مطالعات روستایی در ایران از زمانی که تحولات نوین یا مدرن در زمینه جامعه شهری ایران شکل گرفت، آغاز شد. سالهای ۱۳۲۰ که سرآغاز موج تازهای از توسعه شهرنشینی در ایران است، به نوعی سرآغاز گفتمان و مطالعات روستایی نیز محسوب میشود. در این دوره کنشگران سیاسی بهویژه نیروهای سیاسی چپ و حزب توده و محققان مستقل چپ که در زمینه تاریخ ایران مطالعه میکردند، به مطالعه و شناخت روستا و روستایی ایرانی پرداختند. در این دوره همچنین درنتیجه توسعه شهرنشینی و مسایل و مشکلاتی که رشد شهرنشینی به خود گرفته بود، هنرمندان و بهویژه داستاننویسان و ادبا نیز به بازنمایی زندگی روستایی و شخصیت و فرهنگ روستا در آثار داستانی خود پرداختند. این مطالعات و بازنماییها مجموعا گفتمان روستایی در ایران را شکل داد، گفتمانی که میتوان آن را شیوه سخن گفتن در مورد روستا و روستایی دانست. در این گفتمان آغازین، مهمترین مسالهای که به چشم میخورد عبارت بود از بازنمایی روستا به مثابه دیگری شهر. شهر در ایران اگرچه سابقهای دیرینه دارد . بنا بر مطالعات تاریخ شهر موجود، نخستین شهرها در حدود چهارهزار سال پیش در منطقه بینالنهرین یعنی ایران بزرگ و عراق پدید آمد و از آن تاریخ بهتدریج شهرها در این منطقه و دیگر نقاط جهان توسعه یافتند، اما شهرنشینی هیچگاه شیوه غالب زندگی مردم ایران نبوده است. شهرها تا حدود ۱۵ سال پیش یعنی ۱۳۷۵، جمعیتی کمتر از نیمی از مردم ایران را شامل میشدند. در سالهای ۱۳۰۰ یعنی کمتر از صد سال پیش در ایران کمتر از ۲۰ درصد جمعیت شهرنشین بودند و ۸۰ درصد دیگر جمعیت ایلی یا روستایی بود. بهتدریج در تاریخ یک قرن گذشته جمعیت ایلی ایران کاهش یافت بهطوری که هماکنون کمتر از یک میلیون نفر جمعیت ایلی و حدود ۵/۲۳ میلیون جمعیت روستایی در ایران وجود دارد. به بیان سادهتر، اکنون در لحظهای هستیم که ۲۵ درصد جمعیت ایران روستایی و ۷۵ درصد جمعیت، شهری است. از این رو در طی کمتر از یک قرن گذشته تحول جمعیتی و تحول شهری بزرگی در ایران رخ داده است. این تحول شهری عبارت است از جابهجایی جمعیت از روستا به شهر. افزایش جمعیت شهرنشین که درنتیجه توسعه بروکراسی دولت، پیدایش نفت، گسترش خدمات تجاری نوین، پیوند ایران با بازارهای جهانی، گسترش روابط ایران با غرب، توسعه موسسات اجتماعی و تمدنی مانند دانشگاهها و بیمارستانها و دیگر نهادهای تمدنی، افزایش چشمگیر جمعیت و توسعه و گسترش فناوریهای گوناگون رخ داد، موجب شد که ایران ناگهان با پدیدهای به نام شهری شدن مواجه شود. این امر در عین حال که پیشرفتها و پیامدهای سازندهای برای جامعه و انسان ایرانی داشت، با مشکلات و بحرانهای زیادی نیز همراه بود. پیدایش اشکال گوناگون آسیبهای اجتماعی مانند فحشا، بیکاری، بزهکاریهای شهری و پیدایش پدیدههای نوینی مانند حاشیهنشینی یا سکونتگاههای غیررسمی و بسیاری از مسایل اجتماعی دیگر، از تبعات این پدیده بود. در این دوره یعنی درنتیجه انقلاب شهری در ایران نهتنها یک جابهجایی در جمعیت ایران از روستا به شهر رخ داد، بلکه یک انقطاع یا گسست اجتماعی نیز اتفاق افتاد. در این گسست، شهر بهمثابه پدیدهای متفاوت از روستا آشکار شد. در گذشته شهرها و روستاها اگرچه از جهاتی با یکدیگر تفاوت داشتند، اما عمدتا این تفاوتها بسیار ساده و محدود بود. برای مثال از نظر معماری و فضا و سبک زندگی و حتی نوع مناسبات اجتماعی و بهویژه از نظر پیوندهای بین شهر و روستا در تمام گذشته تاریخی ایران تفاوت چشمگیری میان شهر و روستا در ایران وجود نداشت. شهرنشینی در ایران در حالی رخ داد که شهر بهتدریج اما شتابان تفاوتهای خود را با زندگی روستایی شکل میداد. هرچه شهرها و شهرنشینی توسعه بیشتری مییافت، فاصله شهر از روستا بیشتر میشد. این تفاوت به نوعی انقطاع شهر از روستا بود. بهعنوان پدیدهای که بهتازگی در ایران شکل گرفته بود، شهرنشینی با توسعه شتابان خود، فاصلههای خود را با روستا افزایش میداد. این شاید بیش از تحول شهرنشینی اهمیت داشته باشد. چراکه در نتیجه این فاصلهگیری، معنای روستا و روستایی نیز بهتدریج در ایران دگرگون شد. این تفاوت از تفاوت مفهوم شهر و روستا ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زیادی داشت.
