در این نوشتار کوتاه تلاش شده است در ابتدا به بررسی رابطه و کنش متقابل دو پدیدۀ اجتماعی “مصرف” و “فرهنگ شهری” پرداخته شود، سپس رابطۀ میان “جنسیت” به عنوان یک برساختۀ اجتماعی و مصرف به عنوان یک پدیدۀ فرهنگی، مورد بررسی اجمالی قرار می گیرد و نهایتا با استفاده از داده های اتنوگرافیک مربوط به یک پژوهش صورت گرفته در تابستان ۱۳۸۸ تصویری از معنای مصرف برای طبقۀ متوسط شهری به دست داده شود.
فرهنگ شهری و مصرف
نوشتههای مرتبط
بررسی ارتباط میان پدیدۀ “شهر” و “مصرف” تلاشی نوپا نیست. همزمانی گسترش شهرها و ابرشهرهای مدرن با جریان صنعتی شدن در دنیا و بالطبع ظهور پدیدۀ تولید انبوه، به این رابطه معنا و مفهومی عمیق بخشیده است. در حالی که در شهرهای کوچک و روستاها, “مصرف” مفهومی محدود و تک بعدی است، در شهرهای بزرگ اوضاع به شکل دیگری است. در واقع شهرهای بزرگ دیگر تنها یک “محدوده” به حساب نمی آیند بلکه برساخته ای از یک “محدوده” و یک “کنش” هستند, که این کنش را می توان همان “فرهنگ شهری” نامید و بی شک “مصرف” یکی از مولفه های این فرهنگ شهری است. بسیاری از صاحب نظران معتقدند که اطلاق واژۀ “فرهنگ شهری” به این کنش شهری, اشتباه یا به عبارتی دیگر نادقیق است و بایستی از واژۀ “فرهنگهای شهری” استفاده کنیم, چه هر شهر نه زایندۀ یک فرهنگ واحد که تولیدکننده و بازتولیدکنندۀ مجموعه ای از فرهنگها و خرده فرهنگهاست. آنچه در اینجا به بحث ما مرتبط است, رابطۀ تمامی این خرده فرهنگها با پدیدۀ مصرف است, برای مثال در حالی که “فرهنگ طبقۀ مرفه شهری” با “مصرف تمایزبخش” (distinctive consumption) گره خورده است, “فرهنگ گروههای مجرم خیز” نیز با “مصرف یا سو مصرف مواد مخدر” پیوندی عمیق دارد. بنابراین به نظر می آید که پرداختن به موضوع فرهنگ شهری بدون توجه به بعد مصرفی آن کاری غیرممکن یا دشوار باشد.
اهمیت این ارتباط از چشم صاحبنظران علوم اجتماعی نیز پنهان نماینده است و امروزه ما با طیف وسیعی از نظرات و تبیین ها در مورد ارتباط مصرف با فرهنگ شهری مواجه هستیم. در حالی که دسته ای از محققان با پیروی از سنت کینزی, تحقیقات خود را بر رابطۀ میان “مصرف” و “درآمد” متمرکز نموده اند و از ابعاد فرهنگی مصرف به کلی چشم پوشیده اند, تورستاین وبلن, که بسیاری او را اولین نظریه پرداز حوزۀ مصرف به عنوان یک پدیدۀ فرهنگی می دانند, به مصرف دیدی کاملا اجتماعی-فرهنگی داشته است. وبلن معتقد است که اقتصاد چیزی جزو جنبۀ مادی فرهنگ افراد و جوامع نیست و به مصرف نیز دیدی مشابه دارد. در همین راستا, وبلن “مصرف” را راهی برای نشان دادن میزان ثروت و کسب منزلت اجتماعی, تشخص و احترام می داند. او در این ارتباط نوع خاصی از مصرف را معرفی می کند به نام “مصرف متظاهرانه”, این نوع از مصرف نه در راستای اهداف زیستی و مادی که صرفا برای کسب احترام به کار می رود. وبلن محل بروز این نوع از مصرف را “شهر” می داند, “انگیزۀ این رفتار تظاهری و تاثیرگذاری آن در شهر مشهودتر است” (وبلن, ۱۹۷۰ :۱۲۴)وبلن سپس دلیل این تاثیرگزاری بیشتر را این گونه شرح می دهد که در روستا به دلیل محدود بودن روابط و تعداد افراد, همۀ افراد از جایگاه یکدیگر به خوبی اطلاع دارند و دلیل چندانی برای مصرف تظاهری وجود ندارد اما در شهر به دلیل کثرت افراد و پیچیدگی روابط, شهرنشینان وادار می شوند برای تعیین جایگاه اجتماعی خود دست به مصرف تظاهری بزنند.(وبلن, ۱۹۷۰: ۱۲۵)
