انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

عصر سیاست پساحقیقت

واقعیت در لیبرال دموکراسی غرب جایگاه ویژه‌ای به خود اختصاص می‌دهد. هرگاه دموکراسی از مسیر خود خارج می‌شود، رأی‌دهندگان کنترل می‌شوند، یا سیاستمداران از پاسخ به سوالی طفره می‌روند، برای رستکاری به واقعیت‌ها بازمی‌گردیم.

پلیتی‌فکت (PolitiFact) در تحلیل گزاره‌های مورد استفاده‌ی ترامپ ۷۰٪ را در دسته‌ی «غالبا اشتباه»، «اشتباه»، و «دروغ محض» دسته‌بندی می‌کند.

در همه‌پرسی برگزیت در بریتانیا، جبهه‌ی طرفدار جدایی معتقد بود که عضویت در اتحادیه‌ی اروپا برای بریتانیا هزینه‌ای بالغ بر ۳۵۰ میلیون یورو در هفته به دنبال دارد، اما درباره‌ی سرمایه‌ای که در مقابل دریافت می‌شد، صحبتی نشد.

احساس فراگیری در جریان است: وارد عصر پساحقیقت در سیاست شده‌ایم.

هر چه سیاست خصمانه‌تر، و مملو از اجراهای تلویزیونی می‌شود، اهمیت واقعیت در مناظرات عموم افزایش می‌یابد. از آمار و اظهارات متخصصان به قدری انتظار داریم که آنها را به نقطه‌ی شکست می‌رساند. واقعیت بیش از آنکه خارج از هیاهوی جدال سیاسی باشد، به یکی از سلاح‌های بلاغی آن تبدیل شده است.

چگونه می‌توان همچنان از «واقعیت» سخن گفت، در حالی که دیگر واقعیتی که همه با آن موافق باشند ارائه نمی‌شود. مشکل آنجاست که تعداد متخصصان و نهادهای مرتبط با تولید واقعیت افزایش یافته است، و خدمات بسیاری از آنها قابل استخدام است. اگر می‌خواهید متخصصی از یک واقعیت طرفداری و پشتیبانی کند، و سرمایه یا پشتوانه‌ی سیاسی دارید، به احتمال زیاد می‌توانید این پشتیبانی را بدست بیاورید.

ترکیب حرکت‌های پوپولیستی و رسانه‌های اجتماعی معمولن مسئول سیاست پساحقیقت شناخته می‌شود. افراد شانس روزافزونی برای شکل دادن مصارف رسانه‌ای حول عقاید و تعصبات خود دارند، که از سوی رهبران پوپولیستی تشویق می‌شود.

اما با تمرکز بر سواستفاده‌های برجسته و اخیر از واقعیت، به معنای چشم‌پوشی از زوال قدرت واقعیت که چندی است در جریان است، می‌باشد. شاید روزنامه‌ها در برابر عوام فریبی پوپولیستی مقاومت کنند، اما نه در برابر بحران وسیع‌تر واقعیت.

مشکل، عرضه‌ی بیش از حد واقعیت در قرن ۲۱ است: منابع فراوان، روش‌های فراوان، در سطوح مختلف اعتبار، بسته به اینکه یک تحقیق از کجا بودجه دریافت می‌کند و این رقم چشمگیر چگونه انتخاب شده است.

به گفته‌ی تاریخ‌نگار فرهنگی، ماری پووی (Mary Poovey)، تمایل به بازنمایی جامعه در باب واقعیت ابتدا در اواخر قرون وسطی و با تولد حسابداری ایجاد شد. به عقیده‌ی وی آنچه در حسابداری تجاری جدید می‌نمود، بازنمایی نوعی واقعیت بود که به خود وابسته بود، و به دور از هر گونه فهم و خوانش شخصی معنا داشت.