گسست میان شهر و روستا
نوشتههای مرتبط
نخستین تفاوت میان شهر و روستا، تفاوت در جمعیت این دو بود. در گذشته جمعیت شهری ایران بسیار اندک بود. بهطوری که برای مثال در دوره زندیه، کل جمعیت شهرنشین ایران کمتر از نیم میلیون نفر بود. بزرگترین شهر ایران در این دوره یعنی شیراز حدود ۴۰هزار نفر جمعیت داشت، بعد از آن اصفهان با ۳۰هزار نفر جمعیت و سپس مشهد و تبریز قرار داشتند. این در حالی است که در دوره زندیه روستاهای بزرگ، با جمعیتهای پنج هزار و ۱۰هزار نفر در ایران وجود داشتند. درنتیجه بسیاری از جمعیتهای روستایی را به نوعی باید مرکز اصلی جمعیتی ایران دانست. اما با شکلگیری موج نخست توسعه شهرنشینی در دوره ناصری، بهتدریج و همچنین با پیشرفتهایی که در بهداشت، تغذیه، علوم پزشکی در ایران به وجود آمد و زمینههای رشد جمعیت را به وجود آورد، بهتدریج جمعیت شهری به جمعیتهای غالب تبدیل شد. دومین تفاوت بارز و آشکاری که بین شهر و روستا پدید آمد، تفاوت در کارکردها و عملکردها بود. در گذشته، مهمترین شیوه معیشتی ایرانیان، کشاورزی و دامپروری بود و روستاها و شهرها هر دو به این فعالیت مشغول بودند. از همان آغاز موج نخست شهرنشینی، در دوره ناصری و سپس موجهای دوم و سوم، شهر به مثابه جایی که در آن کشاورزی و دامپروری نیست و اقتصاد کارخانهای و صنعت نوین در آن شیوه معیشت است، شناخته شد. سومین تفاوت بزرگ در زمینه شهر و روستا تفاوت در فرهنگ یا شیوه زندگی بود. در گذشته روستا و شهر هر دو به مثابه محیطهای تولیدگر بودند، درنتیجه توسعه خدمات و تجارت و بازرگانی و صنعتی شدن و گسترش درآمدهای نفتی بهتدریج اما شتابان شهر به مثابه محیطی مصرفکننده در مقابل روستا بهعنوان محیطی تولیدکننده تعریف شد. این امر یعنی مصرفی شدن شهرها در مقابل تولیدی بودن روستا، شاید بیش از عوامل دیگر تفاوت شهر و روستا را شکل میداد. عامل چهارم در تفاوت شهر و روستا این است که روستا بهعنوان محیطی محروم، فقیر و فاقد امکانات مانند خدمات بهداشتی و برق، آب، مخابرات و نهادهای تفریحی جدید، پارکها سینماها، شهربازیها و مراکز گردشی و امثال اینها شناخته میشد، در مقابل شهر جایی بود که تمام نهادهای جدید، فرهنگی، هنری، ادبی در آن استقرار داشت. این امر یعنی فرهنگی شدن شهرها و غیرفرهنگی ماندن روستاها که تفاوتهای چشمگیری بین فرهنگ روستایی و فرهنگ شهری ایجاد کرد. در محیط روستا، دیگر امکان شکلگیری قوه خلاقه و شکوفایی استعدادها و استقرار افراد فرهیخته یا نخبه و هنرمند وجود نداشت. از این رو، همه نیروهای مستعد، همه جوانان و افراد فرهیختهای که در گذشته «روستازادگان دانشمند» را تشکیل میدادند، به شهرها مهاجرت کرده و طبقه متوسط جدید شهری نیز تا حدودی زاده مهاجرت نخبگان روستایی به شهر بود. عامل دیگری که محیط روستا را از شهر متفاوت میکرد، تحول در ساختار جمعیتی شهر و روستا بود. روستاها درنتیجه تحولات دنیای جدید ایران بهتدریج از جمعیت و سکنه اولیه خالی شدند، درنتیجه این تخلیه جمعیتی بهتدریج ساختار جمعیت روستا به ساختار سالمندان و سالخوردگان تبدیل شد. بهتدریج درنتیجه مهاجرت جوانان روستایی به شهرها، جمعیت روستاها پیرتر و پیرتر و جمعیت شهرها جوانتر و جوانتر شدند و این پیامدهای گوناگونی برای شهر و روستا داشت. بخشی از روستاها بهتدریج از بین رفتند. دهها هزار روستای ایرانی که در سالهای ۱۳۰۰ در ایران وجود داشت، اکنون به کمتر از نصف کاهش یافتهاند، بیش از نیمی از آنها بهطور کامل تخریب شدهاند و از نیمه دیگر نیز بخش اعظم آن تعداد اندکی خانوار در آنها ساکن هستند. تحولات شهری و روستایی در ایران پیامدهای گوناگونی برای تمام ابعاد زندگی شهری و روستایی داشت. این تحولات همزمان با پیدایش نخستین دولت مدرن در ایران یعنی روی کار آمدن رضاشاه آغاز شد و با پیشرفت و گسترش برنامههای نوسازی ادامه یافت. این تحولات تا دو دهه اخیر ادامه یافت و یکنواخت و یکسان ادامه داد. به این معنا که بهتدریج روستاها ویرانتر و فاصله آنها از شهرها بیشتر و بیشتر میشد بهطوری که فرهنگ شهری و روستایی بهعنوان دو پدیده بسیار متفاوت در ایران معاصر شکل گرفتند. این تفاوت بین شهر و روستا، دستمایه خلق بسیاری از آثار داستانی شد. این مورد ابتدا در ادبیات روستایی ایران انعکاس یافت و روستانویسان ایرانی مانند «غلامحسین ساعدی»، «جلال آلاحمد»، «محمود دولتآبادی» و «هوشنگ گلشیری» به بازنمایی فرهنگ محیط و شخصیت و جامعه و اقتصاد و سیاست روستایی پرداختند. به علاوه در سینمای ایران نیز سینمای روستایی شکل گرفت. سینمایی که درواقع از دختر لر آغاز شد و تا امروز ادامه یافت.
