انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تخیل دیاسپورایی؛ از فقدان تا مالیخولیا

نگاهی به نظریه‌ی ویجای میشرا در رابطه با دیاسپورای هندی

“همه دیاسپورا ها اندوهگین‌اند، اما هر دیاسپورا به شیوه‌ی خود اندوهگین است.” (ویجای میشرا)

ویجای میشرا (Vijay Mishra) نظریه پرداز فرهنگی اهل کشور فیجی متولد ۱۹۴۵ است که در حال حاضر در کرسی پروفسور دانشگاه مرداک استرالیا در رشته‌ی ادبیات انگلیسی فعالیت دارد. او دریکی از مقالات مهم خود تحت عنوان “تخیل دیاسپورایی:نظریه پردازی دیاسپورای هندی” (The diasporic imaginary: Theorizing the indian diaspora) برای تبیین پدیده‌ی دیاسپورا و تئوریزه کردن دیاسپورای هندی از ورای ادبیات دیاسپورایی هند تحلیل‌های ارزشمند و قابل توجهی ارائه می‌دهد. این مقاله در سال ۱۹۹۶ و در مجله‌ی علمی ادبی Textual Practice به چاپ رسیده است و یکی از مقالات مهم در حوزه‌ی مطالعات دیاسپورا محسوب می‌شود.

وقتی بخواهیم به گزاره‌ای توصیفی از دیاسپورا مراجعه کنیم با اصطلاح فرهنگی بسیار خاصی مواجه می‌شویم. فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد صریحاً به داستان پراکنده شدن یهودی ‌ها پس از اسارت که برای اولین بار در تورات بیان شده اشاره می‌کند. گشایش اخیر این کلمه برای اشاره به زندگی هر گروه که در بیجا شدگی (displacement) زندگی می‌کند، پدیده ای است که احتمالاً نشانگر یک حرکت پست مدرن برای از بین بردن تصویر منطقی و خطی از امور انسانی است که روایت‌ها و تجربه‌ها را با یک نژاد یا اصالت خاص پیوند می‌دهد.

با نگاهی اجمالی به تاریخچه ی شکل گیری دیاسپورای هندی می‌توان دریافت که بر خلاف بیشتر دیاسپورا ها که اولین حرکت آن ها را به خارج از وطن دیگر به طور دقیق نمی‌توان تعیین کرد، دیاسپورای هندی ما را با تاریخچه ای مواجه می‌کند که ثبت شده و مکتوب است. این مسئله عمدتاً به این دلیل است که دیاسپورای هندی به عنوان بخشی از یک جنبش کارگری برای مستعمرات امپریالیسم انگلیس آغاز شده است. در اوایل قرن ۱۹ قانون تجارت برده منسوخ‌شده بود و این سیستم استخدام هندی (Indian indenture system) نقش یک جایگزین برای آن را داشت. در این دوره به علت فقر شدید، کارگران هندی به مدت پنج سال با حقوق بسیار کم و تحت شرایط بردگی به نقاط مختلف تحت قلمروی استعماری انگلیس برای کار در مزارع نیشکر، سبزی کاری، کشاورزی، معدن و… اعزام می‌شدند. حدود ۲ میلیون هندی از این طریق به مناطق مختلف مستعمرات اروپایی از جمله؛ کارائیب، سریلانکا، میانمار، فیجی، مالزی، مستعمره ناتال، جمهوری موریس، جنوب آفریقا، رئونیون و سنگاپور پراکنده شدند به این ترتیب این سیستم شبه بردگی یکی از دلایل مهم ایجاد دیاسپورای هندی بوده است. با این حال روایت این جنبش دیاسپورایی ممتد و پیوسته نیست بلکه گسستی رادیکال بین دیاسپورای قدیم سرمایه داری کلاسیک و دیاسپورای سرمایه داری پیشرفته‌ ی اواسط تا اواخر قرن بیستم وجود دارد، دنیای جدید و ساکنان سابق مستعمرات. به این ترتیب ویجای میشرا دیاسپورای هندی را به دو دسته “قدیم” و “نو” تقسیم می‌کند. او هندی‌هایی که از طریق سیستم استخدام استعماری پراکنده شدند را دیاسپورای قدیم یا انحصاری (exclusive) و دیاسپورایی که در اواسط قرن بیستم مهاجرت کرده‌اند را دیاسپورای نو یا دیاسپورای مرز (the diaspora of the border) می‌نامد. او دیاسپورای قدیم را “انحصاری” می‌نامد زیرا آن ها در سرزمین‌های استعماری به صورت نسبی هند های کوچکی ساخته بودند. روایت ‌های مرتبط با این دیاسپورا را می‌توان در نوشته‌ های نویسنده‌ی ترینیدادی-بریتانیایی با ریشه‌ ی هندی، وی. اس نایپل (V.S Naipaul)، دریافت. از طرف دیگر دیاسپورای جدید خصوصیات مشترکی با انواع دیاسپوراهای مشابه دیگر از جمله چیکانو ها و کره ای ها در ایلات متحده‌ی آمریکا دارد. روایت‌های این دیاسپورا را در کارهای نویسندگانی چون سلمان رشدی (Salman Rushdie)، حنیف قریشی (Hanif Kurieshi)، میرا نایر (meera Nair)، رویینتن میستری (Rohinton Mistry)و … می‌توان دید. میشرا معتقد است این دو نوع دیاسپورای هندی به هم مرتبط، اما از نظر تاریخی مجزا هستند.