ادامۀ خط فکری وبلن و تبیین های او در مورد مصرف را می توان به خوبی در کارهای بوردیو و بخصوص نظریۀ مشهور او در مورد “تمایز”(distinction) دنبال کرد. بوردیو معتقد است طبقات مختلف کالاهای مختلف را می خرند تا جایگاه خود را در ساخت اجتماعی نشان دهند, به این ترتیب رقابتی دائمی میان افراد برای استفاده از کالاهای خاص و پرهیز از تن دادن به خرید کالاهای عمومی شده وجود دارد که باعث می شود کالاها یا به عبارت دیگر مصرف, مرتبا تعریف وبازتعریف شود. کار بوردیو اولا از این جهت مهم است که منحصر به خرید یا انتخاب کالاها نمی شود بلکه بحث را به “سلیقه” می کشاند که مقوله ای به کل فرهنگی است. بوردیو همچنین با پرداختن به طیف گسترده ای از مسائل همچون نوع مسکن, نوع دکوراسیون, نوع موسیقی و نوع نقاشی, ارتباطی تنگاتنگ میان موضوع مصرف و تعیین جایگاه فرد در فرهنگ شهری را مطرح می نماید.(فکوهی, ۱۳۸۲:۳۰۲)
مصرف و جنسیت
بحث در مورد رابطۀ میان مصرف و جنسیت را می توان در دو جبهه به پیش برد, اولا با طرح این سوال که آیا مصرف امری جنسیتی است؟ به این معنا که آیا نوع و میزان مصرف با توجه به جنسیت فرد مصرف کننده تغییر می یابد؟ و ثانیا اینکه اگر بپذیریم بسیاری از زنان, نمایندگان خانوادۀ خود در امر مصرف هستند, مصرف یا همان خرید برای آنان چه مفهومی دارد؟ آیا صرفا به معنای انجام فعالیتی روزمره و تکراری است یا متضمن معنایی مهم تر یا متفاوت است؟
در ارتباط با سوال اول, نظرات بسیار متفاوتی وجود دارد. با اینکه بازارهای دنیای در حال حاضر به شدت جنسیتی هستند و گروه هدف کالاهای کمی را می توان هر دو جنس دانست, اما تحقیقات نتایج متفاوتی بدست می دهند. بسیاری از تحقیقات معتقدند که میزان خرید همان قدر با جنسیت در ارتباط است که با دیگر فاکتورهای اجتماعی همچون سن. زنان برای خودشان بیشتر از مردان خرید نمی کنند, تنها نوع خرید آنان متفاوت است, اگر مردان به خرید اتومبیل علاقه دارند, زنان علاقه مند به خرید البسه یا جواهرات هستند. هر زمان که شکاف بزرگی میان میزان خرید مردان و زنان مشاهده می شود به این دلیل است که زنان غالبا تنها برای خود خرید نمی کنند, آنها نمایندۀ فرزندان, همسران و گاه والدین خود در امر خرید هستند, موضوعی که بعدتر به آن خواهیم پرداخت. دسته ای دیگر از تحقیقات اما معتقدند که زنان, بسیار بیشتر از مردان برای خود خرید می کنند و ریشۀ این امر را در تربیت و توقعات متفاوت اجتماع از زنان می دانند, بعضی از بزرگترین تجارتهای دنیا, همچون تجارتهای مربوط به لوازم آرایشی و بهداشتی منحصرا متمرکز بر زنان است و به این ترتیب این تحقیقات اثبات می کنند که در هر طبقۀ اجتماعی و فرهنگی زنان پول بیشتری صرف خرید می کنند و به این ترتیب مصرف را مقوله ای زنانه می دانند که مردان نقشی جنبی در آن دارند.