نوسازی روستایی
از حدود سالهای ۱۳۴۰ به بعد و حتی شاید از همان آغاز تحولات روستایی و شهری در ایران، همزمان روستاها در حال ویرانی بودند و شهرها در حال گسترش، اما جریان دیگری نیز بهطور موازی و همزمان در روستاها در حال شکلگیری بود. این جریان عبارت است از «نوسازی روستایی.» نوسازی روستایی عبارت بود از گسترش مجموعه نهادها، موسسات، خدمات و فعالیتها و فرآیندهای متجدد و امروزی مختلف در ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روستاهای ایران. این نوسازی روستایی از طریق گسترش مدارس روستایی آغاز شد. از سالهای ۱۳۱۰ به بعد بهتدریج روستاهای ایران دارای مدارس ابتدایی و سپس راهنمایی شدند. مدارس، نخستین مراکز فرهنگی مدرنی بودند که به اغلب روستاهای ایران راه یافتند. معلمان نخستین سفیران فرهنگی مدرن بودند که بهعنوان سرمشقهای سوژه شهری جدید، خود را به روستاییان معرفی و بهعنوان سرمشقی برای سبک زندگی مدرن در کنار روستاییان قرار گرفتند. بنابراین روستاییان از طریق مدارس و معلمان با شهرها ارتباط برقرار کردند. سپس ارتش ملی همزمان با مدارس دومین نهاد مهمی بود که در فرآیند نوسازی روستاهای ایران تاثیرگذار شد. جوانان روستایی ناگزیر بودند در ۱۸سالگی از طریق ایفای خدمت سربازی دو ساله خود نسبت به ارزشهای نوین درباره شیوه زندگی آموزش ببینند. این ارزشهای نوین عبارت بود از استفاده از لباسهای جدید، شیوههای نوین بدنسازی، مراقبت از بدن، مدیریت بدن، شیوههای نوین سخن گفتن، راه رفتن، بهداشت و سلامتی و بهطور کلی دست یافتن به یک ذهنیت نوین درباره انسان. برای جوان روستایی در سالهای آغازین نوسازی، خدمت نظام وظیفه مانند آموزش در دانشگاه و کسب تحصیلات عالی برای یک شیوه تازه زندگی بود. از آنجایی که نظام وظیفه برای همه جوانان اجباری بود، بازگشت جوانان سربازیرفته به روستا انقلاب بزرگی بود که طی آن جوانان روستایی شیوه نوین روستایی، شیوه شهرنشینی، قوانین، نظام اداری و بهطور کلی تمام اجزای دنیای صنعتی جدید را تجربه میکردند. این افراد خدمتکرده سفیران فرهنگی بودند که نقش مهمی در نوسازی روستاها ایفا کردند. سومین نیروی بزرگی که بهتدریج روستاها را دگرگون کرد -و از همان سالهای نخست نوسازی روستایی روستاییان آن را تجربه کردند- گسترش موسسات و مراکز جدید اداری و خدماتی در روستاها بود. توسعه دفاتر پست در سراسر روستاهای ایران در آن روزها مانند گسترش اینترنت در روزگار ما نقش کلیدی در نوسازی روستاها داشت. دفاتر پست نهتنها زمینهای برای گسترش ارتباطات شهر و روستا بود، بلکه تعریف تازهای از کاربردهای سواد برای روستاییان ایجاد کرد. نخستین کاربردهای سواد و نامهنگاری در آن روزگار عبارت بود از فرستادن نامه به سربازان پسری که در خدمت سربازی بودند. اما بهتدریج مکاتبات روستاییان با شهرها توسعه یافت، مکاتباتی که برای ارتباط روستاییان با موسسات شهری گوناگون انجام میگرفت. پدیده پستچی و اداره پست در دل یک روستا به مثابه یک دکل بزرگ مخابراتی بود که پیامهای روستا را به تمام نقاط دیگر میفرستاد. پستچیها شخصیت فرهنگی مهمی برای روستا بودند. پستچیها سواد داشتند و از یک قدرت اجتماعی برای ایجاد ارتباط بین محیط بسته با فضای جغرافیایی بیرون از روستا به خصوص محیطهای دوردست مانند تهران برخوردار بودند. با گسترش مهاجرت روستاییان به شهر دفاتر پستی هم افزایش یافت. با توجه به محدودیت وسایل حمل و نقل، مهاجران روستایی که خانوادههایشان در روستا بودند، نیاز بیشتری به پست پیدا کردند. شعب نفت یکی دیگر از مراکز تمدنی جدید بود که به روستاها وارد شد. نفت بهعنوان سرمایه ملی پدیده مهمی نهفقط در اقتصاد ایران بلکه در زندگی اجتماعی مردم ایفا میکرد. شعب نفت وظیفه توزیع نفت میان مردم را بر عهده داشتند. اما در کنار هر شعبه نفتی که تاسیس میشد، یک بقالی نیز شکل میگرفت.
