موسیقی فرهنگ جاوه” (در سال ۱۹۳۴) می باشد. هورن باستول و کونست، هردو از بررسی سیستم کوک گام هفت نتی پلاگ و گام پنج نتی سلاندرو، که کونست طراح اندازه گیری خودش را با مونوکورد در موسیقی گاملان به کارگرفته بود، اظهار خرسندی می کردند. هورن باستول این اندازه گیری ها را در تائید نظریه “پنجم های ادواری” مطرح کرد که البته کونست از برداشت مانفرد بوکوفزر که این نظریه را رد کرده بود، تعجب کرد و در ماه می سال ۱۹۳۶ به گوکوفزر نوشت : “اگر تا کنون از یک تئوری مطمئن بودم، آن هم همین تئوری است” [منظور تئوری پنجم های ادواری بود].
کونست با همکاری همسرش توانست مونوگراف های طولانی و معتبری را از سازهای موسیقی بالی (در سال۱۹۲۵)، فلورز (در سال ۱۹۴۲)، نیاس (در سال ۱۹۳۹) و هندوهای ساکن جاوه (در سال۱۹۲۸) انجام دهد.
بخش اول از مدخل اتنوموزیکولوژی دانشنامه موسیقایی گروو، ترجمه راضیه جیران زاده کارشناس ارشد اتنوموزیکولوژی از دانشگاه هنر تهران.