ویجای میشرا اصطلاح ” تخیل دیاسپورایی” را برای اشاره به هر محله قومی (enclave) به کار می‌برد که در یک دولت-ملت زندگی می‌کند ولی آگاهانه، نا آگاهانه یا به دلیل علایق سیاسی یک دولت-ملت نژاد سازی شده، خود را به عنوان گروهی تعریف می‌کند که در آوارگی و بی جاشدگی (displacement) به سر می‌برد. او  کلمه “خیالی ” یا “تصوری” (imaginary) را عامدانه هم به معنای لاکانی آن و هم کاربرد انعطاف پذیرتر آن که ژیژک در کار های خود مطرح کرده است، به کار می‌برد. در اصطلاح لاکان این کلمه مربوط به مرحله آینه‌ای ایگو است، بنا بر این با خودشیفتگی و این‌همانی (homeomorphism) مشخص می‌شود. ژیژک “تصور” را به عنوان موقعیت هویت ‌یابی با تصاویری که در آن ها ما برای خودمان قابل قبول ظاهر می‌شویم، تعریف می‌کند. در این تصورات ما با آنچه دوست داریم باشیم بازنمایی می‌شویم. ژیژک ایده‌ای که آن را “شیء ملت” (nation thing) می‌نامد با هویت یابی تخیلی فرد پیوند می دهد. “ملت” ( به عنوان یک شی ء) برای گروه خاصی از مردم که متعلق به آن ملت هستند دست یافتنی است، چراکه این چیز که ملت نامیده می‌شود نیاز به هیچ‌گونه تایید خاصی ندارد بلکه برای این گروه “ملت” ورای هر گونه دلالت است. حالا در این ساخت “شی ء ملت” خود ملت افسانه‌ای است که از پیرامون یک روایت تخیل ورزانه توسط شهروندانش ساخته شده است. همان‌طور که رناتا سالسل (Renata Salecl)  اشاره می‌کند سپس ایده‌ی وطن تبدیل به یک ساختار خیالی می‌شود (در اینجا کلمه‌ی “تصور”(imaginary) با  “خیال”  (fantasy)در یک معنی به کار می‌رود) که جامعه از طریق آن خود را موجودیتی یکپارچه تصور می‌کند. از طریق آنچه سالسل ارائه می دهد می توان بین تئوری کلی وطن و تئوری وطن دیاسپورایی ارتباط برقرار کرد. سالسل پس از لاکان به فانتزی به عنوان چیزی که بر اساس ساختار میلی که ناشی از یک رویداد تراماتیک است، اشاره می کند. خیال وطن در مورد دیاسپورا به یادآوری خاطره جدا شدن و سرگردانی از وطن مادری پیوند می‌خورد. این تراما می تواند سفر دریایی در تجارت برده باشد که آن ها را از سرزمینشان به کشورهای دیگر منتقل می‌کرد و یا سیستم استخدام هندی در دوران استعمار انگلیس، ویجای میشرا بر این نکته تأکید می کند که  واقعی بودن علت این جدایی و پراکنده شدن در اینجا اهمیتی ندارد، بلکه چیزی که در اینجا واضح است این است که “زمان جدایی” در اثر نوعی فقدان به یک تراما تبدیل می‌شود و چون نمی‌تواند به طور کامل درک شود، خود بخشی از این خیال می‌شود. گاهی “فقدان” خود به عنوان نوعی سرکوب عمل می کند، نشانه ی از دست دادن، مثل خاطره ی هولوکاست برای یهودیان اروپایی پس از جنگ یا قحطی برای دیاسپورای اکراینی. دیاسپورا برای تحمل فقدان اغلب به عنوان نوعی از لذت و خشنودی داستان‌های نژاد گرایانه در مورد خلوص نژاد می‌سازد که اغلب بر خلاف واقعیت خود وطن است. روایت‌های نژاد گرایانه در مورد وطن یکی از جنبه‌های دیاسپورا است زیرا وطن خیالی، از فضای فاصله ساخته شده است، تا فقدانی که توسط یک ترامای غیر قابل بیان ایجاد شده است را جبران کند. همچنین باید در نظر داشت که دیاسپورا ها وطن را به روشی بسیار متفاوت از مردمی که خودشان در آن زندگی می کنند می سازند. برای مثال برای یک دیاسپورای هندی، هند نوع بسیار متفاوتی از وطن نسبت به هندیان ساکن در آن است. او نشان می دهد که “تخیل دیاسپورایی” همواره به وسیله یک سوگواری ناممکن که سوگواری را به مالیخولیا تبدیل می کند، ایجاد می‌شود.

 

منبع:

برگرفته از مقاله‌ی The diasporic imaginary: Theorizing the indian diaspora نوشته ی ویجای میشرا