روستاییان مصرفکننده میشوند
بقالیهایی که از سالهای ۱۳۰۰ به بعد در روستاها شکل گرفت، اغلب در کنار دفاتر شعب نفت توسعه یافتند و البته به مرور زمان بقالیهای جدیدی در روستاها پدید آمد. این مغازههای کوچک برای نخستینبار وظیفه شگفتانگیزی را برعهده گرفتند. تا این تاریخ روستاییان تولیدات و محصولات خود را به شهرها ارایه میکردند اما با پیدایش بقالیها، این شهرنشینان بودند که کالاهای خود را به روستاییان میفروختند. بقالیها بهعنوان نماد سرمایهداری جدید نظام فرهنگ مصرف و نماد زندگی شهری در گوشه و کنار روستاها توسعه یافتند و بهتدریج بقالیهای بزرگ به وجود آمد. بقالیها گالریهایی بودند که مردم از طریق این ویترینها به تماشای شیوه زندگی شهرنشینان میپرداختند. در آن سالهای دور اینترنت، تلویزیون و ماهواره وجود نداشت. جادههای آسفالت، اتوبوسها و سواری و ماشینهای شخصی نیز وجود نداشتند، از این رو چیزهایی که در بقالیهای روستایی عرضه میشد نمادهایی بود از زندگی شهری. اینکه شهریها چه چیزی مصرف میکنند، پرسشهایی بود که کمتر روستایی از آن اطلاع داشت. فروشندگان و مغازهداران روستایی با مسافرتهای ماهانهای که به شهرها میکردند، با خود مقداری کالاهای ضروری مانند قند، چای و نفت و البسه را از شهر به روستا میآوردند. اما بهتدریج شکلات و آدامس و تنقلات هم به این فهرست اضافه شد. کمکم مواد غذایی شهریها به روستاها راه یافت. بهتدریج فروشندگان روستایی بهعنوان واسطههای زندگی شهر و روستا هویت جدیدی یافتند و به مثابه یک تیپ شخصیتی جدید در روستاها ظاهر شدند. آنها خود تحت تاثیر سبک زندگی شهری بهتدریج کت و شلوار، کفش، جوراب و دیگر نمادهای شهری را به تن کردند. بقالهای روستایی در کنار معلمان و جوانان از خدمت برگشته یا سربازیرفته، تیپهای اجتماعی نوینی بودند که به نوعی متفاوت از تیپهای سنتی روستایی و تا حدودی شبیه شهرنشینان جدید ظاهر میشدند. نیروی اجتماعی دیگری که در نوسازی روستایی نقش تعیینکنندهای داشت، کارمندان ادارات شهری بودند که برای انجام ماموریتهای خود به روستا میرفتند و بهتدریج روستاییان تحت تاثیر آنها چیزهای تازهای از دنیای جدید میآموختند. ماموران سرشماری جمعیت در سالهای ۱۳۳۵ و پیش از آن ماموران بهداشت و ژاندارمها نقش کلیدی در این زمینه داشتند. ژاندارم پدیدهای بود که در سالهای ۱۳۰۵ به بعد در روستاها ظاهر شد. ژاندارم بهعنوان یک شخصیت نظامی و قدرتمند دولت مرکزی و شهری، مانند یک قهرمان برای روستایی ایفای نقش میکرد. او وظیفه ایجاد امنیت در روستا را برعهده داشت و گاهی نیز به مانند قاضی عمل میکرد. زنان روستایی از خانوادههای ژاندارمها سرمشق میگرفتند. در سالهای ۱۳۴۰ به بعد، درنتیجه تحولاتی که دولت محمدرضا پهلوی برای توسعه روستایی انجام داد- مانند تاسیس سپاه بهداشت و اصلاحات ارضی و سپاه دانش- روند نوسازی روستایی در ایران سرعت و شتاب بسیاری گرفت. سپاهیان بهداشت، پزشکان، پرستاران و بهداشت یاران جوانی بودند که باید دوران سربازی خود را در روستاها میگذراندند. این گروه تحصیلکرده بهعنوان عالیترین قشر اجتماعی نوین و عالیترین نمایندگان علم و فناوری و شهر جدید وارد روستاها شدند. تاسیس خانههای بهداشت روستایی و قوانین بهداشتی جدید مانند از میان برداشتن حمامهای خزینهای، منع استفاده از توالتهای سنتی و بسیاری از رویههای جدیدی که سپاه بهداشت در روستاها ایجاد کرد، تغییری اساسی در نوسازی فرهنگی روستاییان داشت. با گسترش سپاهدانش مراکز آموزشی و مدارس در روستاها به سرعت افزایش یافت. مدارس راهنمایی نیز در این دوره در روستاها گسترش یافت. درنتیجه اصلاحات ارضی و اعطای نسق ملکی به دهقانان و همچنین توسعه تعاونیها در روستاها و تحولاتی که در زمینه کشاورزی در این دوره به وجود آمد، اگرچه از جهاتی اقتصاد روستایی آسیبهایی دید، اما از جهاتی نیز به لحاظ فرهنگی و اجتماعی سبکهای جدید زندگی در میان روستاییان گسترش یافت. این سبکهای جدید، از جهاتی ارزشها، باورها و سنتهای کهن را تهدید میکرد. از این رو نویسندگانی مانند آلاحمد و دیگران به نقد سیاستهای نوسازی پهلوی پرداختند. اما فارغ از ارزشیابی ایدئولوژیک و قضاوت در مورد خوب یا بد بودن این موارد، شاید بتوان گفت که شیوه زندگی روستایی کاملا تحت تاثیر اصلاحات ارضی و پیامدهای آن دگرگون شد.
رادیو دگرگون میکند
پیدایش رادیو در سالهای ۱۳۲۰ و گسترش آن به روستاها موجب تحولاتی در زندگی و فرهنگ روستایی شد. برای روستاییان نیز چندان دست یافتن به دستگاه رادیو دشوار نبود. اگرچه تعداد اندکی از روستاییان به رادیو دسترسی داشتند اما صدای آن را بسیاری میشنیدند. موسیقیها و ترانههای جدید، خبرهای جدید کشور و صداهای تازهای که از سراسر جهان از طریق رادیو به گوش روستاییان میرسید، گوش آنها را نسبت به جهان امروز باز و آشناتر میکرد. پس از آن بهتدریج روستاییان توانستند خود به تماشای شهر از نزدیک بروند. گسترش اتومبیلها و جادهها راه را برای رفت و آمد روستاییان به شهرها باز کرد. نهتنها کالاها از شهرها به روستاها بیشتر سرازیر شدند بلکه روستاییان نیز از روستاها روانه شهرها شدند. این بار محیط بسته روستا باز شد. درهای آن به سوی شهرها گشودهتر شد و روستاییان شهر را لمس کردند. احساس تازهای در بین روستاییان شکل میگرفت و آرزوها و افق انتظارات آنها تحت تاثیر مشاهده زندگی شهری و مصرف کالاهای شهری و شنیدن صدای شهر از رادیوها و استفاده از تکنولوژیهای جدید تغییر میکرد. بهتدریج این باور در روستاییان درونی شد که شهر جایی بهتر برای زندگی است و خوشبختی را باید در شهر جست. از این رو میل روستاییان به شهری شدن بهتدریج شکل گرفت و تشدید شد، درنتیجه آنان که میتوانستند مهاجرت میکردند و آنها که نمیتوانستند در آرزوی زندگی شهری، در روستا ادامه میدادند.