در قرون بعدی، آمار، اقتصاد، نظرسنجی‌ها و روش‌های عددی دیگری نیز به حسابداری پیوستند. اما حتی با گسترش این روش‌ها، آنها نیز به حفظ نهادهای کوچک، جوامع علمی و انجمن‌های تخصصی که توانایی حمایت از استانداردها را داشتند پرداختند. به عنوان مثال انجمن‌های آماری ملی که به دولت وابسته هستند و از آن بودجه می‌گیرند.

در قرن بیستم، صنعتی برای واقعیت شکل گرفت. در دهه‌ی ۱۹۲۰ شرکت‌های پژوهش بازار تحقیقات خود را آغاز کرده و در دهه‌ی ۱۹۳۰ به حوزه‌ی نظرسنجی گسترش پیدا کردند. اندیشکده‌هایی همچون موسسه‌ی امریکن انترپرایز (American Enterprise Institute) در زمان جنگ جهانی دوم تاسیس شد و به استفاده از آمار و اقتصاد برای طراحی سیاست‌های دولتی جدید، معمولن در خدمت یک رویکرد مشخص، پرداختند. ایده‌ی «سیاست مدرک‌محور» که در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ بین سیاست‌مداران لیبرال بسیار محبوب بود، از اقتصاد به عنوان ابزاری برای توجیه برنامه‌های دولتی، در عصر معروف به پساایدئولوژیک استفاده می‌کرد.

مشخصن عبارت «واقعیت» فقط مختص اعداد نیست. اما به نوعی، به شاخه‌ای از دانش که به دور از نیاز به بازبینی مکرر و برداشت‌ها و تفاسیر متفاوت وارد جامعه می‌شود، اشاره دارد.

اما همچنان عامل رادیکال‌تری در سیاست پساحقیقت ما وجود دارد که همانند حسابداری در ۵۰۰ سال گذشته می‌تواند جامعه‌ را دگرگون کند.

در حال حاضر در گذر از یک جامعه‌ی واقعیت، به سمت جامعه‌ی اطلاعاتی و داده هستیم. در طول این دوران گذار، سردرگمی بسیاری حول تعریف مشخص از وضعیت دانش و عدد در زندگی عموم وجود دارد، که به ناچار احساس کنار گذاشته شدن حقیقت را شدت می‌بخشد.

محل مناسب برای شروع فهم این گذار با گسترش تکنولوژی‌های «هوشمند» به زندگی روزمره، یا همان «اینترنت چیزها»ست. به لطف حضور همواره‌ی گوشی‌های هوشمند، استفاده‌ی فوق‌العاده از رسانه‌های اجتماعی، پدیدار شدن تجارت الکترونیک به عنوان ابزار خرید کالا و خدمات، و ورود ابزار مجهز به حسگرها در فضاهای عمومی، در خلال زندگی روزمره‌ی خود با خیل عظیمی از داده مواجه هستیم.

همانند آمار یا سایر واقعیت‌های سنتی، این داده‌ها نیز به ذات کمّی هستند. آنچه جدید است، حجم بی‌سابقه‌ی آن و این نکته است که بنا به طبیعت خود همواره در حال گردآوری و استفاده شدن است. اعداد بیش از آنکه برای آنها استفاده‌ی‌ مشخصی در نظر داشته باشیم تولید می‌شوند. اما به هر صورت این اعداد می‌توانند برای درک رفتار و تفکر انسان مورد مطالعه قرار گیرند.

وعده‌ی واقعیت، رفع دعواهای بین دیدگاه‌های متفاوت و مسائل حساس است. به عنوان مثال، ممکن است سیاستمداران بر سر سیاست درست اقتصادی اختلاف نظر داشته باشند، اما اگر همه قبول کنند که «اقتصاد رشد ۲ درصدی داشته است» یا «نرخ بیکاری به ۵ درصد رسیده است»، در این صورت حداقل واقعیت مشترکی وجود دارد که می‌توان درباره‌ی آن بحث کرد.