اما سوال دوم, موضوع تمرکز بسیاری از تحقیقات فمینیستی در سالهای اخیر بوده است. محققان فمینیستی همچون مارجوری دوالت, تلاش کرده اند به این پرسش پاسخ دهند که خرید و آماده کردن غذا برای خانواده, چه معنایی برای زنان دارد؟ (DeVault, 1991) در کل نه تنها در ایران, بلکه در بسیاری دیگر از نقاط دنیا, زنان به خاطر موقعیت خاص خود در خانواده, صاحب وقت بیشتری هستند و به این ترتیب اولین قدم در راه تبدیل آنان به خریداران اصلی خانواده مهیا می شود. دوالت با انجام مصاحبه های عمیق فروان با زنان و با دیگر اعضای خانوادۀ آنان به این نتیجه می رسد که برای بسیاری از زنان مصرف چیزی بیشتر از یک عمل سطحی روزمره است. زنان از راه مصرف و تهیۀ مایحتاج روزمرۀ خانواده, بسیاری از احساسات خود را بروز می دهند. آنان خود را “ناجی” خانواده های خود در دنیای دشوار امروز می دانند و “مصرف” را نوعی کمک به دیگران می دانند نه انجام وظیفۀ روزمره. بسیاری از زنان از راه خرید و سبک مصرف, خشم خود نسبت به شرکای جنسی یا فرزندانشان را بروز می دهند. در واقع عرصۀ مصرف برای زنان مکانی برای بروز احساسات منفی و مثبت است.
مصرف جنسیتی در شهر: بررسی موردی زنان طبقۀ متوسط در شهر تهران
در تابستان ۱۳۸۸, این امکان را یافتم که با تعداد نوزده نفر از زنان خانه دار ساکن تهران, در مورد “خرید” به گفتگو بنشینم. این گفتگوها در قالب یک پژوهش فردی برای بررسی الگو و معنای خرید برای زنان طبقۀ متوسط ایرانی انجام شد. همۀ زنان مصاحبه شنده, خانه دار بوده اند, در منزل مسکونی متعلق به خانواده زندگی می کرده اند, همسران آنها در ماه بیش از چهار ملیون تومان درآمد داشته اند و هیچ کدام صاحب بیشتر از دو فرزند نبوده اند. کمترین مدرک تحصیلی در میان آنان دیپلم و بیشترین مدرک تحصیلی فوق لیسانس بوده است.
پژوهش در قابل مصاحبه های عمیق در دو نوبت دوساعته یا بیشتر با آنان صورت گرفته و حول محور تجربه ها, خاطرات و احساسات آنان در مورد خرید با محوریت خرید در شهر ( شهر تهران یا دیگر شهرها) شکل گرفته است. مصاحبه ها نیمه ساختار یافته بوده است و به این ترتیب طیف وسیعی از نظریات و احساسات را در برمی گیرند.
در زیر تلاش می کنم با استفاده از پاسخهای زنان, به دو سوال پاسخ دهم, اولا اینکه آیا خرید برای این زنان معنایی فراتر از فعالیتی روزمره دارد؟ آیا عناصری از احساسات و تفکرات در آن دخیل هستند؟ و ثانیا آیا خرید برای این زنان, مفهومی بوردیویی دارد؟ به این معنا که آیا آنان خرید را وسیله ای برای ایجاد تمایز اجتماعی و طبقاتی میان خود و همالان خود می دانند؟
در مورد سوال اول, توجه به پاره هایی از پاسخهای زنان, جالب توجه است:
” خرید, هیچ وقت برای من صرف خرید نبوده, یعنی وقتی من می رم شهروند, یا همین سوپرمارکت نزدیک, وقتی دارم بین ردیفهای خوراکی قدم می زنم, انگار تنها وقتی است که ذهنم آزاد است, یعنی واقعا خیال بافی می کنم, یا به خاطرات خوب گذشته فکر می کنم……”
” الان دیگه اینجوریه که من حتی اگر خرید هم نداشته باشم می رم برای خرید, یعنی همین بیرون رفتن, دور زدن تو مرکز خرید و خریدن یه تیکه لباس یا مثلا یه غذای آماده, یا حتی سبزی و میوه, روحیۀ منو خیلی عوض می کنه…”
” خوب, من هیچ وقت خرید رو تنها نمی رم, یعنی خیلی کم پیش می یاد که تنها برم, همیشه یا با دوستام می رم یا با خواهرم, یعنی فقط خرید نیست, آدم گپ هم می زنه, یه ذره هم خالی می شه…..”
” من خرید کردن برای بقیه رو خیلی دوست دارم, بخصوص برای همسرم, یعنی می گم اون تموم زندگیش رو برای ما گذاشته و این کمترین کاریه که من می تونم براش بکنم….. ینی با پولی که اون به من داده, بهترین لباس رو براش بخرم….”