انقلاب و روستا
با ظهور انقلاب اسلامی، روستا مجددا اهمیتی مضاعف در جامعه ایران یافت. انقلاب اسلامی ایران با شعارهایی مانند حمایت از مستضعفان و مهمتر از آن دفاع از سنت، به حمایت از فرهنگ و زندگی روستایی پرداخت. در دنیای جدید شهر پایتخت تجدد و مدرنیته و روستا جایگاه سنت بود. روستا جایی بود که میتوان سرمشقهای زنده تاریخ فرهنگی، فولکلور و تمامی سنتهای منسوخ شده یا در حال اضمحلال را دید. انقلاب اسلامی ایران با توجه به رویکرد مذهبی و سنتگرایانهاش به اشکال گوناگونی زندگی و فرهنگ روستایی را میستود. روستا بهعنوان نمونهای از سیاستهای نابرابر و ظالمانه رژیم شاه شناخته میشد، جایی که با سیاستهای نوسازی پهلوی تمامی روستاهای ایران و اقتصاد کشاورزی و دامپروری ایران نابود یا حداقل بهطور گستردهای ویران شده بود. در گفتمان رسمی انقلاب اسلامی، روستا جایی بود که میشد مظاهر آشکاری از ظلم یا ستم شاهنشاهی را به نمایش گذاشت. سالهای نخست انقلاب، سالهایی است که گفتمان انقلاب اسلامی روایت تازهای از روستا را در تلویزیونها، رادیوها و مطبوعات خود ارایه میکرد؛ روایتی که روستا را بهعنوان محیطی دلپذیر با مردمانی صمیمی، اخلاقی و در عین حال مظلوم، ستمدیده و نیازمند نشان میداد. در این روایت جدید، تلاش میشد تا توجه روستاییان به انقلاب اسلامی بیشتر شود. انقلاب اسلامی، انقلابی شهری بود، روستاییان در شکلگیری آن نقشی نداشتند، به علاوه انقلاب و رهبرانش نیازمند آن بودند که از طریق آگاهیهای نوینی که به روستاییان میدادند، آنها را نسبت به ستمهای دولتهای پیشین آگاه و نسبت به مهربانیهای حکومت نوین علاقهمند کنند. از این رو از نخستین گامها و فعالیتها و برنامههای حکومت تازه تاسیس جمهوری اسلامی ایران توجه گسترده توسعه و ترویج خدمات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در روستاها مورد توجه قرار گرفت. نهضت سوادآموزی برای توسعه سواد، جهاد سازندگی برای احیای قنوات و توسعه خدمات کشاورزی و دامپروری و همچنین تمام نهادهای دیگر به صورت موازی با جهاد سازندگی وظیفه داشتند تا در زمینههای مختلف به روستاییان خدمترسانی کنند. هرسال در سالگرد انقلاب، دولت از طریق تلویزیونها هنگام ارایه کارنامه انقلاب برنامههایی را به نمایش نوسازی در روستاها اختصاص میداد.
توسعه مراکز پزشکی، بهداشتی، تاسیس دبیرستانها، آبرسانی، گسترش شبکه برق و بهتدریج در سالهای بعد توسعه جادههای روستایی، توسعه دفاتر پستی و سپس دفاتر مخابرات، نهادهای جدید، توسعه کتابخانههای روستایی که از سالهای نخست انقلاب آغاز شد و در سالهای اخیر تحول بنیادینی در معماری روستایی از طریق اعطای وامهای مسکن روستایی از این دست سیاستهای نوسازی بود. در عین حال با گسترش فناوریها و تولید انبوه کالاها، روستاها نیز به مثابه بخشی از بازارهای شهری، در امتداد بازار شهر قرار گرفتند.