در مقابل، وعده‌ی اطلاعات و داده، بدست آوردن تغییرات در احساسات و تمایلات عموم است. به عنوان مثال با استفاده از الگوریتم‌ها و تحلیل توییتر،‌ می‌توان در مورد میزان مقبولیت یک سیاستمدار خاص اطلاعات جمع‌آوری کرد. این روش به «نظرکاوی» یا «تحلیل احساسات» معروف است.

نمونه‌های قدیمی‌تری نیز برای این مقوله وجود دارد؛ سیستمی که در طول مناظره‌ی تلویزیونی دو کاندید ریاست جمهوری افت و خیز واکنش‌ها به لحظات مختلف گفتمان هر یک را می‌سنجد. بازار اقتصادی احساسات سرمایه‌گذاران را در طول نوسانات روز بازنمایی می‌کند. بازار بورس هیچ‌گاه مانند یک حسابدار ارزش سیسکو (Cisco) را نمی‌سنجد، بلکه پنجره‌ای به احساسات لحظه‌ای هزاران نفر نسبت به سیسکو را در سرتاسر دنیا می‌گشاید.

همانطور که مدیران نمی‌توانند از نوسانات سهام شرکت خود چشم‌پوشی کنند، روزنامه‌نگاران و سیاست‌مداران نیز دیگر نمی‌توانند از بررسی مداوم حالات جمعی سر باز زنند. اگر دولت بریتانیا به جای تکرار مکرر منافع مالی عضویت در اتحادیه، زمان بیشتری برای درک احساسات مردم نسبت به اتحادیه‌ اروپا صرف می‌نمود به احتمال زیاد می‌توانست به شیوه‌ای موفق‌تر و موثرتر به مقابله با رفراندوم برگزیت بپردازد.

دامینیک کامینگز (Dominic Cummings) یکی از پیشروان طرفدار خروج از اتحادیه، آنچه به نظر او روش‌های تاریخ‌گذشته‌ی نظرسنجی بود را تمسخر می‌کرد. او از یکی از طراحان نظرسنجی خواست که سوالی درباره‌ی «اشتیاق» بپرسند، و دانشمندانی را استخدام کرد که اطلاعات و داده‌های بسیار بزرگ و لحظه‌ای را برای اندازه‌گیری احساسات رأی‌دهندگان را تحلیل کنند، تا در مقابل برای تحریک این احساسات با تبلیغات و رأی‌دهندگان داوطلب پاسخگو باشند.

اما در آخر این امکان وجود دارد که در دنیای داده‌ها زندگی کنیم، نه دنیای واقعیت‌ها. برخورد ما با گزارش آب‌وهوا را در نظر بگیرید: می‌دانیم اینکه پنج‌شنبه ۲۴ درجه خواهد بود یک واقعیت نیست، و این عدد همواره و در هر لحظه نوسان خواهد داشت. گزارش آب‌وهوا و تحلیل احساسات به یک شکل کار می‌کنند: جمع‌آوری داده از منابع و ابزار مختلف و تبدیل آنها به یک روایت همواره در حال تغییر و تکامل درباره‌ی آینده‌ی نزدیک.

هرچند این ایده امکانات ناامیدکننده‌ای برای سیاست در پی دارد. زمانی که اعداد به جای گذاره‌هایی درباره‌ی واقعیت، نمایانگر احساسات حال حاضر باشند، چگونه می‌توان به توافقی بر سر طبیعت مشکلات اجتماعی، اقتصادی و محیطی داشت، چه برسد که بتوان به راهکارهایی برای این مشکلات رسید؟

 

در این شرایط تئوری‌های توطئه کامیاب می‌شوند. در حالی راه‌های بیشتری برای درک اینکه چند نفر این تئوری‌ها را باور دارند خواهیم داشت که راهی برای ترغیب آنها برای ترک این باورها باقی نخواهد ماند.

 

نویسنده:

ویلیام دیویس