” خود خرید رو من خیلی دوست ندارم, ولی فکر خوشحالی شوهر و بچه هام از خریدهایی که براشون می کنم خیلی منو خوشحال می کنم, بخصوص دخترم خیلی خوشحال می شه حتی اگه براش یه سنجاق سر خریده باشی… از خوشی اونها من خیلی خوشم…”
” یعنی اگر بخوام یه چیز در مورد خرید بگم, می گم احساس استقلال به من می ده, با اینکه پولش پول خودم نیست, ولی می تونم انتخاب کنم, در صورتی که تو بقیۀ چیزها, حرف اول و آخر با شوهر و بچه هامه….”
” خرید, تنها کاریه که من توش متخصصم, اینو شوهرم می گه. یعنی تنها چیزیه که بقیه رو تو این خونه به من وابسته می کنه,….. دخترم الان که بزرگ شده گاهی با دوستاش می ره خرید ولی وقتی برمی گرده فوری {خریدش رو} به من نشون می ده و آخرش هم می گه تو اگه همراهم بودی بهتر خرید می کردم….”
” خرید حقیقتا برای من لذت بخشه, حتی اگر تنها باشم, باعث می شه احساس کنم زنده ام, روحیه رو خیلی بالا می بره, … منظورم از خرید, حتی همین خرید شهروند است, یعنی نه فقط خرید لباس یا جواهرات….”
” من وقتی می رم تو مرکز خرید, انگار اصلا توی این دنیا نیستم, یعنی خیلی تو فکر و خیالم, حالا یا فکر و خیال زندگی ام یا فکر و خیال اینکه اگه اینو بخرم چطور می شه یا به من می یاد یا ….”
از مجموع این پاسخها چنین بر می آید که خرید, حتی خرید لوازم ابتدایی زندگی, فعالیتی روزمره نیست, بلکه می تواند معانی ضمنی زیر را برای این زنان به دنبال داشته باشد:۱- “پرسه زنی” و فراهم شدن فرصتی برای تخیل به واسطۀ فراغت حاصل از آن.۲- عوض دن فضا, دستیابی به سپهر عمومی از طریق راه یافتن به فضایی بغیر از فضای خانگی ۳- همراهی و هم صحبتی با دوستان ۴- احساس کمک به دیگر اعضای خانواده و خوشحال کردن آنان ۵- احساس استقلال ۶- احساس نیاز از جانب دیگران, احساس مفید بودن.
در مورد پرسش دوم, پاسخهای زیر قابل توجه اند:
” ببینید, من وقتی دارم مواد خوراکی هم می خرم همیشه دوست دارم بهترین ها رو بخرم, ولی به نظر من همیشه بهترین ها اونایی نیستن که بقیه استفاده می کنن, ممکنه گرونتر یا ارزونتر باشن, ولی بهترن….. وقتی مهمون دارم اینو می فهمم که مثلا یکی می گه این ماکارونی خیلی خوشمزه اس, خارجیه؟ می گم نه خارجی نیست, ولی…. هم نیست, یه مارک دیگه اس که خیلی از خانوما نمی خرن…”
” برای من تک بودن خیلی مهمه, توی جوونی ام من مجله های خارجی رو می گرفتم و از توش برای بچه هام لباس می دوختم, بعدتر سفارش می دادم براشون بدوزن, الان از خارج می خرم, ولی خیلی تک بودن برام مهمه….”
” ببینین, من کلا از خساست متنفرم, یعنی می گم کسی می یاد توی خونۀ آدم باید بفهمه آدم چقدر پول داره, نه اینکه تو ماهی بیست ملیون تومان درآمد داشته باشی ولی خونه ات مثل گداها باشه……”
” من عاشق اینم که بقیه بپرسن اینو از کجا گرفتی, اونو از کجا خریدی و خدا رو شکر همیشه هم همینطوری بوده, یعنی چیزایی که من می گیرم رو بعدن همه هم می رن می خرن, ولی تا اون موقع من یه چیز جدیدتر گرفتم… همیشه از بقیه جلوترم….”