نان فانتزی در روستا
در سه دهه گذشته اگر نگوییم همه روستاها، اکثریت آنها بهتدریج از خدمات وسیع شهری برخوردار شدند بهطوری که یک تحول همهجانبه برخلاف آن تحول نخستین در روستاها به وجود آمد. تحول نخستین، شکلگیری فاصله شهر و روستا بود، اما در این سه دهه این تفاوتها به شباهتهای شهر و روستا تبدیل شدهاند. بهطوری که امروزه در روستا، روستا دیگر فقط تولیدکننده نیست، درست مانند شهر محیطی مصرفکننده است، روستا دیگر مرکز سنت، فولکلور و فرهنگ مردم نیست، بلکه مانند شهر، همان محصولات فرهنگ رسانهای، فرهنگ عامهپسند را مصرف میکند. سریالهای تلویزیونی، بولوتوثها در روستا همان جایگاهی را کمابیش پیدا کردهاند که در خیابانها و مناطق مسکونی شهری دارند. در روستا اکنون جوانان شلوار جین میپوشند، کفشهای چرمی دارند، در کوچهها پرسه میزنند، درست گویی میدان ولیعصر است. در روستا مردم مسواک میزنند، نان فانتزی میخورند، پنیر بستهبندی شده شهری مصرف میکنند، جعبههای میوه بازار شهر را میخرند، سواریهای شخصی دارند، آدامس میجوند، لوازم آرایشی مصرف میکنند. در روستا کفشها را واکس میزنند و شلوارها را اتو میکشند و مراقب سبک زندگیشان هستند. در روستا بدنها مدیریت میشود، تناسب اندام برای یک بانو روستایی اهمیت دارد. برای زن روستایی، کرم همان اندازه ضرورت دارد که در گذشته مراقبت از گاوهای شیرده اهمیت داشت. برای زن روستایی امروزه زیبایی همان اندازه اهمیت دارد که در گذشته زایمان اهمیت داشت. برای زنان روستایی امروزه مردان خوشتیپ بهعنوان همسر یک ارزش شناخته میشود درست همانطور که در گذشته مردان تنومند و پرکار و قوی مهم بودند. برای امروزه پیامک دادن درباره سریالهای خانوادگی، برنامههای «فارسی وان» و «من و تو»، آرزوی رفتن به دوبی، به دست آوردن جدیدترین مارکهای لباس یا دستیافتن به اتوپیاهای سرمایهداری همانقدر ارزشمند و مفید بوده که برای دختران شهری مهم است. شاید در این سخن اندکی مبالغه باشد، بهخصوص برای آنها که در روستا زندگی نکردهاند. به خصوص برای آنها که در گذشته در روستا بودهاند و روستای امروز را نمیشناسند. البته هنوز روستاها با شهرها متفاوتند و هنوز در روستاها دامپروری و کشاورزی اصلیترین شیوه معیشت اقتصادی است درحالیکه در شهر کشاورزی وجود ندارد. هنوز ساختمانهای کاهگلی، گنبدها، درهای چوبی و کوچههای خاکی، قنات، چشمهای آب، درختان طبیعی، تپهها، کوهها و خاکها در روستاها وجود دارند. روستایی هنوز به دنبال گلههایش میرود، هنوز با آفتاب مأنوس است، روستایی هنوز کار میکند، روستایی هنوز نسبت به شهری تحمل بیشتری برای سختیها دارد. روستایی هنوز با طبیعت مأنوستر است. بعد خانوار هنوز در روستا بزرگتر از شهر است. روستایی هنوز محافظهکارتر و سنتیتر از شهری است. روستایی هنوز تمایل بیشتری به سازگاری با طبیعت دارد نه تسلط بر آن. روستایی هنوز از چیزهای سنتی لذت میبرد. روستایی هنوز به تقدیر و قضا و قدر اعتقاد دارد. روستایی هنوز خود را روستایی میداند اما با وجود تمامی این ویژگیها، روستایی امروز، دیگر روستایی دیروز نیست. روندها و فرآیندهای تحول روستا به سوی شهریشدن در حال حرکت است.
از درونگرای دیروز تا برونگرای امروز
اگر در گذشته دو، سه یا چهار نوع روستای ایرانی وجود داشت، امروزه روستاهای ایرانی از تنوع بیشتری برخوردارند. در دهههای اخیر، پدیده روستای گردشگری به وجود آمده است. روستاهایی مانند ابیانه، ماسوله، کندوان و دهها روستای دیگر پدیدههای نوظهوری هستند. این روستاها که تا دیروز فسیلها و بقایای زندگی روستایی چندهزار ساله در ایران بودند، به نوپدیدترین و پیشروترین پدیدههای جامعه ایران تبدیل شدهاند. روستاهای پستمدرن، جایی که زندگی مردم روستا به یک گالری برای تماشای نه تنها مردم ایران بلکه تمامی ملتهای دنیا تبدیل شده است. جایی که نه تنها کالاهای مردمان این روستا، بلکه ساکنان آنها نیز تماشایی شده و معانی جدیدی یافتهاند. روستاهای گردشگری تعریف تازهای از اقتصاد روستایی هستند. فرهنگ روستا که تا دیروز مانعی در راه پیشرفت بود، امروز به یک ثروت تبدیل شده است؛ ثروتی که به اندازه نفت میتواند درآمدزا باشد. روستاهای الکترونیک، روستاهای جدیدتر از روستاهای گردشگری هستند؛ روستاهایی که دفاتر مخابرات در آنها به دفاتر اینترنتی تبدیل شدهاند و روستاییان مانند شهرنشینان از طریق سایتها خریدوفروش میکنند و از طریق وبلاگها و سایتها روستاهایشان را به جهانیان معرفی میکنند. روستاییان از طریق وبلاگها به خودبیانگری میپردازند. امروز در هر جای جهان که باشیم، میتوانیم از طریق وبسایت روستای «مصلح آباد»، (روستایی در نزدیکی اراک) نه تنها امروز مصلح آباد بلکه روزهای گذشته را هم ببینیم. روستاهای اینترنتی و روستاهای مجازی، پدیدههای پسامدرنی هستند که روزبهروز شبکههای وسیعی از مناسبات مجازی بین روستاییان به وجود میآورند. در گذشته روستاها بر اساس انواع محیطهای طبیعی که به آن تعلق داشتند گونهبندی میشدند. از جمله روستاهای کویری، روستاهای شمالی، روستاهای نیمهکویری و کوهستانی، روستاهای صخرهای و درهای. در حال حاضر روستاها بیش از آنکه بر اساس عوامل طبیعی گونهبندی شوند براساس عوامل فرهنگی و میزان توسعه اجتماعی و اقتصادی گونهبندی میشوند. در حال حاضر میتوان گفت روستاهای ما به روستاهای توسعهیافته و در حال توسعه و توسعهنیافته قابل تقسیم بوده یا به عبارت دیگر روستاها سنتی، مدرن و پستمدرن هستند. مدرنیته بخش قابلتوجهی از روستاها را دربر میگیرد و روستاهایی هستند که از موسسات و نهادهای مدنی جدید برخوردارند، آموزش و بهداشت و درمان و دیگر خدمات اجتماعی و اقتصادی در آنها وجود دارد. روستاهای سنتی اما روستاهایی هستند که کمتر در معرض تغییرات و تحولات صنعتی و مدرن قرار گرفتهاند. همچنین روستاها را از لحاظ سبکهای زندگی هم میتوان گونهبندی کرد. روستاهایی که سبک کاملا شهری دارند،- بهویژه روستاهای نزدیک به شهرهای بزرگ و روستاهایی که سبک زندگی آنها کمتر شهری شدهاند_ روستاهایی هستند که از نظر اقتصادی و اجتماعی تا حدودی توسعهیافتهاند اما سبک زندگی آنها کمتر دچار دگرگونی شده که این روستاها دیگر سنتی نیستند. ما حتی میتوانیم روستاها را از لحاظ اقتصادی به گونههای جدیدی تقسیم کنیم. برخی از روستاها روستاهای ترانزیت هستند. روستاهایی که در نتیجه توسعه راهآهن یا جادهها و بزرگراهها به وجود آمدهاند. این نوع روستاها خدماتی هستند که برای وسایل حملونقل خدمات ارایه میکنند. در مقابل روستاهای دیگری داریم که از لحاظ کارکردهای اقتصادی متفاوتند. برای مثال روستاهایی که در نتیجه گسترش یک نهاد جدید اقتصادی مانند پیدایش شرکتهای بزرگ صنعتی کشاورزی یا دامپروری رونق یافته دارند. کارخانه بزرگ یا مرکز بزرگ دامپروری مکانیزه دارند یا کشاورزی مکانیزه توسعهیافته دارند. از این رو ما امروزه روستاها را بیش از آنکه بر اساس محیط طبیعی آنها طبقهبندی کنیم، بر اساس معیارهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی طبقهبندی میکنیم. اینگونهشناسی از این جهت اهمیت دارد که هریک از اینگونههای روستایی جدید از لحاظ شیوه یا سبک زندگی نیز متفاوتند.
خردهفرهنگ جوانی در روستا
گروههای اجتماعی به خصوص جوانان در روستاها در هریک از این انواع روستاها فرهنگ متفاوت یا خردهفرهنگ متفاوتی را شکل میدهند. برای مثال در روستاهایی که از لحاظ اقتصادی- اجتماعی توسعهیافتهترند، تفاوت چندانی بین جوانان روستایی در این نوع روستاها و جوانان شهری بهویژه با شهرهای کوچک وجود ندارد. البته باید توجه داشت که ما هنوز به مرحلهای که بتوان گفت فرهنگ کلانشهرهای ما در روستا گسترش یافتهاند، نرسیدهایم. ما هنوز در مرحلهای هستیم که فرهنگ شهرهای ما یعنی شهرهایی به جز تهران و دیگر کلانشهرها، بهطور گستردهای در روستاها در حال نفوذ و رواج است. از این رو در روستاهای توسعهیافته اقتصادی- اجتماعی، خردهفرهنگ جوانی تفاوت چندانی با خردهفرهنگ جوانی در شهرها ندارد. برای مثال اگر به ارکان ارزشها، هنجارها و معیارهای خردهفرهنگ جوانی در جامعه شهری نگاه کنیم، همان خرده فرهنگ را در روستاها نیز میتوان دید: مثلا پرسهزنی در خیابان، استفاده از پوشش و آرایش امروزی، داشتن اوقات فراغت، مصرف کالاهای فرهنگی و هنری، مانند گوش دادن به موسیقی و تماشای سریالهای تلویزیونی، تماشای فیلم، رفتن به سینما، توجه به بدن و زیباییها، تلاش برای دستیابی به استقلال، خودآگاهی نسبت به هویت نسلی، تلاش برای دستیابی به موفقیت نه کمال، دستیابی به ثروت، شغل و موقعیتهای بهتر، تلاش برای امروزیتر شدن در تمام ابعاد، توجه بیشتر به آموزش و آموزش عالی، تلاش برای متفاوت بودن و فاصله گرفتن از والدین و به نوعی خلق خردهفرهنگ جوان امروز در مقابل فرهنگ گذشتهگرای پدربزرگ و مادربزرگها: تلاش برای خلق یا تاسیس شبکههای اجتماعی جدید از طریق اینترنت و تلفن و موبایل، توجه بیشتر به شبکه دوستان به جای خویشان و بسیاری از رویههای دیگر که خرده فرهنگ جوانی شهر را تشکیل میدهد، در حال حاضر در روستاها نیز وجود دارد، بهویژه در روستاهای مدرن. البته این به معنای آن نیست که خرده فرهنگ جوانی روستایی با خرده فرهنگ جوانی شهری کاملا یکسان است. از جایی که جوان روستایی همچنان ناگزیر است به کار و تولید بپردازد و در درون طبیعت زندگی کند و با خانواده و خویشاوندان که نمایندگان سنتها و میراث فرهنگی گذشته هستند، سازگاری کند و از آنجایی که جوان روستایی همچنان ناگزیر است بهعنوان روستایی چیزی متفاوت از شهری باشد و به دلیل تمام تفاوتهایی که پیشتر گفتیم، خردهفرهنگ روستایی جوانی نیز تا حدودی متفاوت از خردهفرهنگ جوانی شهری است ولی هر دو در حال تغییرند. گرایش کلی خردهفرهنگ جوانی روستایی به سوی شهریتر شدن است. در روستا نیز مانند شهر فرآیندهای نوسازی و تحول همانطور که پیامدهای مثبتی داشته، پیامدهای ویرانگری نیز به بار آورده است. روستایی امروز برخوردارتر از گذشته است. به سواد و غذای مناسب دسترسی داشته و مسکن او کیفیتی بهتر از گذشته دارد، در خانهاش از لوازم خانگی و مبلمان و امکانات روز استفاده میکند. از نظر شاخصهای بهداشت و سلامت ارتقا یافته است اما لزوما اینها به معنای خوشبختتر شدن روستاییان نیست. همانطور که زندگی شهری لزوما خوشبختی بیشتری برای شهرنشینان ندارد.