” من مرتب جای خریدم رو عوض می کنم, دفعۀ دوم و سومی که همسایه هایم رو جایی ببینم, دیگه اونجا نمی رم, می رم یه جای دیگه…”
” من توی خرید, چشم و همچشمی ندارم ولی برایم مهم است که با پولم بهترین چیزی رو که می تونم بخرم, بخرم… بهترین چیز هم معمولن این است که انقدر بگردی تا یه چیز مارکدار خوب پیدا کنی نه از این بنجلهای ترک…”
” من همیشه به شوهرم می گم, بچه ها رو بافرهنگ بار بیاریم, یعنی از اول هم دوست داشتم بچه هام دهنشون رو که باز می کنن یه حرفی غیر از لباس و اسکی و خارج هم بلد باشن بزنن, … الان همه راه می افتن می رن دوبی, راه به راه, من به شوهرم گفتم من دلم می خواد بچه هام دیوار چین رو ببینن, مهم نیست که نمی شه تو چین خرید کرد, من اگه سفر برم, اگه پول خرج بکنم, دوست دارم برم یه جای متفاوتی که بچه هام یه چیزی یاد بگیرن….”
” گاهی شوهرم با من دعوا می کنه که فلان چیز رو, مثلا یه پلیور برای پسرم, رو چرا انقدر گرون خریدی؟ من بهش می گم ببخشید این بچۀ تو است ها, فردا توی مدرسه, توی همین مجتمع نمی گن فلانی چیزی پوشیده, می گن پسر فلانی چیزی پوشیده و احترام خودت بالا می ره…”
” کلن شوهر من چون پزشکه, با خیلی از مردهای توی همین ساختمون هم فرق می کنه, بعضی از اینا یه روزنامه تو خونشون پیدا نمی شه, نمی دونن سینما پوشیدنیه یا خوردنی, ولی من خودم هر روز روزنامه می خرم, ممکنه خودم همش رو نخونم ولی می خرم که تو خونه باشه, که پرت نباشیم….”
” جالبه که همیشه این خانومای دور و برم به من می گن, چقدر اینو گرون خریدی, بعد از دو ماه می بینی عین همین رو همشون خریدن, فقط منتظر این هستن که کسی دست روی چیزی بزاره…”
” بله, من مرتب جای خریدم رو توی این سالها عوض کردم, اوایل ما نزدیک میدان هروی زندگی می کردیم و من همان جا خرید می کردم, بعد که آمدیم ولنجک, من بیشتر از میدون ونک خرید می کردم, حالا از تندیس و قائم, تو میدان تجریش خرید می کنم, دلیلش هم اینه که دیگه جنسای ونک به نظرم بنجل می یان….. تا کی بشه که همه بریزن تو تندیس و اونجا هم بشه مثل بازار بزرگ تهران….”
” من این سالا دیگه بیشتر از خارج خرید می کنم, توی تهران چیز پیدا کردن سخته…. در ضمن وقتی یه بار پات رو توی مالهای (بازارهای) دوبی بزاری دیگه امکان نداره بتونی شیک ترین بازار تهران رو هم تحمل کنی….”
نتیجه گیری
از مجموع این پاسخها می توان به این نتیجۀ ابتدایی رسید که خرید برای این زنان متضمن مفهومی بوردیویی برای ایجاد “تمایز” میان خود و دیگران هست. تاکیدی که از جانب آنان بر “بهترین بودن”, “متفاوت بودن”, “عدم پیروی از دیگران” و “تعویض مرتب مکانهای خرید” صورت می گیرد, می تواند مصداق این تلاش برای “تمایز” باشد. از سوی دیگر, تعدادی از آنان نیز بر ایجاد “تمایز فرهنگی” تاکید داشته اند, به این معنا که وجود عناصر فرهنگی – در قالب خرید روزنامه, رفتن به سینما یا سفر با کشورهایی با پیشینۀ فرهنگی -در طبقۀ آنان می تواند باعث ایجاد نوعی تمایز میان آنان و همالانشان شود.
در کل یافته های این تحقیق نیاز به تدقیق و تحلیل بیشتر و عمیق تر دارند اما در همین اندازه نیز به ما نشان می دهند که اولا مصرف-خرید- در شهر مفهومی ورای یک فعالیت روزمرۀ اقتصادی دارد و ثانیا, در طبقۀ متوسط شهری تهران, خرید ابزاری برای ایجاد تمایز میان خود و دیگران است.
منابع
فکوهی, ناصر, تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی, نشر نی, ۱۳۸۰
تورستاین, وبلن, نظریۀ طبقۀ مرفه, ترجمۀ فرهنگ ارشاد, نشر نی, ۱۳۸۳
DeVault, Marjorie, Feeding the Family, 1991, The university of Chicago Press
homamaddah@gmail.com
این مطلب متعلق به ویژه نامه شهر و فرهنگ است
http://anthropology.ir/publication/10240