خودکشی، طلاق و ناامنی؛ مفاهیم تازه روستا
امروزه بسیاری از چیزها در روستا از میان رفتهاند بهویژه برای جوانان که آرامش و آسایشخاطر و روح و روان روستایی را آزرده کرده است. کمابیش بسیاری از آسیبهای شهری وارد روستا نیز شده است. برای مثال در چند سال اخیر در مصلحآباد -روستایی که کمتر از ۵۰۰ نفر جمعیت دارد- شش مورد خودکشی رخ داده است. در روستاهای ما در تمام طول تاریخ چیزی به نام خودکشی وجود نداشته است. مصلحآباد از جمله روستاهای مدرن است و کمابیش از تمامی خدمات ممکن برخوردار و روستای کوچکی بوده که پدیدههای شگفت نوینی در آن ظهور کرده است. در این روستا خودکشی، طلاق، از همگسیختگی خانواده، اعتیاد، ناامنی اجتماعی، سرقت، خشونتهای خانگی و بسیاری دیگر در کنار اتومبیلها، جاده، اینترنت، ماهواره و مخابرات قرار گرفته است. روستاها در حال یک تجربه تراژیکند، بهویژه روستاهای مدرن. تجربه تراژیکی که در آن روستایی به سرعت از میراث فرهنگی و ارزشهای سنتی فاصله میگیرد اما هنوز حتی به اندازه شهرها ارزشهای مدرن را درونی نکرده است. از این رو نوعی آشفتگی و درهم ریختگی روانی، عاطفی و اخلاقی در روستاها در حال گسترش است. دختران جوان روستایی امروزه به کالاهای مصرفی و آرایشی دست یافتهاند، صورتهای زیباتر دارند و لباسهای زیباتری میپوشند اما فرصتهای ازدواج آنها محدودتر شده است. بحران مضیقه ازدواج که برای جامعه شهری ما امروزه پدیده کاملا شناختهشدهای است، برای روستاها اگر شدیدتر از شهر نباشد، کمتر از شهر هم نیست. دختران دمبختی که امیدی برای دستیافتن به همسری برای زندگی خانوادگی ندارند و در عین حال بیش از دختران شهری تحت فشار هنجاری خانواده و محیط برای ازدواج هستند و به مراتب کمتر از دختران همتای شهری خود از آزادیهای اجتماعی برای داشتن یک زندگی مجردی مستقل برخوردارند. از این رو سرنوشت دخترانی که در روستاهای مدرن زندگی میکنند، بسیار غمانگیزتر از پسران روستایی است و بسیار غمانگیزتر از دختران شهرهاست. یک دختر جوان ساکن شهر اگر به همسری مناسب دست نیابد میتواند تا حدودی برخی فرصتها برای داشتن یک زندگی تا حدودی آسوده را فراهم کند اما برای دختر روستایی اگر فرصت ازدواج نباشد، هیچ راهی برای یک زندگی نسبتا آسوده وجود ندارد. از سوی دیگر، ناامنی در روستاها در حال افزایش است. در محیط شهری به دلیل استقرار کلانتریها و حضور گسترده پلیس نظم و امنیت شهری برقرار است. در گذشته در روستاها به کمک اعتماد اجتماعی امنیت ایجاد میشد اما امروزه در حالی سرقتها در روستاها در حال افزایش است که نمیتوان برای یک روستای کوچک کلانتری تعریف کرد. نهاد ژاندارمری در گذشته مجموعهای از روستاها را نظارت میکرد و در حالتی که نزاعهای جمعی رخ میداد، به امنیت منطقه کمک میکرد اما سرقت به شیوهای که در حال حاضر در روستاها وجود دارد، هیچگاه پیش از این رواج نداشته است. روستاییان این روزها مانند شهریها ناگزیرند بر درهای خانهها قفل بزنند، درهای خانهیشان را محکمتر بسازند، پنجرهها را ببندند و مراقب ورود غریبهها باشند. در روستا تیپ اجتماعی روستا برخلاف شهر تیپ آشناست. در روستا همه همولایتی هستند. همه همدیگر را میشناسند و این آشنایی سرمایه اجتماعی بزرگی برای امنیت روستا بوده اما بهتدریج روستاها در حال غریبه شدن هستند، البته غریبههای آشنا. درحالیکه همه همولایتیها همدیگر را میشناسند اما اعتماد گذشته را به هم ندارند. از یکدیگر کمابیش هراسانند درست مانند شهر. شهر محل سکونت غریبههاست. افزایش جرایم اجتماعی، طلاق، اعتیاد به مواد مخدر، سرقت و تحولات اقتصادی- اجتماعی موجب تغییر در نگرشها و ارزشهای روستاییان شده است. روستایی که مصرفکننده است و انتظار دارد تا حد سیریناپذیری کالا به دست آورد و مایل است به مد روز زندگی کند، ناگزیر است تا به منابع درآمد بیشتری دست یابد و از آنجا که چنین منبع درآمدی در دست نیست، طبیعتا بازار بزه، جنایت، دزدی و خشونت گرم میشود. به علاوه بازار قاچاق مواد مخدر از شهرها فراتر رفته و به شهرهای کوچک و روستاها کشیده شده است. معتادان مانند افراد عادی نیستند، آنها شهر و روستا را نمیشناسند، برای دست یافتن به پول برای تامین مواد خود، هرکاری میکنند. مهم نیست در روستا یا شهر باشند. روستاها به دلیل عدم برخورداری کامل از نظم نمادین مدرن و عدم برخورداری از مراکز اقتصادی- اجتماعی وسیاسی مدرن، بیش از شهرها در میانه راه سنت و مدرنیته قرار گرفتهاند و تعارضهای سنت و مدرنیته در روستاها بیش از شهرها خشونتبار و عریان است.
این یاداشت ابندا بصورت گفتگوی من خانم نگار حسینی انجام شد و بیشان آن را بصورت یادداشت کنونی در روزنامه شرق منتشر کردند.